«قصد طلبههای جهادی دخالت در کار کادر درمان نبود»
خبرگزاری فارس در گزارشی با عنوان «کادر درمان، فرمانده بودند و ما، سرباز/ روایت جهادیها از همدلی در بخش کرونا» نوشت:
«گلایه دارند. رنجیدهاند. بعد از دو سال و نیم جنگ نابرابر با یک ویروس منحوس و تقدیم 300 شهید در راه حفظ سلامت مردم، حالا حس میکنند خستگی به تنشان مانده. موضوع، ناچیز بودن حقوق شیفتهای کرونایی، تأخیر در پرداخت همین مبالغ اندک، یا مسائلی از قبیل بیمهری به پرستاران قراردادی 89 روزه بعد از فروکش کردن طغیان کرونا نیست. در روزهای گذشته، انتشار یک نقل قول عجیب، نهتنها لبخند رضایت از تکرقمی و حتی صفر شدن آمار فوتیهای کرونا را روی لب کادر درمان خشکاند بلکه باعث شد محبت و همدلی میان آنها و نیروهای جهادی هم، خدشهدار شده و این رابطه صمیمانه، رنگ دلخوری به خود بگیرد.
حالا که غبار اظهار گلایهها در این زمینه کمی فرونشسته، بیمناسبت ندیدیم سراغی بگیریم از جهادیهایی که با حضور داوطلبانه در بخش کرونای بیمارستانها، به بیماران، روحیه و به کادر درمان، قوت قلب دادند و ماجرا را از نگاه آنها ببینیم. از این خادمان گمنام خواستیم با مرور خاطرات آن روزهای خاکستری، برایمان از انگیزه گروههای جهادی برای حضور در بخش کرونا و نوع تعاملشان با کادر درمان بگویند.
حاج آقا، یادتونه ما رو خط مقدم راه نمیدادید؟!
«یکی از طلبههای جهادی تعریف میکرد: اوایل که در اوج شیوع کرونا وارد بیمارستان شده بودیم، یکی از خانمهای پرستار جلو آمد و با لحنی که اشتیاق و غرور در آن آشکار بود، گفت: «حاج آقا دیدید بالاخره نوبت ما هم شد؟ یادتونه در جنگ ما را خط مقدم راه نمیدادید. ولی الان، در جنگ با کرونا، ما خط مقدم هستیم.» حجتالاسلام «حسن مرادی»، مسئول موسسه جهادی تبلیغی «بلاغ مبین» با ذکر این خاطره، صحبتهایش را شروع میکند و میگوید: «واقعیت ماجرا همین بود. کادر درمان، نیروهای خط مقدم مبارزه با کرونا بودند و ما نیروهای جهادی (طلبه و غیرطلبه)، بهعنوان نیروهای پشتیبان آنها وارد بیمارستان شدیم. در مقابل هم، از کادر درمان فقط بازخورد مثبت گرفتیم.
در آن مدتی که در بخش کرونا بودیم، این عزیزان به جهادیها میگفتند: «ما از حضور شما روحیه میگیریم.» این واکنش هم، طبیعی است. هر صنف یا گروهی که به دلیل جایگاه تخصصیاش، مسئولیت مدیریت یک بحران در جامعه را بر عهده دارد، وقتی میبیند کسانی که بهلحاظ رسمی نسبت به آن کار مسئولیت و وظیفهای ندارند هم، داوطلبانه و دغدغهمندانه وارد میدان شدهاند و در کنار آنها فعالیت میکنند، روحیه میگیرند و با انرژی مضاعفی کارشان را در شرایط بحرانی ادامه میدهند. ماجرای تعامل ما با کادر درمان در قضیه مبارزه با کرونا، همین بود. کادر درمان، متخصص مقابله با کرونا بودند و ما بهعنوان نیروی کمکی در کنار آنها قرار گرفتیم. آنها هم از حضور ما دلگرم شدند و برای ادامه این مبارزه، روحیه گرفتند. تصور من این است که منظور دوستان هم همین بود و فقط در نقل، درست انتقال پیدا نکرد.»
شما بگویید ما چه خدمتی انجام دهیم
«وقتی پای وطن به میان میآید، همه تفاوتها و خط کشیها از بین میرود و همه دست به دست هم میدهند و خدمت میکنند. درهمهگیری کرونا هم، همه به میدان آمدند؛ علاوهبر نیروهای تخصصی حوزه بهداشت و درمان، نیروهای داوطلب مردمی هم به بیمارستانها رفتند و به کادر درمان اعلام کردند: «هر کاری که شما بگویید، ما انجام میدهیم. از رسیدگی به بیماران مبتلا به کرونا گرفته تا تی کشیدن و نظافت و…» و واقعاً هم بچههای جهادی از انجام هیچ خدمتی دریغ نکردند.
اوایل که اوج شیوع کرونا بود و پرستاران محترم امکان رسیدگی به آن تعداد بالای بیماران را نداشتند، طلبههای جهادی داوطلبانه شروع به رسیدگی به بیماران مبتلا به کرونا کردند. مثلا با توجه به اینکه ابتلا به کرونا باعث بیمیلی به غذا میشد و گاهی اوقات بیماران به خاطر ضعف از دنیا میرفتند، دوستان ما تمام تلاششان را برای غذا دادن به این بیماران کردند و الحمدلله همین کار به پایین آمدن آمار تلفات کمک کرد. اما فقط همین نبود. جهادیها حتی از دستشویی بردن این بیماران بدحال یا لگن گذاشتن برای آنها و تمیز کردن جایشان هم ابایی نداشتند؛ کاری که حتی برای فرزندان خودشان هم انجام نداده بودند.
همین روحیه هم باعث شد فراتر از ارتباط کاری، یک ارتباط محبتآمیز میان کادر درمان و بچههای گروه جهادی شکل بگیرد. مثلاً در همان شرایط سخت در بخش کرونا و با مراعات تمام ملاحظات بهداشتی، بچههای جهادی برای کادر درمان جشن تولد میگرفتند و به آنها روحیه میدادند. گاهی هم کادر درمان متقابلاً این کار را برای بچههای ما انجام میدادند. به نظر من، همین همدلی در شرایط بحرانی کرونا هم، لطف خدا بود. وقتی عذاب قوم یونس داشت نازل میشد، یک پیر فرزانه گفت: «همگی به بیابان بروید و ضجه و ناله کنید تا خدا رحمتش را بفرستد»… به نظر من، همینکه همه ما به میدان آمدیم و هرکس هر کاری از دستش برمیآمد دریغ نکرد، باعث شد لطف و رحمت خدا شامل حالمان شود و کرونا در ایران، ابعاد بدتری پیدا نکند و الحمدلله تا حد زیادی بساطش جمع شود.»
جهادیها، بازوی کمکی نیروهای تخصصی
«در هر بحرانی که در هر گوشه از کشور اتفاق میافتد، نیروهای جهادی در اولین فرصت در میدان امدادرسانی حاضر میشوند. اما ما نمیرویم که متولی کار شویم، نمیرویم کار را از دست متخصصها بگیریم…» حجتالاسلام مرادی با اشاره به شائبه ایجاد شده درخصوص حضور نیروهای جهادی در بخش کرونای بیمارستانها، میگوید: «ما وقتی به منطقه زلزلهزده یا سیلزده میرویم، میدانیم نیروهای هلال احمر و ستاد بحران آنجا حضور دارند و بهصورت تخصصی دارند کار و مدیریت میکنند. پس چرا خودمان را به مناطق بحرانی میرسانیم؟ میرویم آنجا تا هر کاری روی زمین مانده و فرماندهی بحران احساس میکند ما از پس انجامش برمیآییم، انجام دهیم. درواقع، میرویم آنجا تا ما هم یک گوشه کار را بگیریم. در بحث کرونا هم، کادر محترم درمان، صاحب تخصص بودند و درواقع میدان، میدان آنها بود. جهادیها رفتند در خدمت این نیروهای خط مقدم باشند.
و این، همان ویژگی خاص جامعه ایران است که وقتی شرایط بحرانی به وجود میآید، فقط آنهایی که متولی کار هستند، به میدان نمیروند. بقیه هم میآیند و کمک و یاری میرسانند. یک مثال برایتان میزنم. چند سال قبل برای دیدار با دانشگاهیان یکی از کشورهای منطقه، سفری به این کشور داشتم؛ آن هم در ایامی که آن کشور بهشدت درگیر جنگ بود. از اهالی دانشگاه سئوال کردم: چرا اصلاً فضای جنگ در اینجا احساس نمیشود؟! در جواب گفتند: «چون ما ارتشمان دارد میجنگد و بقیه مردم درگیر جنگ نیستند.» خب، همین روحیه باعث شد آن کشور شکستهای پیدرپی متحمل شود. و وقتی ورق برگشت و آن کشور توانست به پیروزیهای بزرگ برسد که نیروهای مردمیشان به میدان آمدند. درحالیکه در کشور ما اصلاً اینطور نیست. اعتقاد به مفهوم «چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار»، برای ما یک فرهنگسازی کرده که باعث میشود در موقعیتهای بحرانی، همه مردم به میدان بیایند.»
ما همیار بیمار بودیم
دکتر «سید کمیل هاشمی»، از جهادگران تحصیلکرده شهر بابل، دیگر راوی این داستان زیباست. او برمیگردد به دو سال و نیم قبل و میگوید: «فروردین سال 99 که یک ماه از ورود کرونا به ایران میگذشت و نگرانی از سرایت آلودگی اجازه نمیداد بیماران همراه داشته باشند، فعالیت داوطلبانهمان را در یکی از بیمارستانهای بابل شروع کردیم. قصدمان این بود که زنجیره انتقال ویروس را در جامعه قطع کنیم. بنابراین برای اینکه حضور خانواده بیمار را تا جایی که میشود در بیمارستان کم کنیم، بهعنوان «همیار بیمار» وارد بخش کرونا شدیم. حدود 20 نفر بودیم که طبق برنامهریزی انجامشده، در سه شیفت 8 ساعته تقسیم شدیم. بهاینترتیب، بچههای جهادی در تمام ساعات شبانهروز در بخش کرونا حاضر بودند و کارهای مرتبط با بیمار را انجام میدادند. این کارها البته ارتباطی به امور درمانی بیماران نداشت.
ازآنجاکه هیچکدام از اعضای گروه در حوزه پزشکی و پرستاری تخصصی نداشتند، ما هیچگونه دخالتی در حوزه درمان نمیکردیم. اعضای گروه ما قبل از ورود به بخش کرونا، در دو جلسه که به کمک متخصصان آن بیمارستان برگزار شد، فقط مهارتهای ارتباطی با بیمار و نکات کلی راجع به حفظ ایمنی فردی در زمان شیوع بیماری واگیردار را آموزش دیدند و کارشان را شروع کردند.»
همه بیماران، خانواده خودمان بودند
«رسیدگی به مسائل درمانی و دارویی بیماران بخش کرونا بر عهده کادر درمان بود و در کنار آنها، ما کارهای دیگر بیماران را انجام میدادیم؛ از جابهجاییشان گرفته تا بحث نظافت و تعویض پوشک آنها. یعنی بچههای جهادی طوری در خدمت بیماران مبتلا به کرونا بودند که انگار اعضای خانواده خودشان در آنجا بستری بودند. در یک مقطع، 2 نفر از بچههای ما چند روز به طور کامل به یک بیمار سالمند کرونایی که هیچ قابلیت حرکتی نداشت و خانوادهاش هم اصلاً مراجعه نکرده بودند، به صورت کامل رسیدگی کردند تا سلامتیاش را به دست آورد.
واقعیت این است که بچههای جهادی هیچ دخالتی در حوزه درمانی بیماران کرونایی نداشتند اما برای انجام هر کاری خارج از حیطه درمان برای بیماران، داوطلب و آماده بودند. آن روزها حجم سنگینی از کارها بر دوش کادر درمان بود و پرستاران با خستگی مفرط مواجه بودند. مثلاً آنجا پرستاری بود که میگفت: «سه هفته است خانوادهام را ندیدهام!» خب، بچههای ما وقتی این شرایط را میدیدند، حاضر بودند هر کاری برای کم شدن خستگی و فشار کاری کادر درمان انجام دهند.»
ما حلقههای یک زنجیر بودیم
دکتر هاشمی معتقد است موفقیت امروز در کنترل نسبی کرونا در ایران، محصول همراهی صمیمانه کادر درمان و نیروهای مردمی و جهادی بوده و نباید ارزش کار هیچکدام از این گروهها را زیر سئوال برد: «اتفاقی که شاهدش بودیم، این بود که همه دست به دست هم دادند و کمک کردند میدان مبارزه با کرونا خالی نماند. پزشکان و پرستاران، از جنبه درمانی و نیروهای جهادی از جنبه همراهی بیمار، کار را پیش بردند. درواقع، این یک کار مشترک بود و حضور همه این گروهها در کنار هم، به مدیریت بحران کرونا منجر شد؛ اتفاقی که در بسیاری از کشورها محقق نشد.»
جهادیها، در کار غیرتخصصی دخالت نمیکنند
از نگاه حجتالاسلام «علی حسین زاده»، عضو موسسه خانه طلاب جوان قم، ماجرا سادهتر از این حرفهاست. او و رفقای جهادیاش، اولین افرادی بودند که در هفته دوم شیوع کرونا، با ورود به بیمارستانهای شهر قم، خط شکن شدند و در آن شرایط غبارآلود به کادر درمان و بیماران بخش کرونا قوت قلب دادند که تنها نمیمانند. تا از مناقشه روزهای گذشته حرف به میان میآید، حاج آقا میگوید: «ببینید، کاملاً بدیهی است که فردی که سالها در حوزه علمیه، درس دین و قرآن و منطق و فلسفه و ادبیات عرب خوانده و هیچ اطلاعاتی در حوزه پزشکی ندارد، طبیعتاً نمیتواند درباره درمان بیماران و مواجهه با ویروس و این دست مسائل تخصصی پزشکی نظر بدهد. برعکسش هم صادق است و کسی که سالها درس پزشکی و پرستاری و داروسازی خوانده، نمیتواند درباره علوم حوزوی نظر بدهد.
نگاه ما جهادیها وقتی وارد بخش کرونا شدیم، دقیقاً همین بود. اصلاً قصد ما، دخالت در کار کادر درمان نبود بلکه هدف اصلی ما این بود که به این عزیزان بگوییم ما کنارتان هستیم. اتفاقاً در اولین جلسهای که در مجموعه خانه طلاب جوان قبل از اعزام نیروهای داوطلب به بیمارستان برگزار شد، مسئول گروه جهادی ما با تاکید فراوان به دوستان گفت: «فراموش نکنید در بیمارستان و در بخش کرونا، حرف اول و آخر را کادر درمان میزنند.» همه رفقای ما بر همین اساس، در بخش کرونا طبق نظر کادر درمان فعالیت میکردند؛ چه وقتی که در بیمارستانهای قم فعالیت میکردیم و چه وقتی که در ماه محرم، برای خدمت به بیمارستان امام حسین (ع) تهران آمدیم. به همین دلیل هم به مرور زمان آنقدر ارتباط ما با این عزیزان صمیمی شد که ما را در میان خودشان پذیرفتند و علاوهبر استقبال از حضورمان در بخش کرونا، حتی برخی از آنها مشکلات شخصی و خانوادگیشان را هم با ما در میان میگذاشتند و مشاوره میخواستند.»
حق بچههای کادر درمان هم محفوظ است
«هیچوقت یادم نمیرود روزی که یک خانم پرستار در بیمارستان امام حسین (ع) تا ما را دید، گفت: «حاج آقا اگر برایتان ممکن است، برای بچههای ما کاری بکنید.» چند روزی بود از قم آمده بودیم و در بخش کرونا خدمت میکردیم. گفتم: چه کاری میتوانیم برای بچهها انجام دهیم؟ گفت: «نمیدانم. مثلاً شهربازی ببریدشان. آخه ما به قدری سرمان در بیماستان شلوغ است که اصلاً نمیتوانیم برای بچههایمان وقت بگذاریم.» از همان موقع، پیگیریهای ما شروع شد. نگرانی از سرایت ویروس باعث شد تلاشهایمان برای بردن بچههای خردسال کادر درمان به شهربازی و استخر، به نتیجه نرسد. به ذهنمان رسید یک شهربازی سیار در محوطه باز پشت بیمارستان دایر کنیم برای بچهها. اما کارشناسان و متخصصان موافقت نکردند و گفتند همین کار میتواند باعث تجمع شود و خطر انتقال ویروس را تشدید کند.
دست آخر، توانستیم «گلی و مَلمَل» را به مهد کودک بیمارستان بیاوریم و حضور آنها یک روز خیلی خوب و شاد را برای بچهها رقم زد. قبل از حضور ململ و گلی، خدمت آن خانم پرستار رفتم و گزارشی از فعالیتها و پیگیریهایی که برای برپایی شهربازی و… داشتیم، به ایشان ارائه دادم. آن مادر خیلی خوشحال شد و گفت: «من اصلاً فکر نمیکردم یک حرف ساده من باعث شود شما اینهمه پیگیری کنید، بعد هم بیایید به من گزارش بدهید.»
خواهران دوقلو در بخش کرونا
برای حاج آقا حسینزاده و رفقای جهادیاش، حرف کادر درمان، حجت بود و در عمل هم این موضوع را به آنها اثبات کردند: «تمام سعی ما این بود در بخش کرونا طوری رفتار کنیم که کادر درمان احساس نکنند آمدهایم در کار آنها دخالت کنیم. در روزهای محرم هم در بیمارستان امام حسین (ع)، برای بزرگداشت شهدای مدافع سلامت یک نمایشگاه به نام «امتداد خدمت» برگزار کردیم و عکسهای این عزیزان را در کنار عکس شهدای مدافع حرم در معرض دید قرار دادیم. به لطف خدا در نتیجه این فعالیتها، کادر درمان به نیروهای جهادی اعتماد کردند و ما را در کنار خودشان پذیرفتند. از اینجا، نیروهای جهادی گروه ما با تمام وجود در خدمت بیماران بودند و هر کاری که پرستاران محترم به دلیل مشغله فراوان فرصت انجامش را نداشتند، با جان و دل انجام میدادند.
ما علاوهبر طلبههای جهادی قم، تعدادی نیروی داوطلب خانم و آقا هم از تهران و شهرهای اطراف آن مثل ورامین داشتیم. در این میان، دو خواهر دوقلو و یک دختر دیگر که همگی زیر 20 سال سن داشتند هم با اصرار به ما ملحق شدند. باید بودید و میدیدید این دختران جوان که شاید در خانه خودشان بهاصطلاح دست به سیاه و سفید هم نمیزنند، چطور به بیماران مبتلا به کرونا رسیدگی میکردند. آن روزها خانم سالمندی در بخش کرونا بستری بود که خانوادهاش به خاطر ترس از کرونا متأسفانه کلاً رهایش کرده بودند. اما این 3 دختر جهادی کاری کردند که آن مادر تنهای بدحال، از این رو به آن رو شد.
روز اولی که من این بیمار را دیدم، واقعاً حال نزاری داشت. اصلاً غذا نمیخورد، به حرف کسی گوش نمیکرد و هیچکس هم نمیتوانست با او ارتباط برقرار کند. ولی این سه نفر کاری کردند که دوباره خنده به لبش آمد. با ترفندهای مختلف به او غذا میدادند و کنارش مینشستند و با او همکلام میشدند. این سه نفر آنقدر زیبا این بیمار را «مامان» صدا میکردند که دیگر همه در آن بخش، او را با همین عنوان خطاب میکردند. خلاصه با محبتها و تلاشهای این دختران جهادی، حال آن مادر خوب و مرخص شد.»
مگر کرونا تمام شده که دارید میروید؟!
«در مقابل، کادر درمان هم واقعاً به نیروهای جهادی، محبت داشتند. خانم پرستاری که مسئول بخش تغذیه بیمارستان بود، واقعاً ما را شرمنده میکرد. ایشان در روز شاید 4، 5 بار برای پیگیری ناهار بچههای جهادی به ما زنگ میزد و آنقدر دلسوزانه پیگیری میکرد که حد و اندازه نداشت. علاوهبر اینهمه محبتی که داشت، وقتی میدید هر روز بچههای ما به آشپزخانه میروند و حدود 100 کیلو هویجی که خیّران تهیه میکردند را آبگیری میکردند و برای بیماران و کادر درمان آب هویج میبردند، تماس میگرفت و میگفت: «این لطفی که شما با آب گرفتن آب هویج به بیماران میکنید، ما با دادن این غذاهای مقوی نمیکنیم. آب هویج حسابی مقوی و برایشان مفید است.»
هنوز هم مرور محبتهای کادر درمان، لبخند به لب جهادیها میآورد. حجتالاسلام حسینزاده در پایان با اشاره به ارتباط صمیمانه و پایداری که میان این دو گروه شکل گرفته، میگوید: «هیچوقت یادمان نمیرود، در پایان دهه محرم وقتی برای خداحافظی خدمت کادر درمان بیمارستان رفته بودیم، یکی از پرستاران با بغض گفت: «مگر کرونا تمام شده که دارید میروید؟»… خاطره همکاری موفقیتآمیز و باکیفیت ما در بخش کرونای بیمارستانهای قم و بیمارستان امام حسین (ع) تهران برای همیشه در ذهن ما میماند. جالب است بدانید ما هنوز هم با تعدای از اعضای کادر درمان بیمارستانهای قم ارتباط داریم. به مناسبتهای مختلف با ارسال پیام، احوال همدیگر را جویا میشویم و گهگاه با مرور خاطرات همکاری در بخش کرونا، اجازه نمیدهیم آن همدلیها در روزهای سخت از یادمان برود.»
انتهای پیام