توییت انصاف | به یاد «سایه»
واکنشهای توییتری به درگذشت امیرهوشنگ ابتهاج (سایه) را به انتخاب خبرنگار انصاف نیوز میخوانید:
مهدی جامی: خوب زیست و خدمت کرد و عشق ورزید و سرود. مردم اش را دوست داشت و مردم او را دوست می داشتند. چه بهتر از این؟ ترانه هایش یادگار او ست و حافظ به سعی سایه. و از آدمی نام می ماند و یادی و جای پایی در جهان.
تفال زدم به حافظ به یاد او. آمد:
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
مهرزاد دانش: اولین شعری که از ابتهاج شنیدم ده سالگیام بود؛ چهل سال قبل؛ همان که غم صدای شجریان با سوز موسیقی لطفی، اندوه واژههای سروده را مینواخت: در این سرای بیکسی…
خبر رفتن ابتهاج که آمد، اولین تداعی از یاد سترگش، همین شعر بود. چه حسرتبار که بعدِ دههها، هنوز دریغ شاعر، زنده است.
محمدعلی ابطحی: سایه جان
همیشه می نوشتم زیستن در عصری که تو در آن زندگی میکنی، لذت وامید وافتخارمان بود.
صبح سنگینی بر ما رقم خورد.
نمی دانم روز مرگ حافظ بر ادبیات سخت تر بود یا امروز که سایه پرواز کرد.
روحش شاد که هروقت می دیدمش یا تلفنی صحبت میکردم، فقط امید تزریقمان می کرد
محسن میلانی: سایه رفت ولی سایه او بر ادبیات و شعر ایران رفتنی نیست.
روح هوشنگ ابتهاج شاد.
آواز کَرَک: او در قرن جنگ، انقلاب، محاصره، طغیان، آتش، سرکوب، امید، یاس و فراز و فرود، آوای دلتنگیهای آدمهایش شد و برای لحظاتشان سرود. بدرود مرغ شبخوان دلتنگیهای ما ...
احسان کرمی: من نميدانستم معنى (هرگز) را
تو چرا باز نگشتى ديگر…
اينكه رفتن سايه در همون ساعات اول چنين واكنش عظيمى ايجاد ميكنه به اين دليله كه زبان شعرش زبان طيف وسيعى از مردم بود…
عاشق، اميدوار، نااميد، غمگين، خشمگين، دلتنگ…
محمد معینی: «در زندان [بعد از انقلاب] بودم و با یک هم وطن همبند، ترانۀ “ایران ای سرای امید” از بلندگوی زندان پخش شد، تا که شنیدم زدم زیر گریه! همبندم گفت: چرا گریه میکنی؟ گفتم : شاعر این ترانه منم! گفت: پس تو که این ترانه را سرودی چرا در زندانی؟»
حسامالدین قاموس مقدم: سایه ارغوان کم شد
‘بنده شاه نجف’: میلاد عظیمی در کتاب پیر پرنیان اندیش صفحه ۷۷۳ مینویسد:
«هشتم محرم بود و عصری من و عاطفه به دیدن سایه رفتیم، سایه مغموم بود و از چشمانش معلوم بود گریه کرده!
ابتهاج به انها میگوید با شنیدن روضه امام حسین گریه کردم…
و در ادامه میگوید سال ها پیش شعری گفتم به اسم اربعین که تمام نشده است!
آن دو اصرار میکنند شعر را بخواند:
یا حسین ابن علی…
خون گرم تو هنوز، از زمین میجوشد!
هرکجا باغ گل سرخی هست،
آب ازین چشمه خون میجوشد!
کربلایی است دلم».
ان شاءالله به حق روز عاشورا که درش فوت کرده، همنشین سیدالشهدا علیه السلام باشه.
شرمین نادری: سفر به خیر آقای سایه
و حیف، حیف
رضا دهکی: دوران دبیرستان، معلم ادبیاتی داشتیم که سعی میکرد افق شعر و داستان رو برامون فراتر از مرزهای کتاب درسی ترسیم کنه. یه بار شعری از ابتهاج خوند و پرسید میدونین از کیه؟ یه همکلاسی گفت «ها سایه». معلم گفت: «ها چیه! بله!». همکلاسی جواب داد: «نه آقا، «ها» اسمشه».
روحت شاد آقای ها سایه!
یگانه خدامی: رفتن آدمهای بیجایگزین جهان رو خالی و تهی میکنه
مجتبی حسینی: صدها حیف که رفت اما سایهاش بر سر ما، میماند…
احسان مازندرانی: برای مرگ سایه نوشتن بس سنگین است. حتی اشعار خود او هم زیر بار مرگش نمیروند.
حمیدرضا علیمی: چقدر با بغضهایش، بغض کردیم
روحش قرین رحمت الهی …
سعید: ای سایه سحر خیزان دلواپس خورشیدند!
زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم
بدرود حافظ زمانه ما
امیر مهرزاد: یک پادشاه دیگر از طلاییترین نسل کلمه رفت. رفت و داغش همیشه بر دل ما و ادبیات خواهد ماند
احسان آقاجانی: تمام شد…آزادیات مبارک سایه
میلاد علوی: عالیجناب رفتی، روی زمین که نشد اما کاش از اون بالا، یک روزی ببینی «آن شکفتن شادی را، پرواز بلند آدمیزادی را، آن جشن بزرگ روز آزادی را»، کاش ببینی یک روز عالیجناب.
مجید افشار: همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
آه از این باد بلاخیز که زد در چمنم
سایه رفت
مهسا امرآبادی: آقا! شما آخرین فرد نسل غولهای زیبا برای ما بودید.
به رفیقتان مرتضی کیوان پیوستید
ممنون برای تمام آرمانهایی که در دل ما زنده نگه داشتید
خاطره وطنخواه: مرغ شب خوان که بادلم می خواند رفت و این آشیانه خالی ماند…
مرتضی آژند: ایران، بی “سایه” شد.
امیر مشهدی: آقای هوشنگ ابتهاج عزیز. ای وفادارِ ارغوان! بابت تمام احساسات خوبی که به ما دادی ممنونیم❤️💔
زینب رجایی: بیدار که بشید میبینید امروز همهجا #سایه است
انتهای پیام