خرید تور تابستان

خود ارزیابی در عید قربان | علی ربیعی


علی ربیعی طی یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: روز عرفه و عید قربان برای هم‌نسل‌های من پر از معنا و خاطرات شیرین است. صبح‌های عید چقدر با ذوق و شوق از خواب برمی‌خاستیم و ساعت هفت صبح با جماعتی به خانه حاج‌آقا بروجردی امام‌جماعت مسجد جامع جوادیه فرددانش می‌رفتیم. پس از خوردن چای، شیرین و نان‌قندی با سلام و صلوات به مسجد می‌رفتیم. نماز عید در میان شادی مردم خوانده می‌شد. بزرگ‌تر که شدیم، زیبایی‌های دعای عرفه و راز و نیاز پر از معنویت این دعا در جانمان بیشتر می‌نشست که چگونه امام حسین(ع) با خدا در وانفسای سیاسی و اجتماعی آن روزها سخن می‌گوید. در دوران جنگ هم در قرارگاه‌ها، تیپ‌ها و لشکرها در روز عرفه با خواندن این دعای زیبا حال‌و‌هوایی خاص حکمفرما بود و آن دعای عرفه که در حد و اندازه‌های درک معنایی آن نبودیم و هنوز هم نیستیم اما لحن ملکوتی آن، حسی زیبا در ما برمی‌انگیخت. دعایی که مفهوم فقر را دگرگون می‌کند و نیاز و «نیک‌نیازی» ما را به بلندای هستی ارتقا می‌دهد: بارالها! چگونه عزیز نباشم در حالی که تو مرا به خود نسبت دادی و چگونه فقیر نباشم در حالی که تو مرا در میان فقرا قرار دادی. و چگونه خود را فقیر بدانم حال آنکه به‌واسطه جود و کرمت مرا غنی کرده‌ای». بعدها که با شریعتی آشنا شدیم، خواندن کتاب حج شریعتی و متن‌های باروحش، روحمان را سرشار کرد. انگیزشی برخاسته از آنچه او در کتاب حج نوشت و آنچه در گفت‌وگوهای تنهایی آرزو کرد: «چقدر آرزو می‌کردم که آقای سارتر را بیارم به «میقات» و بر او احرام بپوشانم تا آن «خودی را که این همه از آن رنج می‌برد و در تلاش پوست‌افکندن از خویش است»، در میقات بریزد و آنگاه، در گرداب عشق، به طوافش افکنم تا به «نفی خود» رسد و آنگاه، از نفی خویش، به اثبات رسیده، در میان آن دو کوه بدوانمش، به تلاش آوارگی و جست‌وجوی گم‌کرده که دلهره آدمی است، دلهره وجودی آدمی، دلهره‌ای که او را سخت بی‌تاب کرده است و آنگاه بگویمش که «قبله در قفا بنه و با خیل آدمیان یک‌رنگ و یک‌شخصیت که دیگر نام و عنوانی ندارند، حرکت در آن سوی قبله را آغاز کن! به‌سوی عرفات، مرحله «شناخت»! و در بازگشت به‌سوی کعبه، درنگ در مشعر، سرزمین شعور، شعور حرام! حکومت شب و جمع‌آوری سلاح و آمادگی و انتظار حمله، چشم در مشرق و هماهنگ آفتاب، یورش‌بردن به «منی»، صحنه جنگ و سرزمین عشق! و کوبیدن هر سه بت تثلیث، سه قدرتی که آدمی را در طول تاریخ، قربانی استبداد، استثمار و استحمار کرده است، به نام سیاست، اقتصاد و دین! و آنگاه، اسماعیلت را -‌که نمی‌دانم چیست ؟مادام سیمون دوبوار است یا شهرت جهانی است، به‌عنوان بت نسل امروز یا… هرچه، هر عزیزی که تو را از مسئولیت باز‌می‌دارد، ربانی کن، در سرزمین عشق، کارد بر حلقش نه، بفشار و… گوسفندی ذبح کن! و لقمه‌ای به گرسنه‌ای ببخش…» (مجموعه آثار ۳۳ / گفت‌وگوهای تنهایی / ص ۱۰۳۱). این روزها به نسل‌های دهه‌هشتادی و نودی که نگاه می‌کنیم، به‌خصوص در یک هم‌زمانی که فضای شهرها از شعارهای امر به معروف و نهی از منکر همراه با بخش‌نامه‌های اداری اشباع شده، به‌عنوان یک جست‌وجوگر در حوزه تحولات ارزشی از خودم می‌پرسم آیا ما اساسا در انتقال ارزش‌ها موفق‌ بوده‌ایم؟ چطور در کمتر از دو دهه این اندازه تغییرات ارزشی صورت گرفته است؟ البته نیک می‌دانم که تغییر ارزش‌ها در سطح جهانی نیز به‌سرعت جریان یافته است (نگاه کنید به اینگلهارت و دیگران)؛ اما با این وصف، آنچه در کشور ما رخ داده نیازمند تبیینی عمیق از علل تغییرات نگرشی و رفتارهاست. باید به یک خودارزیابی دقیق و عمیق دست بزنیم و به این پرسش بزرگ بیندیشیم که کدام سیاست‌ها و رفتارهای ما نه‌تنها ناکارآمد بوده‌ بلکه تأثیر منفی نیز داشته است. شاید ما نیز باید همچون ابراهیم(ع) که می‌خواست عزیزترین کس خود را قربانی کند، نیازمند قربانی کردن آن دسته از سیاست‌ها و دگم‌اندیشی‌هایی هستیم که به آنها دلبستگی فردی پیدا کرده‌ایم اما باید با شهامت از اندیشه‌های غیرپاسخگو که نتوانسته‌اند به ارزش‌های مشترک با خصوصیات آزادی‌خواهی و استقلال در تصمیم نسلی جدید با خودیابی بالا دست یابند، بگذریم و چقدر برخی تبریک‌های امسال عید قربان هم زیبا بود که توسیع تازه‌ای در مفهوم «قربان‌کردن» ایجاد کرده‌اند. در یکی از این پیام‌های تبریک چنین خواندم: «بیایید غم‌های مصطلح به‌ ناامیدی و یأس و شکست‌ را پای شادی‌ها، درخشش‌ها و موفقیت‌های روز‌افزون امروز و فرداهایمان قربانی کنیم و حیات خود و همنوعان‌مان را زیباتر سازیم…». هر روز و هر مناسک و آیینی می‌تواند بهانه‌ای برای مرور و شرایط کشور و آینده ایران و انقلاب باشد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا