خطاب حر به لشکر عمر: حسین(ع) را دعوت کردید و به او تاختید! | نوشتاری از آیت الله عندلیب همدانی
شفقنا نوشت» آیت الله عندلیب همدانی، استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم در سلسله مطالبی به تبیین مواضع و ملاقات «حربن یزید ریاحی» با امام حسین(ع)، پرداخته است که شفقنا منتشر شده است:
اشاره مکرر به پیشنهادهای امام در کلام حر بن یزید
جناب حر از همان ابتدائی که خدمت امام سلام الله علیه رسید، یک سخنی را چند بار چه با امام، چه خطاب به لشکر تکرار میکند.
از جمله اولین بار[1] به امام عرض کرد، ما ظننت ان القوم یردون علیک ما عرضت علیهم ابدا، من گمان نمیکردم که این گروه آن پیشنهادهایی را که تو به آنها داده بودی، رد کنند.
بار دوم فاستقدم امام اصحابه ثم قال: ایها القوم، الا تقبلون من حسین خصله من هذه الخصال التی عرض علیکم فیعافیکم الله من حربه و قتاله؟
ای مردم، ای لشکر چرا یکی از این پیشنهادهایی را که امام برای ترک جنگ و جدال ارائه داد، نمیپذیرید تا خداوند شما را از گناه جنگ و نبرد با او عفو کند، آسوده کند، مبتلا نشوید.
بار سومی وقتی است که لشکر به او گفتند این سخنان به عمر بن سعد بگو، آنجا فکلمه بمثل ما کلمه به قبل، و بمثل ما کلم به اصحابه، همان سخنانی را که با لشکر گفته بود که از جمله طرح پذیرش یکی از پیشنهادهای امام باشد، مطرح کرد. که عمر بن سعد گفت من میخواستم و دوست داشتم که راهی برای ترک مخاصمه پیدا شود، اما نشد.
بار چهارم در خطبهایی است که خواهم خواند از جناب حر خطاب به لشکر. در آنجا به طور مشخص از پیشنهاد امام یاد میکند، میگوید چرا او را منع میکنید از اینکه او در یکی از شهرها و سرزمینهای پهناور الهی برود و خود و اهلبیتش در امنیت باشد.
این چهار بار که بار چهارم حر یکی از آن پیشنهادها را مطرح میکند. اینها را میتوانید در تاریخ طبری[2] و ارشاد مفید[3] مشاهده کنید.
در اینجا تذکر یک مطلب که ما قبلا مفصل بررسی کرده بودیم، لازم است، مطلبی را در بعضی از کتابها از جمله همین طبری و ارشاد به نقل از مقتل ابومخنف ذکر میکنند. مراجعه کنید تاریخی طبری[4] و ارشاد مفید[5] و آن نامهایی است که عمر بن سعد پس از ملاقات با امام به ابن زیاد مینویسد که در آن نامه چنین آمده است که امام پیشنهادهایی دارد:
ان یرجع الى المکان الذى منه اتى، خودش به هر مکانی که از آنجا آمده است برود.
او ان نسیره الى اى ثغر من ثغور المسلمین شئنا، هر مرزی که ما انتخاب کردیم برود آنجا زندگی کند فیکون رجلا من المسلمین له ما لهم، و علیه ما علیهم،
او ان یاتى یزید امیر المؤمنین فیضع یده فی یده، فیرى فیما بینه و بینه رایه، پیشهاد سوم هم اینکه برود پیش خود یزید. دست در دست او بگذارد. هر چه او رأی داد همان انجام شود.
همانجا ما فرمودیم این پیشنهاد سوم معارض دارد، در کتاب تذکره الخواص سبط بن جوزی[6] از عقبه بن سمعان که با امام بود، جز غلامان امام بود و زنده ماند و با امام در همه مراحل همراه امام بود، نقل میکند که من از مدینه تا عراق با امام بودم تا وقت شهادت او. و اللّه ما سمعته قال ذلک. چنین چیزی از طرف امام به عمر بن سعد پیشنهاد نشد.
پس این قسمت اخیر این گزارش که پیشنهاد رفتن پیش یزید باشد، اولا معارض دارد. ثانیا منافات دارد با آنچه جزء محکمات حادثۀ عاشورا است، و آن تصریح مکرر امام سلام الله علیه به عدم بیعت است. امام با اصل بیعت مخالفت کرده است بارها و فرموده است و علی الاسلام سلام. پس این پیشنهاد که دست در دست یزید بگذارم، اگر به معنای بیعت کردن باشد، با محکمات سخنان امام سلام الله علیه منافات دارد، و قطعا نمیتوان وضع ید را به ید، بر فرض اینکه امام چنین جملهایی را فرموده باشد، به معنای بیعت حساب کرد.
ثالثا لو سلمنا و تنزلنا به اینکه چنین پیشنهادی بوده، و چنین جملهایی را امام گفته باشد و از آنچه گفتیم غمض عین کنیم، که غمض عین ممکن نیست ولی لو تنزلنا، باید با توجه به مجموعۀ سخنان و رفتار امام من المدینه الی المکه من المکه الی کربلا، و الی شهادته، بگوییم مراد امام این بوده شما کارگزار یزید هستید بگذارید من ازاینجا به طرف شام بروم، با خود یزید که رهبر شما است ملاقات کنم، ببینیم چه میشود و این پیشنهاد هم برای این بوده است که اتمام حجت شود. برای این بوده است که تا آنجا که ممکن است آتش جنگ زبانه نکشد.
حال جناب حر رضی الله تعالی عنه در سه مورد، فقط سخن از پیشنهادها کرده است، یک جا که در خطبه است مشخصا پیشنهاد رفتن امام به یک سرزمین دیگر را مطرح میکند. معلوم میشود پیشنهادهای امام بین همه دائر و رائج و مشهور بوده است، امام از مردم طلبیده است که شما بودید که من را دعوت کردید، من که پیش خود نیامدهام، اما حال اگر نمیخواهید بگذارید خود با اختیار خود به همان مکانی که از آنجا آمدهام، یعنی مکه مکرمه بازگردم، یا شما انتخاب کنید یک نقطۀ دوردست مرضی را که من و اهل بیتم به آنجا برویم، من را رها کنید. من تسلیم شما نمیشوم. حال حر میگوید چرا این پیشنهادهای صلح جویانه و انسانی امام سلام الله علیه را ترتیب اثر ندادید؟ راجع به آن پیشنهاد سوم هم که سه نکته را عرض کردیم.
خطبۀ جناب حر خطاب به لشکر عمر بن سعد
وقتی برای بار سوم به قوم این پیشنهادها را فی الجمله بیان کرد و عمر بن سعد هم همراهی نکرد، فقال یا اهل الکوفه. اینجا این حر اسمی و وصفی، خطابۀ مشحون از حریت و آزادگی را ایراد میکند. حری که میگفت. من از نامههایی که به امام نوشته شده است، بیخبر بودم، حری که به خود امام میگفت من جزء آن دعوت کنندگان نبودم، حری که دید امام چه در ملاقاتش با خود او، نرسیده به کربلا، چه در ملاقات با عمر بن سعد در سرزمین کربلا راههای مسالمت آمیز امام را ابن زیاد و لشکر او، پاسخ منفی دادهاند، پیش از آنکه به میدان نبرد برود، خود احتجاج میکند، خود اتمام حجت میکند، نصیحت میکند در این خطبۀ مشحون از حریت و آزادگی:
یا اهل الکوفه، لامکم الهبل، مادرتان به عزایتان بنشیند.
و العبر[7] إذ دعوتموه، شما حسین را دعوت کردید، اینجا هم میخواهد بگوید من جز آن دعوت کنندگان نبودم، چنان که وقتی امام نامه ها را به او نشان داد، گفت اسم من که در بین این نامهها نیست، من دعوت نکردم.
حتى إذا أتاکم اسلمتموه، آنگاه که نزد شما آمد، تسلیمش کردید در برابر دشمن؟
و زعمتم انکم قاتلو انفسکم دونه، شما که در نامههای خود به امام نوشته بودید و تصریح کرده بودید که در راه امام و دفاع از او جانبازی میکنید، چه شد؟
ثم عدوتم علیه لتقتلوه، حال بر او تاختهایید و دست از او برداشتهایید و ارادۀ کشتن او را دارید؟ شما دعوت کنندگان؟
امسکتم بنفسه، او را شما بازداشتهایید، قدرت انتخاب امام را از او گرفتهایید، مهمان شما است
و أخذتم بکظمه، و أحطتم به من کل جانب، از هر سو امام را محاصره کردهایید.
فمنعتموه التوجه فی بلاد الله العریضه از اینکه امام بخواهد به سوی یکی از شهرهای خدا برود، او را باز میدارید. این سرزمینهای عظیم الهی
حتى یامن و یامن اهل بیته، تا هم او در امنیت باشد و هم اهل بیت او
و اصبح فی ایدیکم کالأسیر لا یملک لنفسه نفعا، و لا یدفع ضرا، اسیر دست شما است اختیار جلب سود و دفع ضرر را از او خود ندارد.
به این اسارت جناب قاسم بن الحسن در رجز خود اینگونه اشاره دارد:
و هذا حُسَینٌ کَالأَسیرِ المُرتَهَن
در ادامه جناب حر میگوید:
و حلأتموه و نساءه و اصیبیته و اصحابه عن ماء الفرات الجاری، همسران و کودکان و یارانش را باز داشتید از آب فرات الذى یشربه الیهودی و المجوسی و النصرانی،
و تمرغ فیه خنازیر السواد و کلابه، حیوانات بیابان از این آب استفاده میکنند، در این آب غوطهور هستند.
و ها هم أولاء قد صرعهم العطش، اما ببینید امام و کودکان و زنان و اصحاب او، از شدت عطش در حال جان کندن هستند و کأنّ در شرف مرگ هستند.
بئسما خلفتم محمدا فی ذریته! چه بد رعایت کردید با فرزندان رسول خدا، چه زشت رعایت پیامبر کردید، در مورد فرزندان پیامبر.
لا سقاکم الله یوم الظما، خدا شما را در روز عطش از تشنگی سیراب نکند
ان لم تتوبوا و تنزعوا عما أنتم علیه من یومکم هذا فی ساعتکم هذه،[8] اگر هم اکنون توبه نکنید، و دست برندارید از این روش ناپسندیدۀ خدا، خداوند شما را در روز تشنگی سیراب نکند.
این خطبۀ آزادگی جناب حر پیش از شهادتش.
جمله پیاده نظام لشکر عمر بن سعد به سوی جناب حر و بازگشت ایشان به سمت امام
در ادامه تواریخ اینگونه مینویسند:
فحملت علیه رجاله لهم پیاده نظامهای لشکر به او حمله کردند، ترمیه بالنبل، به او تیراندازی کردند فاقبل حتى وقف امام الحسین.
معلوم میشود برای جنگ تا الان نرفته است. آمد مجددا در خدمت امام سلام الله علیه تا کسب تکلیف کند و پاسخ تیراندازهای دشمن را در این مرحله نداده است. منتظر فرمان امام سلام الله علیه است.
گزارشها دربارۀ کیفیت نبرد و نحوۀ شهادت جناب حر
در مقتل ابومخنف و به دنبال آن به نقل از آن کتاب در مثل تاریخ طبری و کامل ابن اثیر و دیگر کتب تاریخی گزارشهای مختلفی از نحوۀ شهادت جناب حر بن یزید ریاحی نقل شده است که این گزارشها برخی نکتههای جنبی هم دارد از جمله آنچه در برخی از نقلها بود که حر سخن از پیشنهادهایی داشت که امام به لشکر داشته و آنها قبول نکردهاند، چه بسا ذهن انصراف پیدا میکرد به آن سه پیشنهادی که در گذشته مطرح شد که یکی از آنها این بود که دست در دست یزید گذاشته و با او ملاقات کند.
در مورد این قسمت به نقل از تذکره سبط بن جوزی نقل معارضی را آوردیم من فقط به عنوان یک منبع اشاره کردم چون قبلا این بحث را مفصلتر مطرح کرده بودم.
گزارش هلال بن یساف
حال در تاریخ طبری[9] یک گزارش مفصلی را که مربوط به شهادت حضرت مسلم سلام الله علیه است آورده و در ادامه اشاره میکند به اینکه امام سلام الله علیه در مسیر کوفه حرکت میکرد و از وقایع شهر کوفه اطلاع نداشت فاقبل الحسین و لا یشعر بشیء حتى لقى الاعراب، تا آن بادیه نشینان و یا کسانی که در بین راه با آنها ملاقات میکردند از آنها سوالاتی میکردند.
تا میرسد به اینجا: فانطلق یسیر نحو طریق الشام نحو یزید، امام حرکت خودش به سمت کوفه را منحرف کرد به سمت شام، برای این که با یزید ملاقات کند، فلقیته الخیول بکربلاء فنزل یناشدهم الله و الاسلام، امام که در کربلا که فرود آمد، با لشکر روبرو شد، آن ها را به خدا و دین اسلام سوگند میداد، از جمله عمر بن سعد، شمر بن ذی الجوشن و حصین بن تمیم
ناشدهم الحسین الله و الاسلام ان یسیروه الى امیر المؤمنین، فیضع یده فی یده، به آنها سوگند داد که بگذارند امام پیش یزید برود و دست در دست او بگذارد.
فقالوا: لا، الا على حکم ابن زیاد، باید هر چه ابن زیاد گفت انجام بشود
این قصه را تا به اینجا ناقلی به نام هلال بن یساف نقل میکند و در تاریخ ابومخنف آمده است و طبری هم از آنجا نقل کرده است. به اینجا که میرسد سراغ قضیۀ حر میرود:
و کان فیمن بعث الیه الحر بن یزید الحنظلى ثم النهشلی على خیل، فلما سمع ما یقول الحسین، وقتی حر این جملات و پیشنهاد های حسین را شنید
قال لهم: الا تقبلون من هؤلاء ما یعرضون علیکم! آیا از این ها این پیشنهادهایی را که مطرح کردهاند نمیپذیرید، -که این جمله در ذیل آن قسمتی آمده که از جملۀ پیشنهادها، مهمترین آنها که ذکر شده ملاقات با یزید است.- آیا این خصوص پیشنهادی را که امام مطرح کرده است نمیپذیرید؟
و الله لو سألکم هذا الترک و الدیلم ما حل لکم ان تردوه! او که پسر پیغمبر است و مسلمان، اگر از ترک و دیلم یا کسانی که مشهور به اسلام قبلا نبودهاند این ها از شما این درخواست را داشتند، شما جایز نبود، روا نبود که این پیشنهادها را رد کنید.
فأبوا الا على حکم ابن زیاد، آنها نپذیرفتند مگر همان تسلیم شدن در برابر حکمی که ابن زیاد کرده است.
فصرف الحر وجه فرسه، و انطلق الى الحسین و اصحابه، حر روی اسب را برگرداند و به سمت امام و اصحاب او حرکت کرد،
فظنوا انه انما جاء لیقاتلهم، به گونهایی که برخی از لشکر امام او را که دیدند، گمانشان این بود که او که به این سمت میآید چه بسا برای جنگیدن آمده است،
فلما دنا منهم قلب ترسه و سلم علیهم، همین که نزدیک لشکر امام رسید، سپرش را وارونه گرفت
ثم کر على اصحاب ابن زیاد فقاتلهم، حمله کرد به لشکر ابن زیاد
فقتل منهم رجلین، ثم قتل (رحمه الله)
عرض کردم این گزارش که من تلخیصش کردم، بخشی از آن مربوط به حر نیست، مربوط به جریان جناب مسلم بن عقیل و حرکت امام به سمت کربلا و در پایان هم این ماجرا از جناب حر به یزید ریاحی است.
چند نکته در مورد این گزارش
در مورد این گزارش نکتۀ اولی را که عرض میکنم معارضی است که این گزارش در مورد پیشنهاد ملاقات با یزید دارد و جلسۀ گذشته به آن اشاره شد. این معارض اختصاص به کتاب تذکره الخواص ندارد و اگر این کتاب ذکر شد، یک نمونه را عرض کردم و الّا در خود همین مقتل ابومخنف اصل معارض آمده است و اگر تذکره الخواص و دیگران هم آورده اند منبع خود ابومخنف است و همین طبری که در اینجا[10] این گزارش را از ابومخنف آورده است در ص 43 پس از آن که ملاقات امام را با عمر بن سعد را گزارش می کند و پیشنهادها را بیان می کند در همین صفحه و صفحۀ 414 از همین ابومخنف معارض را آورده است:
فاما عبد الرحمن بن جندب فحدثنی عن عقبه بن سمعان، ابو مخنف با یک واسطه از عقبه بن سمعان که همراه امام بوده و زنده مانده است نقل میکند:
قال: صحبت حسینا فخرجت معه من المدینه الى مکه، و من مکه الى العراق، و لم افارقه حتى قتل، و لیس من مخاطبته الناس کلمه بالمدینه و لا بمکه و لا فی الطریق و لا بالعراق و لا فی عسکر الى یوم مقتله الا و قد سمعتها الا و الله ما اعطاهم ما یتذاکر الناس و ما یزعمون، من ان یضع یده فی ید یزید بن معاویه، و لا ان یسیروه الى ثغر من ثغور المسلمین، و لکنه قال: دعونی فلاذهب فی هذه الارض العریضه حتى ننظر ما یصیر امر الناس.
من در تمام مسیر و در خود کربلا با امام بودم، همه صحبتها را شنیدهام، سخنی از دست گذاشتن در دست یزید و ملاقات با او مطرح نبود، حتی در این جا آن پیشنهاد دوم که رفتن به سوی یکی از مرزها است نیز مطرح نبود. آنچیزی که بین مردم شایع است از امام نشنیدم، آنچه از او نشیدم که بگذارید به یک گوشهایی از سرزمین پهناور بروم ببینم کار این مردم به کجا خاتمه پیدا می کند.
پس اولا آن گزارشی را که طبری در ص 392 آوردیم با نقل خود طبری از ابو مخنف معارضه داشت، پاسخهای دیگری هم در جلسۀ گذشته دادیم که نیاز به تکرار ندارد.
و اما نکتۀ دوم اینکه در مورد کیفیت ملاقات حر با امام و لشکر یک اضافه دارد، من عرض کردم ماجرای حر را باید از این گزارشهای تکه به تکه جمع بندی کرد و نتیجهگیری کرد. در آن گزارشهایی که در جلسۀ قبل داشتیم، این جمله نبود که حر وقتی به سمت لشکر امام رفت، آنها گمان کردهاند به جنگ آمده بعد او برای این که نشان دهد به جنگ نیامده و تسلیم شده است سپرش را واژگون گرفته است. این وارونه گرفتن سپر در جنگها یک علامت بوده برای کسی که به سمت لشکر مقابل حرکت می کرده است تا بدانند او برای جنگ نیامده است. یک نقیصهایی که در این گزارش هم هست، از گفتوگوهای امام سلام الله علیه با حر سخنی به میان نیامده است.
این یک گزارش دیگر و نکتههایی که در آن هست.
گزارش دوم؛ گزارش محمد بن قیس
گزارش دوم باز در تاریخ طبری[11] است. در آنجا باز از جناب ابو مخنف نقل میکند که او از شخصی به نام محمد بن قیس نقل میکند:
قال: لما قتل حبیب بن مظاهر هدّ ذلک حسینا
بسیار سنگین تمام شد شهادت جناب حبیب برای امام. کأن رکن امام از بین رفت.
و قال عند ذلک: احتسب نفسی و حماه اصحابى،
در این مورد گفت خودم و حامیان خودم را، اصحاب و یاران خود را به حساب خدا میگذارم. یعنی آنچه از این مصائب و درد و رنج بر من رخ می دهد واگذار به او کردم. بعد راوی که محمد بن قیس است میگوید:
قال: فاخذ الحر یرتجز و یقول:
این گزارش نشان میدهد به میدان رفتن حر پس از شهادت حبیب بوده است. این را داشته باشید تا ببینیم گزارشی مخالف این داریم یا که نه. فعلا در ذهنتان باشد که شهادت حر و به میدان رفتن او پس از حبیب بوده است.
شروع به رجز خوانی کرد و گفت:
آلیت لا اقتل حتى اقتلا و لن أصاب الیوم الا مقبلا
سوگند خوردهام که تا نکشم کشته نشوم و سوگند خورده ام که امروز تنها از روبرو بر من ضربه بخورد.[12]
اضربهم بالسیف ضربا مقصلا لا ناکلا عنهم و لا مهللا
آنها را با شمشیر ضربتی برنده و قطاع میزنم نه از آنها دست میکشم و نه باز پس مینشینم.
و أخذ یقول أیضا: باز در رجز خود میگفت:
اضرب فی اعراضهم بالسیف عن خیر من حل منى و الخیف
من با این شمشیر به همه اطراف این سپاه حمله میکنم و در این ضربه زدن از بهترین ساکن منا و خیف دفاع میکنم
اشاره است به شجرۀ پاک حسینی که مکی است و بهترین کسی است که در منا و خیف پا گذاشته است و تاکنون حاجی ایی مثل او و در حد او و دارای شجرۀ پاک او، نبوده است.
در این گزارش امتیاز او این رجز حر بود که در گزارش های گذشته نبود و نیز این قسمت که حر پس از جناب حبیب به میدان رفته است و نکتۀ سوم این است:
فقاتل هو و زهیر بن القین قتالا شدیدا، فکان إذا شد أحدهما، فان استلحم شد الآخر حتى یخلصه، ففعلا ذلک ساعه ثم ان رجاله شدت على الحر بن یزید فقتل،
از این ذیل گزارش استفاده میشود که جناب حر به همراه جناب زهیر بن القین نبرد میکرده است. اگر نبرد به گونهای پیش رفت که یکی از اینها خوف محصور واقع شدنش از سوی دشمن بود، یکی از این دو بزرگوار میترسید که دیگری گرفتار دشمن شود، و گرد او را بگیرند، حمله میکرد و این حلقۀ محاصره شکسته می شد، به کمک یکدیگر میشتافتند تا مدتی. تا اینکه پیاده نظام لشکر عمر بن سعد بر حر بن یزید حمله کردند و او به شهادت رسید.
این هم یک گزارش دیگر از کیفیت نبرد و به شهادت رسیدن جناب حر بن یزید ریاحی باز گزارش های دیگر هست، که در جلسات بعد عرض خواهم کرد.
[1] شاید بتوان گفت اولین بار در گفتوگویی بود که بین جناب حر و عمر بن سعد قبل از پیوستن حر به لشکر امام رخ داد: «قال: ا فما لکم فی واحده من الخصال التی عرض علیکم رضا؟» قال عمر بن سعد: اما و الله لو کان الأمر الى لفعلت، و لکن امیرک قد ابى ذلک.
[2] ج 5، ص 427
[3] ج 2، ص 99 به بعد.
[4] ج 5، ص 411 به بعد.
[5] ج 2، ص 86.
[6] ص 224.
[7] به اشکی که بر گونهها جاری شود و عبور کند، تعبیر عبره و عُبر میشود.
[8] تاریخ طبری، ج 5 ، ص 428.
[9] ج 5، ص 391 و 392.
[10] ص 392
[11] ص 440 و 441
[12] کنایه از این است که پشت به دشمن نکنم و از معرکۀ نبرد گریزان نشوم.
انتهای پیام