سندروم پاچه های آلوده | قادر باستانی
قادر باستانی در روزنامه شرق نوشت: باز چشمان تیزبین افکار عمومی، عکس یادگاری چند نماینده مجلس و مسئول دیگر را که با چهرهای مصمم، در برابر دوربین، ژست پایکاربودن زده بودند، خراب کرد. من فکر نمیکنم، مسئولینی که دوست دارند در چنین موقعیتهایی قرار بگیرند و خود را خاکی و مردمی نشان بدهند، افرادی خلاف باشند؛ بلکه برعکس تا جایی که دیدم، آنها آدمهایی ساده، زلال و پاک هستند. مسئله این است که این افراد، عموما در جایگاههایی قرار گرفتهاند که توانمندی کافی برای احراز آن جایگاه را ندارند. کاراییشان نازل است و در شرایط درست، منطقی و رقابتی، امکان تصدی آن پستها را ندارند. یک ایراد مهم در سیستمهایی که ایدئولوژی نقش محوری در آن ایفا میکند، این است که دایره انتخاب و بهکارگیری افراد جامعه را مرتب محدود میکنند. این محدودیت، گاهی چنان میشود که فقط آدمهای مشخص و تکراری، متصدی موقعیتهای بسیار میشوند و رفتهرفته و بهتدریج فضای مدیریتی از افراد توانمند، کاری و متخصص خالی میشود.
در کنار مردم بودن، پای کار بودن و دمخور طبقات ضعیف شدن، برای هر مسئولی ارزشمند است اما کارآمدی و توانمندی مهمتر است. مسئولی که نتواند گرهی از مشکلات اجتماع را باز کند، نتواند تصمیم درست و بجا بگیرد، نتواند درست مدیریت کند و نتواند به اهداف مشخصشده در برنامه دست پیدا کند، هرچقدر هم خود را قاطی مردم نشان دهد، برای جامعه ارزش چندانی ندارد. مهم آن است که کار مردم راه بیفتد و از مصائب و آلامشان کاسته شود و مرهمی بر زخمشان گذاشته شود.
ایرادی که متولیان دولت کنونی از اسلاف خود میگرفتند، اغلب آن بود که دولتهای قبلی در اتاقهای مجلل خود، پشت میزهای آنچنانی نشستند و از درد مردم خبر ندارند. در یک سال اخیر هم مدام اخبار سفرهای پرشمار استانی و شهرستانی رئیسجمهور را میشنویم و میبینیم. سؤال این است که آیا رضایتمندی مردم نسبت به گذشته که این سفرها کمتر بود، بالا رفته؟ آیا مشکلات مردم کم شده؟ پاسخ واضح و مشخص است؛ خیر اتفاق خاصی نیفتاده بلکه لابد حتی امید اجتماعی به جهت دادن وعدههای بیسرانجام در این سفرها و حضورهای بیبرنامه، پایین آمده است.
کاری که دولت قبل میکرد و چندان در صحنه اجتماعی و کنار مردم حضور نداشت، یقینا مورد تأیید نیست اما حضور بیحاصل از آن بدتر است. البته من دلیل ناموفقبودن هر دو سوی این ماجرا را در سازوکار چینشها و گزینشها میبینم. هیچکس در جای خود نیست. چهبسیار افراد توانمند و جوانان کارآمد که به دلایل مختلف، در دایره انتخاب اصلا حضور ندارند و هرکس به بهانهای، از عرصه مدیریتی دور افتاده و دستش کوتاه شده است.
وقتی موفقیتهای مهاجران ایرانی در بلاد دیگر را میبینیم که با وجود غریببودن و مشکلات بزرگ توانستهاند، چه موقعیتهای عالی را به دست آورند، افسوس میخوریم و انگشت حسرت به دهان میگیریم که چطور در کشور خود از این استعدادهای استثنائی بهرهمند نمیشوند؟ اکنون چند ایرانی در جهان داریم که در مدارج عالی چون نماینده پارلمان، فرماندار، شهردار و حتی رئیس پارلمان یک کشور اروپایی را توانستهاند با تلاش و ممارست کسب کنند؟ اینها چطور در کشور خود، امکان بروز استعدادشان را نیافتهاند؟ اشکال کار کجاست؟
خسارت مادی و معنوی این مهاجرتها و فرار مغزها را هیچوقت محاسبه نکردیم. خالیشدن عرصه مدیریتی از افراد توانمند و تصدی موقعیتهای دولتی، توسط افراد کممایه و ناتوان اما مطیع، چالش بزرگ کشور ماست و نیاز جدی دارد که چاره کنیم. این حتی به ضرر متولیان سیستم است که نتوانند کارایی نشان دهند و دیگر مردم به کلی از مسئولین قطع امید کنند و به فکر چاره باشند. برای بقای سیستم هم که شده، باید فکری به اصلاح دایره انتخاب و تعیین مدیران و مسئولان شود.
چطور در ورزش قهرمانی، توان بدنی و زور است که حرف اول را میزند و انتخاب ورزشکاران، کاملا شفاف و مشخص، صرفا با همین توان سنجیده میشود، باید در انتخاب مدیران هم توان مدیریتی و کارآمدی، اصل و محور باشد، نه چیز دیگر. تنگکردن مستمر دایره و راندن هرکس به یک بهانه، هنر نیست. پروندهسازی و ملکوککردن اشخاص کارآمد، حاصلی جز برآمدن انسانهای ضعیف ندارد.
سندرم پاچههای گلآلوده، تصویر تمامنما از موقعیتی است که در آن افرادی را بالا آوردیم که فقط یاد گرفتند همیشه روبهروی دوربین باشند. خود را خاکی نشان دهند. مطیع امر باشند و کاری را کنند که از آنها خواسته میشود. با این آدمها، طبیعی است که پیشرفتی در کار نباشد و نارضایتی و استیصال عمومی روزافزون شود. من امید جدی دارم که کارها بسامان شود و جوانان بااستعداد و کارآمد، بتوانند مصدر امور شوند و کشور را به سمت پیشرفت و فیروزی، رهنمون باشند..