جایگاه عقلگرایی در دین
عبدالحمید نورزایی، پژوهشگر افغانستانی ساکن ایران، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
قریب به یکسال است دستم دیگر به قلم نمیرود؛ نوشتن را بسیار دوست دارم اما گاهی امید رنگ میبازد و ایمانم نسبت به تغییر و تحول ارزشها در جامعه از دست میرود اما چه میتوان کرد با این میل سرکش…
در این یادداشت نگارنده بر لزوم بازآفرینش گفتمان دینی تاکید دارد. جنگهای مذهبی در اروپا بین پروتستانها و کاتولیکها 30 سال طول کشید، همچنین سلطه کلیسا و ضدیت با علم چندین قرن جای عقلانیت و مدنیت را گرفته بود، بالاخره پس از مجاهدتهای بسیار زیاد دانشمندان و روشنگریهای مصلحین غبار عصبیت و جهل از اروپا زدوده شد و علم گرایان تاریخ جدید اروپا را ساختند، مردم دیگر برای افزایش محصولات کشاورزی و درمان بیماران راه کلیسا را در پیش نمیگرفتند بلکه اهل فن و تجربه با استفاده از عقلانیت مدرن جانشین کشیشهای فربه و نقره پرست شدند.
زمانی که در غرب قلههای علم و ترقی یکی پس از دیگری فتح میشد در کشورهای ما حرمسراها در جوش و خروش کامل بود و خبری از طبقه متوسط نبود، پیوند مقدس حرمسرا و شاهزادگان ناگسستنی بود و مردم رعایای مخلص شاه بودند.
به طور کلی در مشرق زمین پیشرفت بنیانهای فرهنگی و اجتماعی و خلق ارزش به گونهای دیگر رقم خورد و مقابله با عصبیت و جهل به نحوی متفاوت صورت پذیرفت کشورهایی مانند ایران و افغانستان در این راه شکست خوردند زیرا بسترهای فرهنگی و سیاسی جامعه برای تولید و بازتولید علم و رسوب زدایی خرافات وجود نداشت و جوانههای طبقه متوسط هیچگاه به ثمر ننشست. در این مورد سران سیاسی این کشورها نیز مقصر بودند؛ آنها درک درستی از ایجاد بنیانهای اصیل سیاسی و اقتصادی نداشتند، آنها تصور میکردند که نماد پیشرفت دامن کوتاه و کشف حجاب زنان است.
در این نوشتار بیشتر نگارنده بر این باور است که بخشی از عقب ماندگی کشورهایی مانند ایران و افغانستان قرائتها و تفاسیر خاص ما از متن مقدس (دین) است، به گونهای که عقل و تجربه همواره در جایگاه دوم رجوع بوده است. یک حدیث ولو ضعیف از ارزش استنادی بیشتری در تصمیم گیریها برخوردار است تا تحقیقات مستند دانشمندان پیرامون حل مسئله!
به عنوان مثال هنوز هم در کشوری مانند پاکستان بسیاری از دختران مسیحی و هندو در منطقه سند و لاهور پاکستان توسط جوانان مسلمان ربایش میشوند تا بهزور مسلمان شوند، سپس با آنها ازدواج کنند و آن را برای خود افتخاری میدانند.
در افغانستان و ایران نیز ما شاهد وضعیت مطلوبی نیستیم و آرمانگرایی دینی جای واقع گرایی عقلانی را گرفته است هیچگاه عقل و دین در تضاد نبودند اما وقتی پای صحبتهای عالمان و مولویهایمان مینشینیم، میگویند دین بر عقل ارجح است زیرا عقل دچار اشتباه میشود اما دین کلام خداست و دچار اشتباه نمیشود و به این گونه آنها را متضاد هم قرار میدهند در صورتی که باید آنها را مکمل هم قرار داد، باید به این نکته بسیار مهم توجه داشت که هر چیز غیردینی، غیرشرعی نیست و لزوماً تمام گزارهها و مصادیق را نبایستی از دیدگاه شرعی بودن یا نبودن سنجید بلکه آیتمهای دیگری را نیز باید دخالت داد.
اینکه امری انسانی هست یا خیر، مفید هست یا خیر، قابلیت ارتقای اقتصاد و فرهنگ جامعه را دارد یا نه، قابلیت اجرا را دارد یا نه، در پیشرفت نسلهای آینده مؤثر است یا نه، در جرم زدایی تأثیر دارد یا نه و… ما باید همه چیز را با دین منطبق کنیم؟ فرهنگ بین المللی، روابط بین الملل، اقتصاد بین الملل و هزاران مورد دیگر نورمها و استانداردهای خاص خود را میطلبد. آیا همه آنها را ما باید با دین خود منطبق کنیم؟ آیا در مورد فاینانسهای خارجی و هزاران مسئله بسیار مهم دیگر هربار باید به دنبال فتاوی باشیم که در آن هر مفتی و آیت الله نظر خاص خود را دارد؟ مصلحت مردم و آینده مردم در کجای معادلات دینی قرار میگیرد؟
بسیاری از نیروهای میدانی و رهبران بلندپایه ایرانی با قطعنامه 598 شورای امنیت مخالف بودند و میگفتند جنگ جنگ تا پیروزی و آزاد سازی قدس! آیا امکان پذیر بود واقعاً؟ آیا هشت سال جنگ و فشار مضاعف سیاسی و اقتصادی به مردم کفایت نمیکرد؟
در مورد افغانستان هم بسیاری مخالف توافق دوحه با آمریکا بودند؛ آیا نمیتوانست چنین توافقی 15 سال قبل با آمریکا صورت گیرد و در این سالها جان و مال بسیاری مصون بماند؟ زمامداران مسلمان نباید عقل و مصلحت را طرد کنند و به دنبال بهشت خصوصی خود بر اساس قرائت خصوصی خویش از دین باشند بلکه بهشت را بر اساس پولاریزم برای همه بخواهند. اینکه به دلیل سوء ظن و احتمال لغزش به دامن گناه جامعه اسلامی را از پیشرفت محروم کنیم درست نیست. زمامداری و دستورات و فرامین ما باید بر مبنای مصالح ملی-اسلامی استوار باشد که با نهاد عقل بارها و بارها مورد سنجش قرار گرفتهاند.
حرکتهای ظفرمندانه غیرعلمی با نسبت خویش به دین بدون در نظر داشت مصالح عمومی و شرایط پیچیده جوامع امروزی و الزامات جهانی تخریبات پیوستهای را متوجه نهاد دین میکند، کسانی که فقط بر اساس ظاهر دین بدون حس و درک شرایط چند وجهی و پیچیده جامعه قرائتهای شاذ و مسموم از دین استخراج میکنند و سپس به خورد مؤمنین میدهند و متعاقب آن باعث شکستهای پی در پی جامعه میشوند؛ یکی از اصلیترین علتهای دین گریزی نسل کنونی و نسلهای آینده هستند.
در این راه آنها تنها نیستند، اهل علم و فقهای مخالف آنها آگاهانه با سکوت خود در مسمومیت جامعه نقش دارند. اقدامات ضد اجتماعی آنها این سؤال را همواره در بین نسل جوان مطرح میکند که آیا دین ضد تعقل و علم است؟ خلق چنین سوالاتی و رسیدن به پاسخهای آن نمود واقعی خسارتی است که به صورت مستمر جریان دارد. اینکه بعد از گذشت 14 قرن کسی جرات و توانایی باز تولید تفاسیر دینی بر اساس عقلگرایی و تجربه گرایی را ندارد یک واقعیت تلخ غیر قابل انکار است. ممکن است که رسول خدا در شرایط ویژهای حکمی را صادر کرده باشد و الله متعال نیز با وحی بر آن دستور تاکید کرده باشد؛ حال بعد از 14 قرن که آن شرایط ویژه دیگر وجود ندارد آیا میتوان آیات کتاب الله و احادیث رسول خدا را نادیده گرفت و به گونهای دیگر حکم نمود؟ آیا حرام خدا را میتوان حلال اعلام نمود؟ آیا مصالح علیای کشور و مسلمین میتواند جای دستورات صریح خداوند را بگیرد و یا حداقل آنها را تعلیق نمود؟ به عنوان مثال آیا میتوانیم بگوییم ربا در این زمان وجود دارد و شرایط حال با شرایط 1400 سال قبل یکسان است؟ و حکم ربا که در سوره مبارکه بقره آمده قابل تطبیق با شرایط اقتصادی و تورم و کاهش ارزش پول در روزگار کنونی است؟ خواننده محترم اشتباه نکنید نگارنده بههیچوجه قصد تنزل و یا توهین به احکام الهی را ندارد، فقط لزوم بازاندیشی در دین توسط متخصصین امر مورد تاکید هست.
به این مثال دقت کنید: من اگر به شما 100 ین ژاپن قرض دهم ممکن است ۱۰ سال بعد ارزش آن فقط یک دهم درصد کم شود و حتی ممکن است در برابر بقیه ارزها ارزش بیشتری پیدا کند. در این حالت اضافه بر آن قرض اصلی اگر من از شما بگیرم ربا است، اما در مورد واحدهای پولی ایران و افغانستان نیز میتوان همین را گفت؟ تورم سال قبل ایران 47 درصد بوده است یعنی 47 درصد از ارزش پول ایران کم شده است. در افغانستان نیز یک نظام سیاسی جدید آمده و روابط خوبی با نهادهای مالی بین المللی ندارد و مورد تحریم قرار گرفته است و ارزش پول آن کاهش داشته است. بر اساس قاعده لاضرر در اسلام کسی که به ما قرض الحسنه داده است و اکنون با توجه به شرایط اقتصادی تأدیه آن قرض نه تنها فرد به ارزش اولیه پول خود نمیرسد بلکه ممکن است ارزش پول او یک پنجم شده باشد! اگر فرد طلا و یا نقره و یا حتی آهن قرض میداد و اکنون پس میگرفت از ارزش دارایی قرض دهنده کم نمیشد!
شرایط جوامع امروزی به گونهای پیچیده شده که غیر قابل پیش بینی شده است، 1400 سال قبل تجار در شبه جزیره عربستان بسیار کم بودند و بانکی وجود نداشت و سیستم اقتصادی و تورم و تنشهای سیاسی خارجی و تحریم خارجی موجود نبود، برخی از تجار به مردم وام میدادند و اضافه بر آن وام از مردم پول میگرفتند و واحد پولی نیز طلا بود یا نقره که از ارزششان هیچگاه کم نمیشد بنابراین تولید و تجارت سالم در حال نابودی بود و چند نفر انگشت شمار هر روز ثروتمندتر میشدند و یا اینکه چند تاجر گندم، جو، خرما و نمک را وام میدادند و اضافه بر آن میگرفتند و وام گیرنده مجبور به اضافه پرداخت میشد. بدینگونه انحصار ثروت و مواد غذایی شکل میگرفت و یا به گونهای دیگر چند تاجر به صورت مافیایی با همکاری هم کالایی را احتکار میکردند و حتی به پیشواز کاروانهای تجاری میرفتند و کالاهای آنها را پیش خرید میکردند و انبار میکردند، خبری از سیستم کشتیرانی جهانی و بازار جهانی و گمرک و اقتصاد بازار نبود و به راحتی احتکار صورت میگرفت. در صدر اسلام چنین کسانی که بهدور از نظارت حکومت و فرامین و قوانین مشخص و رقابت سالم احتکار ثروت و مواد غذایی میکردند با نزول آیات قوانین شکل گرفت و دشمن خدا و رسول او تلقی شدند، نسبت شر به آنها به این دلیل داده شد که عمل آنها به مردم آسیب میزد و از آن جهت که خدا و رسولش از مردم و جامعه حمایت میکند دشمن مردم دشمن خدا تلقی شدند!
آیا اکنون دولتها نمیتوانند هر گاه با کمبود کالایی جامعه مواجه شدند راسا آن کالا را وارد نمایند و یا تجار بزرگ را مجبور به عرضه کالاهای خود کنند؟ آیا در جامعه کنونی کسی نمک و یا خرما را وام میدهد؟
پس شرایط امروزی با شرایط 1400 سال قبل بسیار متفاوت است و مجتهدین در صدور احکام اسلامی نیازمند تبیین میزان تأثیر احکام بر جامعه و در نظر گرفتن مصالح جامعه هستند؛ به عنوان مثال اگر یک دختر در امتحان کنکور دانشگاه در افغانستان رتبه نخست را بین یک میلیون نفر گرفته باشد و علاقهمند به رشته فیزیک هستهای باشد و در این رشته خاص در کشور زمینه و امکانات لازمه وجود نداشته باشد دولت اسلامی میبایست بدون در نظر گرفتن حکم دینی زمینه فرستادن او به خارج از کشور را فراهم کند (ولو خانواده او مخالف باشند) زیرا جامعه به دانش و تخصص و هوش او نیاز دارد و مصالح عمومی فرای فروعات است. اینکه احتمال دارد او به گناه بیفتد یک ظن سوء است که هم با آیات صریح قران و هم با اصل برائت در تضاد است و نکته مهم اینکه با احتمالات نمیتوان بدیهیات را زیر پاگذاشت! ما بدون درنظر گرفتن اصل برائت با بدبینی تام به محاکمه متهمی میرویم که هیچ گناهی را مرتکب نشده است بلکه احتمال دارد گناه مرتکب شود!
دین را باید طریقی برای سعادت اخروی و دنیوی بدانیم نه اینکه ابزاری برای جمود! انسان سنگ یا موجودی بی جان نیست بلکه یک مخلوقه زنده و پویاست که دائماً از شرایط تأثیر میپذیرد. دین یا در همه زمینهها حق ورود و دخالت و صدور برنامه و مفاهیم پیشرفته را دارد یا ندارد و اگر بگوییم دین حق ورود به تمام حوزهها را دارد پس باید بتواند با سرعت مناسب پاسخ مناسب را برای توده فراهم کند و گرههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی پیچیده را حل کند و برای هر تعارضی پاسخ متناسب داشته باشد وگرنه قطعاً از قلوب هجرت میکند، مانند هواپیمایی که نمیتواند با سرعت مناسب لاین را حفظ کند و استال میشود و سقوط میکند.
ما با یک جامعه زنده و پویای انسانی طرف هستیم که نیازمند تفقه زنده است! جاذبه دین را قرائتهای افراطی به دافعه مبدل نمودند و منفور سازی دین با سرعت بیشتری ادامه پیدا کرده و در بین نسل جوان دین در حال مبدل شدن به تندیسی از شرارت است. این تصور که دین در جنگ با شبکههای اجتماعی و ارزشهای نوظهور جوانان قابلیت ارتقای ارزشهای زندگی انسانی را دارد یا نه خواب را از چشم آیت اللهها و مفتیهای ما ربوده است. دولتهایی مانند افغانستان و ایران تلاش دارند که دین در جامعه بخصوص در بین نسل جوان رسوب نکند و به دنبال خلق راهها و روشهای جدیدی برای جذب حداکثری هستند اما قطعاً در برابر شبکههای اجتماعی کار بسیار دشواری در پیش دارند.
از سویی دیگر افزایش دروس دینی در دانشگاهها و مدارس و برگزاری مجالس دینی هیچگاه پاسخگوی ارزشهای خلق شده توسط شبکههای مجازی و … نخواهد بود. وقتی از جوانان میپرسم که راه تعالی و کمال از دین میگذرد بسیاری پاسخ منفی میدهند و برخی نیز با مکث طولانی دچار تشکیک و گیجی مضاعف هستند.
به همین دلیل است که عرفانهای نوظهور خدایان انگیزشی نسل جدید شدند، به همین دلیل است که در تشیع جنازه یک خواننده دهها هزار نفر شرکت میکنند اما در تشیع جنازه علما چند صد نفر… به همین دلیل است که خبر ازدواج و طلاق فلان سلبریتی اینستاگرامی و یا گفتگوی آنها بسیار مهیجتر از مجالس دینی و توصیف حوریان بهشتی است!
از رهبران ارشد طالبان افغانستان سؤال کردم، گفتم که اگر حدود الله (مجازاتهایی که خدا و رسولش به آن دستور داده) را جاری کنید و در نتیجه تحریم شوید و فقر و فلاکت بر مسلمین سیطره پیدا کند و در نتیجهی آن فساد و تمرد از نظام اسلامی در کشور گسترش یابد آیا حاضر هستید که حدود را متوقف کنید؟
پاسخها متفاوت بود …
انتهای پیام
وقتی دین و عقل هماهنگ میشوند که در هر دو زمینه اراده معطوف به رعایت اتصال آیات باشد…هنگام خوانش کتاب دین رعایت اتصال آیات در هر سوره و کلیت قرآن شود و هیچ آیه ای با پندار غلط ناسخ و منسوخ نادیده گرفته نشود….(ناسخ و منسوخ در معجزات همراه پیامبران است نه در کلام الهی)
عقل نیز پدیده و آیات طبیعت را متصل ببیند…
الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۲۷﴾ بقره
وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۵۱﴾ قصص
رعایت اتصال قول الهی میثاق بشر با خداست….چه قول الهی در کتاب شریعت چه در کتاب طبیعت…
دل مشغولی نویسنده در مورد علل عقب ماندگی ایران و کشور برادر افغانستان قابل ستایش است.
ولی بحث در مورد مسائل مطرح شده از جمله
دین، احاطه و ظرافت زیادی لازم دارد.
به اعتقاد من باید مجمعی از جامعه شناسان،
روحانیون، دانشمندان در مورد این نوع از
مسائل رایزنی کنند.
به عنوان مثال در غرب هم عقلگرایی وجود
دارد و هر چند سیطره سیاسی کلیسا کمتر شده،
سیطره معنوی مسیحیت تا حد زیادی پا برجاست.
نویسنده مثل جراح روح می باشد. باید خیلی
خبره باشد تا حین جراحی ویرانگری نکند.
من نشانه ای از این تبحر در نویسنده ندیدم.
در ادامه یادداشت قبلی منتشر نشده (تا کنون) عرض میکنم که بعنوان نمونه اگر در آیات سوره نساء رعایت اتصال گردد کلمه “تراض” در آیه ذیل :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا ﴿۲۹﴾
بمعنی رضایت اجتماعی خواهد شد نه رضایت بین “دو طرف”(برداشت رایج)….تجارت های جاری در اجتماع باید طبق قرار دادهای مورد توافق اجتماعی باشد….
نمونه دیگر در همین سوره نساء اینستکه برداشت از قوانین الهی نیز مقید به برداشت افرادی خاص(معصوم پنداشته شده) نیست:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴿۵۹﴾
با همین دو نمونه معلوم میگردد که برداشت های غلط از رسالات الله و مقید سازی به روایاتی که تخته بند زمان و مکان خاص هستند چقدر ما را از پویایی در قوانین زندگی مومنانه باز میدارد…