بازخوانی چند مناظره درباره رضاخان
تاریخ ایرانی نوشت: تفرشی: تقریبا از سه ماه قبل از کودتا در لندن و در تهران ملاقاتهایی صورت میگرفت/ آجدانی: چرا اگر این کودتا یک بسته انگلیسی بود، از نصرتالدوله فیروز استفاده نکردند؟
تاریخ ایرانی: در یکصد سالگی کودتای سوم اسفند (حوت) ۱۲۹۹ خورشیدی، انجمن اندیشه و قلم، نشستی را با عنوان «کودتای ۱۲۹۹ رضاخان؛ یک بستر و چند رؤیا» به صورت مجازی – در اینستاگرام – برگزار کرد که در آن، مجید تفرشی تاریخنگار و سندپژوه از لندن و لطفالله آجدانی مورخ و پژوهشگر تاریخ از تهران نظرات و یافتههای خود را مطرح و دیدگاههایی از طرف مقابل را نقد و با هم مناظره کردند.
به گزارش «تاریخ ایرانی»، در ابتدای نشست، مهرداد خدیر روزنامهنگار به عنوان مدیر جلسه از میهمانان پرسید: کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ماهیت ایرانی داشت یا انگلیسی و نقش اول آن را سیدضیاء داشت با رضاخان؟ اگر ماهیت کودتا را انگلیسی بدانیم، سناریونویسی را به سفارت بریتانیا در تهران نسبت بدهیم یا به وزارت خارجه انگلستان یا دستگاههای دیگر انگلیسی؟ کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، اجتنابناپذیر بود یا نه؟ میشد اهداف مثبتی که برخی برای کودتا برمیشمرند بدون کودتا در ایران رخ دهد؟
تفرشی: رضاخان به ابزار فوتبال سیاست داخلی تبدیل شده
مجید تفرشی، برای شروع بحث با تأکید بر اینکه «با گذشت ۱۰۰ از کودتای سوم اسفند، همچنان بحث روز و جاری ماست»، دلایل این موضوع را هم کاربردی و هم دلایل آیندهپژوهی دانست و افزود: به مدد چهار دهه تاریخنگاری داخلی و در سالهای اخیر تاریخنگاری شبکههای فارسیزبان خارجی، موضوع کودتای ۱۲۹۹ و رضاخان به ابزاری برای فوتبال سیاسی داخلی و جنگ نیابتی تبدیل شده است؛ اگر رضاشاه را بد میخوانیم برای آن است که میخواهیم از آن برای وضع موجود بهره ببریم و اگر خوب است برای اینکه وضع موجود را میخواهیم بر اساس آن تقبیح تا توجیه کنیم.
بنابراین تاریخ و واقعیت ماجرا خیلی وقتها نادیده گرفته میشود. ضمن اینکه با مستندهای شبکههای فارسیزبان خارج کشور که روی دوم سکه تبلیغات تاریخی رسمی داخل ایران است به علاوه کتاب اخیر آقای زیباکلام این بحث داغتر شده و متاسفانه یا خوشبختانه در محدوده تاریخنگاری باقی نمانده و به یک هیاهوی سیاسی از هر دو طرف تبدیل شده است.
کاش وزارت ارشاد درباره کتاب زیباکلام نابخردی نمیکرد
وی با اشاره به کتاب اخیر دکتر صادق زیباکلام درباره رضاشاه گفت: نمیخواهم وارد ارزیابی کتاب آقای زیباکلام بشوم، دوست داشتم با ایشان صحبت کنم ولی ایشان علاقه نداشتند اما کاش وزارت ارشاد این نابخردی را نشان نمیداد و کتاب ایشان را توقیف نمیکرد تا اولاً تیراژش ۱۰ برابر بشود و در ثانی، طبق معمول به این نتیجه برسیم که چون من مظلومم پس برحقم. ای کاش میشد در یک فضای سالمتر و متوازنتری درباره آن صحبت کرد.
برخی این روزها به دنبال تکرار کودتای ۱۲۹۹ هستند
تفرشی در پاسخ به پرسش خدیر گفت: شاید این سؤال نادقیقی باشد که کودتا انگلیسی بود یا ایرانی. اختلاف نظر در منشأ کودتا وقتی پیش میآید که شما تصور کنید منشأ کودتا حتماً باید یا داخلی باشد یا خارجی و ضمناً اگر قرار باشد خارجیها و حکومت بریتانیا در آن دخالت داشته باشد حتماً باید از طریق وزارت خارجه و دستگاه دیپلماسی آن باشد. درصورتی که این بدفهمی اگر از روی غرض نباشد، از روی نادانی است.
وی با بیان اینکه «سیاست بریتانیا در قبال ایران در سالهای جنگ جهانی اول و بعد از آن و حداقل تا اوایل سلطنت رضاشاه، مبتنی بر چند لایه است»، این لایهها را اینگونه برشمرد:
– دستگاه دیپلماسی یعنی وزیر مختار یا سفیر کبیر که نورمن است. از طرفی، به خاطر جنگ جهانی اول و تبعات آن، انقلاب اکتبر و فروپاشی عثمانی، در اکثر ولایات ایران حتی ولایات کماهمیتتر، هم کنسولگری وجود داشت هم خبرچینهای محلی که بعضی در خدمت دستگاه دیپلماسی بودند، بعضی در خدمت دستگاه امنیتی، بعضی در خدمت دستگاه نظامی و برخی در خدمت دستگاه نظامی – امنیتی.
– حضور چند جریان نظامی انگلیسی در ایران از جمله ارتش خصوصی بریتانیا در ایران یا پلیس جنوب ایران که برای حفاظت از خلیج فارس و نفت بودند و نیروهای شمال غرب و شمال شرق با هدف امنیت داخلی ایران در قبال شورشهای محلی، مقابله با گسترش جنگ داخلی روسیه به داخل ایران و منافع بریتانیا.
– پول ایران در آن شرایط در اختیار یک مثلث بود که ضلع اول شرکت نفت انگلیس و ایران، ضلع دیگر بانک شاهی و ضلع سوم، مستشاران اقتصادی و مالی انگلیسی در ایران بودند. هرگونه فعل و انفعال مالی ایران باید از طریق آنها انجام میشد و بر اساس اسناد کاملاً در خدمت منویات بریتانیا بوده است.
– وزیر خارجه انگلیس در دوران کودتای سوم اسفند، فردی است جاهطلب که سودای نخستوزیری دارد. وزیر جنگ هم چرچیل است که او نیز جاهطلب است و راجع به ایران نظر خاص دارد. همچنین دستگاههای امنیتی.
– پارلمان و دربار و گروههای لابی، اتاقهای فکر و اندیشکدهها.
وی در این باره افزود: وقتی ادعا میشود روح بریتانیا از کودتا خبر نداشت اولین سؤال این است «کدام بریتانیا و کدام لندن؟»، تصور ما این است که لندن منحصر در نورمن و… است؟ این تصور اگر روی غرض نباشد حتماً از روی نادانی است. البته در داخل ایران فساد و ناامنی و ناکارآمدی دولتهای ایرانی بوده اما نباید از فشار عوامل خارجی که عملاً اجازه تشکیل دولت سالم مقتدر را به ایران نمیدادند غافل بود. آنها دوست داشتند تا روی کار آمدن دولت مطلوبشان، دولتها در حالت برزخی و مملکت در حال بحران باشد تا جایی که نخبگان ایرانی خواسته یا ناخواسته به این شرایط سوق یابند که فقط با زور و دیکتاتوری فرهمند یا مشت آهنین یا مستبد مصلح میشود کشور را اداره کرد و قانون و پارلمان و دموکراسی مخل آسایش ملتاند و ملت با قانونمداری و براساس خرد جمعی به جایی نمیرسد بلکه چکمهپوشی باید ایران را نجات دهد. همان ادعای کسانی که امروز برای ایران دموکراسی میخواهند اما آرزویشان آمدن یک رضاخان دیکتاتور چکمهپوش است تا مشکلات را حل کند و راهکار را در تکرار کودتای سوم اسفند میدانند.
تفرشی با بیان اینکه «بحث کودتای ۱۲۹۹ را باید در سه بعد، داخلی، منطقهای و بینالمللی بررسی کرد»، گفت: بریتانیا پیروز جنگ جهانی اول بود ولی به شدت ضعیف شده و اشکالات زیادی داشت و نمیتوانست در ایران با قدرت ادامه دهد، طبیعتاً دنبال یک دولت مقتدر مستبد در جهت منافع خود بود و دنبال برونسپاری بودند؛ به همین دلیل قرارداد ۱۹۱۹ شکست خورد. مساله خلیج فارس و نفت، هند، تعرضات شوروی جدید و مسائل مختلف بریتانیا باعث شده بود از یکسال قبل صحبت از یک دولت مقتدر و آهنین و دیکتاتوری در ایران مطرح شود که خیال بریتانیا را راحت کند. اینها در مکاتبات انگلیسی به شدت واضح است.
دو هفته قبل از کودتا، چرچیل به ایران اولتیماتوم داده و تهدید میکند که اگر یک دولت قوی سر کار نیاید ما فکر دیگری خواهیم کرد. تقریباً از سه ماه قبل از کودتا مدام در لندن و در تهران، هر روز ملاقاتهایی صورت میگرفت و دیدگاههای مختلف راجع به اینکه چه کسی در ایران اوضاع را در دست بگیرد مطرح بود. شایعترین نام در این باره، نصرتالدوله فیروز فرمانفرما بود ولی مناسبات او با نورمن خوب نبود و از چشم نورمن افتاده بود؛ برای همین مذاکرات با دیگران صورت گرفت.
وی در پاسخ به این پرسش که «نقش اول کودتا سیدضیاست یا رضاخان؟»، گفت: اگر الان از من بپرسند قویترین و پولدارترین اپوزیسیون جمهوری اسلامی در خارج از کشور کیست؟ میگویم سازمان مجاهدین خلق. ولی همه میدانند سازمان مجاهدین خلق هیچ آیندهای برای حضور در ایران ندارد، با این حال، همچنان با او لابی و مغازله و روی آنها حساب میکنند. چرا؟ برای اینکه تخصص آنها این است: تخریبچیاند. سیدضیاء بخاطر ارتباطات سیاسی و تبلیغاتی و رسانهای که داشت در ابتدای کودتا میتوانست موفق باشد، ضمناً به خاطر شهرتی که در دفاع از منافع بریتانیا به خصوص در موضوع قرارداد داشت، بدنام شده بود ولی برای پیشبرد کودتا در تهران و در سپهر سیاسی ایران ضرورت داشت.
آجدانی: صغرای سخن آقای تفرشی را قبول دارم، ولی کبری را نه
آجدانی هم در شروع سخنانش در پاسخ به پرسش مجری برنامه اظهار کرد: یکی از مشکلات اساسی ما در ذهن و زبان این است که در بررسی متون و منابع تاریخی دچار افراط و تفریطیم و فکر میکنیم باید قطعاً به یک پاسخ مشخص برسیم. رضاخان مثبت بود یا منفی، شیخ فضلالله مثبت است یا منفی، کودتا انگلیسی است یا ایرانی. من با این دگماتیسم و مطلقانگاری دور از واقعیتهای تاریخی ارتباطی ندارم. اینها انحراف در ذهن و زبان ماست. کودتای ۱۲۹۹ در اثر دو دسته عوامل داخلی و خارجی شکل گرفت. به نظرم آقای تفرشی هم بر این باورند که نمیشود شکلگیری کودتا را به یک مجموعه از عوامل داخلی یا خارجی محدود کرد؛ اما اختلاف من و ایشان بر سر میزان اثر عوامل است.
پس از ناکامیهای انقلاب مشروطه، در خلال سالهای ۱۲۸۵ تا ۱۲۹۹ با بحرانهای داخلی و برخی تحولات خارجی اثرگذار در داخل ایران مواجهیم؛ ضعف حکومت مرکزی، ناکارآمدی سیستم اداری قاجاریه بعد از مشروطیت، سرخوردگی مشروطهخواهان از برنیامدن آرمانها، افسارگسیختگیهای سیاسی اجتماعی اقتصادی، قحطی و خشکسالی، بیماری بعد از جنگ جهانی اول، عدم امنیت در مرزها و راهها، گسترش پدیده راهزنی و شرارت. اینها منجر به نارضایتی عموم مردم ایران شده بود و همه از عالم و عامی و امی و روحانی و مکلا، میل به تغییر داشتند. من با آقای کاتوزیان همعقیده هستم که جامعه ایرانی چنان مستاصل از نابسامانیها شده بود که هرگونه تغییر از راه اصلاح را ناممکن میشمرد و منتظر یک ناجی و قهرمان بود.
به مطبوعات و آثار ادبی آن دوران مراجعه کنید، همه به جستجوی امنیت به عنوان راهکار فوری برای جامعه بیرمق ایران بودند. من هم در یک مناظره به آقای زیباکلام گفتم این سخن که روح بریتانیا از کودتا خبر نداشت، کاملاً دور از واقع است؛ اما برخی واژهها را باید درست تفسیر کنیم: «دخالت، حمایت و وابستگی». به اتکای اسناد متقن معتقدم روح انگلستان از کودتا خبر داشت، دخالت و حمایت هم داشت، اما این الزاماً به منزله وابستگی تمامعیار کودتا و سرسپردگی رضاخان به انگلستان نیست. من صغرای سخن آقای تفرشی را قبول دارم ولی کبری را نمیپذیرم.
وی به متونی از حسین مکی، یحیی دولتآبادی و ملکالشعرای بهار درباره وضعیت آستانه کودتا ارجاع داد و خطاب به مجید تفرشی گفت: به قول حضرتعالی براساس اسناد موجود، حداکثر عقبه خبردار بودن انگلستان از کودتای ۱۲۹۹، نهایتاً تا سه ماه قبل از اسفند ۹۹ است ولی تلاشها و تکاپوها برای تغییر وضع موجود، دامنه و درازای یکساله و یکسال و اندی قبل از کودتا دارد. انگیزههای داخلی قبل از اینکه انگلستان به مقولهای به نام کودتا بپردازد، در ایران شکل گرفته بود.
مدافعان انگلیسی بودن رضاخان و کودتا به این پرسشها پاسخ دهند
آجدانی ادامه داد: فرض میگیریم به قول امثال موسی حقانی، حداد عادل، بهمنی قاجار، خسرو معتضد و تا حدی شما، کودتای ۱۲۹۹ نسخه از قبل پیچیده شده انگلستان باشد؛ اما به این سؤالات پاسخ بدهید: «اگر کودتا یک برنامه از قبل تعیین شده بود، چرا ما شاهد حضور افراد ضدانگلیسی در کودتا هستیم؟ چرا مسعودخان کیهان وزیر جنگ دولت کودتا، از افسران برجسته کمیته مقاومت ملی در برابر انگلستان در کرمانشاه در خلال جنگ جهانی اول بود؟ دستگیری شخصیتهای انگلیسی از سوی کودتاگران مانند نصرتالدوله فیروز چطور توجیه میشود؟ چرا اگر این کودتا یک بسته انگلیسی بود، از عوامل سرسپرده قابل اعتماد خودشان از جمله نصرتالدوله فیروز استفاده نکردند؟ دلیل تعلل ۱۵ روزه انگلستان برای تأیید دولت سیدضیاء چیست؟ اگر کودتا یک بسته انگلیسی بود، چرا از آغاز بین سیدضیاء و رضاخان اختلافات شدیدی بود؟ چرا پیش از رضاخان، نخستوزیری به احمد قوامالسلطنه میرسد که نزدیکیاش به آمریکا زبانزد بود؟»
مدعیان انگلیسی بودن رضاخان، خود را به تغافل زدهاند که قبل از رضاخان انگلیسیها به سراغ چه کسانی رفتند؟ طبق همان اسناد وزارت خارجه فضلاللهخان، غلامرضاخان، سردار مخصوص و دیگران چه کسانی بودند؟ کلنل اسمایس قبل از رضاخان با اینها مذاکره کرده بود. رضاخان نسخه از قبل پیچیده شده در یک برنامه مدون و هدفگذاریشده نبود.
چطور نورمن در چند گزارش علیه سیدضیاء نگرانی خود را عنوان میکند؟ در یکی از گزارشها وزیر مختار میگوید مقاصد سیدضیاء انسان را به ادعای انگلوفیل بودن او به تردید وامیدارد. کرزن تا آخر ماموریت یک بار به طور شفاف از کودتا و شخص سیدضیاء و رضاخان حمایت نکرد. انگلستان همچنین نسبت به حمایت روسیه از رضاخان به شدت بیمناک است تا حدی که نورمن حضور رضاخان را مغایر مصالح انگلستان معرفی میکند. حتی بعد از برکناری سیدضیاء، باز نورمن به صراحت مینویسد رضاخان علناً ضدانگلیس است و در تماس نزدیک با رتشتاین است.
تفرشی خطاب به آجدانی: شما دچار زمانپریشی هستید
این نشست از اینجا با اعتراض شدید مجید تفرشی به لطفالله آجدانی ادامه یافت. به دو سبب. نخست آنکه: «من باید به پرسشهای شما پاسخ بدهم یا به پرسشهای آقای خدیر؟» و دوم: آقای آجدانی مطالبی را مدام به من نسبت میدهند که انگار من گفتهام مسائل داخلی کمارزش بوده یا رضاخان جاسوس و گماشته بوده است. این حرفها تاریخنویسی فرمایشی است.
وی همچنین بحثهای آجدانی را گرفتار بلیه زمانپریشی دانست و گفت: ایشان بخیه به آبدوغ میزنند که ضدعلمی است. چیزهایی که ایشان درباره رتشتاین میدانند یکهزارم آنچه من ۳۰ سال است درباره او میخوانم و مینویسم نیست. اینکه شما سروته ماجرا را به هم بدوزی و میانه ماجرا را رها کنی، میشود زمانپریشی که غیرعلمی است. این اظهارات که قوام با آمریکاییها بوده، یا نصرتالدوله از ابتدا انگلیسی بوده، خط کشی در تاریخنگاری و همان تاریخنویسی حزباللهی است، شاید خروجی آن فرق داشته باشد ولی رویکردتان همان است. اینکه سیاست انگلیس واحد بوده و هیچ اختلاف نظری هم نبوده، اینکه انگلیس اگر کاری را میخواسته در ایران بکند، میکرده و تمام، پلن ب هم نداشته و سوار موج هم نمیشده است. اینها جزئیاتی است که در تاریخنگاری شما مغفول است تعمد هم دارید، شما بلدید، تاریخنویس خوبی هم هستید، تعمد دارید برای اینکه با آن تئوری شما مغایرت دارد.
تفرشی افزود: قوام اهل مذاکره، گفتوگو و پشتهماندازی است، با همه میساخته، رفتنش به سمت آمریکاییها بعد از روی کار آمدنش است، قبلش اینطور نبوده. من به شما گفتم لندن دو سال دنبال کودتا بود، بعد شما از زبان من میگویید سه ماه قبل؟ پیش چشمم به من دروغ نسبت میدهید. نصرتالدوله از ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۰ در لندن است، هفتهای یکبار با کرزن ملاقات دارد، نزدیک ۱۰۰ ملاقات با کرزن دارد، با هم قرار میگذارند، منتها در تهران آیرونساید و نورمن با او مخالفاند. شما وسط ماجرا را حذف میکنید و اول و آخر را به هم میچسبانید تا سناریوی دروغ درباره کودتا درست شود. این شبیه همان تاریخنویسی دروغی است که در داخل درباره رضاشاه شاهدیم.
تفرشی ابراز کرد: رضاخان یا سردار سپه، آدم بلندپرواز و جاهطلبی بود که تواناییهای جدی داشت، این تواناییها با اسمایس و آیرونساید و نورمن گره خورد. کرزن با نورمن هم مشکل داشت و بسیار با هم بد بودند. شما متأسفانه اسناد لورن را نخواندید. شما یک سند و یک خط پیدا میکنید، دهها و صدها سند حمایت لورن از رضاشاه در مذاکرات با خودش و مذاکرات با فروغی و مذاکرات با خزعل ندیدید، اگر خواستید برای شما میفرستم.
پروژهای سیاسی به دنبال گره زدن مسائل ۱۲۹۹ به امروز است
تفرشی خطاب به آجدانی گفت: تاریخنگاری شما التقاطی و گزینشی است. باید بگویم پروژهای هست که وضع موجود امروز در ایران وضع بدی است و باید یک دیکتاتور چکمهپوش بیاید تا وضع ایران از وضعیت موجود خارج شود، این یک پروژه سیاسی است و تاریخ اینجا قربانی میشود و من را هم اینجا میخواهید دروغ به من ببندید، ولی تاریخ را قربانی نکنید و نام خودتان را مورخ نگذارید. شما فکر میکنید سیاستهای انگلیس و روس و غیره، خطی است و هیچ اختلاف نظری هم ندارند. به خط کشیهای قالبی ایدئولوژیک فحش میدهید ولی خودتان دقیقاً در همین دام چاله افتادید.
آجدانی: رضاخان انگلیسی چرا پلیس جنوب را منحل کرد؟
آجدانی در ادامه در پاسخ به تفرشی اظهار کرد: شما چرا هزار دانسته خود را به رخ میکشید؟ سؤالاتی پرسیدم، پاسخ علمی بدهید. میگویید من ابتدا و انتها را میگیرم و میچسبانم و وسط را رها میکنم، اتفاقاً همان وسطی را که شما نگفتید من گفتم، همان نقطهچینهایی که در تفکر رسمی و در کتب درسی به نام ایجاز و اختصار ولی در واقع سانسور و جعل و تاریخسازی است آنها را من جرأت دارم و میگویم.
اگر جنابعالی انتظار دارید مثل فلان مورخ اینجا و آنجا را با آب دهان بچسبانم، آجدانی از آن دست مورخها نیست و نان چنین تاریخی را نخورده. اقدامات رضاخان برضد سیدضیاء، در صورت فرض گماشته بودن هر دو از سوی انگلستان، چطور قابل توجیه است؟ رضاخان استخدام افسران انگلیسی را معادل فروختن روح ایران به خارجیها قلمداد میکند. او از همان آغاز به شدت دامنه نفوذ صاحبمنصبان انگلیسی را در قزاقخانه کم میکند و جلوی نفوذ افسران سوئدی برای ژاندارمری را میگیرد، سفیر کبیر در نامه خود به وزارت خارجه انگلیس میگوید: برخورد سردار سپه با افسران انگلیسی بسیار نگرانکننده است.
استقبال رضاخان از علمای ضدانگلیسی اخراجی از بینالنهرین و عراق مثل آقای نائینی، سید موسوی اصفهانی و حمایت متقابل آنها به ویژه مراجع شیعه ایرانی مقیم نجف تا دهه اول چگونه توجیه میشود؟ اقدام رضاخان در انحلال پلیس جنوب به عنوان حافظ منافع نفتی انگلیس چطور؟ چطور میشود این همه تصادم منافع رضاخان به انگلستان را دید و همه را در چارچوب تئوری توطئه گذاشت که اینطور وانمود کردند تا رضاخان را به عنوان یک وطنپرست ایرانی به مردم ایران بقبولانند.
من با این تفکر رسمی مشکل دارم. میرزا ابوالقاسمخان کمالزاده که در آستانه کودتا منشی وقت سفارت آلمان است، میگوید رضاخان چند ماه قبل از کودتا، درخواست ملاقات با سفیر را داشته و در جلسه مذاکره به صراحت اعلام میکند سربازان ایرانی از حضور افسران روسیه تزاری در قزاقخانه و صاحبمنصبان انگلیسی ناراضی هستند. درخواست حمایت و کمک از دولت فخیمه آلمان میکند.
تفرشی: سازوکار نظامی بریتانیا را نمیشناسید
تفرشی اما در پاسخ به موضوع انحلال پلیس جنوب توسط رضاخان گفت: شما از سازوکار نظامی بریتانیا در ایران بخصوص در مناطق نفتی بیاطلاع هستید. حداقل دو سال قبل از کودتای ۱۲۹۹ صحبت از انحلال پلیس جنوب است. لحظه به لحظه مذاکرات و گفتوگوها هست؛ بعد میگویید رضاشاه بعد از کودتا پلیس جنوب را منحل کرد؛ این زمانپریشی است. این به اصطلاح خانم تاچر صرفهجویی در راستگویی است. قرارداد ۱۹۱۹، شش ماه یا سه ماه قبل از کودتا تمام شده بود، خود دولت بریتانیا رسماً و کرزن و مخالفینش در لندن میگوید این قرارداد دیگر احیا نمیشود. علت رویکرد مثبت به کودتا اتفاقاً مرگ قرارداد ۱۹۱۹ است. اگر قرارداد ۱۹۱۹ موفق بود وثوقالدوله سر کار میماند. اینکه با سادهاندیشی یا ساده پنداشتن مخاطب، همه این قهرمانیها را به رضاشاه نسبت بدهیم، به نوعی مؤدبانه صرفهجویی در راستگویی است البته غیرمودبانه هم میشود گفت.
سردار سپه یک افسر جاهطلب بود که برای خودش رویاهایی ملی و شخصی داشت، طبیعی است سراغ آلمانها و روسها میرود. این حرفها به معنای این نیست که مشکلات خود ایران نادیده گرفته شود، جنم و توانایی رضاخان نادیده گرفته شود، سیدضیاء جایی تاریخ مصرفی دارد، اینها چیزهایی است که خیلی طبیعی است. تاریخ مصرف نصرتالدوله تمام شده بود.
وی درباره نصرتالدوله فیروز هم گفت: تاریخ مصرف او با وجود همه نزدیکی به وزارت خارجه بریتانیا تمام شده بود. فرمانفرما پیرمرد مغرور که یک زمانی واقعاً فرمانفرمای ایران بود، به دیدن لورن میرود و از او میخواهد که پسرش را ببخشند که با مصدق بسته و دارد علیه انگلیسیها کار میکند و بعد از چندین جلسه و التماس، لورن میگوید ما حاضریم از اشتباهاتش بگذریم، ولی فکر نکند شرایط ما با او دیگر به گذشته برمیگردد دیگر آن مناسبات ویژه تمام شده است. بعد از سلطنت رضاشاه هم دستگیری و زندان و تبعید و قتل سرنوشت اوست.
آجدانی در پاسخ به خطی خوانده شدن تفکراتش درباره تاریخ و شخصیتها گفت: بنده درباره اشخاص و جریانها قائل به خط سیر مستقیم نیستم. منافع انگلستان در یک مقاطعی با شخص رضاخان همپوشانی دارد، یک جاهایی با سیدضیاء. تمام حرف من این است که دخالت نمیتواند به معنای وابستگی باشد. کمااینکه انگلستان در شکلگیری انقلاب مشروطه هم در مقاطعی نقش فعال دارد و گاهی حمایت میکند، آیا باید بگوییم انقلاب مشروطیت یک انقلاب انگلیسی بود؟
آجدانی: رضاخان نه قدیس است نه شیطان
آجدانی درباره رضاخان گفت: رضاخان ۲۰ سال قدرت داشت و ۱۶ سال سلطنت کرد؛ کارنامهاش دارای نقاط مثبت و منفی است، نه قهرمان بلامنازع تاریخ و تمدن ایران است، نه قدیس نه شیطان. نکات و دستاوردهای مثبت هم بسیار دارد، نکات منفی هم بر او مترتب است، من به صراحت میگویم، در ۲۰ سال حضور قدرتمندانه رضاشاه، بسیاری از اقدامات او تصادم معناداری با منافع انگلستان دارد. اما این سخن بسیار مضحک است، که بگوییم او را انگلیسیها آوردند و انگلیسیها بردند.
تفرشی: یک موی گندیده تلویزیون ایران را به منوتو نمیفروشم
در پایان این نشست، تفرشی دیدگاه آجدانی درباره استقبال رضاشاه از علمای تبعیدی از عراق را نیز دچار موضوع زمانپریشی دانست و همچنین تأکید کرد: همینجا وظیفه دارم بگویم من به سرتاپای سیاستهای پژوهشی تلویزیون جمهوری اسلامی ایران اشکال میگیرم و آنها را قابل نقد میدانم ولی یک موی گندیده تلویزیون ایران را به «منوتو» نمیفروشم. رسانههای ایران را با همه اشکالات و ایرادات و کج و کولهگی به خاطر دفاع از منوتو و بیبیسی کنار نمیگذارم و برای بهتر شدن رسانههای داخلی تلاش میکنم.
سلیمینمین گفت: ملت ایران قبل از روی کار آمدن رضاخان تودهنیهای محکمی به انگلستان زد؛ به همین دلیل انگلستان فرد بیسوادی مانند رضاخان را آورد تا به فرهنگ هویت بخش ایرانیان ضربه بزند. زیباکلام نیز گفت: کشف حجاب منفعتی برای انگلیس نداشت. من با کشف حجاب مخالفم اما آن را میفهمم.
به گزارش خبرگزاری فارس، نشست «رضاشاه؛ استقلال یا وابستگی» با حضور صادق زیباکلام، عضو هیات علمی دانشگاه تهران و عباس سلیمینمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران عصر امروز در سالن همایش کانون اندیشه جوان برگزار شد.
صادق زیباکلام طی سخنانی در ابتدای این مناظره گفت: به گمان من دهه اول و دوم انقلاب اگر کسی به ایران میآمد و گزارشی تهیه میکرد سخنی از مردم به عنوان رضاشاه روحت شاد و علاقه به پهلوی اول در ایران نمیدید. اگر همین شخص بعد از یک دهه به ایران میآمد و میخواست گزارشی تهیه کند با این شعارها مواجه میشد شک میکرد که چه اتفاقی در ایران افتاد که رضاخان محبوب شد! شگفتزده میشد که نسل جدید چرا اینگونه شد؟
وی افزود: شاید آن فرد گزارشکننده پیش خود فکر کرد و به این نتیجه رسید که مردم مطالعه کردهاند و به همین دلیل به کتابهایی که در جمهوری اسلامی منتشر شد رجوع کرد اما میدید که تغییری در کتابها پدید نیامده است. اگر فیلمهای تلویزیون را هم میدید، متوجه میشد که فیلمها هم تغییری نکرده است و از خود میپرسید آیا مردم تحت تأثیر شبکههای فارسیزبان به خصوص «من و تو» به چنین دیدگاهی رسیدهاند؟ اما مردم مانند مومی نبودند که با دیدن چند برنامه به این نتیجه برسند بلکه عملکرد مسئولین جمهوری اسلامی باعث شد که مردم علاقهمند به رضاشاه شوند.
عباس سلیمینمین، مدیر دفتر مطالعات تاریخ معاصر نیز طی سخنانی در مقدمه بحث گفت: اگر عدهای در خیابان بر اثر لجاجت با با مسئولین جمهوری اسلامی به نفع رضاشاه شعار دادند، این شعارها نباید مبنا بحث شود. مردم ما باید امروز تاریخ را به گونهای که هست بخوانند و از تاریخ درس بگیرند. اگر مسئولی را انتخاب کردند که دچار لغزش شد و از او تبری میجویند به این دلیل است که حمایت از آن فرد دور از شأن آنها است. اگر چنین است رضاخان قبل از سلطنت فاسد بود و بعد از سلطنت فاسدتر شد.
وی افزود: آقای زیباکلام بحث عامیانه مطرح میکند قطعاً عوامل مختلف در احیای رضاخان مؤثر بود. یکی نخواندن تاریخ، دوم ضعف اجرایی مسئولان و سوم مدیریت دیپلماسی عمومی.
سلیمینمین: اگر با تاریخ آشنا باشید، بیبیسی و عوامل مانند او بر شما تأثیر نخواهند گذاشت
سلیمینمین گفت: اگر با تاریخ آشنا باشید، بیبیسی و عوامل مانند او بر شما تأثیر نخواهند گذاشت و باید در این زمینه عوامل مختلف را بررسی کرد که علمی و مستند تاریخی است یا نه.
زیباکلام در ادامه این نشست بیان داشت: اگر چیزی فکر میکنید حقیقت است اگر به شما انگ زدند نترسید. من کتابی در رابطه با رضاشاه نوشتم که وزارت ارشاد اجازه انتشار آن را به من نداد و این کتاب براساس فهم من از ظهور رضاخان در قدرت بود، چرا جلوی انتشار آن را گرفتند من فقط به بررسی ظهور رضاخان در آن مقطع تاریخی ایران پرداختم و این کتاب سعی کرده است دوره برآمدن رضاخان را نشان دهد که ایران در چه مقطع تاریخی به سر میبرد.
وی ادامه داد: بعد از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ هجری شمسی ستاره اصلی کودتا سیدضیاءالدین طباطبایی بوده که به علت اشتباهات متعدد افول کرده است و رضاخان برآمده است. اگر کسی در سال ۱۲۹۹ هجری شمسی به ایران میآمد و از وضعیت صنایع روستاهای ایران فیلمبرداری میکرد و بعد از اخراج رضاخان نیز فیلمبرداری میکرد این دو فیلم را مقایسه میکردید میدیدید ما چه بودیم و چه شدیم.
زیباکلام: روح انگلستان از کودتای رضاخان خبر نداشته است
زیباکلام افزود: مشکلات اساسی وزارت ارشاد برای جلوگیری از انتشار این کتاب این است که آنچه در این کتاب آمده است حقیقت دارد و فرد بعد از مطالعه این کتاب پی میبرد تمام روایات حکومتی که از رضاشاه وجود دارد از بین میرود و اگر چنین نشد واحدهایی که در کتاب اشاره شده حتی ارزش خواندن ندارد.
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران گفت: این کتاب، کتاب تفسیر و تحلیل از رضاخان نیست بلکه مبتنی بر اسناد مخابره شده بین سفارت انگلستان قبل و بعد از کودتا است تا زمانی که رضاخان تاجگذاری میکند.
وی افزود: جمهوری اسلامی ادعا میکند کودتای رضاخانی انگلیسی بوده است در حالیکه اینگونه نیست و انگلستان از کودتا خبر نداشته و وزیر خارجه انگلستان مورد مؤاخذه قرار میگیرد.
سلیمینمین در پاسخ به زیباکلام گفت: مبنای بحثی که زیباکلام در کتاب رضاخان نوشته شده کتاب سیروس غنی است و من اشکال اساسی بر این کتاب دارم از جمله اینکه چرا یک استاد دانشگاه در نوشتن کتاب از یک کتاب دیگر استفاده کرده است؟
وی افزود: سیروس غنی در نوشتن کتاب گزینشی اسناد را انتخاب کرده است و شما نیز از کتاب غنی گزینشی اسناد را انتخاب کردهاید. حتی آقای زیباکلام بیش از ۱۰ بار در مقدمهای برای کتاب که در فضای مجازی منتشر کرده اسم نویسنده را به اشتباه قاسم غنی نام برده است.
وی گفت: سیروس غنی کتاب خود را براساس اسناد انگلستان و آمریکا نوشته است این در حالی است که زیباکلام گفته است کتاب خود را براساس اسناد انگلستان نوشته است.
زیباکلام: روح انگلیس از کودتا خبر نداشت/ سلیمینمین: رضاخان خبرچین انگلیسیها بود
سلیمینمین با طرح این پرسش که چرا زیباکلام از شیوههای مرعوبکننده استفاده میکند و به جوانان میگوید توپ در رفته است و کلیه محفوظات تاریخی شما را از بین میبرد، شما اگر به کتاب سیروس غنی مراجعه کنید میبینید غنی میگوید اسنادی وجود دارد که انگلستان منتشر نکرده است و اوایل انقلاب میگفتند قبول داریم که کودتا انجام گرفته است و توسط یک افسر سرکش انجام شده و به این دلیل بحثی را راه انداختند و بعداً آمدند این حرفها را زدند که این حرفها کدام است. کودتا ساخته و پاخته جمهوری اسلامی است و روح انگلستان از کودتا خبر نداشت.
وی افزود: کتاب خاطرات محمد مصدق که قبل از انقلاب نوشته شده است درباره رضاخان و خط راهآهن سراسری اشکالاتی را وارد دانسته است. امروز زیباکلام هنرمندانه به تحریف تاریخ میپردازد و خواهش میکنم علاقهمندان به تاریخ کتاب «برافتادن قاجار و برآمدن رضاشاه» آقای سیروس غنی را بخوانند تا به نتایجی برسند. نه اینکه فقط شبکه «من و تو» به تحریف تاریخ میپردازد بلکه کسانی که در داخل کشور هستند نیز از این قاعده مسثتنی نیستند البته اشکالی نیست که برخی در داخل کشور با جمهوری اسلامی مخالف باشند و به جمهوری غیردینی معتقد باشند، بلکه مشکل اینجا است که اگر خواستند از جمهوری غیردینی دفاع کنند باید استدلال علمی بیاورند نه اینکه هنرمندانه به جعل تاریخ بپردازند.
زیباکلام در ادامه مناظره گفت: درسی در رشته علوم سیاسی تحت عنوان تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران داریم که بخشی از تحولات تاریخ سیاسی ایران مربوط به دوره رضاخان تا پیروزی انقلاب میشود و من زمانی که این درس را تدریس میکنم با این پرسش کلاسم را شروع میکنم و از دانشجویان میخواهم خیانتهای رضاخان را بنویسند.
وی ادامه داد: دانشجویان میگویند رضاخان صنایع مونتاژ را وارد ایران کرد، دانشگاه ساخت تا فرهنگ غربی را گسترش دهد، خط راهآهن شمال و جنوب را ساخت به جای اینکه از غرب به شرق باشد، کشف حجاب انجام داد و من میپرسم اینکه خانمها چادر و روسری سر کنند یا نکنند چه نفعی برای انگلستان دارد. شما اگر در سال ۱۹۵۰ میلادی به انگلستان میرفتید میدیدید که دو دسته خانمهای محجبه در انگلستان یا خانمهایی بودند که از مستعمرات انگلستان به کشور انگلستان آمدند تا در این کشور مشغول به کار شوند یا از کشورهای ثروتمند عرب برای تفریح به آن کشور سفر میکردند و محجبه بودند.
وی افزود: اما اگر در حال حاضر به انگلستان برویم خانمهایی انگلیسی که در انگلستان متولد شدهاند و از خانوادههای مسلمان هستند میبینید که محجبه هستند، تحصیل کردهاند و هیچ مشکلی برای انگلستان ایجاد نکردند. من از دانشجویان سؤال میکنم اگر برای انگلستان حجاب مهم بود چرا در مملکت خود جلوی حجاب افراد محجبه را نگرفت یا در هند و عراق که مستعمره انگلستان بودند کشف حجاب نکرد.
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران ادامه داد: بسیاری از روایتهای رسمی درباره رضاخان به انجام راهآهن سراسری شمال به جنوب نقد دارند. این درحالی است که فکر ایجاد راهآهن در زمان امیرکبیر وجود داشت و یکی از آرزوهای مشروطهخواهان احداث راهآهن بود. در مجلس اول و دوم مشروطه احداث راهآهن تصویب شده بود و در مجلس چهارم مجدداً تصویب شد و کنسرسیوم آمریکایی طرح احداث راهآهن را در سال ۱۳۰۴ شروع کرد. حال این سؤال است آیا انگلستان میدانست که جنگ جهانی دوم حوالی ۱۳۲۰ شروع میشود تا بعد بتواند از این راهآهن استفاده کند.
سلیمینمین در پاسخ به سخنان زیباکلام گفت: رضاخان کیست، مکانیسم به قدرت رسیدن او چیست، من از کتاب «سه زن» مسعود بهنود متنی را انتخاب کردم خدمت شما قرائت میکنم، بهنود در آن کتاب نوشت رضاخان زمانی که مهتر سفارت هلند بود یک نگین زین اسب سفیر هلند را میدزد و به این جرم تنبیه میشود.
وی افزود: انگلیسیها رضاخان را در چارچوب نیروی قزاق میگزینند و او را در اختیار فرمانفرمایی که در خدمت انگلیس بود قرار میدهند تا آموزش ببیند و اگر ما فرض کنیم تمام صحبتهای زیباکلام درست باشد آیا رضاخان با این شخصیت میتواند منشأ خیر باشد. شخصی که قبل از روی کار آمدن سلطنت دزدی میکند و هزار فساد دیگر انجام میدهد.
سلیمینمین با طرح این پرسش که آیا روی کار آمدن چنین انسانی توسط انگلستان شأن ملت ایران را تأمین میکند، گفت: قطعاً پاسخ این سؤال خیر است و افرادی مثل زیباکلام با داستانسراییهایی از جمله اینکه اگر از قبل از روی کار آمدن رضاخان و بعد از روی کار آمدن رضاخان فیلم از ایران ساخته میشد و مقایسه میشد به خدمات رضاخان پی میبردید. اما در تاریخ «اگر» هیچ ارزشی ندارد.
وی افزود: شما برای یافتن جواب این سؤال که راهآهن شمال – جنوب به نفع ایران بود یا نه به متون تاریخی و افراد حاضر در آن زمان مراجعه کنید. به طور مثال بزرگانی مانند مصدق احداث راهآهن شمال – جنوب را به نفع ایران ندانستند حتی کسی مانند لرد کرزن که به عنوان خبرنگار آن زمان به ایران آمد احداث راهآهن شمال – جنوب را به نفع انگلستان و شرق – غرب را به نفع ایران دانست و اگر بند ۲ قرارداد رویترز را بخوانید متوجه میشوید که احداث راهآهن به نفع انگلستان بود. ما برای پاسخ به سؤالات تاریخی باید به منابع تاریخی رجوع کنیم نه بازیهایی که امثال زیباکلام در میآورند.
وی ادامه داد: کشیدن راهآهن شمال به جنوب هیچ آوردهای برای ما نداشته است چون شوروی دیوار آهنی بین خود و ما کشیده بود و ارتباطی بین ایران و شوروی نبود و از قدیم بین روسیه و انگلستان بر اثر تسلط بر هند دعوا وجود داشت و انگلستان این راهآهن را کشیده است تا اگر روسیه خواست به هند حمله کند نیروهای خود را نزدیک مرزهای روسیه پیاده کند.
زیباکلام در پاسخ به سلیمینمین اظهار داشت: انگلستان در سال ۱۹۳۰ که خط راهآهن کشیده شده است مثل آمریکای امروز بود. همه کشورهای مسلمان به نوعی مستعمره انگلیس بودند و جمعیت ایران حدود ۱۵ تا ۲۰ میلیون بود که نصف آن زن بود و اگر کشف حجاب اجرا میشد باید در عراق، عربستان و هنوز نیز اجرا میشد. به جز ایران در هیچ کشوری این سیاست اجرا نشد. من به عنوان انسانی لیبرال با کشف حجاب مخالف هستم همانطوری که با حجاب اجباری مخالف هستم. وی افزود: اما میتوانم بفهمم چرا رضاخان با حجاب مثل پوشیه و چادر مخالفت کرد چون در آن روز اگر با مردی میخواست صحبت کند پشت در صحبت میکرد و در آن وضع نمیتوانستند زنان را وارد عرصه اجتماع کنند.
زیباکلام گفت: اگر رضاخان نوکر انگلستان بود چرا او را برداشت و پاسخ تمام منتقدان رضاخان این است که تاریخ مصرف رضاخان تمام شده بود. این در حالی است که نه صدام، نه رضاخان، نه اسامه بنلادن هیچ کدام اینها وابسته به غرب نبودند. اگر تاریخ مصرف اینها تمام شد من میتوانم بگویم تاریخ مصرف محمدرضا شاه پهلوی تمام شد و انگلیس و آمریکا او را برداشتند.
وی افزود: شما بررسی کنید ایرانی را که در آن زمان کودتا صورت گرفت، متوجه راز موفقیت رضاخان میشوید و موفقیت رضاخان به دلیل حمایت انگلیسیها نبود بلکه شرایط به گونهای بود که همه رجال اعم از روحانیون، روشنفکران و نویسندگان در پی یک مرد قوی بودند و سیدضیاء مجموعهای از اشتباهات بود و بخش عمدهای از کتابی که نوشتهام به این کودتا پرداختهام.
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران با طرح این پرسش که چرا فکر میکنید انگلستان در زمین لمیزرع رضاخان را برکشید، گفت: در آن زمان روحانیون، نخبگان، هنرمندان همه در فکر آمدن یک مرد قوی بودند.
عباس سلیمینمین در پاسخ زیباکلام گفت: اصلاً اینگونه نبود. فکر کنید خیلی از کسانی که آقای زیباکلام گفتند در پی آمدن رضاخان بودند، حتی یاران رضاخان در اندازه اختیاراتی که داشتند اگر کاری میکردند که منافع انگلستان تأمین نمیشد به شدت از سوی رضاخان برخورد میشدند.
وی ادامه داد: تیمورتاش در به قدرت رسیدن رضاخان سهم بسیار عمدهای داشت اما زمانی که تیمورتاش در لندن با انگلیسیها چانه زد و پیشنهاد آنها را نپذیرفت بعد از آنکه به ایران آمد رضاخان برای او پاپوش درست کرد و او را به قتل رساند و زمانی که علیاکبر داور با آمریکاییها وارد مذاکره شد رضاخان زمینه کشته شدن او را فراهم کرد.
وی افزود: تا زمانی که رضاخان در قدرت بود حافظ منافع انگلیسیها در ایران بود. آقای زیباکلام گفت رضاخان به آلمان نزدیک شد آیا در تاریخ قراردادی را میبینید که رضاخان به کشوری غیر از انگلستان بسته باشد.
سلیمینمین ادامه داد: علت برکناری رضاخان برای آن نبود که تاریخ مصرف او گذشته بود. اگر رضاخان در ایران میماند مردم بر ضد او شورش میکردند و او محاکمه میشد و به این طریق اسرار رضاخان و حمایت انگلیس از او فاش میشد. رضاخان نیمی از املاک قابل کشت ایران را تصرف کرد و انگلیسیها بعد از تبعید او زمین را به فرزند او سپردند. در سالهای ۲۰ تا ۲۴ شمسی برخی آزادیها وجود داشت به همین دلیل روزنامهها بخشی از جنایات رضاخان را منتشر کردند که این جنایات در نهایت منجر به محاکمه رضاخان میشد.
سلیمینمین گفت: ملت ایران قبل از روی کار آمدن رضاخان تودهنیهای محکمی به انگلستان زدند از جمله در قرارداد ۱۹۱۹ و جنبش تنباکو و یکسری قابلیتهایی داشتند که در برابر انگلستان مقاومت میکردند و رضاخان بعد از به قدرت رسیدن با داشتههای ملت ایران مقابله کرد. حتی در زمینههای گوناگون از جمله معماری و موسیقی ایران، رضاخان مقابله با فرهنگ ایرانی پرداخت. حتی سندی موجود است که پس از احداث هنرستان موسیقی در پی آن بود فقط موسیقی غربی را ترویج کند و علیه موسیقی سنتی جبهه گرفت.
مدیر دفتر مطالعات تاریخ معاصر ایران گفت: رضاخان با تمام توان درصدد تودهنی به ملت ایران بود و فرد بیسوادی بود که فرهنگ نمیدانست و با مشت آهنی سیاست انگلستانی را اجرا میکرد.
وی با بیان اینکه آقای زیباکلام بگوید که کدام یک از اقدامات صنعتی ایران بعد از رضاخان توقیف شد، گفت: کارخانه فولاد کرج و کارخانه قند شمال از صنایعی بود که بعد از رضاخان تعطیل شد و این حرف من نیست بلکه در کتاب ابوالحسن ابتهاج که در دوران پهلوی دوم برمسند مدیریت برنامه و توسعه بود آمده است.
وی افزود: سیروس غنی در کتاب خود گفته است که فتح تهران توسط نیروهای قزاق به رهبری رضاخان با هماهنگی انگلستان انجام شده اما زیباکلام میگوید روح انگلستان از کودتا خبر نداشت و این جعل تاریخ است. من براساس اسناد سیروس غنی میگویم رضاخان خبرچین انگلیسیها بود.
همایش یک روزه «کارنامه و زمانه رضاشاه پهلوی» به مناسبت هفتاد و هفتمین سالگرد اشغال نظامی ایران و سوم شهریور ۱۳۲۰ روز سوم شهریور ۱۳۹۷ در ساختمان آرشیو ملی، پژوهشکده اسناد، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران برگزار شد. در این همایش دو دیدگاه درباره روی کار آمدن رضاشاه مطرح شد. به اعتقاد صادق زیباکلام برآمدن رضاخان میرپنج بیش از آنکه محصول اراده غربیها باشد معلول شرایط سیاسی و اجتماعی ایران بود و در دیدگاهی متفاوت، مجید تفرشی از تأثیر قدرتهای خارجی و نقش تحولات منطقهای و بینالمللی در به قدرت رسیدن رضاشاه سخن گفت.
تقدیر مشرق یا عزم پهلوی
مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ معاصر و سندپژوه
شاید برخلاف عرف مرسوم پژوهشی، بهتر باشد که حرف آخر را اول بزنم. با توجه به وجود تقریباً ۳۵۰ هزار برگ سندی که در آرشیو انگلستان در مورد تحولات ایران بین سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۴۱ میلادی موجود است؛ حیرتانگیز و تعجبآور است که فکر کنیم دولتهای خارجی هیچ نقشی در تحولات ایران نداشته و عوامل داخلی نقشآفرینی داشتند و کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ بدون آگاهی، حمایت و تسهیلات قدرتهای بزرگ خارجی، بخصوص بریتانیا به انجام رسید.
یکی از مشکلات جدی در قضاوتهای تاریخی ایرانیان این است که ما در یک بحران قضاوت تاریخی به سر میبریم که همیشه وجود داشته، ولی از چهل سال قبل به شدت رسیده و آن نگاه اهورایی و اهریمنی است. نگاهی که در مقولاتی چون دوران رضاشاه و شخص او آشکارتر و شدیدتر میشود. کسانی که مخالف رضاشاه بودند وی را یک مزدور و دستپرورده خارجی میدیدند که تمام اقداماتش با دستور مستقیم بریتانیا انجام میشده است. از سوی دیگر موافقان رضاشاهاند که او را فرشته نجات و فاقد هرگونه لغزش و خطایی میدانند که همه اعمال او قابل توجیه است.
در زمینه کودتای ۱۲۹۹ هم عدهای معتقدند همه مشکلات و تصمیمات داخلی بوده و دولتهای خارجی مطلقاً دخالتی در آن عملیات نداشتهاند. این نوع روایات و دیدگاههای افراطی و تفریطی، منجر به یک دعوای سیاسی شده است؛ دعوایی که یک سر آن دروغهای خارجی، ادعاهای تاریخدانهای هیچندان و شبکههای مجازی و تاریخنگاری دروغ و مغرضانه شماری از رسانههای فارسیزبان خارج از کشور است و یک سر دیگر آن، روایت ۴۰ ساله حکومت داخلی. هر دو یک روایت نادرست و مخدوش را ارائه کردهاند که تاریخ در اینجا ذبح شرعی شده است.
اگر از من میپرسید سیدضیا و رضاخان میخواستند که در ایران کودتا کنند و به آنها دستور داده شد، من میگویم حتماً میخواستند و کارشان جنبه دستوری از سوی دیگران نداشته، اما این تصمیم با اراده و عزم و نقشههای راهبردی شاکله قدرت و حکومت بریتانیا کاملاً همراه شد. منظورم از بریتانیا مقامات و نهادهای دست بالای آنان در لایهها و سطوح مختلف در حکومت آن امپراتوری است.
در اینجا، من شش عنصر و شش شاکله را که در روی کار آمدن رضاشاه نقش داشته است بازگو میکنم. اولین عنصر، مسائل و جنگ داخلی، مصائب اقتصاد و ناامنیهایی است که در داخل کشور به شدت وجود داشت. شاید ناامنی، یکی از مهمترین معضلات ایران، در سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱ میلادی است که هم در داخل و هم در مراودات منطقهای، کشور را فلج کرده و همه مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و بینالمللی ایران را تحت تأثیر قرار داده بود.
دومین موضوع، بحران موجود در خاندان قاجار، ضعف دربار و مشکلات شخص احمدشاه بود که ادامه کار را با او و خاندانش دشوار کرده بود و قدرتهای خارجی را درباره تأیید تداوم سلطنت قاجار به تردید جدی واداشته بود.
سومین عنصر، ظهور یک طبقه متوسط جدید جوان از نخبگان قاجاری و غیرقاجاری بود که مصمم بودند تا برای تغییر حکومت و وضع موجود، به یک دیکتاتور فرهمند و مستبد مصلح کمک کنند.
چهارم شخصیت و تواناییهای بالقوه شخص رضاشاه و جنمی که وی داشت که باید به آن توجه داشت و نمیشود و نباید آن را در سیر تحولات آن زمان نادیده گرفت.
پنجمین عنصر مسائل راهبردی منطقهای، از جمله مسأله خلیج فارس، تحولات شبهقاره هند و موضوع نفت در منطقه است که خواسته یا ناخواسته ایران را در کانون توجهات قدرتهای مهم حاضر در منطقه و ساکنان این منطقه قرار میداد. در پرتو این تحولات بود که حتی مسلمان تحولخواه شبهقاره از جمله علامه محمداقبال لاهوری در اوان قدرت گرفتن رضاشاه، در شعری از او اینگونه تمجید میکند: آن چه بر تقدیر مشرق قادر است/ عزم جزم پهلوی و نادر است. البته در سالهای پایانی سلطنت رضاشاه، اقبال نیز همانند شماری دیگر از فرهیختگان استعمارستیز، از رضاشاه ناامید شد و اقدامات او را به حال مردمان منطقه، خطرناک و مضر تشخیص داد.
در اینجا، بحث من عمدتاً فقط معطوف به مهمترین محور و عنصر ششم تأثیرگذار در کودتا، یعنی نقش راهبردی و عملیاتی نیروها و قدرتهای خارجی بخصوص بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی است که من عمدتاً محورهای اصلی که به بریتانیا مربوط میشود، بازگو میکنم. سؤالی که برای من مطرح است این است که چرا توجه به دلایل خارجی کودتا، به اندازه جدی و لازم و کافی مورد توجه قرار نگرفته و تنها در حد اتهام و ناسزاگویی و پروندهسازی یا حدس و گمان مطرح بوده است؟
به نظر میرسد که، اولاً بررسیهای تاریخی، نوع قضاوتهای توطئهانگارانه، که عمدتاً از تاریخنگاری تودهای شروع شده و با تداوم آن در نگاههای دیگر منتشر شده، آنقدر مقتدر بوده است که پس از انبوه انتشار این نوع نگرش به تاریخ، همه به نوعی از آن فرار میکنند و پرهیز میکنند که نقش جدی و جایگاه واقعی و مهم عوامل خارجی در تحولات داخلی را بررسی کنند. از ترس اینکه مبادا در دام تئوری توطئه نیفتند و به طور کلی ترجیح میدهند که مسأله برنامهریزی بینالمللی و منطقهای در مسائل ایران را نادیده بگیرند. دوم اینکه در تاریخنگاری عصر پهلوی، نقش بیگانگان کمرنگ جلوه داده شده و پس از آن نیز اغلب توجیهی برای تثبیت قرائت رسمی و نادیده گرفتن واقعیتها و ضعفهای داخلی در جریان کودتا و پس از آن بوده است.
مسأله مهم دیگر نبود دسترسی عمومی و حتی خاص به منابع مهم بینالمللی در اینگونه پژوهشها است. وقتی شما با این واقعیت مواجه هستید که ۳۵۰ هزار برگ سند فقط در آرشیو ملی بریتانیا در مورد دوران بیست ساله حکومت رضاشاه وجود دارد و یک صدم آن هم در ایران دیده نشده و مورد استفاده واقع نشده است، ابعاد و عمق این ناآگاهی مشخص میشود. دسترسی به این اسناد برای محققان داخلی اغلب دشوار است و حتی به فرض دسترسی محدود و احتمالی، خواندن و استفاده از این اسناد، کاری بسیار پرمشقت و دشوار است.
برای همین راحتترین کار این است که صورت مسأله را پاک کنیم و بگوییم عوامل خارجی دخالتی در ماجرا نداشتهاند. در حالی که اگر به این انبوه مدارک و سیر تحولات سالهای پایانی جنگ جهانی اول و دو یا سه سال پس از آن توجه کنیم، میبینیم که اساساً غیرممکن است که بریتانیا در این تحولات بیتفاوت و خنثی بوده و نقش کلیدی نداشته باشد. در واقع این نقش، بسیار عمیق و گسترده بوده و نادیده گرفتن آن امری خطرناک و گمراهکننده است. هم از جهت قضاوت تاریخی و هم از جهت توجه به مناسبات منطقهای و جهانی ایران و هم از منظر منافع راهبردی ملی ایران در مناسبات با قدرتهای بزرگ.
علاوه بر این عوامل، البته میتوان به مسأله زمانپریشی در قضاوت تاریخی نیز اشاره کرد که در بحث توجیه روی کار آمدن رضاشاه این رخدادهای تاریخی از بعد زمانی و مکانی نامرتبط موضوعی و نامتقارن با یکدیگر ادغام میشود تا دیدگاههای مختلف در قضاوتهای گوناگون این دوره توجیه پیدا کند و این مسأله نیز همانند دیگر موضوعات، کاملاً غیرتخصصی و غیرعلمی شده و به ابزاری در جهت مناقشات روزمره سیاسی جاری تبدیل شود.
به طور کلی، علاوه بر اسناد آرشیو ملی بریتانیا، منابع بسیار زیاد و مهم دیگری در این موضوع در آرشیو دیوان هند در کتابخانه ملی بریتانیا، آرشیو موزه سلطنتی جنگ، آرشیو بانک شاهنشاهی ایران در مؤسسه مالی اچ.اس.بی.سی و آرشیو شرکت بریتیش پترولیوم در دانشگاه واریک وجود دارد. سوای این مجموعهها، باید از مجموعه اسناد خصوصی رجال و نهادهای دیپلماتیک، نظامی و حتی دینی بریتانیا در مراکز مختلف آرشیوی در لندن و دیگر مناطق بریتانیا یاد کنیم که البته اسناد شخصی سر پرسی لورن موجود در آرشیو ملی بریتانیا و دیگر اسناد در آرشیوهای دانشگاههای آکسفورد، کمبریج، ذارام و هال از موارد مهمتر هستند. سوای این اسناد، باید به اسناد پارلمانی، مطالب مهم روزنامههای وقت بریتانیایی و امریکایی، خاطرات و یادداشتهای روزانه منتشر شده و همچنین مقالات و پایاننامههای مختلف، بخصوص آثار ارزشمند مایکل زیرینسکی، هوشنگ صباحی، سیروس غنی و محمدقلی مجد نیز توجه جدی داشته باشیم.
بدون توجه به شرایط منطقهای بریتانیا در سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ که مصادف با اواخر جنگ جهانی اول و تبعات آن است، نمیتوان به دلایل توجیهی و ضرورتهای تغییر در ایران، از نظر بریتانیا دست یابیم. بریتانیا در جنگ جهانی اول پیروز جنگ بود. این نکته درستی است اما توجه نمیکنیم که بر اساس منابع گوناگون، این قدرت استعماری پیروز جنگ، به شدت تضعیف شده و ورشکسته بود. این پیروزی به بهای ورشکستگی و شدیداً ضعیف شدن به دست آمده بود که تبعات گستردهای از جمله، بروز مشکلات اقتصادی داخلی و بحران مشروعیت و حضور در مناطق تحت نفوذ و مستعمره بخصوص در مناطقی چون شبهقاره هند، آسیای مرکزی، خاورمیانه، خلیج فارس و محیط پیرامونی ایران داشت.
حکومت بریتانیا از سال ۱۹۱۷ یعنی از زمان آغاز روی کار آمدن بلشویک در روسیه و تشکیل حکومت شوروی، به مرور به این نتیجه رسیده بود که سیاستی را باید اتخاذ کند که بتواند در منطقه حضور متفاوتی داشته و بیش از پیش و با شیوههای جدیدی به ایران توجه کند. ما وقتی از حکومت بریتانیا صحبت میکنیم باید توجه داشته باشیم که با پدیدهای واحد و یکپارچه تحت امر دولت بریتانیا مواجه نبودیم. در منطقه ما، دولت بریتانیا یعنی دولت و وزارت خارجه بریتانیا از یک سو، وزارت هند و مستعمرات و نایبالسلطنه از سوی دیگر مؤثر و حاضر بودند. در بسیاری مواقع نایبالسلطنه بریتانیا در هند و دستگاه رسمی دیپلماتیک تحت امر دولت مرکزی در لندن، هماهنگ نبوده و هماهنگ عمل نمیکردند و حتی به طور همزمان در ایران نمایندگان مستقل و مختلفی داشتند. ضمن آن که، دوایر دفاتر و سازمانهای امنیت بریتانیایی نیز به طور موازی یا هماهنگ، در ایران نیز نفوذ داشتند. دستگاههایی که از آغاز قرن بیستم و بخصوص جنگ جهانی اول، شکل نوینی به خود گرفت و تحت سه بخش امنیت داخلی (ام.آی.فایو)، امنیت خارجی (ام.آی.سیکس) و شنود (جی.سی.اچ.کیو) فعال شده بودند. در کنار این عناصر باید از امور نظامی و دوایر وابسته به وزارت جنگ یاد کرد که در دوران جنگ جهانی اول و پس از آن، در ایران حضور جدی گسترده و تأثیرگذار داشتند.
ضمناً باید توجه داشت که همیشه دولتهای بریتانیا از نیروهای غیررسمی و کمپانیهای تجاری و اقتصادی که در ایران حضور داشتند کمک میگرفتند. این کمپانیها اگرچه بهطور مستقیم دخالت نداشتند اما عملاً تصمیمساز بودند. کمپانیهایی چون شرکت نفت انگلیس و ایران، بانک شاهنشاهی ایران، کمپانی قالی شرق و شرکت کشتیرانی برادران لینچ.
از حدود سال ۱۹۱۷ به بعد و بخصوص پس از انقلاب اکتبر روسیه، بریتانیا مصمم شده بود که در ایران تغییرات جدی انجام دهد یا از تغییرات جدید حمایت کند. در واقع پیشنهاد و تلاش برای تحمیل قرارداد ۱۹۱۹ که در مورد آن صحبت زیادی شده است، نتیجه این تصمیم است. درست است که این قرارداد یک قرارداد از بالا به پایین و تحمیلی به ایران بود و شخص جورج کرزن وزیر امور خارجه وقت بریتانیا و نایبالسلطنه پیشین آن کشور در هند، بسیار تلاش کردند تا آن را به ایران تحمیل کنند؛ ولی در واقع این قرارداد، محصول نیاز و ضعف دوران پس از جنگ بریتانیا در جهت حفظ ایران برای خود، در برابر شوروی و دیگر خطرات بود. زمانی که بریتانیا برخلاف گذشته، پول زیادی نداشت و میخواست با این قرارداد، از طریق ایران و با یک برنامه راهبردی حضور در ایران و ارائه کمکهای مالی و نظامی به ایران، منافع منطقهای خود را تداوم بخشیده و تضمین کند.
با وجود همه مشکلات و معایب این قرارداد تا زمانی که قرارداد، دچار رسوایی مالی نشد و برای اجرای آن به حسن وثوقالدوله رئیسالوزرا و دو وزیر ارشد او، فیروزمیرزا نصرتالدوله و اکبر میرزا صارمالدوله برای پیشبرد آن رشوه داده نشده بود، تلاش برای تصویب و تثبیت آن در تهران و لندن ادامه داشت. سوای شکست بریتانیا در به کرسی نشاندن قرارداد ۱۹۱۹ و تحولات دیگری چون، تشکیل حکومتهای جدید در حجاز و بینالنهرین با برنامهریزی لندن و اجرای مأموران منطقهای فرهیخته با نفوذ قدرت استعماری چون تامس لارنس و گرترود بل و طرح نقشه خاورمیانه جدید ضرورت تغییر در ایران را اجتنابناپذیر کرده بود.
برای نمونه، تحولات ناشی از سقوط امپراتوری عثمانی، شورشهای منتهی به انقلاب ۱۹۲۰ شیعیان در عراق و تشکیل حکومت مستقل ولی دستنشانده فیصل در عراق با نقش مستقیم گرترود بل از طرف دولت بریتانیا، در تحولات ایران بازتاب و تبعات مستقیم و غیرمستقیمی داشت. در سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱، بریتانیا از راههای مختلفی چون تأثیرگذاری و کنترل دولتهای داخلی ایران، حضور نظامی مستقیم از طریق تشکیل پلیس جنوب، اشغال شماری از مناطق شمالی و جنوبی ایران، اعمال نفوذ از طریق مستشاران مالی و نظامی و همچنین لابی گسترده از طریق شبکههای مختلف فرهنگی و تبلیغاتی مأموران و حامیان خود، در ایران حاضر و فعال بود.
در این مرحله و در اینجا، مسأله ایران برای بریتانیا، فقط خود ایران نبود، حفظ ایران، کلید حفظ نفت، خلیج فارس، جنوب غرب آسیا و بخشهایی از آسیای مرکزی و جنوب قفقاز بود. در این موقعیت پساجنگ، ادامه وضعیت ناکارآمد موجود در حاکمیت سلطنت قاجار که البته مدافعانی هم در بریتانیا داشت اجازه نمیداد این عزم تغییر عملی شود. ولی در داخل ایران عناصری چون هرمن نرمن وزیر مختار دوران کودتا و جانشین او، پرسی لورن و همچنین برخی دیگر از نظامیان و غیرنظامیان بریتانیایی حاضر در ایران، از قبیل ادموند آیرونساید، لیونل دانتسرویل، در نحوه انجام آن اختلاف نظر وجود داشت. این تصور عوامانه و نادقیق است که بگوییم رضاشاه برگزیده و خواسته مستقیم بریتانیا بوده است، ولی ضمناً اشتباهتر از آن اینکه تصور کنیم هیچ یک از عناصر در دستگاه بریتانیا به رضاشاه علاقهای نداشتند و به قدرت رسیدن او مرهون حمایت و ایجاد تسهیلات مستقیم و غیرمستقیم بریتانیا نبود.
شخص نرمن وزیرمختار وقت که اساساً چهرهای ماجراجو بود، توانست به تدریج لندن را با خود در حمایت از کودتا و ائتلاف رضاخان میرپنج و سیدضیاءالدین طباطبایی همراه کند. این امر با حمایت از دگردیسی دیویزیون قزاق از نیروی سنتی تحت سلطه روسها به نیرویی حامی بریتانیا، کمک مستقیم مالی به کودتاچیان قزاق و رفع موانع مواصلاتی و تدارکاتی نیروهای کودتا انجام شد. اگرچه مناسبات شخصی نرمن با رضاخان خوب بود، ولی جانشین نرمن، پرسی لورن به سرعت مناسبات ویژه و کمنظیری را با رضاخان ایجاد کرد و چه در دوران نخستوزیری سردار سپه، چه در دوران گذار از قاجار به پهلوی و چه در دوران آغازین سلطنت پهلوی، نه فقط بهعنوان نماینده کشور دیپلماتیک دوست پهلوی اول، که بهعنوان دوست و مشاور شخصی رضاشاه عمل کرد. این مناسبات ویژه در مکاتبات رسمی لورن و اوراق شخصی بهجامانده از او کاملاً مشهود و قابل ردیابی و اثبات است.
لورن کسی است که توانست لندن را به تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی ترغیب کند. او بود که لندن را به دست کشیدن از متحدان قدیمی و سنتی چون شیخ خزعل و خاندان فرمانفرما، به نفع رضاشاه متقاعد کرد و در داخل نیز با شبکه گسترده مالی و تبلیغی خود، شرایط را برای سلطنت پهلوی تسهیل و هموارتر ساخت.
در فاصله سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱، اتحاد جماهیر شوروی سیاست متغیر و متفاوتی را در قبال کودتا و تحولات پس از آن داشت. پس از یک دوره مخالفت و حمایت از شورشهای محلی چون جنبش جنگل، نخست حمایت از میرزا کوچکخان متوقف شد. پس از آن که تلاش نافرجام تئودور روتشتین نخستین وزیرمختار رسمی شوروی در ایران برای ایجاد یک ائتلاف پنهان بین مسکو و احمدشاه علیه رضاخان و لندن به نمایندگی میرزارضا بصیرالدوله هروی به نمایندگی از طرف احمدشاه، به دلیل ضعف شخصی و تعلل و ترس ذاتی احمدشاه شکست خورد، به تدریج روتشتین و جانشین او، بوریس شومیاتسکی، نسبت به رضاشاه موضع مثبت و ملایمی اتخاذ کرده و توانستند مسکو را در جهت مماشات با لندن در حمایت از رضاشاه ترغیب کنند. باید توجه داشت که تجربه سی سال زندگی و فعالیت سیاسی و رسانهای مهم روتشتین در بریتانیا، از سال ۱۸۹۰ تا ۱۹۲۰ به عنوان یک یهودی فراری انقلابی و دوست نزدیک لنین، درک عمیق و جایگاه خاصی در موضوع روابط مسکو و لندن برای او ایجاد کرده بود.
این تغییر موضع مسکو البته توأم با پیمان مهم امنیتی تجاری لندن و مسکو برای توقف فعالیتهای توسعهطلبانه بلشویسم در منطقه و گسترش مناسبات تجاری دو طرف بود که برای حکومت بریتانیا نوعی رهایی از کابوس گسترش بلشویسم و برای شوروی نوعی نجاتبخشی از بحرانهای اقتصادی و رویاروییهای اجتنابناپذیر بود. در یک سال قبل از کودتا، شرایط ایران آن قدر ناامن، شکننده و خطرناک شده بود که دولت بریتانیا اعلام میکند که از بیم گسترش جنگ داخلی و ناامنی نظامی و اقتصادی، همه همسران و کودکان اتباع خود و دیگر کشورهای دوست خود و کسانی که کار ضروری در ایران ندارند را از ایران خارج خواهد کرد. در این شرایط، از جهات مختلف، آمادگی لندن برای حمایت از یک تغییر جدی ناگهانی، از طریق یک حرکت نظامی و ایجاد نوعی نظم نوین و نظام مستقل و مقتدر کاملاً محسوس بوده است. انتخاب رضاخان اگرچه با کمک عوامل انگلیسی چون آیرونساید بوده اما اینگونه نبوده که تنها تصمیم بریتانیا بوده باشد، ولی حاصل چراغ سبز و تسهیلات سیاسی، مالی و تدارکاتی بود که به رضاخان و عواملش نشان داده شد. این حمایت البته در بستر تحولات داخلی صورت گرفت و بر موج تغییرات ناگزیر سیاست داخلی سوار شد و به آن به عنوان کاتالیزور و مکمل و عنصر تضمینی و تأییدی عمل کرد.
نکته جالب در آخر کلام، تناقض آشکار منادیان عدم دخالت بریتانیا در کودتای ۱۲۹۹ در بررسی این حادثه و رخداد شهریور ۱۳۲۰ و سقوط رضاشاه است. این دسته از محققان در بررسی کودتای ۱۲۹۹، اصرار زیادی دارند که کودتا کاملاً منشأ داخلی داشته و حاصل سالها کوشش داخلی و ضرورت عوامل کاملاً داخلی بوده ولی همین عده، در بررسی روند سقوط رضاشاه، در رویکردی کاملاً متناقض مدعی میشوند که در دوران پایانی سلطنت رضاشاه، هیچ خلل، مشکل و تزلزلی وجود نداشته و ناگهان در یک سپیدهدم، فقط با مداخله خارجی و بدون وجود عناصر و دلایل داخلی، رضاشاه مجبور به استعفا و خروج از ایران شد. حال آنکه در شهریور ۱۳۲۰ محصول عوامل داخلی و حاصل مسئولیت شخص شاه و زوال تدریجی حکومت او در شش سال پایانی و بخصوص در سالهای ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰ بود. در این میان یورش نیروهای ارتش بیگانه عنصر واپسین و ضربه نهایی بود. به همین دلیل است که در شهریور ۱۳۲۰ مردم ایران از نفوذ جنگ در داخل و اشغال کشورشان توسط بیگانگان ناراحت و معترض بودند، ولی هیچ ناراحتی و اعتراض جدی به سقوط حکومت رضاشاه و رفتن او از ایران از مردم ایران دیده و گزارش نشد.
رضاخان چرا رضاشاه شد؟
صادق زیباکلام، تحلیلگر سیاسی
عنوان مطلب من پاسخ به این پرسش است که آیا رضاشاه و به قدرت رسیدن او (از سوم اسفند ۱۲۹۹ تا ۳ شهریور ۱۳۲۰) معلول شرایط تاریخی ایران بود؟ آیا آن ۲۰ سال محصول شرایط سیاسی، اجتماعی اقتصادی و فرهنگی ایران بود؟ یا حسب روایت محصول خواست و اراده انگلستان بود. من معتقدم که روح انگلستان از به قدرت رسیدن رضاشاه خبر نداشت بعلاوه اقدامات رضاشاه را از هر منظر که به آن نگاه شود ارتباطی با منافع انگلستان پیدا نمیکند.
این دوگانگی؛ یعنی اینکه دولت انگلستان نقشی در روی کار آمدن رضاشاه نداشت و اینکه اقدامات رضاشاه خوب بود، بد بود، زشت بود، درست بود، غلط بود، ارتباطی به منافع انگلستان پیدا نمیکند را نمیشود در این کلام کوتاه بیان کرد یعنی از تاریخ اسفند ۱۲۹۹ که کودتا اتفاق میافتد و رضاخان میرپنج در رأس سه – چهار هزار لشکر قزاق آقا بابای قزوین وارد تهران میشوند و جزء دیگر کودتا، یعنی سید ضیاءالدین طباطبایی تا شهریور ۱۳۲۰ که او دارد بهسرعت از کشور خارج میشود چون انگلستان او را کنار گذاشته و حکومتش را ساقط کرده؛ واقعاً نمیشود جز به جز بررسی کرد که آیا این رویداد محصول و معلول شرایط داخلی ایران بوده یا اینکه یک طرح بزرگی بوده است از جانب انگلستان!
اما بگذارید با خود کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ شروع کنیم. ببینیم زمانی که آن کودتا اتفاق افتاده است و در حدود پنج سالی که به طول میانجامد تا در آبان ۱۳۰۴ که رضاخان، رضاشاه میشود ایران چه شرایطی داشته، من معتقدم اگر آدم با حوصله و دقت به خود ایران در آن زمان نگاه کند متوجه میشود که رضاخان میرپنج و رضاخان سردار سپه و رضاشاه بعدی؛ بیش از آنکه محصول اراده غربیها، انگلیسیها و امریکاییها و … باشد معلول شرایط و وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران بود.
مقارن با وقوع کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ در سیستان و بلوچستان قبایل بلوچ حکمرانی میکنند. در بیرجند (خراسان جنوبی) خاندان بزرگ علم جد پدری اسدالله علم در آنجا فرمانروایی میکنند. در مشهد و یکی دو سه شهر بزرگ مشهد کلنل محمدخان پسیان که فرمانده ژاندارمری بود، ارتباط خود را با حکومت مرکزی قطع کرده است. همچنین بیرون شهرهای بزرگ ترکمنها و قبایل ترکمن همهکاره هستند. در مازندران هم بخشی را تنکابنیها گرفتهاند و در مابقی نقاط نیز دیگران قدرت را به دست گرفتهاند. گیلان رسماً دارای حکومتی است که به رهبری میرزا کوچکخان جنگلی اعلام جمهوری کرده است. در آذربایجان فرقه دموکرات مدتهاست که علم خودمختاری برداشته است. بخش دیگر آذربایجان هم دست اقبالالسلطنه ماکویی است که رهبری شمال آذربایجان را بر عهده دارد. اسماعیل سیمیتقو مدتهاست که بر منطقهای که الان آذربایجان غربی و کردستان نام دارد در حال حکومت است. شیخ خزعل در خوزستان فرمانروایی میکند. تکلیف جنوب ایران هم که با بختیاریها، قشقاییها و چهارلنگهها و سایر قبایل جنوب کشور روشن است.
در کنار این قدرتهای اصلی باید از یک دوجین گردنهبگیر، کسانی که قشونی برای خود دارند نام برد. سؤالی که مطرح میشود این است که پس حکومت مرکزی کجاست؟ دربار کجاست؟ پاسخ کوتاه: دربار و قدرت مرکزی به آنچنان فلاکتی سقوط کرده، به آنچنان بیقدرتی سقوط کرده که دربار شاهنشاهی ممالک محروسه ایران برج به برج ۱۵ هزار تومان دستی از سفارت انگلستان میگیرد که دربار سرپا باشد. در این شرایط احمدشاه اصرار دارد تاج پادشاهی را کنار گذارد و ترجیح میدهد در اروپا زندگی کند. احمدشاه در تهران هم نمیتوانست اعمال قدرت کند. در چهار سالی که جنگ جهانی اول است یعنی از سال ۱۲۹۳ تا ۱۲۹۷ دو سال مانده به کودتای نظامی ۱۲۹۹، پانزده بار دولت در ایران تغییر میکند. سؤال؟ چرا اینطور شد؟ من معتقدم اگر قرار باشد برای این وضعیت متهمانی را به دادگاه تاریخ فرابخوانیم با وجود همه عشق و اراده که به مشروطه و انقلاب مشروطه دارم اما مشروطه را به دادگاه فرامیخوانم. با آنکه معتقدم بعد از خداوند متعال هر چه که امروز داریم از صدقه سر دوران مشروطه داریم. یعنی ادبیاتمان، گفتمانمان، فرهنگمان، اینکه باید آزادی بیان باشد، اما چرا مشروطه متهم ردیف اول است؟ برای آنکه قاجارها به هر حال بیش از یکصد سال بر ایران حکومت کردند. قبول دارم که خدمات چندانی به ایران نکردند اما قاجارها توانسته بودند ثبات و امنیت و یکپارچگی کشور را برقرار کنند. به هر حال کسی که در کردستان بود، کسی که در خوزستان بود، کسی که در گیلان یا مازندران بود، خود را مطیع پادشاه و حکومت میدانست. مشروطه این را متزلزل کرد و این شکاف بزرگ را به وجود آورد.
در این حالت قدرت دو تکه شد قدرتی که تا قبل از انقلاب مشروطه یکپارچه بود و در دربار خلاصه میشد، تضعیف شد. در این وضعیت یک فرد گمنام نظامی پادشاه آینده ایران میشود که هیچ ارتباطی با انگلستان ندارد.
منبع: روزنامه ایران (۱۸ شهریور ۱۳۹۷)
انتهای پیام