خرید تور تابستان

ترس شاکیان از اتمام دوره بازداشت موقت متهم تجاوز «کیوان.الف» و آزادی وی

دیدار نیوز نوشت: جلسه پنجم دادرسی پرونده [کیوان.الف]متهم به تجاوز‌های سریالی که قرار بود روز چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ برگزار شود، به دلیل غیبت قاضی پرونده، تشکیل نشد و برگزاری آن به چهارشنبه ۱ تیر ۱۴۰۱ موکول شد. با ۳ نفر از شاکیان پرونده، صحبت کردم که شرحی از این مکالمات را در ادامه خواهید خواند.

[انصاف نیوز به توصیه دیدار پیشنهاد می‌دهد افراد زیر ۱۶ سال این مطلب را نخوانند]

اما پیش از آن لازم است بدانید به دلیل خواست شاکیان پرونده، مبنی بر آن که هویت‌شان فاش نشود، صحبت‌های آن‌ها را با شماره‌گذاری، از هم تفکیک می‌کنم.

در ابتدای صحبت‌های‌مان، شاکیان از جلسه‌ای گفتند که در همان روز‌های اول مطرح‌کردن شکایتشان، پلیس امنیت تشکیل داده‌بود:

شاکی ۱- در آن جلسه، رفتار و برخورد پلیس امنیت با ما جوری بود که انگار از دید آن‌ها، ما هم آدم‌های بی‌تقصیری نبودیم. حرف‌ها و رفتارشان، بیانگر طرز نگاهشان به ما بود. نگاه و فکری که انگار می‌گفت “اگر ما الان به شما کاری نداریم، به این خاطر است که فعلا تصمیم داریم که به جرم [الف] رسیدگی کنیم. وگرنه فکر نکنید که شما هم آدم‌های خوب و سالمی هستید! “

شاکی ۲- با من هم همین رفتار‌ها را داشتند. من دوبار به این نهاد انتظامی رفتم. بار اول، برای نوشتن متن شهادت (یا چنین چیزی. اسم شکایت را روی آن نگذاشته‌بودند) رفته‌بودم. بار بعد هم گفتند که بیایید، معاون دادستانی می‌خواهد با شما صحبت کند؛ که ما رفتیم و آن‌ها خودِ امام‌وردی را آورده‌بودند. بدون این که از قبل به ما بگویند، ما را با او مواجه و رو در رو کردند. در همان جلسه، فردی که نمی‌دانم معاون دادستانی بود یا کسی دیگر، با ادبیات نامناسبی با من صحبت می‌کرد که الان اصلا قادر نیستم که بگویم چه گفت، در مورد این که [کیوان.الف] چه کار‌هایی انجام داده‌بود و جزئیات ماجرا… بدترین الفاظ ممکن را به کار می‌بُرد.

قبل از این که من وارد بشوم و من را با [او] رو به رو کنند، یکی دیگر از شاکیان رفته‌بود داخل و، چون نفر اول هم بود، ترسیده بود و مثلا به جای مشروب، گفته‌بود که در روزی که [الف] به او تجاوز کرد، آبمیوه خورده‌بود. [الف] هم، چون فهمیده‌بود که آن دختر ترسیده، حسابی اذیتش کرده‌بود. قبل از این که من بروم داخل، بازپرس به من گفت که “ببین اگر دروغ بگویی، این (کیوان الف) می‌فهمد که ترسیدی و اذیت می‌کند. ما فعلا قصدمان این است که به جرم او (امام‌وردی) رسیدگی کنیم. اصلا مهم نیست شما چه کار کردید. راستش را بگویید. من پشت‌تان هستم. ” در واقع رفتار و صحبتشان، بیانگر این بود که “نه این که کار‌های شما برای‌مان مهم نباشد و یا ایرادی نداشته باشد از دید ما. ولی فعلا انتخاب ما این است و می‌خواهیم که به جرم [کیوان.الف] رسیدگی کنیم. “

مواجهه ما با [او] هم که خیلی وحشتناک بود. بدون هیچ آمادگی‌ای ما را با او رو‌در‌رو کردند. من را نشاندند جلوی او و به من گفتند که بگو چه اتفاقی افتاده‌بود؛ که [الف] همه‌چیز را هم انکار کرد.

من در آن دوره، دچار افسردگی شدیدی شده‌بودم و حافظه‌ام خوب کار نمی‌کرد. [او] یک چیز‌هایی می‌گفت به دروغ، و قصد داشت که از این طریق ذهن‌ها را دستکاری کند. مثلا گفته‌بود که من در آن زمان در خانه‌اش علف کشیده‌بودم، دروغ‌های مختلف؛ که من هم رفتم از دوستانم پرسیدم که آیا من در آن دوران علف می‌کشیدم اصلا؟ که همه گفتند نه. [کیوان‌.الف] با گفتن این چیز‌ها می‌خواست مثلا بگوید که “ببینید وضعیت این رو! ” مدام دروغ‌هایی از این دست می‌گفت…

شاکی ۳ – سه چهار روز بعد از ثبت شکایت‌های‌مان بود که گفتند دادستان آمده و برویم به جلسه پلیس امنیت. اول، بچه‌ها یکی یکی می‌رفتند داخل یک اتاق و هرکدام سه چهار دقیقه صحبت می‌کردند. فکر کنم من تنها کسی بودم که نرفتم داخل آن اتاق. بعد از آن، ما را بردند به طبقه بالا. آن‌جا یک مقام ارشد پلیس (سردار) آمد و گفت که “بریم که یک صحبتی داشته‌باشیم! ” با کی؟ [کیوان الف!]

شاکی ۲- یک جوری صحبت می‌کردند که انگار فامیل‌شان است! می‌گفتند “آوردنش! کیوان رو آوردنش! “

شاکی ۳- … و ما آن موقع خیلی حالمان بد شد. من از همان موقع تا الان دچار یک حالتی شده‌ام که انگار آدم‌ها را شبیه کیوان می‌بینم. معمولا تنها نمی‌توانم جایی بروم و فرار می‌کنم…

شاکی ۲- من هم دقیقا همین‌طور شده‌ام!

شاکی ۳-، چون مواجهه ما با او در حالتی بود که انتظارش را نداشتیم، حتی همین الان هم هرجا که هستم، مدام می‌ترسم که از جایی پیدایش بشود.

* بعد، درباره نحوه برخورد دادگاه با مسئله شراب‌خوردن از شاکیان سؤال کردم. گفتند گویا دادگاه فعلا بر روی عمل فرد متجاوز، متمرکز شده‌است…

شاکی ۳- … هنوز برایم سؤال است که وقتی هر دوی‌مان از یک شراب خوردیم، چرا او (الف) بیهوش نشده بود…

شاکی ۲- شاید چیزی می‌خورده قبل از آن و بدنش مقاوم می‌شده. به نظر من کسی که این اطلاعات را جمع‌آوری کرده که چه ماده‌ای بریزم داخل الکل که نه طعمش را تغییر بدهد، نه فرد را به حالت اغما و بی‌هوشی کامل ببرد و نه به مرگ برساند، چنین کسی می‌تواند آنتی‌بادی (پادزهر) آن را هم پیدا کرده باشد. دوست‌دختر [کیوان الف] می‌گفت که همیشه در هر جمعی که می‌نشستیم، او (الف) به دختر‌ها می‌گفت که “با پسر‌های داروساز دوست نشید! چون اونا بلدن که چی بریزن داخل شرابتون و … ” دوست‌دخترش می‌گفت که [الف] این چیز‌ها را داخل جمع‌های مختلف، چندین‌بار گفته‌بود. اتفاقا دوست داروساز هم داشت خودش.

یک ماده‌ای از خانه‌ی [الف] به دست آمد که فرستاده شد به پزشکی قانونی. بخش آزمایشگاه پزشکی قانونی هم مشخص کرد که آن چه ماده‌ای بود. یک اسم خاصی داشت که الان یادم نیست. بازپرس از نماینده‌ی پزشکی قانونی پرسید که آیا این ماده، چنین ویژگی‌ای دارد که در ترکیب با الکل، باعث بی‌هوشی و کرختی شود؟ و پزشکی قانونی هم دقیقا جواب داد که بله، می‌تواند چنین اتفاقی بیفتد.

دوست دختر [الف] تعریف می‌کرد که یک بار به همراه یکی از دوستان دخترش به خانه امام‌وردی رفتند و صبح بعد، وقتی بیدار شد، دید که خودش و دوستش، هر دو برهنه‌اند. از کیوان [الف] پرسید که این چه وضعیتی است و او هم گفت که “خودتان اصرار کردید! ” و به خیلی‌ها این را گفته‌بود که “خودتان خواستید! ” این‌قدر مسلط و دقیق و قانع‌کننده حرف می‌زده که خیلی از قربانی‌ها قانع شده‌بودند؛ و خودشان را هم سرزنش می‌کردند. یک‌بار بازپرس از [الف] پرسید که “چرا زن‌ها به تو اعتماد کردند و به خانه‌ات آمدند؟ ” امام‌وردی هم گفت “چون من خیلی خوب حرف می‌زنم! ” یعنی خودش می‌دانست که چه قدرتی دارد. این آدم، مطالعات فلسفی زیادی هم داشت حتی…

شاکی ۳- در مورد دوست‌دختر [کیوان الف] اصلا رابطه آن‌ها سر همان ماجرای تجاوز [الف] به او و دوستش، تمام شد…

شاکی ۱- … در ادامه همان موضوع که او، خوب بلد بود حرف بزند؛ من کاملا یادم است که من صبح رفتم خانه‌اش و او از ظهر به من پیام می‌داد که “حالت خوبه؟ ردیفی؟ ایشالا دفعه بعد هم باز زود هم رو می‌بینیم و … ”  من حتی یک درصد احتمال نمی‌دادم که چیزی به من خورانده باشد. فکر می‌کردم که واقعا مست شدم. ولی تعجبم از این بود که با دو قلپ شراب، کی این جوری مست می‌شود؟! خلاصه که، بعد از آن شب، خیلی طبیعی رفتار می‌کرد. حتی من که درباره این موارد، همیشه آگاهی داشتم، اصلا شک نکرده بودم.

شاکی ۲- دقیقا! این‌قدر خوب حرف می‌زد که من بعد از آن اتفاق، اصلا نفهمیدم چه شده‌بود. واقعا فکر می‌کردم که مشروب خوردم و زیاده‌روی کردم. اصلا فکر نمی‌کردم که ممکن است چنین کاری کرده باشد. بعد از آن اتفاق، فقط به او گفتم که قرار نیست دیگر چیزی بین ما اتفاق بیفتد. او هم گفت که “بیا بریم بیرون، با هم حرف بزنیم. ” یک‌بار هم رفتیم بیرون و فقط حرف زدیم. حرف‌های عادی. یک دفعه دیگر، من را به مهمانی دعوت کرد و گفت که “بچه‌ها هستن! ” رفتم و دیدم که یک دختر و یک پسر هستند فقط. آن شب هم خیلی به پر و پای آن دختر می‌پیچید. [الف] به آن دختر هم گفته‌بود که یک مهمانی است. آن دختر هم گفته‌بود که شب می‌ماند. من هم که قبل از آن گفته‌بودم که شب نمی‌مانم. یعنی عملا او قصد داشت که با آن دختر تنها بماند. آن دختر هم آن موقع شب نمی‌توانست به خانه برگردد. من آن‌جا متوجه شدم که این آدم چه قصدی دارد و برای همین هم به آن دختر گفتم که با من بیاید و او را از خانه‌ی [الف] با خودم بردم…


* در ادامه، شاکیان از مدارکی که در پرونده موجود است، گفتند:

شاکی ۲- یک سری فیلم وجود دارد. فیلم‌هایی که ]کیوان الف] از تجاوزهایش گرفته‌بود. آن مرجع انتظامی که این فیلم‌ها را دیده، برای هرکدام توضیحی نوشته‌است. برای تعدادی از آن‌ها، به صراحت نوشته که “زن داستان بی‌هوش است. زن داستان انگار که خواب است و [الف] به زور دارد او را این‌ور و آن‌ور می‌کند. “

این فیلم‌ها، همان‌هایی است که سردار رحیمی قبلا گفته بود ۴۶ تاست، اما بعد تکذیب کرد. عدد‌ها را اشتباه گفته بود. هم ۳۰۰ نفر قربانی اشتباه است، هم ۴۶ مورد فیلم. اما هست. فیلم‌هایی هست.

در اولین مواجهه ما با بازپرس پرونده، ازمان سؤال شد که “آیا [او] از شما فیلم‌برداری می‌کرد؟ شما می‌دیدید؟ ” ما هم گفتیم که چیزی ندیده‌بودیم. آن‌جا بود که ما متوجه شدیم که خوب حتما فیلم‌هایی بوده که بازپرس، این سؤال‌ها را می‌پرسد وگرنه که این سؤال‌ها را نمی‌پرسید؛ و بعدتر هم که پرونده خوانده‌شد، دیگر کاملا مشخص شد…

شاکی ۳- در مورد مدارک دیگر به غیر از فیلم‌ها؛ من هم اسکرین‌شات چت‌های او را داشتم و هم اسنپی که با آن از خانه‌اش برگشته‌بودم.

شاکی ۲- همان اوایل مطرح‌شدن روایت‌ها، [کیوان الف]، همه چت‌هایش که اغلب هم در فضای تلگرام بود را دوطرفه پاک کرد.

  • در پایان صحبت‌هایمان، شاکیان از ضرورت پرداخت بیشتر به این پرونده در فضای عمومی گفتند:

شاکی ۱- با توجه به این که پنجم شهریور، این پرونده دوساله می‌شود، طبق قانون باید در آن زمان، تعیین وثیقه شود. خواست ما این است که این وثیقه به اندازه‌ای باشد که او نتواند تودیع کند و آزاد شود. امید ما فقط همین است. مثلا اگر وثیقه ده بیست میلیاردی برایش تعیین کنند، با توجه به دارایی‌های او و خانواده‌اش، آن‌ها می‌توانند فراهم کنند. خانواده‌اش هم که به شدت از او حمایت می‌کنند. ما می‌خواهیم که در این مدت باقی‌مانده، افکار عمومی، این پرونده را فراموش نکنند و ما را تنها نگذارند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. نمی‌فهمم این عشق مشروب خوردن چیه که به جون دخترای جوون افتاده. ولی خداییش خیلی ستم‌ هست که همچین حیوونی برای آزادیش وثیقه تعیین بشه. قضات نباید مانند آدم آهنی فقط قانون را اجرا کنند. قاضی باید در موارد خاص خودش حکم کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا