حقشناس: رهبری با همه جلسه دارند جز احزاب
/ گفتوگویی درباره اصلاحات و براندازی، فعالیت حزبی و آینده ایران /
علی نیلی، انصاف نیوز: محمدجواد حقشناس هم به واسطه فعالیتهای سیاسیاش در قالب حزب اعتماد ملی، هم به لحاظ فعالیتهای مطبوعاتیاش در نشریات اصلاحطلب، هم به اعتبار عضویتش در پارلمان شهری پایتخت و هم به دلیل دغدغههای فرهنگیاش، چهرهای شناخته شده است؛ از چهرههایی که میتوان رودررویش نشست و عملکرد جریان اصلاحطلب را نقد کرد. حقشناس ضعف درونی و فشار بیرونی را مسبب اصلی انفعال احزاب اصلاحطلب میداند و نسبت به عواقب حذف این جریان از فضای سیاسی کشور هشدار میدهد.
فیلم گفتوگو با محمدجواد حقشناس:
پرونده 15 ساله، توقیف موقت 12 ساله
- آخرین بار چه زمانی آقای کروبی را ملاقات کردید و چه صحبتهایی به میان آمد؟
آخرین دیدار بنده با حجتالاسلام کروبی به چند ماه قبل از حصر ایشان باز میگردد. بعد از انتخابات پرحاشیه 88 و حوادث و رخدادهای مربوط به آن، عملا فعالیتهای حزب اعتماد ملی به محاق برده شد. یعنی دفتر حزب پلمپ شد، شورای مرکزی از برگزاری جلسات منع شد، روزنامه به استناد قانون پیشگیری از وقوع جرم که مربوط به دهه 1330 بود توسط قاضی مرتضوی توقیف شد و در نهایت هم دبیرکل حزب اعتماد ملی محصور شدند و امکان دیدار و ارتباط با ایشان از بین رفت.
مرور همه حوادث این سالها از حوصله بحث ما خارج است بنابراین فقط به ذکر این نکته اکتفا میکنم که بعد از کمشدن برخی از محدودیتهای آقای کروبی، چند نفر از اعضای شورای مرکزی حزب توانستند با ایشان دیدار و گفتوگو کنند اما بنده جزء اشخاصی هستم که دستاندرکاران حصر از دیدار با جناب آقای کروبی منعشان کردهاند.
- وضعیت روزنامه اعتماد ملی چگونه است؟
همانطور که گفتم روزنامه در 28 مرداد سال 88 و به استناد قانون اقدامات تامینی و تربیتی مصوب مجلس شورای ملی برای برخورد با اراذل و اوباش، توسط سعید مرتضوی توقیف موقت شد و هنوز هم ظاهرا دوره موقت تمام نشده! در این سالها من همچنان به عنوان مدیرمسئول در دادسرای فرهنگ و رسانه حاضر میشوم تا به شکایات دستگاهها و افراد از مطالب منتشره در روزنامه پاسخ دهم. مثلا شکایت اسفند ماه سال 1384 آقای قالیباف، شهردار وقت تهران از روزنامه همچنان در حال رسیدگی است در حالی که روزنامه 12 سال است توقیف موقت شده. پرونده روزنامه اعتماد ملی به یکی از طولانیترین پروندههای مطبوعاتی کشور تبدیل شده و در پانزدهمین سال رسیدگی، حجم آن از 1500 صفحه فراتر است.
- الان نسبت آقای کروبی با حزب اعتماد ملی چیست؟
با باز شدن نسبی فضای کار سیاسی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 92، فعالیتهای حزب اعتماد ملی هم از سر گرفته شد. تقریبا همه اعضای حزب اعتقاد داشتند که آقای کروبی باید همچنان به عنوان دبیرکل در حزب فعالیت کنند اما خود ایشان اصرار داشتند که با توجه به محدودیتهای حصر و برای آنکه حزب ضربه بیشتری نخورد، استعفا دهند. استعفای ایشان از سوی شورای مرکزی پذیرفته نشد و حتی کنگره هم به ابقای ایشان رای داد. در مقطعی ایشان دبیرکل بودند و مسئولیت کارها با قائممقام حزب بود اما با بروز اختلافهایی بین قائممقام دبیرکل و اعضای شورای مرکزی و خروج قائممقام سابق، تغییراتی در اداره حزب رخ داد که از جمله آن، استعفای آقای کروبی از دبیرکلی حزب اعتماد ملی بود. آقای حضرتی هم در سمت قائممقام فعالیت میکنند.
- در مقطعی شاهد بودیم که آقای حضرتی هم از مقام حزبی خود کنارهگیری کردند. به نظر میرسد حزب اعتماد ملی همچنان از اختلاف نظرهای اعضای شورای مرکزی رنج میبرد.
خیر، استعفای آقای حضرتی ناشی از اختلافنظر در درون حزب و شورای مرکزی نبود. شاید ایشان فضای فعلی کشور را برای کار سیاسی و حزبی فضای مناسبی نمیدانند یا درگیریهای رسانهای ایشان سبب میشد که وقت کمتری برای کار تشکیلاتی بگذارند. به هر حال آن استعفا، ناشی از اختلاف نبود.
اصلاحات و براندازی از زیدآبادی تا تاجزاده
- اگر امروز اعلام شود که چهرههای شاخص اصلاحطلب تحت هیچ شرایطی امکان کار حزبی و تشکیلاتی ندارند، اصلاحطلبان جنجال سیاسی و رسانهای راه میاندازند که البته حق هم دارند اما بحثم این است که امروز، به هر حال فضایی برای کار تشکیلاتی وجود دارد ولی تقریبا هیچ فعالیتی را شاهد نیستیم. اگر استدلال کنیم که هزینه کار سیاسی در کشور به شدت بالا رفته، فعالیت در موسم انتخابات دیگر توجیه نمیشود. ارزیابی شما از انفعال و اغمای امروز احزاب اصلاحطلب چیست؟
این چیزی که میگویید به فضای سیاسی کلی کشور برمیگردد و مختص احزاب اصلاحطلب هم نیست. از سال 1384 به این سو، متاسفانه فضا دائما برای فعالیت سیاسی تنگ و تنگتر شده. ما در فعالیت حزبی، در این 4 دهه متاسفانه روند نزولی را طی کردهایم. شاید فقط مقاطعی بوده که کار سیاسی در قالب تشکیلات رونق گرفته اما قدر مطلق فعالیت حزبی حتما نزولی و کاهشی بوده است. این به یک ناتوانی مزمن احزاب سیاسی منجر شده است و همانطور که گفتم، خاصیت عمومی احزاب است. دلیلش هم به نگاه ساختار سیاسی به کار حزبی برمیگردد. این نگاه همواره با بیاعتمادی توام بوده است. ساختار سیاسی، احزاب را فرصتی برای بهبود روندها نمیداند و بیشتر روی تهدیدهای کار حزبی متمرکز است. این تلقی یعنی تهدید دانستن احزاب، محدودیتهای قانونی و حقوقی و رسانهای و امنیتی و اقتصادی را در پی داشته و بنابراین حزب و کار حزبی را از معنا تهی کرده است. این رویکرد در مورد احزاب اصلاحطلب شدت بیشتری داشته است.
- شما روی متغیرهای برونزا تاکید میکنید اما پرسش من ناظر به متغیرهای درونزا بود. احزاب اصلاحطلب هم تن دادهاند به این شرایط و عملا برنامهای برای تقویت کار تشکیلاتی نداشتهاند. همه راهها برای حزب اصلاحطلب به انتخابات ختم میشود و اگر به هر دلیل نتواند در انتخابات نقشآفرینی کند، متوقف میشود.
نقد شما را قبول دارم. وقتی بستر کار حزبی وجود ندارد و هزینه کار حزبی به شدت بالا میرود، در حالیکه آورده یا دستاورد متناسبی ندارد، افراد انگیزه فعالیتشان را از دست میدهند. ببینید، یک وقت است که شما به عنوان یک فعال سیاسی، میگویید این سیستم اصلاحپذیر نیست و از اساس میخواهید با آن مقابله کنید. ابایی هم ندارید که عنوان برانداز یا ضدانقلاب بگیرید و شاید آن را نقطه قوت خود هم تلقی کنید. خب، کسی که اینگونه فعالیت را انتخاب میکند، در ازای هزینههای سنگینی که بابت مخالفت اساسی با نظام سیاسی میپردازد، انتظار پاداشهایی را هم دارد اعم از جذب حمایت دولتهای خارجی یا برندینگ شخصی. حداقلش این است که فضای رسانهای خارج از مرزها کاملا در اختیار اوست تا پیامش را منتقل کند.
اما منتقد سیاسی درون حاکمیت، کار بسیار مشکلی دارد. در مقطعی، گرچه هزینه تحمیلی از سوی نهادهای رسمی و غیررسمی به اینگونه از منتقدان زیاد بود، اما مردم با استقبال از ایشان، آن هزینهها را پوشش میدادند. اما در سالهای اخیر که شاهد ریزش عمومی و بیاعتمادی مردم هستیم، عملا رویکرد اصلاحطلبانه و نقد جدی روندهای سیاسی در درون حاکمیت، بسیار پرهزینه شده چون هم نظام هزینه سنگینی به پای این منتقدان مینویسد و هم مردم مانند سابق به آنان پاداش نمیدهند و حتی تعبیرهایی مثل سوپاپ اطمینان یا افراد بلاتکلیف در مورد این افراد بکار میرود. فعالیت سیاسی در شرایطی که هم از سوی حکومت، هم از سوی براندازان و هم از سوی مردم هزینههایی به پای شما نوشته میشود، بسیار سخت و شاید بتوان گفت خارقالعاده است.
ببینید رویکرد اصلاحطلبانه چقدر سخت و پرهزینه شده که چهرهای مانند آقای زیدآبادی هم ناامید میشود و شکایت میکند که متهم شدهام کاسه داغتر از آش شدهام برای اصلاح روندهای موجود. این نوعی زبان حال همه احزاب و تشکلهای اصلاحطلب در سالهای اخیر بوده است.
- باز من پاسخ نگرفتم. فرض کنید از فردا صبح اعلام شود همه اصلاحطلبان بدون کوچکترین مانعی میتوانند فعالیت کنند و همه محدودیتها برطرف شده است. کدام حزب اصلاحطلب وجود دارد که بگوید برای اداره وزارت تکرا برنامه دارد؟ کدام حزب حرف روشنی درباره مالیات، سلامت، آموزش و پرورش و… دارد؟ اجازه دهید نپذیرم که چون فشار خارجی زیاد است و فعالیت سیاسی پرهزینه است، ما هیچ برنامهای در حوزههای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی نداریم. یک حزب اصلاحطلب را نمیتوانیم نام ببریم که وزرای سایهاش معلوم باشند و برای کیفیت نازل دولتمردان سیزدهم، جانشینان کاربلد در نظر گرفته باشد. این انفعال مردم را زده کرده است.
من کاملا با شما موافقم و این نقد را میپذیرم. شما اگر از کمیسیون ماده 10 احزاب یک استعلام بگیرید، میگویند برای 200 حزب و تشکل سیاسی پروانه فعالیت صادر کردهاند. من به عنوان کسی که از سال 58 در حوزه علوم سیاسی شاگردی و معلمی کردهاست، میگویم هیچ کشوری در دنیا وجود ندارد که چنین تعدادی حزب داشته باشد. حزب تعریف و جایگاه مشخصی در علوم سیاسی دارد. 4 یا 5 حزب فعالیت میکنند و تکلیفشان با خودشان، ساخت سیاسی و مردم روشن است و بنابراین میتوانند برای جذب آرای مردم تلاش کنند. ولی مگر ممکن است که 200 وزیر سایه داشته باشیم؟
برای اینکه حزب اساسا شکل نگیرد، دو نوع برخورد میتوانستیم پیش بگیریم؛ یک رویکرد این است که بگوییم هیچ حزبی اجازه فعالیت ندارد، رویکرد دیگر هم این است که به هر کس درخواست داشت، مجوز بدهیم. اتفاقی که الان افتاده این است. پوستهای از تحزب مانده اما انتظار داریم مانند احزاب واقعی و کامل فعالیت کنند. با کدام تشکیلات، با کدام امکانات، با کدام نیرو چنین انتظاری داریم؟ در قانون انتخابات هیچ ارتباطی بین احزاب و انتخابات تعریف نشده است. احزاب و انتخابات که هیچ پیوند منطقی ندارد. هر رئیس جمهوری هم که آمده، گفته است من مستقلم و وابستگی حزبی ندارم در حالیکه همه روسای جمهور بعد از جنگ، به نوعی روی دوش احزاب ایستادند. آقای خاتمی که از مجمع روحانیون مبارز کاندیدا شد، در 8 سال ریاستجمهوریاش چند بار در جلسات تشکل خود حاضر شد؟ آقای روحانی که به دلیل حمایت احزاب اصلاحطلب به پاستور رسید چند بار پای حرف احزاب نشست؟ در سطح بالاتر، رهبری تقریبا با همه اقشار جلسه دارند. با شعرا، هنرمندان، کارگران، مداحان، اساتید حوزه و دانشگاه و… اما یکبار هم به خاطر ندارم با احزاب جلسهای برگزار کرده باشند.
- شما میگویید کار یک فرد برانداز خیلی راحتتر از یک اصلاحطلب است و حداقل راحتتر و با دست بازتر عمل میکند…
بله، خیلی. او خارج از ایران نشسته و به راحتی حرفش را میزند.
- بحث من این است که آن برانداز، فعالیت میکند. حرف میزند، بیانیه میدهد، تجمع برگزار میکند، با سیاسیها دیدار میکند و به هر حال در ذیل هدفی که برای خودش تعریف کرده، کاری میکند. مخاطب میبیند رضا پهلوی که در این 40 سال حتی اصول سخنرانی را نیاموخته، حرف میزند و خودش را به عنوان یک کارکتر سیاسی مطرح میکند اما دبیرکل فلان حزب اصلاحطلب از همین حرفزدن ساده هم دریغ میکند.
پهلوی یا هر برانداز دیگری، کار کمتری میکند و بهره بیشتری میبرد اما اصلاحطلبی که ایستاده و دلسوزانه عملکرد نظام را به نقد میکشد، از همهسو تحت فشار و هجمه قرار میگیرد. هم از سوی حاکمیت، هم از سوی مردم و هم از سوی براندازان….
- هم از سوی احزاب اصلاحطلب. الان آقای تاجزاده، با تاکید بر اینکه به مشی اصلاحطلبانه باور دارد و به هیچوجه حاضر نیست در صف براندازان جای بگیرد، نقدهای جدی به حاکمیت وارد میکند اما قبل از حاکمیت از سوی احزاب اصلاحطلب نقد و طرد میشود. قبول، تاجزاده دارد فضا را تند میکند اما گفتمان بدیلتان چیست؟ نمیشود که بگویید نه تاجزاده را قبول داریم، نه براندازیم و نه کاری میکنیم و انتظار داشته باشید مردم مانند سابق همراهی کنند.
من فکر نمیکنم احزاب اصلاحطلب چنین زاویهای با آقای تاجزاده داشته باشند. ممکن است به برخی مواضع ایشان نقد داشته باشند اما همه حرفهایش را نفی نمیکنند.
من معتقدم آقای تاجزاده در قاعده و چارچوب، تلاش میکند گفتمان بدیلی را پدید آورد که راهگشای بنبستهای سیاسی کشور باشد.
- اگر تاجزاده از فرد به جریان تبدیل شود، ثمره بیشتری ندارد؟
چرا، منطقیتر و پردستاوردتر خواهد بود.
- خب، چرا نمیشود؟
این برمیگردد به ساختاری که حزب را ضعیف کرده. یعنی آن فشارهایی که دربارهاش با هم حرف زدیم، حزبهای ما را به لحاظ محتوایی هم عقب رانده است. بنابراین باید هشدار داد که این وضعیت در نهایت به زیان نظام و کل حاکمیت بدل میشود.
- منظورتان چیست؟
حذف منتقدان و تضعیف تشکلهای سیاسی منتقد، به این دو قطبی دامن میزند که یا باید هیچ نقدی به ساختار و روند نداشته باشی یا با کسانی همصدا باشی که یکسرش را باید در آلبانی یا تلآویو پیدا کنی. این دو قطبی به سود هیچکس نیست و نه برای مردم نفع دارد و نه برای حاکمیت. اگر زودتر به هوش نیاییم و رویکری عالمانه، دقیق و جامعهشناسانه به مسائل کشور نداشته باشیم، فردا خیلی دیر خواهد بود.
اصلاحطلبان برانداز
- وقتی فضای سیاسی را رصد میکنیم، به نظر میرسد که برخی اصلاحطلبان هم به این نتیجه رسیدهاند که سیستم موجود قابل اصلاح نیست. اما این احزاب نه حاضرند این موضع خود را اعلام کنند و نه حاضرند برای اصلاح شرایط موجود اقدامی انجام دهند. اگر از ادبیات اصولگرایان وام بگیرم، این احزاب به نوعی نفاق میورزند. شما این داوری را قبول دارید؟
بله، من هم معتقدم خیلی از احزاب مدعی اصلاحطلبی نمره قبولی نمیگیرند. من از موضع نقد درونگفتمانی و درونجریانی میگویم ما فرصتهای زیادی را سوزاندیم. اصلاحطلبان در از دستدادن موقعیتهای خود تقصیر کمی ندارند و پراشتباه ظاهر شدند. از سال 76 تا 84 جریان اصلاحطلب میتوانست با عملکرد صحیحتر و دقیقتر، کار سیاسی در قالب تشکیلات را نهادینه میکرد. چرا از دل دولت اصلاحات، احمدینژاد برآمد؟ به نظر میرسد بخشی از اتفاقات ناشی از برخوردهای متصلب هسته سخت قدرت بوده اما بخش دیگرش ناشی از رویکرد غلط و نادرست اصلاحطلبان بوده است.
اوج این اشتباهات را در استراتژی انتخاباتی اصلاحطلبان در سال 84 شاهد بودیم. وقتی آرای مردم در انتخابات ریاستجمهوری آن سال را تحلیل میکنیم، مجموع رای جریان اصلاحات دو سه میلیون بیشتر از رقیب بود اما تحلیل اشتباه از شرایط، دست کم گرفتن حریف و عدم انعطاف به موقع، آن فاجعه را رقم زد و آینده کشور را با مخاطره مواجه کرد.
رویکرد اصلاح طلبان در مجلس ششم هم جای نقد دارد. آنان وارد بازیهایی شدند که خوب نتوانستند ادارهاش کنند. در مورد اصلاح قانون مطبوعات، لوایح مشهور به دوقلو یا رد صلاحیتهای گسترده برای انتخابات مجلس هفتم درست عمل نشد. باز مشابه همین اشتباهات را در انتخابات سالهای 1392 و 1396 میبینیم. دولتی که با حمایت این جریان انتخاب میشود، عملا به همه وعدههای خود پشت پا میزند. احزاب اصلاحطلب باید به موقع دولت روحانی را که به پشتوانه اعتماد مردم به آنان رای آورد، مهار میکردند. در مجلس دهم هم نزدیک 120 یا 130 نفر از فهرست اصلاحطلبان به مجلس راه یافتند. درست است که چهرههای شاخص این جریان رد صلاحیت شدند اما میشد با قاعده و اصول مشخص افراد باقیمانده را به مجلس فرستاد تا باعث یأس و سرخوردگی مردم نشوند.
به نظر من آن انسجام لازم را در اصلاحطلبان نمیبینیم و تشتت حاکم به نتایجی منجر شده که شاهدش هستیم. اگر اصلاحطلبان کمک میکردند که این وسعت مشرب به یک جریان فکری منسجم، با مواضع روشن و مشخص ختم میشد، قطعا امروز شرایط بهتری داشتیم.
- برخی مواضع احزاب اصلاحطلب و سخنان چهرههای شاخص این جریان ما را به این نتیجه میرساند که اگر با تجربه همین امروز به 30 سال قبل برگردیم، متاسفانه طابق نعل به النعل همان رفتارها تکرار میشود. یعنی به نظر میرسد این جریان هنوز درسهای لازم را از اتفاقات این بیست و چند سال نگرفته است. شما یک بازخوانی انتقادی از آنچه گذشته است را نمیتوانید سراغ بگیرید.
اتفاقا به مناسبت سالگرد دوم خرداد، گفتوگویی با آقای تاجزاده داشتم و همین موضوع انتخابات سال 84 را مطرح کردم. ایشان هم پذیرفت که در آن مقطع اشتباه گوناگونی صورت گرفته و گفت ما بابت عملکرد آن سال یک عذرخواهی به مردم بدهکاریم. این جای خوشحالی دارد که جریان اصلاحطلب اشتباهات خود را میپذیرد و مسئولیتش را به عهده میگیرد. بنابراین به نظر من حرف شما کمی بدبینانه است.
- ارزیابی شما از حساسیت جریان اصلاحطلب نسبت به فساد چیست؟
اگر سالهای پس از انقلاب را بررسی کنیم، دو دولت مهندس موسوی و آقای خاتمی به لحاظ آلودهنشدن به فساد و مبارزه به فساد و نداشتن نقطه مبهم که مستمسک رقیب قرار بگیرد، انصافا عملکرد درخشانی داشتهاند. دولت اصلاحات در ردههای عالی دولت در مجموع از دو دولت قبل و بعد از خود سالمتر بود. دقت کنید که جریان رقیب ابزار زیادی برای برملاکردن فسادهای احتمالی آن دولت داشت اما چیزی پیدا نکردند که حکایت از فساد گسترده در مدیریت عالی دولت داشته باشد.
در واقع اصلاحطلبان شرط لازم را داشتهاند اما این کافی نبود. یعنی از منظر سلامت دولتمردان، اصلاحطلبها نمره قابل قبولی میگیرند اما در سد کردن راه فساد و قانونگذاری و بسترسازی برای شفافیت عملکردشان قابل دفاع نیست. این جریان گاهی چشم خود را بر روی فساد بست و حساسیت لازم را نشان نداد. ضمن اینکه فساد را نباید تکساحتی و فقط در حوزه اقتصادی ببینیم. فساد سیاسی، زمینهساز فساد اقتصادی است. یعنی قدرت مطلقهای که پیش میَاید، فضا را برای فساد اقتصادی آماده میکند. مراقبت از اینکه خود اشخاص به فساد آلوده نشوند جای تقدیر دارد اما فراتر از این، باید از همه منابع مردم مراقبت میشد.
بزرگترین فسادی که در این سالها رخ داده و دیده نشده، کاهش ثروت ملی بوده است. بلایی که تورم بر سر مردم آورده و ثروت آنان را به یکدهم رسانده، فساد بزرگ و پنهانی بود که متاسفانه جریان اصلاحطلب هم نسبت به آن حساسیت لازم را نداشته و واکنش مناسب نشان نداده است.
انتهای پیام
فرق اسلامی و روحانیت رسمی منسوب به آنها ، احتمالا ، از دیرباز و بعد از رحلت رسول الله با برداشت اشتباه خود از قرآن پایه گذاری شده اند….اما حالا روحانیت و حامیان ایشان به مباحثه بر مبنای قرآن تن نمیدهند و برداشت از قرآن را منوط میکنند به روایات بزرگان و معصومین فرقه خویش…
آیا برای اصلاح امور مسلمین و رفع اختلاف بین آنها مرجع معتبری غیر از قرآن وجود دارد؟ مرجعی که حفظ و حراست از آن وعده الهی بوده باشد؟
مصلحین باید نشان دهند که در قرآن به روشی اشاره میشود که بر مبنای آن برداشت واحد از قرآن و تشخیص سره از ناسره ، جهت رفع اختلافات امکان دارد…تا قبل از نزول کامل قرآن و رحلت رسول الله جستجو برای این روش موضوعیت نداشته یا سوال نشده است و بیشتر در جمع آوری قرآن با هم مجادله و درگیری و….داشته اند.
امروز برای ما با در اختیار داشتن ابزار الکترونیکی جستجوی سریع در متون و توافق بر نسخه جمع آوری شده ، یافتن و دیدن این روش مورد تایید قرآن ، هم نیاز است و هم ساده تر است…
با این زمینه سازی ها ، امکان شنیدن سخنان مصلحین و احزاب ، توسط روحانیتی که حاکم شده باشد ، امکان دارد…
کدام حزب و احزاب ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!