براندازی به چه معنا؟
مصطفی رسته مقدم، عضو سابق شورای مرکزی حزب اتحاد، در یادداشتی دربارهی نوع واکنشها به بازداشت تاجزاده نوشت:
مصطفی تاجزاده بی شک یکی از کنشگران مهم و تاثیرگذار عرصه سیاسی ایران است. این موضوع نه تنها از آرا، عقاید و شیوه سیاست ورزی او بلکه از بازتاب خبر بازداشتش هم پیداست. در واقع خبر بازداشت وی، موافق و مخالفش را به موضع گیری وا داشته است. به دیگر سخن، طیفهای مختلف فعال در سپهر سیاسی ایران، چه بخواهند و چه نخواهند، لاجرم باید در قبال این خبر واکنش نشان دهند.
اما در میان همه طیفهای سیاسی، واکنش طیفی که خود را برانداز مینامند، بیش از همه جالب توجه است، چرا که نحوه موضع گیری اصلاح طلبان و اصولگرایان، تقریباً قابل پیش بینی بود. اما این طیف، که به نوعی در عرصه سیاسی ایران نوظهور محسوب میشوند، ناشناختهاند و موضعگیریهایشان در بزنگاههاست که نوری بر مواضعشان میافکند تا مردم و جامعه از خلال همین کنشگریها، این طیف را بشناسند.
به عبارت بهتر، بازداشت تاجزاده، سنگ محک براندازان است تا نشان دهند چه در چنته دارند. در واقع او به عنوان یک کنشگر سیاسی، این حق را برای سایرین و حتی همفکران سابقش قائل بود که از جمهوری اسلامی گذر کنند. یکی از درسهایی که کنشگری وی برای سایر کنشگران منتقد وضع موجود، علی الخصوص اصلاح طلبان داشت، این بود که اصلاح طلبان، کارویژه و مزیت نسبیشان، تلاش در جهت گذار به دموکراسی و تثبیت آن است. تاجزاده بر این عقیده بود که همین جمهوری اسلامی موجود با اصلاحات ساختاری قابل اصلاح است و چون آن سوی این نظام مشخص نیست و بیم گردابها و بحرانهای عظیم میرود، پس همان به که کمر به اصلاح ساختاری سیستم موجود مستقر بپردازیم.
با این اوصاف، براندازان در موقعیت سختی قرار گرفتهاند. از یک سو اگر بازداشت تاجزاده را محکوم کنند، عملاً قلم بطلان بر هویت سلبی خودشان کشیدهاند. چه این که دال مرکزی گفتمان این طیف این است که جمهوری اسلامی و هر آنچه که نشانی از جمهوری اسلامی دارد، حتی منتقدان داخلیاش باید بروند. به عقیده این طیف، هر آنچه که نشان از جمهوری اسلامی داشته باشد، با توسعه و دموکراسی سر ناسازگاری دارد و مخل پیشرفت است. حال اگر تن به محکوم کردن بازداشت تاجزاده بدهند، معنایش این میشود که به صورت تلویحی پذیرفتهاند که طیفی در سپهر سیاست داخلی ایران وجود دارد که ضمن مخالفت با براندازی به هر قیمتی، هرچند معتقدند که با اصلاحات ساختاری، همین نظام اصلاح پذیر است اما در عین حال به صورت اصولی با گذار مسالمت آمیزی که به دموکراسی ختم شود، مشکلی ندارد. پذیرش این طیف البته معنای دیگری هم دارد و آن این است که طیفی در داخل ایران وجود دارد که هم تجربه حکومت داری دارد و هم هزینه بیشتری در راه اصلاح امور و ایجاد ایرانی آباد و آزاد پرداختهاند.
از دیگرسو اگر این را نپذیرند، خویشتن را نفی کردهاند. زیرا که نمیتوان منتقد جمهوری اسلامی بود اما آزادی عقیده و بیان رقیب فکری را پاس نداشت.
لب کلام آنکه براندازان نیز مانند همه طیفهای سیاسی ایران حق این را دارند تا فضای فعالیت داشته باشند. در دنیای مدرن مخالفت با حکومت و تلاش مسالمت آمیز برای تعویض آن به عنوان حقوق شهروندی پذیرفته شده است. هر شهروند این حق را دارد تا با اقناع افکار عمومی و به صورت مسالمت آمیز زمینه را برای گذار بدون خشونت، از وضع موجود به سوی وضعیتی که مطلوب میپندارد، مهیا کند. اما این همه ماجرا نیست، براندازی الزاماً به معنای دموکراتیک بودن فرد نیست. آنچه که این چند روز از بسیاری از چهرههای باورمند به براندازی دیدیم، موید این حرف است. بسیاری از براندازان از سر استیصال و البته حیرت، نه تنها بازداشت تاجزاده را امنیتی توصیف کردند بلکه آن را علامتی قلمداد میکردند برای کمرنگ کردن تاثیر گفتمان براندازی در جامعه!
از همین منظر است که سوالی که در تیتر آمده، معنا پیدا میکند؟ براندازان ابتدا باید تبیین کنند که گفتمان براندازیای که از آن دم میزنند، چه نسبتی با جامعه مدنی، آزادی فکر، آزادی عقیده، تکثر و پذیرش سبکهای زندگی مختلف دارد. از این رهگذر است که معلوم میشود آیا براندازی را به مثابه گذار دموکراسی معنا میکنند یا صرفاً یک نه است به وضعیت موجود. اگر حالت دوم باشد، تجربه زیسته ایران نشان میدهد، چنین گفتمانهای سلبیای راه به جایی نمیبرد و انتهایش معلوم است اما اگر حالت اول است که باید همه نیروهای فعال در عرصه سیاسی را به رسمیت بشناسند و باور کنند که راه ایران، در گفتمان ایران برای همه ایرانیان میگذرد.
انتهای پیام