خرید تور نوروزی

هادی خانیکی: دعایی مردی که نرنجید و نرنجاند

هادی خانیکی طی یادداشتی نوشت: با بینش و منش سید محمود دعایی همه آشنایند. مردی که جوانی‌اش با زیست انقلابی آغاز شد، بر همان عهد ماند و در عین حال همواره تجسم مهربانی، مدارا و آشتی بود. فرزانه بود و فداکار و فروتن. در همه تنش‌ها و گسست‌ها و دلهره‌ها، پناه بود و پناهگاه. کم نیستند دانشمندان، نخبگان، هنرمندان، سیاست‌ورزان، رنج‌دیدگان و به حاشیه رانده‌شدگان عرصه سیاست و فرهنگ که در دشوارترین لحظه‌ها، دست گرم دعایی را بر شانه خود حس کرده‌اند. آنان که طعم شیرین «مدیریت دل» او را در مؤسسه اطلاعات چشیده‌اند نیز بسیارند و می‌توانند گواه باشند که اساس توانمندی دعایی در اداره و رشد یک نهاد بزرگ مطبوعاتی، حرمت نهادن به انسان و همدلی و همراهی با طیف متنوع همکاران بود. قدیمی‌ترین روزنامه ایران با عمری نود و شش ساله توانست سنت‌داری و تبارمندی را به اعتبار همین بینش و منش دعایی پیش برد و در عمل میدان گفتگو، خردورزی، همبستگی و آشتی‌جویی فرهنگی و سیاسی باشد. البته دغدغه‌هایی که او مدام پی می‌گرفت، محدود به روزنامه نبود؛ مجلات قدیم و جدید مؤسسه و انتشار به موقع آثار مکتوب فرزانگان و کنشگران اثرگذار ایرانی را در همه عرصه‌ها نیز شامل می‌شد. دعایی راه دشوار بوروکراسی و محدودیت‌های درشت و ریز نشر اندیشه و اثر را، خود بدون احساس خستگی و درماندگی طی می‌کرد و فقط به نتیجه کار می‌اندیشید و البته در این کار بی‌توفیق هم نمی‌ماند. گفتنی‌ها در این زمینه بسیار است، زیرا دعایی این رویه را وظیفه می‌دانست و سختی‌های راه را آسان می‌گرفت.

آنان که با دعایی از نزدیک زیسته‌اند، به روشنی دیده‌اند که «قدرت»، «ثروت» و «منزلت»، او را به انجام یا عدم انجام کاری وا نمی‌داشت. «گره‌گشایی» و «راه‌گشایی» برای کسانی که به ناروا گرفتار رنج شده‌اند و جامعه ایرانی از آثار وجودی پر دامنه آنان محروم مانده است، محرک اصلی در زیست مطبوعاتی و سیاسی او بود. برای همه آنان که در شمار سرمایه‌های فرهنگی هنری، علمی و سیاسی این سرزمینند، دل می‌سوزاند و می‌کوشید تا آنجا که می‌تواند از تنگناهای زندگی‌شان بکاهد. به زندگی، اثربخشی و حرمت همه سرمایه‌های ملی، فارغ از رنگ‌ها و انگ‌های سیاسی، می‌اندیشید.

من که از سال‌های دور پیش از انقلاب با صدای گرم و استوار دعایی در «رادیو روحانیت مبارز ایران» آشنا بودم، از سال‌های نخست پس از انقلاب به همت دوست دیرین، جلال رفیع، با او در مؤسسه اطلاعات آشناتر شدم. راه نوشتن در مطبوعات پس از انقلاب را او نخستین بار برای من گشود و این آشنایی و دوستی در فراز و فرود ایام افزون شد. بیش از چهل سال است که علاوه بر عرصه سیاست و فرهنگ، در میدان ارتباطات و روزنامه نگاری با او لحظه‌های ماندگار زندگی را سپری کرده‌ام.

به دعایی می‌شد و می‌باید به عنوان بخشی از حافظه تاریخی دوران انقلاب و پس از آن اعتنا کرد و از خاطره‌ها و گفته‌هایش درس تاریخ آموخت. حضور مداوم در عرصه‌های مختلف سیاسی و مدنی، ذهن گشوده، منش متواضعانه و زبان طنزآمیز او، اهمیت روایت‌های تاریخی‌اش را دو چندان می‌کرد. البته ناگفته‌های دعایی از تاریخ دوران ما به واقع بیش از گفته‌ها و نوشته‌های اوست.

اکنون در بیمارستانم و زیر بمباران شیمیایی چهارم که خبر تلخ درگذشت او را شنیدم. چند هفته پیش به دیدارم آمده بود که من دیگر در بیمارستان نبودم. همچنان بی ادعا و بامرام در پی دلجویی و غمگساری بود. باز هم به من تلفن زد و حال پرسید و طلب دیداری حضوری کرد که اجل مهلت نداد.

دعایی برای من تجسد انسان بودن، تجلی اخلاقی زیستن و سرمشق تلاش فروتنانه و اثربخش در عرصه سیاست و فرهنگ بود. دعایی معنای انسان فهیم و بی‌ادعا و جوانمرد در زمانه ما بود که از دینداری، انقلابی‌بودن و ساده‌زیستن پلی برای ارتباط و نزدیکی دل‌ها و دست‌ها به هم ساخت. به راستی شاهکار او، زندگی و رفتارش بود.

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا