خبرگزاری اصولگرا: سعید حنایی مدعی بود از سر عقیده دست به کشتار زده
خبرگزاری اصولگرای تسنیم در متنی با عنوان «بازی دوگانه در سینمای قاتلان سریالی: کشتار در غرب ناشی از جنون فردی، اما در ایران متأثر از ایدئولوژی دینی؟» نوشت:
«”جنایت و جنون” یکی از پرمایهترین مضامین سینمایی تاریخ هنر هفتم است. شاید بتوان جذابیت پنهان در هراس از بین رفتن بقا و تهدید زندگی را عامل اصلی تماشایی شدن این آثار دانست. جدای از این، جنایت و جنون بهخاطر استعداد ویژهای که در قاب تصویر برای برانگیختن احساس و هیجان دارد، یکی از بهترین موقعیتهای نمایشی را به خود اختصاص داده است. خلاصه آنکه ژانر جنایی (Crime) و هیجانی (Thriller) یکی از نابترین ژانرهای سینمایی در تمام تاریخ سینما هستند.
اما ژانرهای جنایی چه میگویند؟ در این دسته مخاطب در ظاهر امر با یک فرد جانی و روانی سروکار دارد که دست به خونریزی میزند. اما در پس آن قوه فاهمه تماشاگر با علل خشونت و جنایت روبرو میشود. فیلمساز در صورتی که در پی بازنمایی حقیقت و درگیری با موضوعی باشد که عامل اصلی وقوع جرم و جنایت است، رفته رفته ما را با علت اصلی جرم آشنا میکند و دست به نقد و یا تأیید علت آن میگذارد و مخاطب را در حالتی ویژه با بررسی علل آن تنها میگذارد تا به عمق فاجعه پی ببرد.
قاتلان زنجیرهای هالیوودی برای چه دست به کشتار میزنند؟
در فیلم Falling down “فروپاشی” به کارگردانی جوئل شوماخر ما با مردی روبرو هستیم که با یک چوب بیسبال (نمادی از فرهنگ ورزشی اصیل آمریکایی) به کسی رحم نمیکند و مانند نمایندهای از طبقه وسط آمریکا است که در اوج عصبانیت، خود را در حال سقوط میبیند و همه چیز را نابود میکند. این پوسته ظاهری اوست که برای درام مهم است اما آنچه که علت این جنون است عبارت است از زندگی یکنواخت بدون پیشرفت و معنای او که با فاصله او از دخترش همزمان شده و او را دیوانه کرده است. اما اگر دقت کنیم فیلم با تمرکز روی شخص اول فیلم که نقش او را هنرمندانه مایکل داگلاس بازی میکند، علل این جرم و جنایت را در نهایت ناشی از انگیرههای فردی میداند و این انگیزهها را در مقام یک «توجیه برساخته شده اجتماعی» برای انجام چنین جرایمی کافی و معقول نمیداند.
در فیلمهایی که ذیل این ژانر قرار میگیرند ما با سابژانری (زیرگونه) مواجهیم به نام Seriall Killer یا همان قاتل سریالی؛ فیلمهایی که جنایت و جنون را در بعد وسیعتری نشان میدهند. آدمهایی که اینبار دست به قتل یک نفر نمیزنند و چندین نفر را میکشند. قاعدتاً باید آن ها برای این جرم بزرگ، توجیه قوی و قانعکنندهای داشته باشند که این چنین شهر را به هراس میکشانند. آنها باید علت جنایت خود را عموماً مبتنی بر مسائل اجتماعی و متکی بر آسیبها، ناعدالتیها و ظلمهای جامعه بر خود تفسیر کنند. آنها یکباره احساس میکنند که ناجی شهرند و باید شهر را از اشتباه و زشتی نجات دهند. دقیقاً این حس غیرمنطقی و روش خشن آنها نشان میدهد که آنها دچار نوعی خودبرتر پنداری، نارسیسیم و روانپریشیاند. ناجیانی که حتی خیال رفع ریشههای فساد و تباهی را ندارند و تنها به فکر نابود کردن ظواهرند. این قاتلان دیوانه اگرچه انگیزههای سیاسی و فکری دارند اما قبل از هر کس دیگری، خود محکوم تفکر غلط خود هستند. هرچند که اشتباهات و عیوبی در جامعه باشد، آنها حق ندارند که دست به چنین جرایمی بزنند. در راستای تحلیل انگیزههای چنین افرادی در عالم واقع و همچنین در آثار سینمایی، اصحاب رسانه و اندیشمندان غربی تماماً به این سو میروند که نشان دهند، این قاتلان، دیوانههایی هستند که باید در درمانگاههای روانی و تیمارستانها درمان شوند. فیلمهای ساخته شده درباره این جانیان، چندان زمینههای سیاسی، اجتماعی و دینی را منبع الهامبخش جرم و جنون نمیدانند و اگر در روند قصهگویی خود ماجرا را با پیوند میان این عقاید و رفتار خشونتآمیز فرد روایت کنند در نهایت به این پایان میرسند که دریافتهای این چنینی افراد از محیطهای بیرونی توجیه پذیرفته شده و جواز معتبر و معقولی ی برای اقدام به خشونت نیست. و تنها دستآویزی برای تخلیه عصبیتها و روانپریشیهای شخصی خود ایشان است.
در راستای تحلیل انگیزههای قاتلان زنجیرهای در عالم واقع و همچنین در آثار سینمایی، اصحاب رسانه و اندیشمندان غربی تماماً به این سو میروند که نشان دهند، این قاتلان، دیوانههایی هستند که باید در درمانگاههای روانی و تیمارستانها درمان شوند.
شاید بتوان بهترین و اولین نمونه سینمایی این گونه را فیلم “روانی” psycho هیچکاک نامید. فیلمی که نامش گویای رویکرد و مفهوم کلی فیلم است. قاتلهایی که دست به کشتار مردم میزنند، روانیاند. البته میتوان از منظر مطالعات عرفانی به نوعی آنها را به عنوان مصلحان هنجارشکن و آنارشیستی معرفی کرد که جامعه در حال تباهی را میخواهند نجات دهند اما با روش خشن، ضدقانون و غیرمنطقی خود.
در روانی با قاتلی به نام «نورمن بیتس» روبرو هستیم که گویا شوک مرگ مادرش او را دچار اختلالات روانی کرده است و زنان را میکشد. ما چیزی جز این برای علت قتلهای او نمیدانیم که البته این به سبک فیلمسازی هیچکاک بازمیگردد که همهچیز را کامل و جامع به مخاطب نمیدهد.
نیمنگاهی به فیلمهای فراوانی که درباره قاتلان سریالی ساخته شده، نشان میدهد که فیلمسازان عمدتاً به امر مستتر در ایجاد جرم و جنایت توجهی دارند اما همانطور که اشاره شد آنها را منابع جرم معرفی نمیکنند. جنایاتی که بهخاطر جنون شکل گرفتهاند و فیلمساز در پی بیان علت جنون در انگیزههای فردی قاتل است.
میتوان یکی دیگر از آثار قتل سریالی که در تاریخ سینما ماندگار است را “هفت” ساخته “دیوید فینچر” نامید. در این فیلم بهانه قتلهای سریالی قاتل هفت گناه کبیرهای است که در انجیل نام برده شده است. قتلهایی که اگرچه انگیزه مذهبی در آنان وجود دارد، اما جنون “جان دوو” با بازی “کوین اسپیسی” عامل اصلی وقوع جرم و جنایت است. او یک روانی تمام عیار و فردی است که مذهبی نیست بلکه مذهب بهانه او است و میان این دو تفاوت و فاصله فراوان وجود دارد. در حقیقت توجیهتراشی به نام مذهب میخواهد برای کار او صورتی مصلحانه و ناجیانه شکل دهد. همین قالبگیری ایدهای است که شخصیتهای شروری چون جوکر برای رفتار آنارشیستیک خود بهکار میگیرند تا توجیهکننده رفتار دور از قانون، عقلانیت و منطق آنان باشد.
دقت و موشکافی بهتر در خصوص مفهوم فیلمهای مورد اشاره این متن، ما را به فیلم “روانی آمریکایی” ساخته “ماری هرون” میرساند. فیلمی که علت خشونت را در خودشیفتگی عجیب و غریب یک بیزینس من آمریکایی میداند که از رابطه جنسی و کشتن لذت میبرد. او خود را فرعونی میداند که حق دارد رابطه داشته باشد و همان زنان را در بدترین حالت ممکن بکشد. بیماری روانی که کارگردان، تفکرات او را ناشی از تسلط سرمایهداری و زرسالاری بر او دانسته و تعبیر به خودشیفتگی شخص اول فیلم با بازی کریستین بیل میکند. او چندین دوست دیگر سرمایهدار، اشرافی و ثروتمند دارد که هیچکدام درگیر این جنون نیستند و نگاه ضدسرمایهداری فیلم ابداً تعمیم ندارد. باز میبینیم که خودشیفتگی بهعنوان یک بیماری فردی و روانی عامل قتل و جنون است.
در دیگر فیلمها مانند “قاتلین بالفطره” و فیلمهایی که با موضوع جنون ساخته شدهاند باز شاهد جنون و روانپریشی قاتلینی هستیم که اگرچه مسائل سیاسی، مذهبی و اجتماعی را انگیزه و بهانه قتل خود معرفی میکند اما آنها عامل جنون و علت اصلی قتل نیستند بلکه بیماری روانی عامل اصلی جرم و جنایت است. البته این درست است که اشارات فرابیماری قاتل ما را از مسائل و اتفاقاتی در جوامع آنها باخبر میکند اما باور فیلمساز بر این است که باید نسبت به آنها کاملاً بیطرف بماند و جهت اتهام را به سمت زمینههای مورد اشاره نگیرد. چرا که انبوهی از افراد دیگر در این جوامع زندگی میکنند و هیچ یک رفتاری مشابه فرد مذکور را برنگزیدند.
همانطور که گفته شد به طور عمومی در این دست از فیلمها تلاش فیلمساز بر این است که موضوع مورد توجه را به نوعی «مدیکالیزه» یا «پزشکی سازی» کند و با بررسی موضوع از منظر علوم تجربی پزشکی و به خصوص روانشناختی، فردیسازی کند و انگیزهها را به صورت بررسی موردی در انگیزههای سوژه مورد اشاره بررسی کند و دامنههای جامعهشناسانه و مدعیاتی مبنی بر اینکه چنین رفتاری یک برساخته اجتماعی یا ایدئولوژیک است را رد میکنند چرا که چنین دریافتهایی مابه ازای فراگیری در جوامع ندارد. البته نمونههایی با قضاوتهایی از جنس دوم هم در سینما ساخته شده است اما تعمیمپذیری آنها چندان از منظر عقلانی تأیید نشده است و در نهایت این آثار هم به همان نقطه ابتدایی رسیدهاند که باز هم یک عامل فردی یا شخصی یا یک منشأ الهام از این جنس در پس ماجرا وجود داشته است. چرا که بخش بزرگی از جامعه همچنان با این پدیدهها مواجه هستند اما هرگز به مانند فرد قاتل عمل نکردهاند و زمینه اصلی برای میل به خشونت صرفاً در درونیات خود او قابل جستجو است. برای نمونه برخی از مستندهای سینمایی و همچنین اخبار روزانه جوامع غربی به خصوص ایالات متحده آمریکا این تفسیر را پی میگیرند که زمینههای بروز جرم و جنایت در غرب کاملاً به جامعه و جنبههای فرهنگی و سیاسی آنجا برمیگردد.
همانطور که گفته شد به طور عمومی در این دست از فیلمها تلاش فیلمساز بر این است که موضوع مورد توجه را به نوعی «مدیکالیزه» یا «پزشکی سازی» کند و با بررسی موضوع از منظر علوم تجربی پزشکی و به خصوص روانشناختی، فردیسازی کند و انگیزهها را به صورت بررسی موردی در انگیزههای سوژه مورد اشاره بررسی کند و دامنههای جامعهشناسانه و مدعیاتی مبنی بر اینکه چنین رفتاری یک برساخته اجتماعی یا ایدئولوژیک است را رد میکنند چرا که چنین دریافتهایی مابهازای فراگیری در جوامع ندارد.
“مایکل مور” مستندساز برجسته آمریکایی سالها قبل در واکنش به قتل دسته جمعی در مدرسه کلومباین آمریکا، که نوجوانی با تفنگ همشاگردیهایش را به رگبار بست، مستندی با عنوان “بولینگ برای کلمباین” ساخت. او در بخشی از این مستند به سراغ خانوادههای مقتولان رفته و از آنان پرسید که بهنظر شما چرا قاتل دست به چنین کاری زد؟ جواب والدین بسیار قابل تأمل است. آنها “مرلین منسون” خواننده راک که ظاهری خشن و غیرمتعارف داشته و فعالیتهای «جنونآفرین و روانیسازانه» او که نمادی از هنجارشکنی بوده را علت این جویبار خون اعلام میکنند.
اما آنچه تا کنون مشاهده شده است نشان میدهد که گویا بنای رسانههای خارجی و سینمای هالیوود درباره ایران و اسلام همچنان بر این است که خلاف این رویه را پی بگیرند. در آخرین نمونه فیلم “عنکبوت مقدس” مصداقی از این نگاه است. در این فیلم قاتل برعکس فیلمهای هالیوودی فردی نمایانده میشود که به جهت تربیت در مذهب شیعی و متأثر از آموزههای دینی دست به کشتار میزند. در واقعیت امر اگرچه “سعید حنایی” به عنوان سوژهای که فیلم براساس جنایات او ساخته شده هم بنا بر اعترافاتش مدعی بوده که از سر عقیده دست به کشتار زده اما رفتار و گفتار او نشان میدهد که اتفاقاً او همان فردی است که از سلامت روانی برخوردار نبوده و براساس تلقیهای غلط و خودبنیاد که مغایر با محکمات و آموزههای شیعی است دست به این توحش زده است.
افرادی به مانند حنایی و سوژه فیلم عنکبوت مقدس از آن دست افرادی هستند که از قضا دین اسلام مرزگذاری بسیار جدی با ایشان داشته و آنان را افرادی متجمد، متحجر و گرفتار دگماتیسم و جمود فکری معرفی میکند و همواره سرمایههای عظیم خود را به واسطه ایستادگی در برابر این انحرافات هزینه داده است. از امیرالمومنین حضرت علی (ع) و شهادت ایشان در محراب با شمشیر خوارج گرفته تا همین مواجهههای تازه با جریانات تکفیری متوحش در سوریه و عراق.اما عنکبوت مقدس، در تعمیمی سادهبینانه در تلاش است تا قاتل را بعد از حضور در حرم امام رضا(ع) رواینه میدان قتل کند و به مخاطب خود این را القا کند که درباره «جامعه قاتلان سریالی» -مدعای علی عباسی کارگردان فیلم در نشست خبری- فیلم میسازد.
عنکبوت مقدس به شیوهای پیش پا افتاده که البته شاید برای مخاطب خارجی که چندان از جرئیات نگرشها در دنیای اسلام آگاه نیست، قدری فریب دهنده باشد، اینگونه پازل اسلام هراسی و شیعهستیزی را کامل میکند و تلاش دارد تا انگیزههای جنون آمیز حناییها را با تفاسیر جامعه شناختی عمومیت ببخشد. این همان بازی دوگانهای که سینما علیه جامعه مسلمانان در پیش گرفته است: انگیزه خشونت، توحش و قتل در غرب مدیکالیزه شده و پزشکی سازی میشود و در پارادایم علوم روانشناختی و در عرصههای فردی تفسیر میشود اما وقتی بناست ماجرا در جغرافیای اسلامی و شیعی تفسیر شود ماجرا رنگی تعمیم پذیر، فراگیر و متأثر از آموزههای دینی و ایدئولوژیک به خود میگیرد».
انتهای پیام
خبر سازهای اصول گرا هم از سر عقیده به مردم تهمت نفوذی و خراب کار و نفوذی میزنند و ناسزا میگوین .حالا یا از عقیده یا از عقده