خرید تور تابستان

«کول کَمَری»

 ارسلان شهنی در یادداشتی به بهانه‌ی یکی از کلیپ‌های پس از ماجرای فروریختن متروپل آبادان نوشت:

این کلیپ مرد آبادانی را دیده‌اید که میان ویرانه‌های ساختمان فروریخته دنبال برادرش می‌گردد؟ هر بار که آنرا می‌بینم یاد «کول کمری» می افتم.

 حتماً یا به احتمال بسیار تا حالا کلمه «کول کَمَری» به گوشتان هم نخورده است.

 برایتان بگویم بچه که بودیم در ایل و کوچ همه پرندگان را به اسم می‌شناختیم. نه مثل الان که کلی می گویند مثلاً بلبل! اینطور نه! بلبل انواع محتلف داشت و ما می‌دانستیم هر نوع بلبل چطور وکجا آشیانه می‌سازد، کجا و چطور غذای خودش و جوجه‌هایش را فراهم می‌کند یا معمولاً کی و کجا آب می‌خورد و چه و چه.

حالا این دانسته‌ها چه بدرد ما می‌خورد؟ باید بدانید آنجا مثل الان و ابنجا نیست که کلی چیز بدرد نخور بار ذهنت کنی. در عشایر فقط چیزهایی را یاد می‌گیری که جایی و جوری به درد زندگی‌ات می‌خورند.

درست مثل اندک وسایل زندگی‌شان، سبک و چابک، یعنی فقط چیزهای واجب برای سکونت‌های کوتاه و سفرهای مداوم.

 باری برگردیم به حکایت «کول کَمَری».

 اما میان بلبل‌ها، یک بلبلی هست با پرهایی به رنگی بین خاکستری و آبی آسمانی، سینه‌ای سفید به زرد آغشته، و نوک نسبتاً بلندی که سیاه است گاه با رگه‌هایی باریک از رنگ سرخ که امتداد آن بصورت خطی سیاه می‌رود تا کنج چشم و ادامه پیدا می‌کند تا نزدیک گوش بلبل چیزی شبیه همین زنهای خودمان که گاه خط چشم را می‌کشند تا نزدیک گوش!. این بلبل خصلتش این است که هرگز روی زمین نمی‌نشیند و همیشه بر بلندی‌ها و نوک کوهها و درختان بلند می‌نشیند

 و سپیده دمان که هنوز هوا تاریک است شروع می‌کند به چهچه ای بلند آواز خواندن و می‌خواند و می‌خواند تا طلوع آفتاب و بعد آرام ساکت می‌شود. اما بخاطر این‌ها اسمش را «کول کمری» نگذاشته‌اند. کول در زبان بختیاری به دره‌های عمیق میان کوههای صخره‌ای بلند می گویند و کمر هم همان کوه صخره‌ای هست وقتی سخت صعود باشد. این بلبل کول کمری وقتی می‌خواهد لانه بسازد می‌رود شیره‌ی چسبناک درختهای «بَن و کلخونگ» که دونوع پسته کوهی هستند را با خاک نرم رس ذره ذره مخلوط کرده و ملاطی محکم درست می‌کند هر بار بقدری که در نوک کوچکش جا بگیرد، بعد می‌رود در صعب العبورترین نقاط کوههای سنگی و بلند آنها را کم‌کم بهم می‌چسباند و آشیانه‌ای درست می‌کند در شکل درست مثل کیسه‌ی بچه‌ی حیوان کانگورو که می دانم در فیلم‌ها دیده‌اید یا درست مثل جیب عقب شلوارهای جین مردانه البته اگر ورودی‌اش را یک دایره کوچک لوله‌ای فرض کنیم. در استحکام هم چیزی شبیه بتن نازک می‌شود چندان که عشایر می گویند گاه چند نسل «کول کمری» در یک آشیانه بدنیا می‌آیند. حالا حساب کن اگر درخت‌های بن وکلخونگ نزدیک نقاط صعب العبور یا بقول دقیق‌تر بختیاری‌ها «هَلیک» یعنی غیرقابل صعود نباشند کول کمری هربار چه مسافتی را بابد برود و بیاید و شیره درخت با خاک قاطی کند و ببرد تا لانه‌اش را بسازد.

درست کردن این آشیانه آنقدر فنی و سخت و زمان بر هست که این بلبل به شهرت لانه‌اش «کول کمری» ا نام گرفته است.

 اما هنوز نگفته‌ام اینها دانسته‌ها چه بدرد ما بچه‌ها می‌خورد!

حالا بهار می‌شد درست از میانه بهار به بعد. بلبل کول کمری عاشقانه‌هایش را که می‌خواند داخل آن لانه دوراز دسترس انواع حیوانات تخمگذاری می‌کرد اما ما بچه حیوانات دوپااگر به قبایتان برنخورد که آدمی هم حیوانی هست می‌گشتیم و می‌گشتیم تا «کول کمری» ها را پیدا می‌کردیم بعد آنرا تحت نظر می‌گرفتیم تا زمانی که بلبل رفت و آمد مداوم و مکرری پیدا می‌کرد به آشیانه که برای ما نشانه آن بود که جوجه‌ها از تخم در آمده‌اند و بلبل برای آنها مرتب غذا می‌برد احتمالاً بین چهار تا شش جوجه در هر لانه.

چند روزی صبر می‌کردیم تا جوجه‌ها رشد کنند و گوشت بگیرند اما نه چندان که توانایی پرواز پیدا کنند وهمه این‌ها را باید از روی نشانه‌ها حدس می‌زدیم!

بعد چکار می‌کردیم؟ ها؟

 از آنجا که دسترسی به کول کمری حتی برای خبره‌ترین کوهروهای عشایر هم غیرممکن بود یک روز قرار می‌گذاشتیم ما بچه‌ها، چند نفر یا چندین نفر که توانایی پرتاب بلند و دقیق سنگ را داشتند که می دانید میان لرها این خودش تخصصی ویژه بود!

جمع می‌شدیم مشورت می‌کردیم و از نزدیک‌ترین

مسیر کول کمری را هدف سنگهایمان قرار می‌دادیم. معمولاً اصابت سنگها به آن هدف دور وکوچک سخت بود و حتی اگر اصابت می‌کرد به سادگی فرو نمی‌ریخت اما ما که یکی دونفر نبودیم مثل حالا! هر خانه‌ای دستکم هفت هشت بچه قد و نیم قد داشت یکریز به سمت آشیانه بلبل سنگ می‌انداختیم و هر کس سنگش به هدف می‌خورد تشویق می‌شد از جانب بقیه.

بلبل چکار می‌کرد؟

بلبل که بغیر از پرواز کردن و آواز خواندن کاری بلد نبود!

اغلب قوسی می‌زد دور کول کمری و چهچه می‌زد و باز پرواز می‌کرد دور آشیانه! و ما خندان و شادان دوباره سنگ می‌زدیم و سنگ می‌زدیم تا بالاخره آن آشیانه بلند ناگهان می‌شکست و از بلندای کوه فرو می‌ریخت پایین، به سمتش می‌دویدیم که جوجه‌ها را از میان قطعات شکسته آشیانه گِلی در بیاوریم.

بلبل چکار می‌کرد؟

بلبل دور سر ما پرواز ما می‌کرد گاهی بحالت حمله و تهدید نزدیکمان می‌شد و صداهای شبیه جیک جیکی کوتاه در می‌آورد. بلبل که بغیر از پرواز کردن و چهچه زدن کاری بلد نبود!

ما چکار می‌کردیم؟ با دست با همین دستهایی که الان دارد این مطلب را برایتان تایپ می‌کند کله جوجه‌های بلبل را می‌کندیم! و بعد هلهله کنان آتش کوچکی درست می‌کردیم تا کبابشان کنیم

بلبل چکار می‌کرد؟

پرسیدن دارد آخر! گفتم که بلبل جز پرواز کردن وآواز خواندن کاری بلد نبود! فقط ایندفعه می‌رفت می نشست ساکت، بالاتر از جایی که سابق آشیانه‌اش بود، تا ما می‌رفتیم بعد دوباره می‌آمد کنار قطعات لانه‌اش و میان آنها بال بال زنان دنبال جوجه‌هایش می‌گشت وگاهی به پرهای نرم بازمانده از آنها نوکی می‌زد ساکت. دیگر نای ناله کردن نداشت.

 ببین الان هم کمی از میانه بهار گذشته است!

 این مرد را ببین! عین بلبل کول کمری بال بال می زند میان قطعات لانه‌اش وبه دنبال جوجه‌هایش می‌گردد! چه کسی لانه‌اش را خراب کرد؟ با دستهایی شبیه همین دستها که الان دارد برایتان تایپ می‌کند!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا