خرید تور نوروزی

مرثیه ای برای زاگرس | به بهانه روز دماوند

روزنامه همدلی در 8 مقاله جداگانه امروز خود به اهمیت توجه به زاگرس، هجوم پروانه های برگ خوار و آتش سوزی های پی در پی جنگل های زاگرس به خصوص جنگل های بلوط پرداخته است که همگی در این پست آمده اند.

زاگرس فقط 50 سال دیگر زنده است

الهه موسوی (خبرنگار وفعال محیط زیست) نوشت: وضعیت جنگل‌های زاگرس براساس آمارها و ارقام بسیار بحرانی است. به‌گونه‌ای که اخیرا معاونت امور جنگل سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری با صراحت اعلام کرد: با تداوم روند موجود زاگرس حداکثر نیم قرن دیگر می‌تواند تداوم یابد و اگر فکری نکنیم تا نیم قرن دیگر زاگرس را از دست می‌دهیم.زاگرس پهنه بزرگی در غرب کشور است که در چندین استان گسترده شده و مهم ترین گونه درختی جنگلهای غرب بلوط ها هستند. آب ۴۰٪ ایران را زاگرس تامین میکند و ریه غرب کشور محسوب می‌شود. عوارض مختلفی به جان جنگل‌ها افتاده است. بخشی از آن استفاده مردم محلی از بلوط برای هیزم و سوخت از دیرباز تاکنون بوده است که برای رفع این مشکل سازمان‌ها و نهادهای مرتبط باید برای تامین سوخت مردم محلی فکری اساسی کنند و لوازم و مواد گرمایشی مورد نیاز مردم باید به هر نحوی تامین شود…
…چون مناطق کوهستانی است می‌توان از انرژی خورشید استفاده کرد به گونه ای که درچندین موارد سازمان جنگل‌ها تجارب موفقی نیز داشته است. فروش زغال یکی دیگر از عوامل تخریب جنگل‌هاست که به‌شدت رابطه مستقیمی با معیشت مردم مناطق زاگرس نشین دارد، که در این مورد نیز باید سازمان‌های متولی معیشت مردم محلی باید به جد پیگیری کنند. علی‌رغم توانایی‌های طبیعی و فردی فراوانی که در استان‌های زاگرس‌نشین وجود دارد، در این مناطق بیکاری بسیار گسترده بود و باعث ایجاد فقر شدید در این نواحی شده است. اولین چیزی که در دسترس مردم قرار می‌گیرد برداشت از جنگل‌ها و منابع طبیعی است. پروفسور علی یخ‌کشی، پایه‌گذار رشته محیط زیست در ایران، همواره می‌گفت:« اگر به معیشت مردم محلی توجه نکنیم حفاظت از منابع طبیعی یک لطیفه خنده‌دار خواهد بود.» که تدابیر و نتایج چند دهه گذشته به خوبی این موضوع را نشان می‌دهد. از دیگر عوامل تخریب زاگرس موضوع خشک‌سالی و تغییر اقلیم است؛ همچنین موضوع نفوذ ریزگردها در جنگل‌های زاگرس همه ساله ریه‌های تنفسی درختان بلوط را می‌گیرد؛ آتش‌سوزی‌های سریالی به یکی از مسببان همیشگی تخریب جنگل‌های زاگرس تبدیل شده است که اغلب عامل انسانی دارد . از دیگر عوامل قابل ذکر آفات مختلف از جمله بیماری زغالی، گال، سوسک چوب‌خوار و اخیرا هم پروانه سفید برگ‌خوار است. این پروانه روی ساقه و برگ درختان جمع می‌شوند و باعث ایجاد مشکلات حدی برای بلوط‌ها می‌شوند. علاوه بر تمام اینها توسعه ناپایدار از جمله جاده‌سازی‌های بی‌مورد و اجرای طرح‌های توسعه گردشگری نامتوزان یا تصرف زمین و زمین‌خواری بخش دیگری از منابع زاگرس را قربانی کرده است. البته اینها مسائلی است که در حوزه البرز هم هست. حالا شما فکر کنید جنگل‌هایی که ۴۰٪ آب ایران را تامین می‌کنند از دست بروند؛ این یک فاجعه غیرقابل تصور و پیچیده نیست و به تحلیل پیچیده‌ای هم نیاز ندارد. فکر کنید ۴۰٪ مخازن ایران ذخیره تولید آب‌شان را از دست بدهند. خشک شدن و از بین رفتن زاگرس یعنی از بین رفتن زندگی و حیات نیمی از ایران. اگر ایران را یک اکوسیستم فرض کنیم، نیمی از ایران با نابودی زاگرس از بین خواهد رفت. همه عوامل به هم پیوسته هستند، با بهم ریختن یک بخش، بخش‌های دیگر تعادل و توازن اکوسیستمی خود را از دست خواهند داد. در مورد اخیز هجوم پروانه سفید و نابودی بخشی از زاگرس، بدون تردید باعث ایجاد مهاجرت خواهد شد، منطقه ای که آب نداشته باشد مجبور به کوچ به سایر نقاط و شکل‌گیری کوچ بزرگتری به نقاط دیگر از جمله حاشیه البرز خواهد شد و این بخش مهم از کشور نیز تحت فشار قرار خواهد گرفت. در حقیت نابودی زاگرس، نابودی همه ایران است؛ همچنان که نابودی هیرکانی نابودی همه ایران است.

نسل‌کشی آتش‌سوزی‌ها در زاگرس

یاسر فاطمی (فعال محیط‌زیست) طی یادداشتی در همدلی نوشت: متأسفانه آتش‌سوزی جنگل‌های زاگرس که به‌خصوص در یک دهه‌ اخیر به‌شدت زیاد شده است تأثیرات مخرب بسیاری از خود برجای می‌گذارد که به عقیده‌ی بسیاری از کارشناسان، این پدیده‌ تقریباً نوظهور در حال حاضر بزرگ‌ترین معضل محیط‌زیستی کشورمان به‌حساب می‌آید.آتش‌سوزی ازآن‌جهت مخرب‌تر از سایر عواملی چون کشاورزی و دامداری است که دشت، کوهپایه، نقاط میانی تا مرتفع‌ترین قلل زاگرس را که پوشش جنگلی دارند درمی‌نوردد. مناطقی چون ارتفاعات که کمتر مورد چرای دام قرار می‌گیرند یا شیب‌های بسیار تند که دور از دسترس دامداران و یا کشاورزان است به‌راحتی طی چند ساعت در آتش می‌سوزند. از طرفی شاید کشاورزی و دامداری فقط نهال‌های کوچک یک تا چندساله را از بین ببرند اما در آتش‌سوزی‌ها درخت‌های یک تا هزارساله به‌راحتی از بین می‌روند.آنچه در آتش‌سوزی‌ها رخ می‌دهد و در محافل علمی و تخصصی کمتر به آن پرداخته‌شده این است که در آتش‌سوزی‌ها درصد بزرگی از جمعیت یک درخت ممکن است از بین برود. به‌عنوان‌مثال بیش از 50 تا 60درصد درخت‌های کیکم یا 30 تا 50درصد درخت‌های بادام فقط در یک آتش‌سوزی از بین می‌روند. باید در نظر بگیریم که در طول چند سال یک منطقه چندین بار دچار آتش‌سوزی می‌شود و از طرفی رشد درختانی چون کیکم یا بادام بسیار کندتر از تکرار آتش‌سوزی‌هاست. به همین دلیل آتش‌سوزی به‌راحتی باعث انقراض نسل کامل درخت‌های مختلف در یک منطقه می‌شود؛ درخت‌هایی که با وجود خشک‌سالی‌ها، فشار کنونی کشاورزی و دامداری به‌هیچ‌عنوان امکان رشد مجدد را پیدا نخواهند کرد.درهرصورت روند آتش‌سوزی‌ها در سال‌های اخیر صعودی بوده است (به‌جز امسال که احتمالاً ناشی از خشک‌سالی گسترده و کمی بارش‌ها در فصل بهار بوده است) و نیاز است چه در حوزه پیشگیری و چه در حوزه مهار آتش‌سوزی اقدامات مهم‌تری صورت پذیرد. در این حوزه ‌باید در بحث تهیه‌ تجهیزات تخصصی مهار آتش‌سوزی، آموزش نیروهای تخصصی، آموزش جوامع محلی، هماهنگی بین دستگاه‌های مسئول، احداث آتش‌برها، پایگاه‌های دیده‌بانی و… سرمایه‌گذاری شود.بحث کتمان آمار و عدم ارائه وسعت دقیق مناطق سوخته شده چه به هم‌وطنان و چه به مقامات بالادستی، مورد بسیار مهمی است که باید به‌دقت بررسی شود. آنچه مسلم است این است که آماری که سازمان جنگل‌ها ارائه کرده تفاوت فاحشی با واقعیت دارد که این امر باعث شده است که آن‌چنان‌که باید حساسیت افکار عمومی و مسئولان برانگیخته نشود.ضعف در اجرای قانون و عدم شناسایی و برخورد با متخلفان نیز از دیگر عوامل مهم تداوم این آتش‌سوزی‌هاست. توانمندسازی جامعه محلی نیز مهم‌ترین اصلی است که باید به‌صورت جدی پیگیری شود تا نه‌تنها در زمینه مهار آتش‌سوزی‌ها بلکه در مورد تمامی تخلفات محیط‌زیستی نیز شاهد بهره‌برداری غیرقانونی کمتری از طبیعت باشیم.

زاگرس؛ منبع بزرگِ آب ایران

خسرو شفیعی‌ مطلق (دکتری مهندسی منابع آب) طی یادداشتی در همدلی نوشت: پهنۀ زاگرس، كمربند چین‌خورده‌ای است كه از شمال باختر تا جنوب خاور ايران امتدادیافته است. اين كمربند در قسمت مياني كوهزاد آلپي قرار گرفته و ازجمله جوان‌ترين كوهزادهاي سنوزوئيک محسوب مي‌شود. این پهنه عظیم که در دوران‌ زمین‌شناسی به اقیانوس زاگرس معروف است، محل ته‌نشینی رسوباتی شد که بعدها میان دو صفحه‌ی عربستان و فلات ایران ساندویچ شدند و براثر چین‌خوردگی بالا آمدند و رشته‌کوه عظیم زاگرس را به وجود آوردند. لازم به ذکر است که نیروی لازم و موتور محرکه‌ این برخورد، از توسعه و بازشدگي اقيانوس اطلس تأمین‌شده و هم‌اکنون که شما در حال مطالعه‌ این مرقومه هستید، زاگرس همچنان فشار بین دو صفحه عربی و ایرانی را تحمل می‌کند و در حال بالا آمدن است.

طبق مطالعات دقیق نتایج ناشی از داده‌های ماهواره‌ای، بازشدگی سالانه اقیانوس اطلس حدود پنج سانتی‌متر بوده که باعث رشد سالانه یک میلی‌متری زاگرس می‌شود. برآنیم که در این گزارش مختصر، اهمیت وجود زاگرس را در تأمین منابع و تأثیر آن بر چرخه آب ایران بیان کنیم. ایران کشوری است که از نظر جغرافیایی در منطقه خشک و نیمه‌خشک واقع شده و همواره در معرض تهدیدات اقلیمی‌ همچون خشک‌سالی و کم‌بارشی قرار دارد.  طبق آمارهای رسمی ‌میانگین بارندگی در کشور ما حدود 250میلی‌متر در سال، یعنی یک‌سوم میانگین بارش جهانی، است. لذا آب در ایران ارزشی بالاتر از این عنصر در دیگر کشورهای جهان دارد.
اول: دست طبیعت به علت همان برخورد دو صفحه­ تکتونیکی عربی و ایرانی ساختار زمین‌شناسی زاگرس را به دو ناحیه ساختمانی زاگرس چین‌خورده با پهنای حدود ۱۵۱ تا ۲۱۱کیلومتر، شامل زير پهنه‌های لرستان، ايذه، فروافتادگي دزفول، فارس، پس خشکي بندرعباس و دشت آبادان و دیگری ناحیه ساختمانی زاگرس بلند، با پهنای ۱۱ تا ۶۵کیلومتر، نواری کم‌پهنا که تقریباً استان‌های کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال بختیاری و بخشی از لرستان را شامل می‌شود، به وجود آورده است. قرار گرفتن دو ناحیه وسیع و کم ارتفاع زاگرس چین‌خورده در کنار ناحیه کم‌پهنا و مرتفع زاگرس بلند، ساختار سطح شیب‌دار جالبی را ایجاد کرده که می‌تواند توده‌های غنی از رطوبت و باران‌زای مدیترانه‌ای را گرفته و وادار به صعود اوروگرافیک کرده و سرانجام باعث ریزش باران در امتداد این پهنه وسیع شود و زمینه را برای آفرینش رودهایی مثل کارون، بزرگ‌ترین رودخانه ایران، فراهم کند. لذا کمربند جوان زاگرس در گیرش و ریزش توده‌های مهاجر باران‌زا و باران‌دار باختری مدیترانه‌ای، نقش بنیادین داشته و بنابراین خط‌الرأس کوهه‌ای باعظمت زاگرس در استان‌های کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال بختیاری و لرستان به خط تولید آب ایران شناخته می‌شوند.
  دوم: استفاده روزافزون و بی‌رویه از آبخوان‌های آبرفتی و افت سطح آب در این آبخوان‌ها، باعث شده که جستجو برای یافتن سایر منابع آب زیرزمینی در کارْسْت و سازندهای سخت بیشتر موردتوجه قرار گیرد. سازندهای کارْسْتی کربناته ۱۱درصد از سطح زمین را در ایران پوشانده‌اند که این مقدار در زاگرس به ۲۳درصد افزایش می‌یابد. این نوع سازندها با ساختار مشابه، به میزان قابل‌توجهی در تأمین آب موردنیاز بشر نقش دارند و باعث ایجاد و ظهور بزرگ‌ترین و زیباترین چشمه‌های آب دنیا با بهترین کیفیت شده‌اند. می‌توان از چشمه‌های موگرمون، کورسا، شیخ حسین، موگر، چشمه بلقیس چرام، چشمه سیاه و غیره نام برد که تقریباً در یک خط ریاضی واقع شده‌اند و سالانه هزاران مترمکعب آب شیرین و با کیفیت را از خود تراوش می‌کنند. لذا زاگرس یکی از غنی‌ترین مناطق آب‌های کارْسْتی جهان است آن‌هم در کشوری مثل ایران که با ورشکستگی آبی روبروست. این منابع محدود، نیازمند اجرای صحیح طرح‌های آب‌یابی و اکتشافات منابع جدید، بهره‌برداری بهینه و اعمال مدیریت صحیح در حفظ و نگهداری آن‌هاست.
سوم: می‌توان نتیجه گرفت که با در نظر گرفتن وجود پرآب‌ترین رودخانه‌های ایران در زاگرس و با احتساب آب‌های کارْسْتی اکتشاف نشده زاگرس، بیش از 50درصد آب‌های شیرین ایران را زاگرس تولید می‌کند که البته نیازمند بازنگری در موضوع مدیریت منابع آب در سطح کلان است. به کار گرفتن شیوه‌های آبخیزداری و آبخوان‌داری، مطالعه، طراحی و اجرای صحیح و مهندسی تغذیه مصنوعی، نسخه‌های شفابخشی بر مداوای این بحران است.
چهارم: ساختار سطح شیب‌داری زاگرس علاوه بر اینکه عملیات گیرش و بارش توده‌های باران‌زا را تسهیل و تسریع کرده است، باعث خلق یک رویشگاه منحصربه‌فرد شش میلیون هکتاری جنگل بلوط شده است. این پوشش جنگلی به‌طور معجزه‌آسایی، اساسی‌ترین نقش را در تأمین و نگهداری آن 50درصد منابع آبی کشور را داراست‌ چرا که ریشه‌های بلوط مفیدتر و مؤثرتر از هر طرح بشرساختی، عملیات آبخیزداری و آبخوان‌داری را اجرا می‌کند و بی‌جهت نیست که بگوییم زاگرس گنج آب شیرین ایران است و بلوط‌های زاگرس نگهبان سخت و استوار این گنج هستند. این روزها، نگهبان آب کشور حال‌وروز خوشی ندارد. به قول اخوان: «خانه‌ام آتش گرفته است/ آتش جان‌سوز/هر طرف می‌سوزد این آتش/ پرده و فرش‌ها را تارشان با پود/سوزدم این آتش بنیادگر بنیاد/می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!…»

انتهای زوال زاگرس؛ از سیاست تا ریزگردها

امید نوروزی‌اصل (دانش‌آموخته محیط‌زیست) طی یادداشتی نوشت: آغاز آن از قفقاز است، این دیواره ستبر سهمگین که بلندترین رشته‌کوه فلات ایران محسوب می‌شود. از کردستان عراق عبور می‌کند و پای در ایران می‌گذارد. ریخت پیکره آن از شمال غرب، در استان‌های آذربایجان غربی، اردبیل، کردستان، ایلام، کرمانشاه و همدان استقرار می‌یابد. از لرستان، چهارمحال، سپاهان و کهگیلویه می‌گذرد، وارد فارس می‌شود و به‌موازات خلیج‌فارس تا جزیره هرمز و عمان امتداد پیدا می‌کند. طول خط مستقیم هوایی آن هزاروششصد و عرض آن تقریباً چهارصد کیلومتر است. بلندترین ارتفاعات آن در میانه است؛ زردکوه و دنا. دو سلسله جبال، با اهمیت اکولوژیکی فراوان.چشم‌انداز زاگرس گسترده است؛ سی‌ودو میلیون هکتار یا بیست‌وشش درصد مساحت کشور را تشکیل می‌دهد.
شش میلیون هکتار آن پوشیده از جنگل است یعنی 50درصد جنگل‌های ایران؛ و 23درصد از مساحت مراتع را داراست. توپوگرافی خاص آن، تنوع زیادی در اکوسیستم‌ها و زیست‌گاه‌های این جغرافیا به وجود آورده است. در این پهنه ۲۳۵۰گونه از 10هزار گونه گیاهی و جانوری ایران به زیست پرمخاطره خود مشغول‌اند. با همه جفاهایی که بر تنوع زیستی تحمیل شد به یمن جنگل‌های هیرکانی، زاگرس و حرا، همچنان ایران یکی از بیست کشور برتر دارای ابر تنوع زیستی است.
از مهم‌ترین عناصر رستنی آن، گونه ارزشمند بلوط است که 70درصد پوشش جنگلی زاگرس را به خود تخصیص داده است. بلوط‌های کهن‌سال که عمری بیش از 500سال دارند در آن بی‌شمارند. این رویشگاه مرتفع و رستنی‌های آن با مهار کردن جریانات جوی مدیترانه‌ای و ایجاد نزولات جوی به میزان میانگین 500میلی‌متر در سال، ذخیره‌گاه 45درصد آب شیرین ایران و مأمن و معاش مطمئن 35درصد جمعیت کشور را فراهم کرده است. تاریخ تمدن دیرینه ایران، مدیون شرایطی است که زاگرس موجد آن است. جنگل‌های پرتراکم، مراتع سرسبز، دشت‌های زرین دامنه، جلگه‌های حاصلخیز و رودهای روان و خروشان، مأوای مناسبی شدند برای سکونت آریایی‌ها. برجسته‌ترین آثار تمدن باستانی ایران، مثل بیستون، طاق‌بستان، هگمتانه، معبد آناهیتا، تخت جمشید و پاسارگاد، در نواحی زاگرس نشین به یادگار مانده است.زاگرس تنها منبعی برای تأمین معیشت نبود بلکه بر مؤلفه‌های معنوی و فرهنگی ساکنانش تأثیر به سزا می‌گذاشت. آواها، نواها، اشعار، قصه، متیل، تمثیل و افسانه‌های ملهم از آن بسیارند. زاگرس، طی هزاره‌ها، گاهواره‌ای شد برای بالیدن و رشد یافتن تمدن‌ها و فرهنگ‌ها. هر آنچه داشت سخاوتمندانه به ساکنانش عرضه کرد و ارزانی داد؛ اما ظرفیت و توان طبیعت نامحدود نیست. کوهستان‌ها برخلاف سختی و ستبری ظاهری، از حساس‌ترین و شکننده‌ترین اکوسیستم‌های کره زمین تلقی می‌شوند. هر گونه نادانی و نابخردی در به کار گرفتن مواهب آن، می‌تواند زمینه‌ساز فرسایش خاک، فسردگی پوشش گیاهی و درختی یا نابودی حیات‌وحش آن شود.در خلال این سال‌ها، زاگرس با سه چالش بزرگ مواجه شد و از رهگذر این سه، آسیب بسیار دید.
یک: مدیریت نادرست بخش دولتی که بزرگ‌ترین آفت و تهدید برای حیات سرزمینی ایران و ازجمله نواحی زاگرس نشین بوده است. سیاست‌های حاکمیتی تنها مبتنی بر مصرف سرمایه‌های سرزمینی و ذخیره اکولوژیکی بوده است. واگذاری جنگل‌ها و قطع اشجار آن، بهره‌برداری از معادن در موقعیت‌های مکانی حساس، فشار بیش از ظرفیت بر مراتع، سدسازی لجام‌گسیخته، گسترش زمین‌های کشاورزی و باغداری، سیاست نادرست خودکفایی بدون توجه به ظرفیت زیستی کشور، فشار فرساینده بر منابع آب کشور، انتقال آب بین‌حوزه‌ای، دادن مجوز پرورش آبزیان در سرشاخه‌ها، جانمایی نامناسب بسیاری صنایع، جاده‌ها، اتوبان‌ها و شبکه‌های انتقال آب، برق و گاز، به‌کارگیری زیراشکوب جنگل‌ها، ناتوانی در مهار قاچاق چوب و زغال، همه توان سرزمین را تحلیل بردند و زاگرس مرکز سیبل این اثرات سوء بوده است. درحالی‌که اندوخته‌های اکولوژیکی و ارزش‌های طبیعی نباید مورد تجاوز و تعدی قرار بگیرند و دست تطاول به سویشان دراز شود.ویرانگرتر از همه عوامل، سیاست‌های مرتبط با آب است. استفاده بی‌رویه از آب‌های سطحی و زیرزمینی، منجر به مکش و تخلیه آب‌ها در ارتفاعات شده و تراز رطوبت از ریشه رستنی‌ها و درختان جنگلی به‌شدت کاهش‌یافته است.
دوم؛ خشک‌سالی‌ها و تغییرات اقلیمی که میزان رطوبت را در هوا و زمین ناچیزتر کرده است؛ و عامل سوم: ریزگردها و طوفان‌های گردوغبار. مجموعه این سه عامل، برآیندی را به وجود آورد که نیروی مخربی شد برای فشار بر زاگرس و درختانش. تشنگی ناشی از کمبود آب و رطوبت، با خفگی ناشی از غبار و ریزگرد، جنگل‌ها را مستعد متلاشی شدن با هر آفت ولو خردی کرده است.
آفت جوانه خوار، پروانه برگ‌خوار و سوسک چوب‌خوار در چنین شرایطی است که جنگل صحیح را به موجودی سقیم و فرتوت تنزل می‌دهند و ابربحران می‌آفرینند. حتی دامنه وسیع آتش‌سوزی‌های ویرانگر سالیان اخیر، نیز مرتبط با سوءمدیریت در بهره‌برداری از منابع آبی است. «از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت/عجب که بوی گلی ماند و رنگ نسترنی.»
اکنون شاخص‌های ماندگاری سرزمین در همه جای کشور و ازجمله در زاگرس، نامطلوب و در بسیاری مؤلفه‌ها فاجعه‌بار است. به‌عنوان کسی که در خلال یک دهه، با نقاط مختلف زاگرس مواجه مستقیم و مدام دارم، معترفم که وضع آن نزار و نالان است. در کوه نوشته‌های خود به‌کرات و مرات فاسدشدن درختان جنگلی را منعکس کردم اما کمترین پژواکی در میان مسئولان به وجود نیاورد. مقابله بایسته با بحران، نیازمند اصلاح بسیاری از سیاست‌های کلان کشور است. اکنون‌که ابتذال بر سیاست، اقتصاد، آموزش، بهداشت، محیط‌زیست و همه امور کلان کشور سیطره افکنده است، مشارکت همه ایرانیان برای حفظ سلامتی سرزمین الزامی است. «مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ/کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی.»

دود آتش زاگرس به چشم البرز خواهد رفت

عارف لایق زاده (شهرساز) طی یادداشتی در روزنامه همدلی نوشت: همه‌ساله به‌ویژه با شروع فصل گرما، دغدغه ما زاگرس‌نشینان به سبب کم‌توجهی‌ها و کمبود امکانات اطفای، حریق، تبدیل‌شدن جرقه‌ای کوچک به جهنمی از آتش در عرصه‌های جنگلی زاگرس مظلوم اما کریم است. شوربختانه در سال جاری و قبل از شروع فصل گرما آتش دیگر به جان بلوط‌ها که نماد و نمود مقاومت برای زاگرس‌نشین‌هاست، افتاد. آتشی که جرقه‌های آن در یک دهه اخیر از چشم کارشناسان دور نمانده و در هر فرصتی از آن گفته‌اند و نوشته‌اند. پروانه برگ‌خوار سفید بلوط که این روزها بلوط‌های زاگرس میانی خاصه استان کهگیلویه و بویراحمد را از پای درآورده، همان آتش جهنمی است.نگاهی علمی، آماری و مستند به خدمات رشته‌کوه زاگرس و جنگل‌های بلوط واقع در دامنه‌های آن به ایران بیانگر حقایقی هولناک و تلخ در رابطه با اضمحلال زاگرس و آینده ایران و تمدن ایران است.

بر اساس یافته‌های علمی و مستند جنگل‌های زاگرس تأمین‌کننده 40درصد آب شیرین تولیدی در کشور هستند، آب شیرینی که اگر به زاگرس‌نشین‌ها نرسد یقیناً مرکز ایران را سیراب کرده و خواهد کرد، حیات و تداوم این کارکرد حیاتی زاگرس منوط به حفظ پوشش گیاهی و خاصه جنگل‌های بلوط است چرا که هر هکتار جنگل بین 200 تا 2000مترمکعب آب را در زمین نفوذ می‌دهد، همچنان که پژوهش‌های مختلف بیانگر این است که میزان نفوذ آب در مناطق دارای پوشش جنگلی چهل برابر بیشتر از مناطق بدون پوشش جنگلی است.محققین حوزه محیط‌زیست بر این باورند که هر هکتار جنگل بلوط 68.5تن گردوغبار را در خود رسوب می‌دهد که هیچ فیلتری توانایی رسوب این حجم از گردوغبار را ندارد. آری؛ بلوط‌ها به سبب بسته شدن روزنه برگ‌هایشان توسط گردوغبار، ایستاده می‌میرند اما نمی‌گذارند این گرد، بلا و غم به مرکز و شمال ایران برسد.جنگل‌های زاگرس با مساحت حدود شش میلیون هکتار 40درصد سطح جنگل‌های ایران را تشکیل می‌دهند و یازده استان را تحت پوشش قرار داده‌اند که بنابر آمارهای رسمی کمی بیشتر از 30درصد از کل جمعیت کشور در این رشته‌کوه‌ها و دامنه‌های آن زندگی می‌کنند، همچنان که زاگرس پذیرای 70درصد از کل عشایر ایران نیز است. در بیان اهمیت اقتصاد زاگرس همین بس که این منطقه از یک‌سو قطب تولید گندم و علوفه ایران است و از سوی دیگر میزبان 50درصد از جمعیت دام کشور.نظر به آمارهای برشمرده شده در ارتباط با ظرفیت‌ها و ویژگی‌های درخت بلوط و همچنین خدماتی که رشته‌کوه زاگرس؛ این اسفنج طبیعی، به ایران می‌دهد و همین‌طور با توجه به مسائل، معضلات، مشکلات و بحران‌های درگیر و پیش روی ایران بی‌شک می‌توان چنین ادعا کرد که اگر چاره‌ای فوری، بنیادین و جامع برای بلوط‌ها و زاگرس اندیشیده نشود، اضمحلال و نابودی جنگل‌های بلوط زاگرس تهدیدی جدی برای امنیت، امنیت ملی، کارآمدی شبکه شهری ایران و مهم‌تر از همه حیات تمدن ایران خواهد بود.با توجه به نقش زاگرس در تأمین آب شیرین باشندگان در این حوزه و همچنین ساکنان پرمصرف مرکز ایران، بی‌شک بی‌توجهی به جنگل‌های بلوط زاگرس منجر به کاهش چشم‌گیر ذخیره آب و تشدید هر چه بیشتر بحران آب در ایران می‌شود، همچنان که از بین رفتن جنگل‌ها و پوشش گیاهی زاگرس براثر انواع آفات، آتش‌سوزی و فعالیت‌های انسانی علاوه بر کاهش تاب‌آوری عمده سکونتگاه‌های واقع در این منطقه در برابر سیل و سایر بلاهای طبیعی به‌صورت چشم‌گیری اقتصاد ساکنان را نیز مختل خواهد کرد و در چنین شرایطی چاره مردم جز مهاجرت به‌سوی شبکه‌های شهری واقع در حوزه البرز نخواهد بود؛ موضوعی که حرکت جمعیت از مرکز، جنوب، جنوب شرق و شرق ایران به شمال کشور در سال‌های اخیر به‌وضوح قابل‌مشاهده است. رئیس مرکز ملی خشک‌سالی و مدیریت بحران سازمان هواشناسی گفت: «مهاجرت ساکنان مناطق جنوب، جنوب شرق و کویر مرکزی ایران به سمت سواحل شمالی کشور نشانه آغاز مهاجرت اقلیمی در ایران است.» تشدید مهاجرت‌های اقلیمی و همچنین مهاجرت از زاگرس به شبکه شهری شکل‌گرفته در عرصه رشته‌کوه البرز تشدید حاشیه‌نشینی، فقر، افزایش انواع بزه و تقابل بین گروه‌های جمعیتی و در سطحی کلانتر به ناکارآمدی این شبکه شهری منجر خواهد شد؛ تراکمی که به سبب معضلات آن امنیت و ثبات کشور را با خطری جدی مواجه می‌کند و اما آنچه چندان به چشم کارشناسان نمی‌آید این موضوع است که آیا ظرفیت زیست‌محیطی البرز توان پاسخ‌دهی به این حجم از مهاجران را دارد؟مهاجرت از شهرهای مرزی غرب و جنوب غرب به سبب اضمحلال زاگرس علاوه بر بحران امنیت داخلی بحران عظیم‌تر و خطرناک‌تر که امنیت ملی را با تهدید مواجه می‌کند، به همراه خواهد داشت. در همه دنیا دولت‌ها با ارائه مشوق‌هایی جوامع محلی مرزنشین را به سکونت در مرزها تشویق می‌کنند زیرا حضور این اقشار در مرزها علاوه بر تأمین امنیت ملی به کاهش هزینه‌های کشور در حوزه تأمین امنیت ملی نیز کمک بسزایی می‌کند.آری؛ اگر بلوطی نباشد زاگرس قادر به ذخیره آب نیست، همچنان که دیگر مانعی در برابر حرکت ریزگردها به‌سوی مرکز و شمال ایران وجود ندارد. نبود بلوط تاب‌آوری شبکه شهری غرب و جنوب غرب ایران در برابر سیل، فرونشست، زلزله و تغییرات اقلیمی را به‌شدت کاهش خواهد داد و در میان‌مدت فشار جمعیت بر زیست‌بوم و شبکه شهری واقع در حوزه البرز را دوچندان خواهد کرد و یقیناً در بلندمدت نابودی زاگرس و بلوط‌های این‌چنین خوردگی عظیم تهدیدی جدی برای ادامه حیات و تمدن و بقای ایرانی خواهد بود.

این روزها در زاگرس چه خبر است؟

آرش نیکخو (فعال محیط‌زیست) طی یادداشتی نوشت:

پهنه رشته‌کوه زاگرس حداقل ۴۰درصد آب ایران را تأمین می‌کند. هر هکتار جنگل حداقل ۶۸تن گردوغبار را در خود نگه می‌دارد. جنگل‌های زاگرس اگرچه نسبت به جنگل‌های هیرکانی و بارانی متراکم نیستند ولی برای کشوری با آب‌وهوای گرم و خشک بسیار حیاتی هستند. این شال آویزان و کشیده از شمال غرب تا شمال هرمزگان در بخش غربی ایران پایداری زیست‌بوم ایران را حفظ و حداقل ۱۰میلیون جمعیت را پذیرای خود کرده است.
 به‌جز تأمین آب، ایستادگی در برابر گردوغبار و کاهش غلظت آن و جلوگیری از افزایش دمای هوا از دیگر کارکردهای کلان زاگرس است که به کمک کوهه‌ای کشیده و جنگل‌های عموماً بلوط حاصل‌شده است.
رشته‌کوه اُریب لایه‌لایه به کمک درختان بلوط مقام و ریشه دوانده در خاک همچون پنبه آب چشمه‌سارها، رودخانه‌ها و آب‌های زیرزمینی را برای فصول گرم نگه‌داشته و صدها گیاه خوراکی، دارویی و دامی را به ساکنان ایران زمینه عرضه می‌دارد. جنگل‌های بلوط در سالیان متمادی دچار افت‌ها و طغیان‌هایی ازجمله بیماری زغالی، گال و طغیان حشرات شده است. البته از دست رفتن تراکم و تنوع گونه در زاگرس تنها به افت ختم نمی‌شود بلکه کشاورزی زیراشکوب جنگل، دام‌پروری سنتی و آتش‌سوزی‌ها از عوامل اصلی از دست دادن بخشی از این ذخیره‌گاه ارزشمند زیستی بوده است. در حال حاضر یکی از تهدیدات موجود تکثیر نوعی حشره به نام پروانه سفید برگ بلوط خوار در بخش‌های وسیعی از زاگرس جنوبی در استان‌های کهگیلویه و بویراحمد و فارس تا قسمتی از چهارمحال و بختیاری است. بر اساس آخرین اطلاعات و آمارها نزدیک به ۷۰هزار هکتار از جنگل‌های استان کهگیلویه و بویراحمد در شهرستان باشت و کهگیلویه درگیر تکثیر بیش‌ازاندازه و طغیان این حشره هستند. همچنین این پروانه توانسته است به‌خوبی از قانون همسایگی بهره‌مند شود و خود را از سمت باشت به بلوط‌های شهرستان رستم استان فارس و ممسنی برساند. سال ۱۴۰۰ اداره کل منابع طبیعی کهگیلویه و بویراحمد بر اساس دستور سازمان تحقیقات جنگل‌ها از محلول BT با نام علمی باسیلیوس تریجنسیس برای محلول‌پاشی ۴۰۰هکتار در منطقه باشت استفاده کرد که متأسفانه این محلول‌پاشی باعث نابودی و جلوگیری از پیشروی پروانه سفید برگ‌خوار بلوط نشد.
این پروانه چهار مرحله زیستی شامل تخم، لارو، شفیره و پروانه سفید دارد و تخم‌ها در دو ردیف تسبیحی شامل ۶نسل ماده و ۵نسل نر است. لارو کامل پس از تنیدن تار سفیدرنگ بین دو تا سه روز بی‌حرکت و سپس به شفیره تبدیل می‌شود. دوره شفیره‌گی بین شش تا هشت روز و زمستان را زیرپوست درختان بلوط می‌گذراند. با اتمام فصل سرد لاروها بین ساعت ۹صبح تا چهار بعدازظهر از لانه خارج‌شده و اپیدروم برگ درخت را تغذیه کرده و زمانی که برگ‌های سبز به پایان برسد به درخت سبز دیگر هجوم می‌برند.کیوان ضرغامی کارشناس منابع طبیعی کهگیلویه در این رابطه گفت: سال گذشته از محلول BT برای مقابله با این حشره در منطقه استفاده‌شده ولی بدون نتیجه مشخص و گزارش دقیقی کار به پایان رسید. محلول‌پاشی منطقه باشت نه‌تنها باعث از بین رفتن حشره نشد بلکه امسال با شدت بیشتری در باشت تکثیر شد و پروانه به بخش‌های میانی کهگیلویه ازجمله چاروسا رسید. در یک برنامه شتاب‌زده، بازهم اداره کل منابع طبیعی با مشورت سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری، محلول BT با اسپور ۱۰ به توان ۹ در هر گرم را تجویز و بنده کارشناس ناظر بودم. کار به پیمانکار واگذار و تمام دستورات اجرایی بسیار دقیق رعایت شد. ساعات محلول‌پاشی به‌صورت دقیق تنظیم شد و با استفاده از تراکتور و کوله‌پشتی به محلول‌پاشی پرداختند. چندین درخت بلوط را هم برای نمونه با وسواس فراوانی محلول‌پاشی کردیم ولی نه‌تنها درختان هدف بلکه مناطقی که محلول‌پاشی شدند، هیچ واکنشی به محلول نداشته و نتوانسته روی پروانه تأثیری بگذارد. به همین دلیل هم پروژه را متوقف کرده و گزارش‌های رسمی را به اداره کل منابع طبیعی استان فرستادیم.
بسیاری از کارشناسان ازجمله حشره شناسان، اکولوژیست و زیست‌بوم شناسان معتقدند که برای غلبه بر تکثیر و طغیان پروانه سفید باید ابتدا در یک تحقیق پژوهشی جامع علت طغیان و تکثیر پروانه سفید را یافته و سپس از راهکارهای بهینه خود طبیعت موسوم به راهکارهای بیولوژیک برای مقابله با این حشره استفاده کرد. آنچه مشخص است تا کنون و بر اساس آمارهای اداره کل منابع طبیعی حداقل ۷۰هزار هکتار از جنگل‌های بلوط کهگیلویه و فارس درگیر طغیان این پروانه هستند که وضعیت ۳۰هزار هکتار بحرانی است. طبعاً هر راهکاری که با استفاده از تحقیق پژوهشی محققان به دست آید نیاز به ابزارهای مدرن و تعیین بودجه ملی برای نجات این جنگل‌ها نیاز است.

چیزی شبیه سقوط خرمشهر

سعید انصاریان (فعال محیط زیست) طی یادداشتی نوشت:

خوب به خاطر دارم در روزهای روشن کودکی، مادرم مرا همراه خود برای جمع‌آوری هیزم‌های خشک درختان که در نداشتگی‌های آن روزها تنها منبع سوخت خانه‌هامان بود، به جنگل‌های بلوط می‌برد… 
مرا پای یک درخت انجیر وحشی می‌نشانید و دانه‌های ترد رسیده برایم می‌چید تا به خوردن سرگرم باشم و خودش بتواند با خیال راحت به جمع‌آوری هیزم‌ها برسد و دراین‌بین شروع به آواز خواندن می‌کرد تا با شنیدن صدای قشنگش بدانم اگرچه از نظرم بیرون است ولی همین دور و اطراف است…
وقتی شدت بسامد صدایش کم می‌شد من می‌فهمیدم که در مسافت دوری ایستاده و حس ناامنی احاطه‌ام می‌کرد و شروع به گریه کردن می‌کردم. 
وقتی برمی‌گشت و با اعتراض من مواجه می‌شد که چرا همین شاخه‌های نزدیک را اره نمی‌کند، می‌گفت: مبادا هرگز به شاخه‌ی تر درختی آتشی اشارت کنی، یا با لحن تیز تیغی با ساقه‌هایش سخن بگویی که جانی را خواهی گرفت، ادامه می‌داد: هر کدام از این درختان شاید روزی پیامبری بوده باشد که حالا بلوط بودن را برگزیده است…
از همان روزگار، درنگ من در آن دامنه‌های شگفت آغاز شد؛ و زاگرس کم‌کم حجاب‌هایش را کنار زد. بعدها که مکاتب را شناختم فهمیدم، اگر بخواهم نام نزدیکی بر این مکاشفه‌ها بگذارم که دیگران بهتر درکش کنند، به ناتورالیسم جادویی رسیدم.بلوط‌ها بی‌اغراق نزدیک‌ترین خویشاوندان ما هستند که هزاره‌هاست در سایه‌ آن‌ها به دنیا آمدیم، پیش از آبی آسمان در «تحته» و گهواره‌ها چشم به شاخه‌ها و ساق‌های تناورش گشودیم، دست به‌زانوی بلوط‌ها گذاشتیم و بلند شدیم و خستگی‌هامان را با تکیه بر آنان تکیدیم، آساییدیم و نیاکانمان را پای همین درختان جادویی به خاک ایران سپردیم. زاگرس برای ما یک زیستگاه نیست، آرامستان ما است، نیایشگاه‌ اجدادی ما…
زاگرس موزه‌ چشم‌ها و دست‌ها و کول‌ها و گرده‌ها و اشک‌ها و لبخندهای ماست! در قحطی‌ها و فراوانی‌ها، ما را اگرچه به‌سختی ولی از زندگی عبور داد. حالا که آماج سهمگین‌ترین بلاها و شبیخون آفت‌هاست، چون محمود درویش بر فلسطین، چون نزار قبانی بر پیکر بلقیس، سوگواریم. چون مادران جوان ازدست‌داده به‌ناحق. چون پدران کارگر در بنادر تفتیده که روز بازگشت به آبادی، جیبش را زده باشند، بر زاگرس سوگواریم. چونان خرمشهر پیش از سقوط… کسی صدای شیون ما را از ارتفاعات سحرانگیز زاگرس می‌شنود!

حمله پروانه های سفید به منافع ملی

امید سجادیان (فعال محیط‌زیست)

پروانه برگ‌خوار که این روزها تهاجم گسترده‌ای را به درختان زاگرس آغاز کرده، خسارت‌های زیادی به جنگل وارد کرده است. این‌گونه مهاجم در اسفند و‌ ماه‌های بهار در سطح جنگل شروع به فعالیت می‌کند. این حشره با تغذیه بی‌رویه از جوانه و برگ‌های بلوط ظاهر درخت را زرد، عاری از برگ می‌کند. با از بین رفتن سبزینگی و برگ درختان، درخت به‌مرور ضعیف می‌شود، فتوسنتز توسط اندام‌هایی مانند برگ که دارای سبزینه هستند، صورت می‌گیرد، سبزینه کار فتوسنتز انجام می‌دهد، درخت برگ درمی‌آورد و مجدد به آن حمله می‌کند، درخت کم‌کم ضعیف می‌شود و مستعد بیماری. این‌ گونه‌های مهاجم، اگر کنترل نشود، خزان تبدیل به مرگ دائمی درخت‌ها می‌شود، مرگی دردآور و تدریجی برای سرمایه‌های ملی یک ملت.

عوامل زیستی چون حشرات، برگ‌خوارها، چوب‌خوارها، قارچ‌ها، ویروس‌ها و باکتری‌ها، عوامل غیر زیستی شامل آب‌وهوا، میزان بارندگی، آتش_سوزی، خشک‌سالی، تغییرات دمایی، وضعیت خاک، کمبود عناصر غذایی در خاک، کاهش رطوبت و فشرده شدن خاک که بر خشکیدگی و آسیب‌پذیری بلوط زاگرس نقش دارند؛ اما باید در نظر گرفت جنگل یک اکوسیستم زنده است، تنها چیزی به اسم آفت نداریم. گونه‌های مفید زیادی وجود دارد، در کشاورزی هدف رسیدن محصول است (به هر قیمت! حتی با مصرف بیش‌ازاندازه سم) هر عاملی که مانع رسیدن محصول شود آفت نام دارد و سم‌پاشی می‌کنند! که گاهی باعث از بین رفتن گونه‌های مفید نیز می‌شود.ولی در جنگل این‌گونه نیست، ما یک اکوسیستم زنده داریم، این چرخه با تمام اجزا تعادل بین خودشان‌ را حفظ می‌کنند، البته در شرایط طبیعی! وقتی دخالت انسانی و بیرونی نباشد. استفاده از سم‌های کشاورزی باعث از بین رفتن گونه و حشره‌های مفید دیگری می‌شود، چون سم انتخاب نمی‌کند کدام گونه مفید است کدام افت، باعث به هم خوردن چرخه اکوسیستم می‌شود، فاجعه به بار می‌آید.هر وقت قسمتی از این چرخه از تعادل خارج شود، بنا به هر دلیلی این مشکلات پیش می‌آید. هر گونه مهاجم یک دشمن طبیعی دارد، باید حتماً بررسی شود که دلیل طغیان این‌گونه چه بوده است. ممکن است غذای آن زیاد شده یا شکارچی آن از بین رفته باشد. یا شرایط اقلیمی به نفعش تغییر کرده باشد یا گونه‌های رقیبش با سموم کشاورزی از بین رفته باشند. موضوعی که البته هنوز مشخص نشده است. ‌برای مقابله با این آفت باید برنامه کنترلی و مبارزه وجود داشته باشد که حداقل بتوان آن را مهار کرد. چون اگر دامنه فعالیت این آفت به مناطقی که آسیب‌دیده و مستعد پذیرش زوال هستند، کشیده شود، پیامدهای وحشتناکی برای آن مناطق خواهد داشت. اکنون این آفت در استان کهگیلویه و بویراحمد در سال جاری خسارات شدیدی داشته و یکی دو کانون در استان فارس وجود دارد که در آنجا این آفت خسارت‌زایی خودش را نشان می‌دهد. برای کنترل آن تنها راهکاری که وجود دارد، استفاده از ابزارها و روش‌های سازگار با محیط‌زیست است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا