پاسخ دوم سروش | «نهی از منکر شیخ تکفیرگر» + پاسخ کدیور به «تهمت بزرگ»
عبدالکریم سروش، در متن با عنوان «نهی از منکر شیخ تکفیرگر (بخش دوم)»، به محسن کدیور پاسخ داد. چند روز پیش هم کدیور پر کلیپی به سروش پاسخ گفته بود. این دو در ماههای اخیر یک بار دیگر نسبت به هم نقدی را مطرح کرده بودند.
متن کامل پاسخ جدید دکتر سروش در پی میآید:
«به نام خدا
اول. لطیفهای است که میگویند از کسی پرسیدند: آیا در جمهوری اسلامی شکنجه و اعترافگیری وجود دارد؟ گفت: اصلاً و ابداً! پرسیدند به چه دلیل؟ گفت: مگر ندیدهاید که چهل و چهار سال پیش در اصل سی و هشتم قانون اساسی نوشتهاند: «هر گونه شکنجه برای گرفتن اقرار یا کسب اطلاع ممنوع است و اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند مجاز نیست». حال حکایت شیخ تکفیرگر است. میگوید: من کسی را تکفیر نکردهام برای اینکه هفت سال پیش کتابی نوشتهام در رد ارتداد که ترجمه هم شده است. این است دلیل دندانشکن ایشان! و این همان کسی است که پس از ذکر نام کسروی و علی دشتی صریحا میگوید: سروش و شبستری و وسمقی و امیر معزی روشنفکرانی «اسلامستیزند» که «دینی متفاوت با اسلام» آوردهاند [نه قرائتی متفاوت از اسلام[ و موجب ”انحلال اسلام“ شدهاند و از اسلام » فقط ادعای آن «را دارند و حتی در این ادعا هم صادق نیستند و «توریه و تقیه« میکنند (کلمات داخل گیومه برگرفته از سخنرانی وی در ۲۷ فوریه ۲۲۰۲ است.(
یعنی هم سخنانشان را کفر و هم خودشان را کافر و بیاعتقاد به اسلام شمرده است. اینها اگر تکفیر نیست پس تکفیر چیست؟ و چون خود فهمیده که سخنانش بوی تکفیر میدهد، برای دفع دخل مقدر تعارف سرد و سستی میکند که من همچنان » آنها را مسلمان و دوست خود میدانم!« گویی تناقض گفتار و رفتارش بر کسی مخفی میماند! و چه جای عجب است؟ ازین دست مدعیان بیعمل و واعظان غیر متعظ در تاریخ فراوان بودهاند. همانها که ترکﹺ دنیا به مردم آموزند خویشتن سیم و غله اندوزند.
به این روحانی میگویم چه لطف و افتخاری دارد پا در نعلین شیخ قاسم اسلامی کردن و دکتر شریعتی را به تازیانه تکفیر نواختن و بر سر منبر بر کتابش آب دهان افکندن؟ خوشمزه اینکه ادعای نقد علمی هم میکند!
گویی آن روشنفکران فرق میان نقد علمی و تکفیر را نمیدانند! بالاتر از تکفیر، تکبری است که در کلام وی موج میزند که خود را واصل به اصل اسلام میداند و دیگران را نامحرمان محروم!
همه میدانند که روحانی مزبور در حد و مرتبتی نیست که بتواند کسی را تکفیر کند یا تکفیرش نفوذ و خریداری داشته باشد، یا آن روشنفکران بیمی از تکفیر او یا حاجتی به تأیید او داشته باشند؛ لکن این خصلت قشریمذهبان است که چون به جواب از کسی درمانند سلسله خصومت بجنبانند و پای مدعا را از گلیم لیاقت خود فراتر برند و به تیغ خصومت گلوی معرفت را ببرند و تیغ بهدست زنگیان مست دهند.
نواندیشان دینی نباید و نمیتوانند از این بدعت شنیع تکفیر که آب زلال نواندیشی را تیره و تباه کرده، آسان و سبک بگذرند، بل شایسته است که تکفیر و تکفیرگران را بالاتفاق نهی و تقبیح کنند.
دوم. آنان که صادقانه غم انحلال اسلام را میخورند بدانند همین که هر روز یک مدعی متوهم از گوشهای برخیزد و دستگاه تفتیش عقاید باز کند و مفاهیمی من عندی را کنار هم بنشاند و آنها را هستههای سخت اسلام بشمارد و دگرگونهاندیشان را مرتد و ملحد بخواند آنگاه است که از اسلام و مسلمانی جز قیل و قال و جدال ایمان شکن باقی نخواهد ماند و تولیدات انبوه کارخانه کافرتراشی، صورتا و مادتا، به انحلال اسلام خواهد انجامید.
سوم. نیکوست که در پایان این مقاله و این مقابله، سخنی با ناصحان مشفق و منصف که از بالا گرفتن آتش نزاع بیمناکاند بگویم که کاش نصایح خود را چنین به تأخیر نمیافکندند و وقتی شیخ تکفیرگر از دو سال پیش بنام نقد ”دین و قدرت“، رگباری از طعنه و هجمه و تمسخر و تهمت و تخریب شخصیت را بر صاحب این قلم بارید و خبثها گفت و اهانتها کرد و انفجاری از انزجار را به نمایش گذاشت (و کمترینش اینکه به من بهتان زد که ”خادم استبداد دینی“ام و با آن طوطی قیاس کرد که ”از قیاسش خنده آمد خلق را“ و تصویری سخرهآمیز ازین داستان را بر صفحه رایانه نقش کرد و بسی بیش ازین، آنهم بهنام نقد علمی(!، او را اندرز میدادند تا لب فرو بندد و طعن و تهمت را فرو گذارد تا کارش به تکفیر نکشد. من این دو سال را صبوری کردم و مطلقاً مقابله به مثل نکردم تا موجب وهن روشنفکری دینی و شادی دشمنان نشود.
پیر گلرنگ من اندر حق ازرقپوشان / رخصت خبث نداد ار نه حکایتها بود
اما این صبوری نتیجه واژگونه داد و نه بر قدرشناسی بل بر جسارت او افزود تا آنکه بانگ تکفیر برداشت و نیات نهان خود را آشکار کرد. دیدم دیگر جای صبوری نیست. زخمی رسیده است که شاید روزی جذام شود. روشنفکری/نواندیشی دینی که حاصل بصیرتها و شجاعتهای نظری و عملی جمعی از دردمندان و امید آینده جمعی از مومنان معرفتاندیش است نباید بهدست مدعیان متوهم، که هرچه دارند از همین سفره برگرفتهاند، سر بریده شود.
لطفﹺ حق با تو مداراها کند / چونکه از حد بگذرد رسوا کند
اکنون هم نیتی جز زدودن این لکه سیاه از دفتر نواندیشی دینی و نجات آن ندارم و به نواندیشان توصیه میکنم که از تکفیر تکفیرگران که آنان را از تفکر میترسانند نهراسند و آراء تازه و سنجیده خود را با دلیری عرضه کنند و بدانند که حقیقت ما را آزاد و آزادی ما را به حقیقت خواهد رساند.
و السلام علی من اتبع الهدی
پاسخ کدیور به «تهمت بزرگ»
به گزارش انصاف نیوز، چند روز پیش از آن، دکتر محسن کدیور در ویدیویی به گفتهی چند روز قبل سروش واکنش نشان داد:
«از آقای دکتر عبدالکریم سروش سوالی شده و ایشان محبت فرمودند و من را به تکفیر متهم کردند. متاسفانه ایشان بهتان عظیمی به من زدند. کتابم با عنوان «مجازات مرتد و آزادی مذهب؛ نقد مجازات ارتداد و سب النبی با موازین فقه استدلالی» در سال 1393 منتشر شده و ویرایش دوم آن نیز به زبان انگلیسی در انگلستان منتشر شده است. اگر کسی به من چنین نسبتی میدهد کار من را نخوانده است.
در همان مقالهای که این همه روی آن بحث شده که عنوان آن «طیفهای جدید اسلامی در ایران معاصر؛ تندروها، نوسنتیها و تجدیدنظرطلبان دینی» که 8 اسفند 1400 منتشر شد من دو بند از آن را میخوانم اگر کسی از این مقاله خلاف این را درک کرده اشتباه کرده است. آنجا نوشتهام که:
«آیا میشود کسی را به بهانهی تجدیدنظرطلبی خاموش کرد؟ کلا و حاشا! هر کسی مجاز است هر چه به نظرش میرسید بر زبان براند و احدی حق ندارد اظهارنظر دیگری را ولو غلط بداند محدود کند به عبارت دیگر آزادی بیان خصوصا در ابراز آرا غیرارتدوکس دینی به هیچ بهانهای قابل نقض نیست. هر محدودیتی به هر بهانهای در این زمینه به ضرر بالندگی و شکوفایی فکر دینی تمام میشود. من تمام قد از حق آزادی بیان مسلمانان تجدیدنظرطلب ایرانی بلکه دیگر تجدیدنظرطلبان و منتقدان اسلام دفاع میکنم».
بند شش در اواخر آن مقاله نوشتهام «آیا ابراز هر رای ولو به نظر دیگران کاملا نادرست و خلاف محکمات کتاب و سنت باعث خروج گوینده از اسلام نمیشود؟» پاسخ دادم «خیر تا زمانی که گوینده خود را مسلمان معرفی میکند محکوم به مسلمان بودن است و با او معاملهی مسلمان میشود. قرار نیست گویندهی این آرا تجدیدنظرطلبانه مرتد معرفی شود و یا تکفیر گردد خصوصا اینکه در جای خود در همین دو کتابی اشاره کردم استدلال کردم تحقیقا هیچ مجازات دنیوی برای مرتد وجود ندارد؛ نه اعدام، نه انتقال اموال به وارث و نه جدایی از همسر. با صراحت عرض میکنم با امر اندیشهای باید مواجههی اندیشهای کرد نه مقابلهی حذفی. اگر برهانی قوی در کف هست چه نیازی به حذف و ایجاد محدودیت؟!»
من اطمینان دارم آقای دکتر سروش میداند و مطمئن است که من هرگز تکفیر به ذهنم هم خطور نکرده است. این بار چندم است، هر بار که ایشان مورد نقد قرار میگیرد حربهی زنگزدهی تکفیر را بلند میکند و من بسیار متاسفم از این بی اخلاقی که به کار رفت.
در مورد اینکه آقای دکتر سروش دربارهام عبارت «روحانی قشری» به کار برده است به ایشان «سلام» عرض میکنم اما در مورد تکفیر اگر ایشان مقالات و کتاب من را ببینند احتمال دارد از خواب بیدار شوند ولی اگر کسی خودش را به خواب زده باشد بیدار شدنی نیست. چندین بار ایشان مسئلهی تکفیر را با انتقادات خلط فرمودند و من تذکر دادم اگر قرار بود متوجه شوند حتما متوجه شده بودند. دیگر عرضی ندارم. نسبت تکفیر که ایشان ذکر کردند بهتان عظیم و تهمت بزرگی است. میزان صحت آن در همان حدی است که حسین شریعتمداری [مدیرمسئول روزنامهی کیهان] سفر به اسرائیل را به من نسبت داد. نسبت تکفیر عبدالکریم سروش به من در همین حد از صحت و اتقان است.»
واکنش اول سروش
دکتر سروش پیش از آن در قالب پاسخ به پرسشی، به موضع اولیهی کدیور واکنش نشان داده بود. متن این پرسش و پاسخ به نقل از کانال تلگرامی مدرسهی سروش در پی میآید:
«با سلام. جناب دکتر سروش سوالی داشتم در مورد اختلاف نظر در بین روشنفکران و نواندیشان دینی که متاسفانه اخیراً وجه ناخوشایند و نگران کنندهای بخود گرفته که مایه دلسردی من و سایر علاقهمندان به این نحله فکری دینی رافراهم میکند. روشنتر بگویم:
آقای کدیور در چند مورد شما و آقای مجتهد شبستری و خانم وسمقی را به انحراف و خروج از اسلام و دین متهم کردهاند که همانا تکفیر شماهاست. در غرب قرنهاست سنت تکفیرگری را ترک گفتهاند و لذا این شیوه ناخوشایند بسیار زشت تلقی میشود و لکه سیاهی در کارنامه شخص تکفیرگر خواهد بود.
در هرحال میخواستم نظر جنابعالی را درین مورد جویا شوم.
با تشکر. شریفه سادات معینیان.
پاسخ عبدالکریم سروش:
سرکار خانم معینیان. با سلام
بلی من روحانی نامبرده را میشناسم و باید بگویم که این امر واقعاً اسفانگیزست و بدعت مذمومیست که در عالم روشنفکری و نواندیشی دینی سابقه ندارد. گویا بازهم باید شاهد بلند کردن چماق تکفیر و تهمت “خروج از اسلام و انحلال اسلام و آوردن دین تازه” باشیم، بجای نقد علمی منصفانه و محققانه.
من خود در گذشته به نقدهای علمی پاسخهای علمی دادهام اما چه باید گفت درباره یک روحانی که هنوز الفبای نواندیشی دینی را درک نکرده و همچون بعضی از هم کسوتان و پیشکسوتان حوزوی -سنتی خود همچنان بر وجود “اسلام واقعی و ثابت” اصرار میورزد و خود را متولی آن میپندارد و بدیگران طعن خروج از دایره اسلام میزند؟
با چنین کسی که تکفیرگرانه باب نقد علمی را بروی خود و دیگری میبندد چه باید گفت؟
همین نحوه مواجهه تکفیری با مرحوم نصر حامد ابوزید و صدور حکم رسمی ارتداد از جانب علمای قشری موجب غوغای عنیفی شد که رسوایی آن عالم و آدم فرا گرفت و حاصل آن تشنیع و تکفیر چیزی نبود جز رفعت نام آن مرحوم و بدنامی و خواری ابدی آن قشریان و شنعت زنان. آن مرحوم هم کتاب دردمندانهای نوشت تحت عنوان التفکیر فی زمن التکفیر.
شایسته است دانشمندان مشفق و صالح و دین شناس اینگونه روحانیان قشری را ارشاد کنند و به آنان بنمایند که هنر در مسلمان کردن کافران است نه کافر کردن مسلمانان.
والسلام علی من اتبع الهدی
واکنش کدیور به روزنامهی رسالت
آقای کدیور در اواسط تیرماه در واکنش به نوشتهآی در روزنامهی اصولگرای رسالت، در یادداشتی با عنوان «گل آلود کردن فضای نقد علمی» نوشت:
روزنامه رسالت در سرمقاله امروز سه شنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۱ خود با عنوان «آنتی تز انقلاب! [لینک]» به قلم محمدکاظم انبارلویی نوشته «محسن کدیور با پخش یک ویدئو در فضای مجازی، …. رسماً در این ویدئو از سروش و مجتهد شبستری بهعنوان جاعلین این دین جدید یاد میکند و از آنها تبری میجوید».
ویدئوی مورد اشاره با عنوان «تجدیدنظر طلبان دینی» و زیرنویس «محسن کدیور در این گفتار به خصوص از تجزیه طلبان دینی [تجدیدنظرطلبان دینی!] سخن میگوید. وی انتقاداتی به این طیف دارد»، در تاریخ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱ در یک کانال تلگرامی به نامه جرعه منتشر شده است.
مراجعه به این کانال نشان میدهد که گردانندگان کانال کلیپهای مشابهی درباره چهرههایی با گرایشهای گوناگون ساخته و منتشر کردهاند. به سازندگان این کلیپ اشکالی نیست، و از آنها باید تشکر کرد. ای کاش تاریخ اصل سخنرانی را هم در ذیل کلیپ میگذاشتند.
این کلیپ ۵ دقیقه و ۲۶ ثانیهای برگرفته از این سخنرانی من است: طیفهای جدید اسلامی در ایران معاصر [لینک]: تندروها، نوسنتیها و تجدیدنظرطلبان دینی (۸ اسفند ۱۴۰۰، مدت: یک ساعت و ۵۲ دقیقه، به علاوه یک ساعت پرسش و پاسخ) که ویدئوی کامل و متن کتبی آن در وبسایت من و دیگر شبکههای اجتماعیم در تاریخ مذکور منتشر شده است.
مطالبی که در سرمقاله مذکور به من نسبت داده شده «کذب محض» است:
اولاً ساختن و پخش این کلیپ هیچ ارتباطی با اینجانب ندارد.
ثانیاً تعابیر به کار رفته در سرمقاله مذکور برداشت و تلقی رسمی است و مطلقاً در گفتار و نوشتار من به کار نرفته است.
اینجانب به برخی از این طیفهای پنجگانه انتقاد دارم و انتقادات خود را نیز به شیوه علمی و اخلاقی ابراز کرده و میکنم.
واضح است که با بسیاری از مسلمانان سنتی، نوسنتی، نواندیش و تجدیدنظرطلب از جمله شخصیتهای محترمی که از آنها در کلیپ و سرمقاله نامبرده شده «دوست» هستم و به لحاظ سیاسی همموضع و مشترکا منتقد جمهوری اسلامی هستیم.
اما مواضع مشترک سیاسی باعث نمیشود نقدهای دینی نادیده گرفته شود.
شیطنتهایی از قبیل آنچه سرمقاله نویس روزنامه رسالت در پیش گرفته گلآلود کردن فضای نقد علمی از طریق افترا و حواشی سیاسی است.
از نقد علمی استقبال میکنم. کسی سراغ تعریضهای تخریبی میرود که توان نقد علمی ندارد.
این عبارات خود را در گفتار مذکور تکرار میکنم:
«من از «حق آزادی بیان» مسلمانان تجدیدنظرطلب دفاع میکنم.
مسلمان تجدید نظرطلب مجاز است بگوید اسلام اینگونه است که او فهمیده است. منتقد هم حق دارد بگوید به این دلایل اینگونه معرفی اسلام نادرست است و منجر به انحلال اسلام میشود.»
انتهای پیام
وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ ﴿۱۰﴾ شورا
به دو استاد محترم و ارجمند پیشنهاد میشود برای رفع اختلاف و کدورت بین خود ، سوره شورا را مطالعه مجدد و چندین باره بفرمایند….فقط و فقط رعایت اتصال آیات سوره را بنمایند….در این مدت هیچ طرح و الگویی را مداخله ندهند…
وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۵۱﴾ قصص
رعایت اتصال آیات این سوره با دقتی که شایسته ایشان است ، به قرابت و مودت بین دو روح زنده و زاینده و نه عقیم ، منجر خواهد گردید….ان شاء الله العلیم القدیر ….
جرئت جسارت نبوده و نیست…
وقتی از زندان بترسی دنیا برایت زندان می شود اقایان سروش و کدیور از ترس زندان به مردم خود پشت کردند و به وصال غرب رسیدند ولی هنوز اسیر زندان نفسند . علم چندان که بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست نادانی.بعد از پنجاه سال تحقیق و مطالعه و پژوهش زمان بازدهی اقایان بود که فیلشان یاد انگلستون کرده.این هم از شانس ایران.
وقتی فضایی در کشور برای کوچکیترین روشنفکری دینی وجود نداشته باشد هر انسان عاقلی همانطور که در قرآن آمده باید هجرت کند به مکانی که این فضای میسر باشد. و زندگی در یک کشور دلیل بر پیروی از ایدئولوژی حاکم بر آن کشور نیست ، گو اینکه آقای دکتر سروش بیشترین نقد را همیشه به فرهنگ غرب و کاپیتالیسم داشته و هرگز آن را تطهیر نمیکند .
این که یک دانشمند در کشور باقی بماند و اجازه هیچ درس و بحثی نیابد بهتر هست یا به مکانی هجرت کند که بتواند ازادنه به ارائه نظارت خود بپردازد؟
به مردم پشت نکرده اند اصلا مردم اونارو نمیشناسند.آنکه مردم را کرسنه نگه داشته به مردم پشت کرده مردم نان می خواهند کاری به مجادله ندارند.