همه چیز از دست رفته و خندوانه به پایان خط رسیده است!
خبرگزاری اصولگرای فارس در متنی با عنوان «نگاهی به برنامه خندوانه در فصل هشتم/ وقتی زندگی مولف به قیمت مرگ اثر میانجامد» نوشت:
«سقراط فیلسوف معروف جملهای دارد با این عنوان که: «زندگی بررسی نشده(نیازموده) ارزش زیستن ندارد». ظاهراً سقراط در محاکمه خود و در واکنش به نابسامانی و فساد جوانان این جمله را بیان کرده است. در واقع سقراط به مخاطبانش میگوید گاهی لازم است به پشت سر برگردیم و گذشته و مسیر زندگی و کار خود را بررسی کنیم. به زبانی دیگر ضروری است که زندگی خود را مورد آزمون قرار دهیم.
در واقع یکی از تفاوتهای انسان با دیگر موجودات در همین توان بررسی و آزمودن زندگیاش هست. یک تکه سنگ یا یک درخت و یا حیوانات نمیتوانند زندگی خود را بررسی کنند. فقط انسان است که به یکباره وسط خیابان میایستد و به پشت سر نگاه میکند و زندگی خود را به پرسش میگیرد.
به نظر میرسد برنامه خندوانه در فصل هشتم خود نیاز به بررسی جدی دارد، به اینکه بایستد و به پشت سر نگاه کند و مسیری که آمده است را مورد آزمون قرار دهد. اینکه کجاها خطا کرده و چه اشتباهاتی آن را در این وضعیت کنونی قرار داده است؟
در تحلیل آثار هنری با اینکه در دنیای امروز نظریههای متعددی از کنار گذاشتن نام مولف(کارگردان) حرف میزنند و بر این ایده تاکید میکنند که زندگی مخاطب باید به مرگ مولف بیانجامد، یعنی مولف کنار رفته و مخاطب خود بتواند به معنا یا معناهای اثر دست پیدا کند. اما در بحث درباره اثری همچون«خندوانه» آگاهانه نمیتوان نظریه«مرگ مولف» را به کار بست چرا که«رامبد جوان» یعنی مولف خندوانه، سایه سنگینش را بر اثر انداخته و «مخاطب» را هم از آن گریزی نیست.
نگاهی به آمارهای منتشر شده نشان میدهد برای خندانده شو ۱۸ میلیون و ۵۲۳ هزار رای ارسال شده بود، در حالی که در فصل سوم خندانده شو که در فصل هفتم برگزاری شد ۲میلیون ۹۳۸ هزار رای،، یعنی یک ششم سری قبلی مسابقه ثبت شده است. این آمار تکان دهنده نشان میدهد که این برنامه تا چه حد مخاطبانش را از دست داده است. به نظر میرسد این مسیر از دست رفتن «مخاطب» ربط وثیقی به رویکرد «مولف» خندوانه پیدا میکند که در ادامه بدان خواهیم پرداخت.
خندانده شو ۱۸۵۲۳ میلیون رای ارسال شده بود، در حالی که در فصل سوم خندانده شو که در فصل هفتم برگزاری شد ۲۹۳۸هزار رای یعنی یک ششم سری قبلی مسابقه ثبت شده است.
بیشک خندوانه یکی از موفقترین برنامههای سرگرمی و تفریحی تلویزیون در سالهای اخیر بوده است که سهم زیادی در جذب مخاطب به شبکه نسیم داشته است. اما به نظر میرسد این برنامه از روزهای باشکوه خود بسیار فاصله گرفته و سیر نزولی خود را به سرعت ادامه میدهد.
خندوانه این روزها حال روز خوشی ندارد، قاتیبازیاش چنگی به دل نمیزند و کمتر مخاطبی رغبت میکند تا پایان، تماشاگر این برنامه باشد. اما چه شد که خندوانه و رامبد جوان به این روز افتادهاند؟
بعد از جنجالهای سفر رامبد جوان به کانادا و تولد فرزندش در آن بلاد، تقریبا هیچ برنامه موفقی را تجربه نکرده است و پیوسته در مسیر از دست رفتن محبوبیت قرار داشته است. از این رو رامبد جوان در دوره اخیر خندوانه نیز بیش از آنکه به یک مدیرهنری یا کارگردان خلاق شبیه باشد، در حقیقت به بیزینسمنی شبیه است که شاخکهایش در امور اقتصادی خوب کار میکند، و مخاطبان هم این موضوع را به درستی دریافتهاند.
او که روزی نبض جامعه را درست میفهمید و از این رو جریانساز بود حالا با دیدن خندوانه و دیگر آثار و برخی از رفتارش به این نتیجه میرسیم که رفتار و سبک زندگی و عقایدش روزبهروز چنان از واقعیت اجتماع و زندگی «مردم معمولی» دور و دورتر شده که دیگر معیار و ملاکی برای سنجش و تشخیص حساسیتها و احوال مخاطب ندارد.
رامبد جوان در دوره اخیر خندوانه بیش از آنکه به یک مدیرهنری یا کارگردان خلاق شبیه باشد، در حقیقت به بیزنسمنی شبیه است که شاخکهایش در امور اقتصادی خوب کار میکند.
در فرهنگ برنامهسازی رادیویی و تلویزیونی اصطلاح اوج و فرود برنامه اصطلاحی رایج است. هر برنامهای اوجی دارد که با شهرت و اقبال و تحسین مخاطبان و منتقدان همراه است و فرودی دارد که با کاهش محبوبیت و افت مخاطب و انتقادات کارشناسان رسانه قرین میشود.
با این اوصاف آیا باید منتظر بود که خندوانه و رامبد جوان به روزهای اوج برگردند، یا سرمایهداری و تبلیغات و تجاریسازی آنچنان سیطرهاش را بر برنامه گسترانده که دیگر عملا امکان خلاقیت و نوآوری از بین رفته و این برنامه روز به روز از معنا تهیتر خواهد شد؟
جان برجر در کتاب«شکستها و پیروزیهای پیکاسو» به این موضوع اشاره میکند که دوره کاری پیکاسو به گونهای گذشت که او در دهههای پایانی عمرش دیگر کار خلاقهای انجام نداد و به تکرار رسید. پیکاسوی پیر مدام با طرحهای خطی و ساده موضوعات اروتیک را طراحی میکرد و هیچ نوآوری و ایده تازهای در کارش یافت نمیشد.
جان برجر معتقد است چون در آن دوران هیچ منتقدی جرأت نقد پیکاسو را نداشت و مجموعهدارها هم به واسطه شهرت پیکاسو هر خطخطی ساده او را با قیمتهای گزاف میخریدند، همین باعث شد او رو به افول برود و دیگر نتواند هیچ تحولی نه در کار نقاشی و نه در زندگیاش ایجاد کند. جان برگر پیکاسو را در وضعیت تنهایی و ویرانی توصیف میکرد، وضعیت پیرمردی عصبانی و ناامید. عصبانی از زیبایی چیزی که دیگر نمیتوانست خلق کند.
نتیجهای که از بحث این منتقد میتوان گرفت این است که در واقع شهرت بیش از اندازه، نبود منتقد و خریدارانی که هر اثر بنجل او را به رقمهای آنچنانی میخریدند، باعث شد او از مسیر خلاقیت، نوآوری و ارتقا دادن هنر و تحول در دنیای نقاشی دور کند.
البته نه رامبد جوان شهرتی هم سنگ پیکاسو دارد و نه خندوانه شاهکاری بیبدیل است، اما ذکر این مثال نشان میدهد که اگر معروفترین هنرمند دوران هم باشی، نبود امکان نقد، شهرت بیش از اندازه و سرمایهداری و تجاریسازی تمام ایدهها و خلاقیتت را کور میکند و باعث میشود ایدههایت را از دست بدهی.
این روزها که برنامه خندوانه فصل هشتم خود را سپری میکند انگار همه چیز از دست رفته است. حتی از آن جناب خان خلاق هم دیگر خبری نیست. او بدون سناریو و بداهه همان تکرارهای کلیشه شده همیشه را پیش میبرد و دیگر چندان مخاطبی را جذب خود نمیکند. جناب خان که در فصلهای ابتدایی خنداونه روح نقاد جمعی جامعه بود، اکنون بیشتر متاثر از فضای مجازی و به شدت گرفتار تکرار و کلیشههاست.
بسیاری از مخاطبان شعارزدگی را یکی از عوامل دور شدن مخاطب از این برنامه میدانند. به زعم بسیاری از منتقدان رامبد جوان رفتاری اغراق آمیز دارد که برای مخاطب باور پذیر نیست.
خندوانه آنچنان رخوتی ایجاد کرده است که تقریبا معنای خود را از دست داده است. این برنامه که همواره رویکردی پوپولیستی داشته است، نشان داده که رامبد جوان نه آنچنان دغدغۀ جامعه دارد و نه درکی از آن. او صرفاً یک برنامه ساخته است نه برای ایجاد یک بستر فرهنگی بلکه صرفاً برای کسب درآمد. از این رو رامبد جوان آنچنان درگیر حاشیههای موضوع شده است و تبلیغات بر برنامهاش حکم فرما است که نمیتواند برنامهاش را از رخوت نجات دهد.
رامبد جوان نه آنچنان دغدغۀ جامعه دارد و نه درکی از آن. او صرفاً یک برنامه ساخته است نه برای ایجاد یک بستر فرهنگی بلکه صرفاً برای کسب درآمد.
در فرآیند شکلگیری یک اثر هنری بسیار مهم است که هنرمند بداند که کارش را در چه زمانی و کجا به اتمام برساند. درست مثل فوتبالیستی که باید قبل از هو شدن توسط تماشاچیان چهارگوشه مستطیل سبز را ببوسد و خداحافظی کند، به نظر میرسد خندوانه به پایان خط رسیده است، و بیش از آنکه درگیر کار خلاقه و ساخت اثر هنری و تاثیر بر مخاطب باشد، درگیر تبلیغات ستاره مربع و کار تجاری است. البته همواره در برنامه خندوانه این موضوع کار تبلیغی-تجاری و اسپانسری وجود داشته است اما برای درک دقیق موضوع کافی است که نوع و شیوه بیان تبلیغات در فصل هشتم را با دورههای پیشین مقایسه کنید. هرجا برنامه ضعیفتر و کم مخاطبتر میشود، حجم و هیجان تبلیغات اسپانسریاش بیشتر میشود.
در فصلهای پیش با اینکه تبلیغات انجام میشد اما هیچگاه نمیدیدیم رامبد جوان تا این حد از برند یا شرکت یا موسسه تجاری خاصی تعریف کند اما اکنون آنچنان در معرفی این خدمات تجاری پر تلاش عمل میکند که انگار کل برنامه پیوستی بر شخصیسازی آن تبلیغ است. یعنی انگار کل برنامه برای این پخش میشود تا فلان برند و شرکت تجاری تبلیغ شود.
به نظر میرسد اگر رامبد جوان تنها بخش کوچکی از اشتیاقش به تبلیغات را صرف تحلیل و بررسی و آزمودن دوباره نقاط ضعف و قوت برنامهاش میکرد نتایج بهتری میگرفت».
انتهای پیام
رائفی پور مامور کنید برنامه گریاننده شو بسازه؟!