مهدی نصیری: «یکی از انتقادات جدی وارد به انقلاب اسلامی، اسطوره سازی از برخی رهبران و بزرگان از جمله امام خمینی (ره) است»
مهدی نصیری، مدیر مسئول سابق کیهان یادداشتی با تیتر «تجلیل یا تحلیل امام خمینی؟» نوشت:
«یکی از مهمترین سنتهای مذهب تشیع، نقد و گفتگوست. شیعه به جز انبیای الهی و ۱۴ معصوم، هر فرد دیگر را و لو آن که در اوج عظمت و شهرت باشد، قابل نقد می داند و در عین حفظ احترام شخصی و شخصیتی افراد، هیچ ملاحظه غیر علمی دیگری را در نقد آراء و اندیشه ها و عملکرد بزرگان نمی پذیرد.
تاریخ حوزه های فقهی و کلامی و فلسفی و تفسیری و حدیثی و … شیعه، سراسر نقد و رد و نزاع و زد و خوردهای علمی و اندیشه ای است.
ششمین امام تشیع ع که به رییس مذهب مشهور است، شیعه را صریحا بر حذر داشته است که فردی خطاپذیر و غیر معصوم را فراز کنند و هر آنچه را گفت و کرد، تایید و تصدیق کنند. (کافی ج ۲ ص ۲۹۸)
البته در مورد انبیای الهی و معصومان ع و بلکه در مورد وحی الهی نیز اگر کسی سخنی و سئوالی و نقدی داشته باشد و در پی فهم و یافت حقیقت باشد، هیچ خطا و گناهی مرتکب نشده و بلکه به دلیل توصیه های قرانی در باب تفکر و تدبر و تعقل مورد ستایش است.
کتاب احتجاج مرحوم طبرسی عالم شیعی قرن ششم قمری، حاوی مجموعه گفتگوها و مناظرات پیامبر ص و اهل بیت ع با موافقان و مخالفان است و این یعنی کسی می توانسته در برابر پیامبر یا امام معصوم قرار بگیرد و بگوید من با تو اختلاف نظر و مذهب دارم، بیا تا با هم جدال احسن و محاجه کنیم، و امام با آغوش باز او را می پذیرفته است.
ابن ادریس حلی (در گذشته ۵۹۸ ق)، آن چنان شیخ طوسی (در گذشته ۴۶۰ ق) را – که از اعاظم فقها و متکلمان شیعه است – نقد، و آرای فقهی او را رد، و فتاوی متفاوتی اتخاذ کرده است که عده ای در باره دلیل جوانمرگی او این افسانه را ساخته اند که چون در نقد یک عالم بزرگ زیاده روی کرده بود!
یکی از انتقادات جدی وارد به انقلاب اسلامی، اسطوره سازی از برخی رهبران و بزرگان از جمله شخص امام خمینی (ره) تا حد معصوم یا شبه معصوم بوده و این امر، یکی از عوامل مهم برخی نابسامانیها، ناکامی های عیان شده امروز جمهوری اسلامی است.
نقدناپذیر کردن یک عالم و بزرگ غیر معصوم، در هر عرصه علمی و معرفتی خطا و بعضا ضلالت زاست اما در عرصه سیاست و حکمرانی که امری سیّال و متغیر است، فاجعه آفرین بوده و منجر به استبداد و فرد محوری و تعطیل خرد جمعی و پروسه تربیت و تعالی جمعی می شود.
نقد ناپذیر کردن یک عالم و حاکم، به بقای علمی، معنوی و سیاسی او کمکی نمی کند بلکه می تواند در یک واکنش غیر منطقی از سوی جامعه و نخبگان، به ستیز و انکارِ حتی ابعاد قوت و اندیشه های صائب و عملکرد موفق او منجر شود
رمز موفقیت حزب حاکم چین در فقر زدایی و عبور از یک نظام منزوی غرب ستیز و ارتقای این کشور به دومین اقتصاد دنیا و قدرتمندترین رقیب آمریکا، نقد رهبر خود، مائو و عبور از برخی اندیشه ها و شیوه سیاست ورزی و حکمرانی او بود، بدون آن که احترام مائو به عنوان بنیانگذار چین نوین، خدشه و آسیب جدی ببیند.
گویا وقتی رهبری، توسط رهبران و نسل بعدی دوستدار او، نقد عالمانه و نه ستیزه جویانه می شود و راه جدیدی گشوده می گردد، یک پروسه و پروژه واحد و متصل و زنده و پویا رخ داده است و نه یک انقطاع و بریدگی خرابکارانه و براندازانه.
و در همین جا باید افزود که هر گونه قدیس سازی از یک رهبر و ایدئولوگ، و مقاومت در برابر نقد و تحلیل او می تواند به ستیز افراطی و انکار کلیت او توسط نسل یا نسلهای بعدی بیانجامد.»
انتهای پیام
احسنت!
عالی بود
کاملا منطقی و معقول