چرا «سایه» سرآمد غزلسرایان معاصر نیست؟
محمد زارع شیرین کندی، پژوهشگر فلسفه در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، به بهانهی درگذشت «سایه» نوشت:
هوشنگ ابتهاج (متخلص به سایه)، شاعر معاصر، با کوله باری از تجارب زیستۀ حدود یک قرن و با دلی آکنده از حسرت و امید از «این سرای بی کسی» و ازاین «دشت پرملال» و «گذرگه پر ستم» گذشت و دریغا که به دورها سفر کرد. او در زمرۀ آرمانگرایانی بود که به واسطۀ آشنایی با یکی از نیکترین و پاکترین فرزندان آن روزگار، مرتضی کیوان، و در زیر چتر دوستی و رفاقت با او میخواستند با تبعیض و نابرابری و بیدادِ زمان مبارزه کنند. بیشتر افراد این محفل که شمع جمعشان مرتضی کیوان بود گرایشی به شعر و قلم و نوشتن داشتند از خود کیوان و شاملو و محجوب گرفته تا کسرایی و ابتهاج و دریابندری. این آرمانگرایان به ناگزیر اهداف و مقاصد خود را با صدایی هماهنگ میکردند که ازدرون مارکسیسمِ حزب توده برمیخاست. این دوستانِ صفا و وفا، خاصه اسطورۀ آنان مرتضی کیوان، و گرایشها و باورهایشان چنان اثری بر روح و روان شاعر ما گذاشت که تا آخرعمر«به سلامت تئوریک سوسیالیسم باور داشت» و خود را «سوسیالیست» می خواند. روان این شاعر، این «پیر پرنیان اندیش» شاد باد!
غرض از نوشتن این چند کلمه چیز دیگری است زیرا ابتهاج آن قدر دوستدار شعرشناس و ارادتمند دوآتشه دارد که دربارۀ شخصیت و شعرش داد سخن دهند و میدهند و مسلما نیازی به «سیاه مشق» امثال من نیست. محرک من اظهار نظر افرادی است که گاه او را سرآمد غزلسرایان معاصر به شمار می آورند. بی تردید، سایه یکی از زبده ترین شاعران زبان فارسی در هفت دهۀ اخیر بوده است و در کنار شهریار و حسین منزوی و سیمین بهبهانی، غزلسرایی خوش قریحه و سرشناس و شهیر. دوست شاعرِ ابتهاج، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، برگزیدهای از نغزترین اشعار او را تهیه و تدوین و منتشرکرده است. برخی از اشعار او مانند «آینه در آینه»، «ایران، ای سرای امید»، «ترانه»، «بهانه»، «آواز نگاه»، «ارغوان» به سبب همراه شدن با ساز و آواز (موسیقی) در گوشها مانده و بر سر زبانها افتادهاند.
اما در پاسخ به کسانی که دربارۀ غزل او اغراق میکنند و آن را برتر و بهتر از غزل شهریار و منزوی تلقی میکنند باید گفت که اولا سخنانی از این قبیل اجتهاد در برابر نص است زیرا او در جاهای متعددی از کتاب «پیر پرنیان اندیش» به بزرگی و پیشکسوتیِ شهریار در غزل معاصر اذعان کرده و حسین منزوی را نیز در مرتبۀ دوم قرار داده است. ابیات سایه خطاب به شهریار شهرۀ آفاق است: «با من بی کس تنها شده یارا تو بمان / همه رفتند ازاین خانه، خدا را تو بمان / شهریارا! تو بمان بر سر این خیل یتیم / پدرا، یارا، اندوه گسارا تو بمان». ثانیا اگر ابتهاج پیشرو و سرآمد غزل معاصر است نوآوری و خلاقیتاش در کدام حیطههاست، در سبک، قالب، مضمون، وزن، ساختار، واژهها و ترکیبات و مفاهیم و …؟ به عنوان یک خوانندۀ علاقمند در هیچکدام از قلمروهای مذکور ابتکار خاص و حیرت انگیزی در شعر او ندیدهام اگرچه بی تردید شعر او نیز ویژگیهایی دارد که به خود او اختصاص دارد و در اشعار دیگران دیده نمیشود.
واضح و مبرهن است که مقصود هرگز تخفیفِ وجه شاعریت شخصیت ابتهاج یا تحقیر و انکار مقام و موقعیت شعر او نیست بل مراد دقیقا آن است که بدانیم چه معنا و مضمون تازه یا کدام وزن ویژه یا کدام کلمه و ترکیب یا کدام بیت بدیع و شورانگیزی در غزل او هست که خواننده با خواندن آن احساس کند که گویی با صدا و سبک و حال و هوا و سخنی نو آشنا شده است؟ تقریبا همه ساحتهای مذکور در غزل او قدمایی است. در غزل ابتهاج نه آن سادگی و صمیمیت دلنشینِ غزلِ شهریار هست و نه آن سرور و غرورِ غزل منزوی که همواره در تقلاست که قلهنشین شود. در شعر ابتهاج، به طور کلی، نه شناخت و دانش قوی دیده میشود و نه نیرویی که برانگیزانندۀ تفکر در خواننده باشد. این در حالی است که برخی اشعار شهریار هم واجد دانشاند و هم برانگیزانندۀ اندیشه. برخلاف بسیاری از غزلهای شهریار، بیشتر غزلهای ابتهاج صرفا زیبا و موزوناند اما به خواننده چیزی نمیدهند و دست خالی رهایش میکنند، شوق و اشتیاقاش را مضاعف نمیکنند و او را به فکر فرو نمیبرند. من ِخواننده با غم عشق و دردِ سوزان و وصفِ یار و شرحِ مصایب و فجایع و فلاکتهای زمانه که در شعر ابتهاج آمده است نمیتوانم همدلی و همذات پنداری کنم اما با شعر شهریار و منزوی فکرم و درکم به کار می افتد، برانگیخته میشوم، حتی میگریم، نگرشم به هستی و عالم و آدم دگرگون میشود و تا مدتها درگیرِ قوت و تاثیر سخنشان میمانم. شعر ابتهاج بیشتر به شرح و تفسیرِ منظومِ شعر حافظ میماند و خوانندهای که شعر حافظ را یکبار چشیده است ابیات ابتهاج را قدیم و مستعمل مییابد. تعابیر و کلماتاش عمدتا ماخوذ از دیوان حافظاند و بوی زندگی کنونی ایرانی و معاصرت نمیدهند. این در حالی است که شعر شهریار و منزوی سرشار از معانی و مایهها و درگیریهای انضمامیِ زندگی فردی و اجتماعی امروز ایرانیان است. حکایتها، مثلها، گفتگوها، کلمات قصار، ضربالمثلها، آیات و احادیث و ابیات و مصرعهای بزرگان سخن چنان در شعر شهریار و منزوی خوش نشستهاند که خواننده احساس خویشاوندی با روح شاعر میکند. لکن خواننده با خواندن پارهای از اشعار ابتهاج احساس نوعی سردی و بی طرفی میکند.
اگر غزل معاصر با شهریار آغاز میشود با غزل بلند و کم نظیر حسین منزوی به اوج خود میرسد. ملاحت و حلاوت و اصالت و هرروزینگی در شعر این دو شاعر نامور درحد تعادل و توازن است. بیشتر کسانی که منکرِ غزل این دو هستند تصورات و توهمات و توقعات دیگری دارند که در این جا نمیتوان بدان پرداخت. شادروان هوشنگ ابتهاج (سایه) تنها یکی از غزلسرایان معاصر ماست.
انتهای پیام
استاد گرامی اجازه بدهید پیکر این شاعر ارزشمند به خاک سپرده شود بعدا نظر خود را درباره مقام ادبی و غزل او مکتوب بفرمایید ،البته اگر به سنتهای ایرانی و اسلامی در این زمینه عقیده ای داشته باشید.با سپاس
به نکات خوبی اشاره شده و قابل استفاده بود سپاسگزارم. شاعر خوب بودن با سرآمد بودن تفاوت بسیار دارد.
به نکات خوبی اشاره شده و قابل استفاده بود سپاسگزارم. شاعر خوب بودن با سرآمد بودن تفاوت بسیار دارد. بیدلیل و صرفا بر اسا ذوق و سلیقه ننیتوتن عنوان سرآمدی را بذل کرد.
نگارنده دو ملاک برای رد سرآمد بودن سایه به دست داده: یکی اینکه خودش گفته دیگران از من بهتر بودند. و دوم اینکه نوآوری نداشته. هر دو ملاک، قابل مناقشه است.
سلام- سایه ، هر چه بود و هر که بود، به سن خودم ۵۰ سال با شاملو و منزوی و شهریار و مشیری زندگی کردم اما زیر سایه کلام سایه، به آرامش و معنی رسیدم. خرسندم که اگر حافظ را ندیدم و با او عشق کردم، سایه را دیدم و زیستن در دوران او را زیستم. یادش بخیر – هزاران و هزاران…