دیدار در لاهه
محمدسعید عبداللهی، دانشجوی دکتری فلسفه اخلاق، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
«به زحمت میتوانم تصور کنم که بار دیگر خواهمت دید. نمیدانم آیا برایت امکانپذیر هست به اینجا بیایی و مرا ببینی؟…اگر تو آن سر دنیا بودی و میتوانستم نزدت بیایم حتماً میآمدم…کتابی نوشتهام که به مجرد بازگشت به میهن منتشر خواهد شد. فکر میکنم سرانجام برای مسائل ما نحن فیه راه حلی یافته باشم. بیشتر نامه بنویس. مدت زندان مرا کوتاهتر خواهد ساخت.» (بر گرفته از نامههای ویتگنشتاین به راسل در تاریخهای 10 و 13 مارس، 1919)
بی گمان، نام برتراند راسل را باید در شمار نویسندگان، یکی از بهترین زندگینامههای خودنوشتی که تا کنون نگاشته شده است، سیاهه نمود. بخت یارِ راسل بود که در کشور ما، یکی از مترجمانی که کارهای رشک برانگیزی دارد، دست به ترجمه این زندگینامه زده است. باری، احمد بیرشک، چهره ماندگار، بی شک یکی از فرهیختهترین مترجمان سرزمین ماست و ترجمهی ماندگار او از اثر سترگ برتراند راسل گواهی بر این ادعا است. خوشبختانه سالها پیش این زندگی نامه خودنوشت به قلم احمد بی رشک ترجمه و توسط انتشارات خوارزمی به چاپ رسید و پس از سالها کمیابی، در سالهای اخیر مجدداً روانه بازار شده است. (1) نوجوانی دبیرستانی بودم که در کتابفروشی، چشمم به کتابی قطور افتاد، نام راسل را پیشتر از پدرم شنیده بودم، کتاب را باز نمودم، خواندن چند سطر نخست کافی بود که بی درنگ آن را بخرم. راسل درآغاز کتاب نوشته بود:
«شور و شوق سه گانهای، ساده، ولی توانکاه و مردافکن بر زندگی من فرمانروا بودهاند: شوق شوریدگی عشق، شوق راه جویی به دانش، و شوق از میان برداشتن رنجهای آدمیان…. عشق و دانش تا بدانجا که میسر بود مرا به آسمان بردند و به بهشت نزدیکم کردند. ولی همیشه دل سوزاندن بدین و بدان، مرا به زمین بازگردانده است. بازتاب فریاد و درد، دلم را به لرزه در آورده است: کودکان قحطیزده، قربانیان شکنجهگران ستمگر، پیران بی پناه که سرباری هستند مورد نفرت فرزندان…. آرزومندم که از شر بکاهم…»
در طول این سالیان، بارها و بارها و به تکرار بخشهای از این زندگینامه خودنوشت را خواندهام. اما به تازگی، کتاب را با کلید واژه «ویتگنشتاین» بررسی نمودم. راسل به تفاریق و بسته به موقعیتهایی از ویتگنشتاین نام میبرد، اما در صفحاتی، نامههای رد و بدل شده میان خود و ویتگنشتاین را میآورد که بی اندازه خواندنیاند. در یکی از نامهها، ماجرای یک دیدار در لاهه را میگوید. راسل بارها با ویتگنشتاین دیدار داشته است، اما این دیدار داستان جذابتری دارد. پیشتر راسل ماجرای نخستین رویاروییاش با ویتگنشتاین را شرح داده است. او میگوید: «ویتگنشتاین را اولین بار، پیش از جنگ در کمبریج شناخته بودم. اتریشی بود و پدری فوق العاده ثروتمند داشت. ویتگنشتاین نیت آن داشت مهندس شود…در پایان دوره شش ماهه اول کالج ترینیتی نزد من آمد و گفت: آیا فکر میکنید من ابله مطلق هستم؟ گفتم: میخواهی بدانی که چه کنی؟ جواب داد: اگر هستم هوانورد شوم و اگر نیستم، فیلسوف. گفتم: رفیق عزیز، نمیدانم که ابله مطلق هستی یا نه، اما اگر در این تعطیلات رسالهای در باب هر موضوع فلسفی که مورد علاقهات باشد بنویسی آن را خواهم خواند و خواهم گفت. این کار را کرد و رساله را در اول دوره شش ماهه بعد برایم آورد. همین که عبارت اول را خواندم مطمئن شدم که مردی صاحب نبوغ است و به او اطمینان دادم که به هیچ وجه نباید هوانورد شود.»
ماجرای دیدار در لاهه از این قرار است که پس از آغاز جنگ، ویتگنشتاین که افزون بر ویژگیهای علمی و نبوغ بی اندازهاش، شخصی وطن پرست بود، به لباس افسری ارتش اتریش درآمد. راسل و ویتگنشتاین که در زمانهای دور افتادن از یکدیگر، همواره با نامه پیگیر یکدیگر بودند، برای مدتی از هم بی خبر میشوند. پس از مدتی راسل نامهای از مونته کاسینو ایتالیا دریافت میکند که در آن ویتگنشتاین خبر اسیر شدن خود را میدهد. ویتگنشتاین که در سنگرهای نبرد نیز دلبسته فلسفه ورزیدن بود، راسل را مطلع میسازد که کتابی نوشته است و دوست دارد راسل آن را بخواند. برای نمونه نامهای ویتگنشتاین را میآورم.
متن نامه ویتگنشتاین به راسل 2.9. 1919:
راسل عزیز
نشانی دقیقت را نمیدانم، اما امیدوارم که این چند سطر به هر نحو به تو برسد. از ماه نوامبر در ایتالیا زندانی شدهام و امیدوارم بتوانم بعد از یک فاصله سه ساله باتو ارتباط پیدا کنم. مقدار زیادی در باب منطق کار کردهام. بسیار علاقه مندم که پیش از انتشار آن را از نظرت بگذرانم.
ارادتمند همیشگی
ل. ویتگنشتاین
راسل در باب علاقه ویتگنشتاین به فلسفه ورزی میگوید: «از آن گونه آدمها بود که وقتی درباره منطق فکر میکرد هرگز متوجه چیزهای کوچکی مانند ترکیدن گلولهها در اطراف خود نمیشد.»
باری، بعد از مدتی، به هر شکلی که بود ویتگنشتاین نسخه خطی کتاب خود را برای راسل میفرستد. کتابی که سرانجام با عنوان «رساله منطقی- فلسفی» به چاپ رسید. اما این برای راسل کافی نبود، احساس کرد باید به هر شکلی که شده ویتگنشتاین را ببیند و با او در باب کتاب گفت و شنود کند. به باور راسل بهتر بود که این دیدار در کشوری بی طرف باشد. از این رو، تصمیم گرفتند به لاهه بروند. در این میان و پیش از دیدار آن دو، داستانی فوق العاده شگفت انگیز رخ میدهد. ویتگنشتاین وارث ثروت هنگفت پدر بود و میتوانست با آرامش به فلسفه ورزیاش مشغول شود اما او این ثروت را آفتی برای فلسفه ورزیاش میداند و آن را یکسره میبخشد. راسل میگوید ویتگنشتاین از پس هزینه کرایه سفر به لاهه بر نمیآمد و آن اندازه مناعت نفس داشت که از من نیز نپذیرد. اما راه حلی پدید آمد. ویتگنشتاین وسایلی در کمبریج داشت، چیزهایی مانند چند تکه مبلی و تعدادی کتاب. او اظهار تمایل میکند که آنها را به راسل بفروشد و راسل نیز میپذیرد. راسل در باب قیمت، با مبل فروشی صحبت میکند و به همان قیمت پیشنهادی مبل فروش وسایل را میخرد. قیمتی بسیار بیش از چیزی که ویتگنشتاین تصور نموده بود. راسل این معامله را بهترین معامله زندگیاش میداند، معاملهای که به ویتگنشتاین فرصت سفر به لاهه را میداد. باری، راسل و ویتگنشتاین یکدیگر را دوست داشتند و این امر در نامههای آنها به هم آشکار است. راسل همچنین امیدهای بسیاری به پیشرفت فلسفه با تلاشهای ویتگنشتاین داشت. او در نامهای به هرمینه خواهر ویتگنشتاین مینویسد، ما منتظریم تا برادرتان بزرگترین قدم بعدی فلسفه را بر دارد.
استاد و شاگرد و یا بهتر بگویم دو دوست، خود را به لاهه رساندند. حال دیگر مجال آن را داشتند که در باب کتاب کوتاه اما مهم ویتگنشتاین به گفتگو نشینند. کتابی که میتوان آن را در یک بعدازظهر خواند اما در بر دارنده نکاتی است که پس از گذشت صد سال هنوز هم در باب آن شرح و تفسیر نوشته میشود. کتابی که زمانی پوزتیویستها آن را مانیفست و کتاب مقدس خود خواندند و بعدتر ویتگنشتاین در سخنرانیای در 1929 سوءتفاهم بزرگ آنها گوشزد نمود و اکنون بسیاری رساله را کتابی اخلاقی، عرفانی میدانند. گرچه کتاب دشوار و دیر یاب است و ویتگنشتاین خود نیز در برخی گفتوگوهایش بدان اشاره میکند، اما ویتگنشتاین در نامهای به راسل پس از بیان دشواری آن میگوید خودم معتقدم کتاب به روشنی بلور است.
وقتی به تاریخ پر فراز و نشیب فلسفه نگاه میکنیم، دیدار فیلسوفان بایکدیگر در پارهای موارد، نتایج خیره کنندهای در پی داشته است. دیدار در لاهه نیز، پس از مدتی دوری و بی خبری، فرصت مغتنمی برای دو فیلسوف بود که در باب گزارههای بعضاً نامفهوم رساله کلنجار روند. به گفته راسل آنها به مدت یک هفته روز و شب، در باب خط به خط رساله منطقی- فلسفی گفتگو کردند و از این رو، بی تردید این دیدار تاریخی نقش مهمی در پدید آمدن یکی از مهمترین کتابهای فلسفی قرن بیستم داشته است.
*تمام آنچه در گیومه آمده است، برگرفته از کتاب «زندگی نامه برتراند راسل به قلم خودش» است.
پی نوشت
1. راسل، برتراند 1377، زندگینامه برتراند راسل به قلم خودش، ترجمه احمد بیرشک، تهران، انتشارات خوارزمی، تهران
انتهای پیام