از فایل صوتی فروردین 65 تا مرداد 67 آیت الله منتظری
«مجتبی لطفی»، یکی از شاگردان آیت الله منتظری یادداشتی را برای انتشار به انصاف نیوز ارسال کرده است که در آن به یادداشت سید ضیاء مرتضوی، دیگر شاگرد آن مرحوم پاسخ داده شده [لینک به یادداشت آقای مرتضوی + یادداشت تکمیلی]. عنوان یادداشت آقای لطفی این است: «از فایل صوتی فروردین 65 تا مرداد 67 مرحوم آیت الله منتظری | تاملاتی در نوشتار جناب آقای سید ضیاء مرتضوی»
از آنجا که انصاف نیوز یادداشتهای آیت الله مرتضوی را تاکنون در این باره منتشر کرده، پاسخ دریافتی را نیز به صورت کامل منتشر میکند و انتظار دارد که مطابق تاکید عالی ترین سطوح بر برقراری کرسیهای آزاداندیشی، از انتشار بحثهای اینچنینی استقبال و از نتیجهی آن استفاده شود.
متن کامل یادداشت آقای لطفی در پی میآید:
اشاره: پس از انتشار فایل صوتی مربوط به جلسهی مرحوم آیت الله العظمی منتظری پیرامون اعدامهای مردادماه 67 با آقایان پورمحمدی (نماینده وزارت اطلاعات)، اشراقی (دادستان)، نیّری (قاضی شرع اوین) و رئیسی (معاون دادستان)، که متصدیان تشخیص مصادیق و اجرای حکم امام خمینی بودند، مشروحترین و مؤدبانهترین نقدی که تا به حال بر اعتراض آیت الله منتظری نوشته شده و در صدد تبیین فقهی حکم مذکور است، از جناب آقای سید ضیاء مرتضوی از شاگردان فقیه عالیقدر و از مسوولین موسسه تنظیم و نشر آثار امام در قم میباشند.
بخشی از نوشتار این بزرگوار و گرامی به دنبال آن است تا ثابت کند که دیدگاه آیت الله منتظری دچار پارادوکس است و برای عینیت بخشیدن به این ادعا به جلسهی درسی از استاد مرحوم در سال 65 نیز استناد کردهاند. آقای مرتضوی در ادامه، به بحث بغات پرداخته و معتقدند بر اساس فتاوای مرحوم امام خمینی و مرحوم آیت الله منتظری حکم اعدام شدگان مرداد 67 شرعی و قانونی بوده است. من به دنبال بحث فقهی آن جناب نیستم و شاید وقتی دیگر یا دوستان دیگر بدان بپردازند اما در بارهی مشابهت و تناقضاتی که ناقد محترم در بارهی دو جلسه از مرحوم استاد یعنی جلسهی درس فروردین 65 و مرداد 67، مطرح فرمودند و هم چنین نحوهی اجرای حکم مرحوم امام، ذکر نکاتی هر چند مختصر را خالی از لطف و فایده نمیدانم و به ترتیبی که در پی خواهد آمد به تأملاتی در بارهی نوشتار استاد مرتضوی میپردازم.
چون که جناب استاد مرتضوی از روی دفتر تقریرات خویش به مطالب طرح شده توسط فقیه عالیقدر در جلسهی درس 27 فروردین 65 پرداخته و بر این اساس به نقادی پرداختند در ابتدا مشروح سخنان ایشان را بدون ویرایش که از نوار پیاده شده ذکر مینمایم و سپس به روایت ایشان از جلسهی درس پرداخته و به تجزیه و تحلیل موضوع خواهیم پرداخت.
قطعاً این بحث طلبگی است و چنانچه آقای مرتضوی مؤدبانه از لحاظ علمی – گرچه با تیتر یک بام و دو هوا! (در روزنامهی جمهوری اسلامی) -، با صراحت تمام، استاد مشترکمان را نقد کردند به بنده نیز چنین اجازهای خواهند داد و انتظار من از جناب آقای مرتضوی این است که اگر اعتقاد دارند رمقی از عدالت در برخی از رسانههای منتشر کنندهی نقد ایشان وجود دارد این نوشته را هم با سفارش ایشان منتشر نمایند گرچه با تجربهای که از امثال روزنامهی جمهوری اسلامی دارم چنین انتظاری ساده انگارانه است و استناد به قانون مطبوعات در این جا ساده لوحانه! بی شک مقضای طلبگی بودن این مباحث اقتضا دارد که عاملان اجرای نادرست امام در این اندیشهی خام سیر نکنند که در پس این مباحثات آنان در حاشیهی امن قرار خواهند گرفت و از پاسخ گویی مبرا شوند بلکه صورت مسأله دچار مرور زمان نخواهد شد و لاجرم آنها هستند که باید زوایای این رخداد تلخ اعدامها را به طور شفاف گرچه به زیانشان باشد، رمز گشایی کنند.
الف: مشروح سخنان مرحوم آیت الله العظمی منتظری در ابتدای درس خارج فقه
(27 فروردین 1365)
“اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین”
«یکی از جنایات بزرگی که در این روزها واقع شد در عصر ما، حمله وحشیانه و سبعانه آمریکا به شهرهای طرابلس و بنغازی از شهرهای لیبی بود که سبب کشته و مجروح شدن افراد زیادی شد و این طور که گفته شد شاید بیش از 100 نفر کشته شدند؛ کسانی که در خواب بودند و افراد غیر نظامی. و این یکی ازجنایات دولت آمریکا و همپیمانان آنهاست و مسلمانها نسبت به این مسائل نمیتوانند بی تفاوت باشند. همین طور که حدیث خواندیم از پیغمبراکرم (ص): «الْمُؤْمِنُونَ فِی تَبَارِّهِمْ وَ تَرَاحُمِهِمْ وَ تَعَاطُفِهِمْ کمَثَلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَکی تَدَاعَی لَهُ سَائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمَّی»، بنی آدم مثل یک پیکر میمانند یک جای بدن درد داشته باشد سایر اعضا و جوارح همدردی دارند با او. همدردی فقط اظهار همدردی نیست یعنی تمام نیرویشان را صرف میکنند تا این که آن درد و آن آفتی که پیدا شده برطرف کنند. علی ایّ حال، یک وظیفهای است برای همه که این مسائل پیش میآید، همه مسلمانها امت واحدهاند: «کنتم امه واحده». و حمله به لیبی حمله به همه مسلمانهاست، حمله به اسلام است و بی تفاوت ماندن در برابر آنها گناه بزرگی است. و این بهانه آمریکا دارد که نمیدانم مبارزه با تروریسم! اصلاً خود آنها اساس سیاستشان ترور و قتل و کشتار است. صد درصد، آمریکا امکاناتش را در اختیار اسراییل قرار داده با این که اسراییل بر اساس ترور و کشتار وحشیانه مردم مسلمان فلسطین روی کار آمد. فلسطین دست مسلمانان بود، تروریستهای یهود با حمایت انگلستان و آمریکا مسلمانها را وحشیانه قتل عام کردند از کوچک و بزرگ؛ و بعد یک دولتی تشکیل دادند حدود چهار میلیون فلسطینی را آواره کردند در دنیا. آنوقت این تروریسم نیست؟! یا مثلاً آمریکا یک دفعه حمله میکند به کوبا در خلیج خوکها، نیروهای کوبایی را کمک میکنند برای این که کوبا را واژگون کنند، نتواستند. گرنادا را خود آمریکاییها نیرو پیاده کردند، اصلاً آنجا را اشغال کردند. اینها تروریزم نیست؟! در ویتنام چقد جنایت کردند آمریکاییها، منتها بالاخره با افتضاح بیرون رفتند. اینها اساس سیاستشان بر ترور است، سازمان سیا اساس سیاستش بر ترور شخصیتها و مردم جهان سوم است و آنوقت به اسم تروریزم دارند با الفاظ این جور بازی میکنند! اصلاً همه سیاست دولت آمریکا بر اساس ترور پایه گذاری شده و آنوقت به اسم مبارزه با تروریزم این جنایتها را انجام میدهند! انگلستان هم مثل او با آمریکا همگام بوده در این جریان. و این که کشورهای عربی میآیند می گویند ما محکوم میکنیم کار آمریکا را، ازشان این معنا پذیرفته نیست به صرف زبان بگویند. شما امکاناتتان را در اختیار آمریکا میگذارید، پول شما در بانکهای آمریکاست، نفت خود را به آمریکا میدهید، نماینده رئیس جمهور آمریکا چند روز پیش در خانه شما با هم گپ میزدید و قردادهایتان را باهم بستهاید حالا به حسب ظاهر محکوم میکنید؟! اگر راست می گویید و غیرت دارید بایستی تجدید نظر بکنید در رابطه خودتان با آمریکا. والله! هیچ طور هم نمیشود. ایران سفارت آمریکا را اشغال کرد و جاسوسهای آمریکا را بیرون کرد و آمریکا هیچ غلطی نتوانست بکند. همه این چوبی که ما میخوریم از همین سردمداران کشورهای اسلامی است که میتوانند با قطع رابطه با آمریکا، آمریکا را به زانو درآورند؛ خودتان هم شخصیت پیدا میکنید. با این که نفت دارید امکانات دارید، خودتان را ذلیل ریگان و امثال او کردهاید. بر گردند به شخصیت اسلامی خودشان و تجدید نظر کنند در روابطشان با آمریکا. نفتشان را این جور حراج نکنند در بازارهای آمریکا. «لا تتخذوا بطانه من دونکم لا یألونکم خبالا ودّوا ما عنّتم» آمریکا خیر شما را نمیخواهد امکانات را از شما میگیرد در اختیار اسرائیل قرار میدهد که پدر همهتان را در آورد. هرچه ما بگوییم جنایتها در منطقه ما توسعه پیدا میکند بر اثر بی غیرتی همینهایی است که در کشورهای اسلامی دارند حکومت میکنند. اگر یک ماه نفتشان را قطع میکردند و به آمریکا نمیفروختند آمریکا به زانو در میآمد. تجدید نظر در رابطهشان بکنند. ما آمریکا را بیرون کردیم هیچ طوری هم نشد؛ هیچ غلطی هم نتوانست بکند. اگر خیال کردید به این جور آمریکا شما را حفظ بکند؛ دنیای امروز جوری است که ملتها دارند رشد پیدا میکنند و شماها اگر این جور باشید سرنوشت مجمدرضای پهلوی در انتظار شماها هم هست. مگر این که تجدید نظر کنید در روابطتان و الا ملتها رشد پیدا کرده ا ند. اگر با اسلام و ملتها آشتی کنید ممکن است شما را خدا و ملتها ببخشند. «انّ الله لا یُغیّر ما بِقوم حتی یُغیّروا ما بانفسهم.» آمریکا هر چه به داد محمد رضای پهلوی رسید به داد شماها هم میرسد. تا دیر نشده واقعاً در مقابل این جنایت باید ایستادگی کنند. نه این که با بوش بنشینند همگامی کنند بعد هم در زبان بگویند ما محکوم میکنیم. و در این جنایات و امثال این جنایات تمام سربازان آمریکایی، افسران آمریکایی همه اینها به ملت مسلمان حق میدهد که اینها را مورد حمله قرار دهند برای این که «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم» و لو این که هواپیماهای خاصی از آمریکا آمدند و آنجا را بمباران کردند اما امیرالمؤمنین در نهج البلاغه راجع به مردم جنگ جمل میفرماید: «فَوَاللَّهِ [إِنْ] لَوْ لَمْ یصِیبُوا مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا رَجُلًا وَاحِداً مُعْتَمِدِینَ لِقَتْلِهِ بِلَا جُرْمٍ جَرَّهُ لَحَلَ لِی قَتْلُ ذَلِک الْجَیشِ کلِّهِ إِذْ حَضَرُوهُ فَلَمْ ینْکرُوا وَ لَمْ یدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسَانٍ وَ لَا بِیدٍ دَعْ مَا [إِنَّهُمْ] أَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِینَ مِثْلَ الْعِدَّةِ الَّتِی دَخَلُوا بِهَا عَلَیهِم». ما در این جنایاتی که انجام میشود، همه نیروهای آمریکایی، دیپلماتهای آمریکایی، آنها که به این دیپلماتها راه میدهند و با اینها خوش و بش میکنند همه اینها را شریک می دانیم. از یکی از جنایات آمریکا و فرانسه و شوروی همه اینها این که یک صدامی را تحریک کردند و دارند تقویت میکنند دلارهای نفتی همان کشورها، صدام را روی پای خودش نگه داشته. اگر چنانچه ملت عراق، ملت ایران، شهرهای عراق شهرهای ایران همه مورد هجوم قرار میگیرد و همه این افراد شهید میشوند و شهرها خراب میشود، گناهش فقط گردن صدام نیست، صدام داخل آدم نبود. همانهایی که صدام را تحریک کردند و همینهایی که پول و امکانات در اختیار صدام میگذارند، همه اینها در این جنایات شریکند و ما همه اینها را شریک می دانیم مگر این که تجدید نظر کنند، توبه کنند، کمکهایشان را از صدام قطع کنند و آن وقت صدام دیگر هیچ غلطی نمیتواند بکند. اینکه کنار بنشینند و بگویند چنین است و میخواهیم مُصلح بشویم، آن روزی که صدام آمد شهرهای ایران را خراب کرد و مردم ما را شهید کرد و در گورهای دسته جمعی دفن کردند، اینها بغمه گرفته بودند! حالا که یک کمی ملت ایران جنب و جوش پیدا کرده و میخواهد انتقام بگیرد سروصداشان بلند شده. علی ایُّ حال، در این جنایاتی که از طرف صدام میشود همه اینها شریکند. آن همه شهرهای ایران را زدند، ترور نبود ولی دو تا آمریکایی در کابارهای در آلمان مجروح شدند و معلوم نیست چه کسی انجام داده، آنوقت آمریکا این جور جنایت میکند. آنها فقط به زبان محکوم میکنند و این کشورهای غیر متعهد هم فقط حرف میزنند. صرف عدم تعهد دردی دوا نمیکند اگر راست می گویید متعهد بشوید با آمریکا و جنایت کاران ترک [قطع] ارتباط کنید، در مضیقه قرار دهید، امکانات خود را در اختیار آمریکا قرار ندهید و الا عدم تعهد آن هم به زبان، بی فایده است. علی ایُّ حال، در این جنایت آمریکا و انگلیس و فرانسه؛ فرانسهای که این همه تروریستها را در خودش جا داده، کسانی که سبب انفجار حزب جمهوری و این همه عزیزان ما را به شهادت رساندند، تروریستها را میفرستند داخل ایران، پاسدارها، بسیجیها، جهادیها و دیگر افراد را ترور میکنند سر نخش هم فرانسه است و آمریکاست و از آنها حمایت میکنند آنوقت اینها تروریزم نیست؟! و آمریکا میگوید ما میخواهیم مبارزه با تروریسم بکنیم! سر دسته تروریستها در پاریس است و در حمایت فرانسه و آمریکا هستند. علی ایُّ حال، بایستی که مسلمانها یک فکر اساسی بکنند. هم دولتها گناهکارند اگر چنانچه در مقابل آمریکا جدا ایستادگی نکنند و هم ملتها، اگر چنانچه در مقابل سکوت دولتها سکوت بکنند. بالاخره یک میلیارد مسلمان اگر با هم هماهنگ میشدند آمریکا و انگلیس و فرانسه اسرائیل همه اینها را میتوانستند سر جایشان بنشانند و در اثر این که قدرتهایتان و امکانات خود را در اختیار آنها میگذارید آنها این جنایات را انجام میدهند. بعد هم مینشینید و لفظی محکوم میکنید. این وظیفه است و سکوت کردن در مقابل این جور جنایات گناه بزرگی است. برای این که مسلمانان امه واحده، بشریّت امه واحده است هر کس غیرت دارد باید این جور باشد در برابر ظلم و جنایت و سکوت هم نکند. شوروی هم بدتر که دارد ملت افغانستان را از پیر و جوان قتل عام میکند. آمریکا از شوروی بدتر، شوروی از آمریکا بدتر، فرانسه هم از همهشان بدتر، آن پیر استعمار انگلستان از همه بدتر! چون که او از اول آمد این درس را به آنها داده است. اینها همه بچههای آن پیر استعمار انگلستانند. همه کفر ملت واحده است، اسلام هم ملت واحده است و اسلام و عدالت نباید در مقابل ظلم و جنایت بی تفاوت باشد. این یک؛ مساله دیگر که از ما میپرسند این است این روزها زیاد از ما میپرسند این که حضرت امام (مدظله) دستور یک بسیج عمومی دادند برای جبههها. البته جبههها باید حفظ بشود و به اندازه کفایت بایستی هم سرباز باشد، پاسدار و روحانی باشد اما معنایش این نیست که استاندارها، فرماندارها رؤسای دادگاهها و … همه را تعطیل کنیم، ده روز – بیست روز در جبهه بمانیم، بعد خسته بشویم و برگردیم و بگوییم خب جبههمان را هم رفتیم…! خب حالا برویم سر درسمان…»
ب: روایت و برداشت جناب آسید ضیاء مرتضوی از جلسه درس 27 فروردین
«در 26 فروردین 1365 جنگندههای آمریکا به هدف کشتن سرهنگ قذافی به مقر او در بنغازی لیبی حمله کردند. در این حمله تنها به دختر یا دخترخوانده وی آسیب رسید. نگارنده درست به خاطر دارد و در دفتر تقریرات درسی خود نیز یادداشت کرده است که روز بعد مصادف با چهارشنبه 27 فروردین، آیتالله منتظری تمام وقت جلسه درس فقه را که با حضور صدها نفر در حسینیه جنب بیت ایشان تشکیل میشد، به موضوع حمله آمریکا اختصاص دادند و ضمن محکوم کردن شدید آن، به صراحت و قاطعیت و مستند به برخی ادله فقهی، بر جواز کشتن هر سرباز آمریکایی و نیز هر آمریکایی که وابسته به دولت آمریکا باشد، در هر یک از کشورهای جهان که به سر ببرند، حکم کردند و این حکم را به همه کسانی که به این آمریکاییان پناه میدهند توسعه دادند؛ با این بیان که دولت آمریکا به سرزمینی اسلامی حمله کرده است و از این رو خون همه وابستگان به چنین دولتی هدر است. ایشان در استدلال بر این حکم قاطع و عام که از نگاه ما شاگردان نیز موضعی اصولی و قابل دفاع بود، از جمله به آیه «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم» استناد کردند و جالب آنکه این سخن امیرالمؤمنین علی (ع) در نهجالبلاغه را نیز در شمار ادله حکم خود ذکر کردند که حضرت (ع) طبق این نقل کشتن تمام سپاهیان جمل، به این دلیل که تنها یک نفر از مسلمانان بیگناه کشته باشند، را برای خود حلال میشمارد، چه رسد که افراد زیادی را کشته بودند. یعنی همین که افراد به گونهای وابسته به دولت آمریکا بودند، هرچند به عنوان مثال کارمندی بیش در یک سفارتخانه آمریکا نبودند و از پیش نیز حتی خبری از قصد حمله امریکا به مقر سرهنگ قذافی نداشتند، طبق این حکم مهدورالدم شمرده شدند! خون همه حامیان و پناهدهندگان به آنان نیز که مرحوم استاد از آنان به عنوان «مزدوران» نام بردند هدر اعلام شد و واقعیت آن است که ما نیز همه این موضع قاطع را مطابق موازین شرعی و فقهی میدانستیم و نگارنده با همین تلقی گمان میکرد این سخنان آن روز در صدر اخبار داخلی مطرح خواهد شد اما بر خلاف انتظار و گویا با توجه به بار حقوقی و پیآمدهای آن انعکاسی نیافت. اما این حکم از موضع یک فقیه شناختهشده حوزه که در جایگاه قائممقامی رهبری نیز بودند صادر شد… اما یک پرسش را نمیتواند نادیده بگیرد؛ … و آن اینکه مرحوم استاد آیتالله منتظری که این گونه در این جلسه به نقد موضع امامخمینی درباره «منافقان بر سر موضع» میپردازند و آن را به رغم مبنایی که خود ایشان در موضوع باغیان دارند و به آن اشاره خواهد شد، جنایت و خونریزی بیسابقه و ماندگار در تاریخ و مایه ننگ میشمارند، چگونه حدود دو سال پیش از آن خود به صراحت خون آن همه امریکاییان را در هر کجای عالم که بودند، تنها به دلیل اینکه دولت متبوع آنان به مقر یکی از سران دولتهای اسلامی حمله نظامی کرده است و نیز خون دیگرانی که به آنان جا و پناه دهند هرچند مسلمان بودند، برای همه کسانی که قدرت داشته باشند، بدون تشکیل هیچ دادگاهی مباح و هدر میدانند؟! باید از کسانی که متن جلسه یادشده را به هدف نقد موضع امامخمینی منتشر کردند پرسید: چه فرقی است میان وابستگی صرف افراد به دولت آمریکا که به صرف اقدام تجاوزکارانه دولت متبوعشان مهدورالدم اعلام شدند با اینکه نه تنها در این اقدام شرکت نداشتند بلکه چه بسا راضی به آن نیز نبودند و میان زندانیان منافق و مجرمی که به رغم چند سال جنایتگسترده در کشتار بیگناهان و خیانت بزرگ سازمانشان در تجاوز نظامی به مرزها و شهرهای کشور، بر موضع وابستگی خود به این سازمان و سران آن پافشاری داشتند؛ سرانی که دستشان تا مرفق در خون هزاران زن و مرد و شخصیتهای خدمتگذار مانند شهید مظلوم و بیش از هفتاد تن از یاران وی و رئیس جمهوری و نخستوزیر کشور و امامان جمعه فرو رفته بود؟!» (مقالهی آقای مرتضوی، برگرفته از روزنامهی جمهوری اسلامی و فضای مجازی)
تأملاتی چند:
- روایت: «تمام وقت جلسه درس فقه را که با حضور صدها نفر در حسینیه جنب بیت ایشان تشکیل میشد، به موضوع حمله آمریکا اختصاص دادند» نادرست است که البته نکتهی مهمی نیست ولی اگر ایشان در دفتر تقریرات خود چنین نگاشتهاند با نوار همخوانی ندارد و مرحوم استاد یک نکتهی دیگر در بارهی رفتن و تجهیز جبههها فرمودند و سپس در موضوع جاسوس و جاسوسی، به تدریس پرداختند.
- پاراگراف: «بر جواز کشتن هر سرباز آمریکایی و نیز هر آمریکایی که وابسته به دولت آمریکا باشد، در هر یک از کشورهای جهان که به سر ببرند، حکم کردند و این حکم را به همهی کسانی که به این آمریکاییان پناه میدهند توسعه دادند؛ با این بیان که دولت آمریکا به سرزمینی اسلامی حمله کرده است و از این رو خون همهی وابستگان به چنین دولتی هدر است… یعنی همین که افراد به گونهای وابسته به دولت آمریکا بودند، هرچند به عنوان مثال کارمندی بیش در یک سفارتخانه آمریکا نبودند و از پیش نیز حتی خبری از قصد حمله امریکا به مقر سرهنگ قذافی نداشتند، طبق این حکم مهدورالدم شمرده شدند! خون همه حامیان و پناهدهندگان به آنان نیز که مرحوم استاد از آنان به عنوان «مزدوران» نام بردند هدر اعلام شد.»، دقیق نیست و برداشت شاگرد از مطلب استاد است زیرا:
یکم: مرحوم استاد از عبارت “مهدورالدم” و “مزدور” استفاده نکردند. و بهره نبردن از واژه مهدور الدم که بار فقهی مهمی دارد شاید ناقل محترم را به تجدید نظر در برداشت از سخنان استاد مرحوم وادارد.
دوم: پس از انقلاب مشاهده میکنیم که در دنیا مسوولان ایرانی بیش از نرم جهانی سخن رانی میکنند. از بالا گرفته تا رییس جمهور تا وزیر و وکیل، تا دیگر روسای قوا و… حتی فرماندهان نظامی به خود این حق را میدهند که سخن ران خوبی باشند و گوش خلایق هم میباید در اجاره آنان باشد! تا این جای کار باز هم مشکلی نیست اما ایراد عمده این است که گاهی سخن رانیها به منزلهی حکم یا قانون تلقی میشود. رییس اسبق دستگاه قضا روزی گفته بود سخنان رهبری برای ما به منزلهی قانون است. این مختصر را گفتم تا معلوم گردد که نمیتوان یک سخن رانی سیاسی را که در واکنش به یک واقعه در سطح جهان یا منطقه انجام شده، حکم یا فتوا تلقی کرد گرچه از سوی یک فقیه هم ایراد شده باشد. چنان چه در دروس عالی فقه، استاد به طرح و بررسی یک فرعی فقهی میپردازد اما نمیتوان از این سیر بحث، حکم یا فتوایی را به دست آورد و تنها مرجع اخذ فتوا کتبی است که در آن فتاوای مجتهدان درج شده است به ویژه این که در این فرایند ممکن است تبدل نظر حداکثری هم صورت گیرد.
گذشته از مباحث علمی، در مباحث اجتماعی و سیاسی، در غالب موارد سخن رانیها نمیتوانند حکم یا دستورالعمل تلقی گردد. از باب نمونه مرحوم امام در یک سخن رانی از شکستن قلمها، در جایی از دار زدن سر چهارراهها و جایی از تکفیر دکتر مصدق سخن به میان میآورند. جایی معتقدند جامعه مدرسین توان اداره یک نانوایی را ندارد و در جای دیگر به طلاب جوان سفارش به جذب به این نهاد میکند مبادا دچار اسلام آمریکایی شوند. (همگی نقل به مضمون اما مستند) و موارد دیگری. در برخورد با این گونه سخنان آیا نباید زمان صدور را در نظر گرفت؟ زمان و مکان از مهمترین شاخصها برای فهم یک متن است. لازم نیست حتماً در متون مقدس به دنبال این میزان الحراره باشیم بلکه متون گفته یا نگاشته شده توسط ابناء بشر نیز چنین میزانی را میطلبد. سخن مرحوم آیت الله منتظری نیز در باب این که مسلمانان حق دارند به افراد نظامی و دیپلماتهای آمریکایی حمله کنند از همین سنخ است که نمیتوان به این سادگی از آن برداشت حکم نمود گرچه در یک سخن رانی از عقل و یا نقل بر آن برهان آورده شود. البته شاید در نگاه جناب مرتضوی بزرگوار چنین باشد ولی برداشت وی تنها برای خود ایشان حجت است بر همین اساس جایی دیده نشده که کسی به حتی یک آمریکایی پس از واقعه طرابلس و بنغازی حمله کند. توجه به نکتهی زیر شاید بهتر و روانتر موضوع را حلاجی کند.
سوم: یکی از مشکلات برخی مجامع روایی ما تقطیع شدن روایات است بر همین اساس مرحوم آیت الله العظمی بروجردی دستور گردآوری کتاب جامع احادیث شیعه را دادند چرا که مرحوم حر عاملی بر اساس برداشت خود گاه روایتی را قطعه قطعه کرده و در چند باب جای داده است. اما نکته مهم در فهم بهتر روایت، علاوه بر رعایت نکات رجالی، این است که در بخش درایی به صدر و ذیل هم باید توجه ویژه نمود. چنین نیست که این دقت ویژه تنها در باب متون فوق بشری باشد بلکه در تراوشات لسانی ابناء آدم هم لازم الاجراست. سوگمندانه باید گفت جناب استاد مرتضوی به واسطهی در اختیار نداشتن فایل کامل مطالب استاد به این راهکار برای فهم جملات به کار رفته توسط استاد به خطا رفتهاند، در صدر آنچه که توسط جناب مرتضوی بُلد و بزرگنمایی شده بحث حملهی هواپیماهای آمریکایی به لیبی است و در ذیل آن آمده است:
«ما در این جنایاتی که انجام میشود، همه نیروهای آمریکایی، دیپلماتهای آمریکایی، آنها که به این دیپلماتها راه میدهند و با اینها خوش و بش میکنند همه اینها را شریک می دانیم. یکی از جنایات آمریکا و فرانسه و شوروی همه اینها این که یک صدامی را تحریک کردند و دارند تقویت میکنند دلارهای نفتی همان کشورها، صدام را روی پای خودش نگه داشته. اگر چنانچه ملت عراق، ملت ایران، شهرهای عراق شهرهای ایران همه مورد هجوم قرار میگیرد و همه این افراد شهید میشوند و شهرها خراب میشود، گناهش فقط گردن صدام نیست، صدام داخل آدم نبود. همانهایی که صدام را تحریک کردند و همینهایی که پول و امکانات در اختیار صدام میگذارند، همه اینها در این جنایات شریکند و ما همه اینها را شریک می دانیم».
با توجه به این ذیل آیا میتوان گفت مراد مرحوم آیت الله منتظری از حق حمله و جواز آن به افراد و منافع آمریکاییان کشتن است؟! اگر چنین برداشتی درست باشد چرا در زمان جنگ ایران و عراق با این که کشورهایی مانند آلمان، شوروی (روسیه)، عربستان و فرانسه از حامیان صدام حسین بودند، روابط حسنهای با ایران داشتند؟! آیا کسی به مخیّلهاش خطور میکرد که وابستگان دیپلماسی این کشورها را مورد حمله قرار داده و آنها را مهدو الدم بداند؟! آیا از تأکید چند بارهی مرحوم استاد فقید بر قطع نفت و روابط اقتصادی با آمریکا این قرینه به دست نمیآید که مراد ایشان از حمله، کشتن نیست و مقصود، تحریک بر انجام واکنشهای سیاسی و اقتصادی است؟ آیا جناب آقای مرتضوی در زمان صدور حکم مهدور الدم بودن آمریکاییها (بر اساس برداشت ایشان البته)، چنین تصوری داشتند که بتوان به سفارت این کشورها حمله کرد چرا که از حامیان صدام هستند و بر سرموضع خود هستند؟! قطعاً چنین حکمی را برداشت نکردند بلکه به خوبی واقف بودند که شریک بودن در این جا یک عنوان حقوقی و کیفری محسوب نمیشود. فرجام این بخش از سخن این که به قرینهی ذیل، نمیتوان از واژهی “حمله” که در سخنان مرحوم آیت الله منتظری وجود دارد حکمی شرعی را استنتاج نمود و بر اساس آن عمل کرد بلکه این یک واکنش و یا جنگ روانی سیاسی است. اما آیا تعدی از گفتار و رسیدن به عمل در این جا با اصول دیپلماتیک مناسبت دارد یا نه؟
قطعاً مرحوم آیت الله منتظری به ویژه در دههی پایانی عمر خویش بسیار بر آن تاکید داشتند که بایستی احکام و مقررات بین دولتها را رعایت نمود. بر همین اساس گرچه در همین سخنرانی از اشغال سفارت آمریکا تمام قد دفاع کرده و به رخ میکشند ولی در کتاب انتقاد از خود هم از اشغال و هم از حمایت خود در آن برهه از زمان انتقاد میکنند و سفارت یک کشور را به مثابه خاک آن کشور میدانند. در همین موضوع بحث ما هم با توجه به موارد مشابه از جمله اشغال سفارت آمریکا، میتوانم به یقین ادعا کنم اگر آیت الله منتظری در قید حیات بودند و به چنین سخنانی مراجعه مجدد میکردند همین برداشت نگارنده را مطرح میکردند و اگر برداشت دیگر شاگردشان یعنی جناب آقای مرتضوی را – بر فرض – اراده کرده بودند بر آن نیز انتقاد وارد کرده و تجدید نظر میکردند (در این باره و مواردی از این دست میتوان به کتابچهی انتقاد از خود مراجعه نمود.) البته بحثی در سپهر نظامی – امنیتی مطرح است که میتوان برای مصونیت از گزند مقارن دشمن او را با جنگ نامتقارن سرگرم نمود که گویا مرحوم شهید محمد منتظری به این تاکتیک معتقد بوده است. البته در همین تاکتیک هم جهات شرعی و روابط بین دول باید مراعات گردد گرچه میتواند از باب استثناء مطرح شود و گرنه در زمان ترک مخاصمه و جدال، اگر به قاعده تبدیل گردد در صحنهی جامعهی جهانی، سنگ روی سنگ بند نمیشود.
- همان گونه که به درستی در گزارش جناب آقای مرتضوی آمده مرحوم استاد به جملهای از نهج البلاغه در باره اصحاب جمل اشاره کردهاند. در خطبه 172 آمده است: “پس به خدا سو گند اگر آنان با مسلمانان برخورد نکرده بودند مگر این که تنها یک مرد را از روی عمد بدون این که جرمی را مرتکب شده باشد بکشند، هر آینه کشتن همه آن لشکر برای من حلال بود زیرا آنان بر این کشتار حاضر بودند، انکار ننمودند و از او با زبان و دست دفاع نکردند”. مرحوم آیت الله منتظری در جلد هشتم شرح نهج البلاغه این شبهه را مطرح کردهاند که “چگونه میتوان در برابر کشته شدن یک نفر، کشتن گروه زیادی را روا و جایز شمرد؟” سپس به نقل خاطرهای پرداختند که: “به یاد دارم در سالهای اول انقلاب که مرحوم آیت الله خمینی در قم در منزل آقای یزدی سکونت داشتند این بخش از نهج البلاغه را به ایشان نشان دادم که ایشان تعجب کردند که چگونه میتوان به عنوان قتل یک نفر، تعداد زیادی را به قتل رساند” (صفحه 168) و در پی، به توجیهاتی از سوی ابن ابی الحدید، قطب راوندی و میرزا حبیب الله خویی میپردازند اما بهترین پاسخ را که تا حدودی مرحوم قطب راوندی بدان پرداخته این میدانند که “به نظر ما این جا مسألهی بغی یا محاربه بر امام مطرح است”، سپس میفرماید: “درست است که قاتل فقط یک نفر فرد است و یک فرد را به قتل رسانده اما جمع و گروه به همراه قاتل به بصره هجوم آوردهاند و بر امام به حق به عنوان باغی و محارب محسوب میشوند”.
از مجموع توضیحاتی که مرحوم استاد دادهاند که تنها چند سطر آن بیان شد به دست میآید که در صورتی میتوان حکم اعدام برای تمامی گروه باغی یا محارب صادر کرد که “جمع و گروه به همراه قاتل، برای کشتن هجوم آورند”. به درستی مبرهن است که تمام آمریکاییها (که البته عنوان بغی و محاربه بر آنان صدق نمیکند ولی از باب مشابهت شاید بتوان ربطی حاصل کرد) بالمباشره در حمله به یک کشور مسلمان حضور نداشتند و نمیتوان جواز کشتن آنها را صادر کرد. استشهاد به این جمله از نهج البلاغه توسط استاد قرینهی دیگری است که مراد، حمله به آمریکاییهایی است که مستقیماً در هجوم به یک کشور مسلمان شرکت کردهاند. با توجه به این که مرحوم استاد به این نکته دقت داشتهاند معلوم میشود که آنچه که ایشان در سر درس و در یک سخن رانی فرمودند صدور حکم مهدور الدم برای آنان نیست و نمیتواند دست مایه قرار گرفته و با مواضع انتقادی ایشان در بارهی اعدام مجاهدین خلقی که در زندان هستند و نه در جبههی نظامی، سنجیده شده و نتیجه گیری شود که در موضع گیریهای ایشان تناقض وجود دارد! وانگهی در بارهی زندانیان اعدام شده چگونه میتوان ثابت کرد که آنها با تهاجم کنندگان در عملیات مرصاد، عملاً “همراه” شدهاند؟ عنوان بغی و محاربه مربوط به عمل است و نه صرف اعتقاد و اندیشه. اعدام شدگان در مرداد 67 نهایتاً ممکن است از نظر فکری و عقیدتی با مهاجمان همساز بوده باشند و صرف این همسازی آیا آنان را تحت عنوان باغی قرار میدهد؟ اگر چنان چه فردی از زنا یا سرقت فرد دیگری خوشش آمد و یا به آن راضی باشد، او هم بایستی مجازات دنیوی شود؟ و با توجه به این که علاوه مجاهدین بر خلقی که اعدام شدند، تعدادی از زندانیان موسوم به چپ نیز اعدام شدند آنان چه همراهی با شرکت کنندگان در عملیات شکست خوردهی فروغ جاویدان! داشتند؟! چرا جناب آقای مرتضوی از این گروه در نوشتار خویش سخنی به میان نیاوردند؟!
- ناقد محترم در جای جای دیگری فرمودهاند: “اما یک پرسش را نمیتواند نادیده بگیرد؛ … و آن اینکه مرحوم استاد آیتالله منتظری که این گونه در این جلسه به نقد موضع امامخمینی دربارهی «منافقان بر سر موضع» میپردازند و آن را به رغم مبنایی که خود ایشان در موضوع باغیان دارند و به آن اشاره خواهد شد، جنایت و خونریزی بیسابقه و ماندگار در تاریخ و مایهی ننگ میشمارند، چگونه حدود دو سال پیش از آن خود به صراحت خون آن همهی آمریکاییان را در هر کجای عالم که بودند، تنها به دلیل اینکه دولت متبوع آنان به مقر یکی از سران دولتهای اسلامی حمله نظامی کرده است و نیز خون دیگرانی که به آنان جا و پناه دهند هرچند مسلمان بودند، برای همهی کسانی که قدرت داشته باشند، بدون تشکیل هیچ دادگاهی مباح و هدر میدانند؟! باید از کسانی که متن جلسه یادشده را به هدف نقد موضع امامخمینی منتشر کردند پرسید: چه فرقی است میان وابستگی صرف افراد به دولت آمریکا که به صرف اقدام تجاوزکارانهی دولت متبوعشان مهدورالدم اعلام شدند با اینکه نه تنها در این اقدام شرکت نداشتند بلکه چه بسا راضی به آن نیز نبودند و میان زندانیان منافق و مجرمی که به رغم چند سال جنایتگسترده در کشتار بیگناهان و خیانت بزرگ سازمانشان در تجاوز نظامی به مرزها و شهرهای کشور، بر موضع وابستگی خود به این سازمان و سران آن پافشاری داشتند؛ سرانی که دستشان تا مرفق در خون هزاران زن و مرد و شخصیتهای خدمتگذار مانند شهید مظلوم و بیش از هفتاد تن از یاران وی و رئیس جمهوری و نخستوزیر کشور و امامان جمعه فرو رفته بود؟!”
به این مقایسه ملاحظاتی چند وارد است؛
اگر حملهی آمریکاییها به یک کشور مسلمان را در حقیقت جنگ با آن کشور تلقی کنیم و اگر بر اساس برداشت جناب ناقد حکمی از سوی آیت الله منتظری مبنی برحمله به آمریکاییها در سایر عالم صادر شده باشد، آیا نیازی به تشکیل دادگاه هست؟ آیا اصولاً چنین چیزی امکان دارد؟ در حالی که برای مجاهدین خلقی که در زندانها در اختیار ما بودند چنین امکانی وجود داشت و با توجه به این که مهاجمین به حدود و ثغور کاملاً شکست خورده بودند، متصدیان قضایی و امنیتی چون که در دوران ثبات به سر میبردیم به راحتی میتوانستند دادگاه مجددی با رعایت مراحل دادرسی تشکیل داده و آنان را اگر جرم جدیدی مرتکب شده بودند به جوخهی اعدام بسپارند نه این با چند سؤال و جواب مبهم که آیا سر موضع هستی یا نه آن هم در شرایط خاص و بدون اینکه به او تفهیم شود اگر سر موضع باشد حکمش اعدام است، افرادی را با روش انجام شده که غافل از کنه سؤال و جواب بودند، با سوء استفاده از نوشتار و حکم مرحوم امام خمینی اعدام نموده و برای کیان نظام و کشور معضل بزرگی را ایجاد نمایند. مطلقاً با توجه به شواهد نمیتوان گفت نظر مرحوم امام چنین بوده باشد. مگر این که بگوییم افراد زندانی فوق اصلاً داخل آدم نیستند تا کرامت انسانی و حقوق آنان و مراحل دادرسی مجدد در بارهی آنان رعایت شود چنانچه آیت الله مصباح میفرمایند: «دلیل مهم یا شرط عمده برای اثبات «حق کرامت» پذیرش نظام اسلامی و احترام به قوانین آن است. با پذیرش عضویت در چنین جامعهای، تمام حقوق شامل فرد میگردد. «حق کرامت» همانند حق حیات از حقوق اساسی بشر است که به دنبال آن، حقوق فرعی دیگر مانند: حق رأی، حق معامله، حق مالکیت، حق کارگر و حق کارفرما نیز ثابت میگردد. چنانچه شخص با اختیار خود از تابعیت این نظام خارج گردد، یا در صدد براندازی باشد، تمام حقوق او، اعم از حق کرامت یا حقوق فرعی دیگر ساقط میگردد. در این حالت، صرف انسان بودن، موجب اثبات این حقوق نمیگردد، بلکه علاوه بر آن باید تابعیت نظام اسلامی را بپذیرد.» (پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مصباح یزدی جلسه نوزدهم/ حق کرامت انسان (2)).
که البته با شناختی که از جناب آقای مرتضوی داریم، ایشان از منتقدان جدی چنین دیدگاهی است. جناب آقای سروش که از دوستان آقای مرتضوی و از شاگردان قدیمی مرحوم استاد آیت الله منتظری هستند در ذیل سخنان آقای مصباح یزدی مینویسند:
«لطفاً یک بار دیگر هم جملات بالا را بخوانید و بر تعبیرات تأکید شده، مثل «در صدد» براندازی بودن، و ساقط شدن «تمام حقوق» بیشتر تأمل کنید و سپس پاسخ دهید که: 1- کسی که نظام اسلامی را نمیپذیرد و یا به قوانین آن احترام نمیگذارد، آیا هیچ حقی ندارد؟ 2- کسی که «قیام» بر علیه نظام اسلامی نکرده، بلکه صرفاً «به فکر» براندازی بوده، آیا از هیچ حقی برخوردار نیست؟ و اگر پاسخ به این سؤالات منفی است، در این صورت چرا هرگونه رفتار خشونت آمیز و توأم با زجر و شکنجه در برابر کسی که هیچ حقی ندارد و از «همه حقوق» محروم است، جایز نباشد؟ این جملات نه در یک محفل خصوصی ایراد شده و نه از زبان یک فرد عادی اظهار شده، بلکه در یک مراسم رسمی، و از زبان یک عالم مشهور مطرح شده و از رسانهی ملی پخش شده و سپس به صورت کتاب، بارها منتشر شده است! با ارائهی این آموزههای دینی، اگر جوانانی که غرق در غیرت دینی و شور انقلابیاند، به سرعت هر منتقد یا معترضی را بر مبنای «نیت خوانی»، «برانداز» دانسته و سپس او را از «جمیع حقوق» محروم و مستحق هر گونه برخوردی بدانند، چه کسی را باید ملامت کرد؟ در این شرایط، چه باید کرد؟ آیا واقعاً با چند «شخص»، برخورد کردن و بعد از اثبات جرم، مجازات کردن آنها، چاره ساز است؟ و آیا با این شیوه میتوان اطمینان پیدا کرد که چنین عفونتی، فردا از جای دیگر، ظهور و بروز پیدا نخواهد کرد؟ و یا باید ریشههای این غدّه بدخیم را پیدا کرد و برای علاج آن فکری نمود؟»(وبسایت آقای سروش محلاتی).
مرحوم آیت الله منتظری آنچه که در پرسشهای استاد سروش محلاتی آمده در سالهای گذشته و به ویژه دهه 60 در خشت خام میدیدند اما ایشان به همنوایی با منافقین و نفوذ آنها در بیت ایشان متهم میشوند! آیا این شاگردان حاضرند چنین پرسشهایی را به آن زمانها هم معطوف دارند؟! یا برخوردهای آن دهه را توجیه میکنند؟!
محض اطلاع جناب آقای مرتضوی و خوانندگان در این بخش از نوشتار به تنها یک مورد از چگونگی بازجویی و پاسخ یکی از متهمان ترور میپردازم. یکی از کارشناسان ارشد امنیتی سابق اطلاعاتی در بارهی پروندهای که نمیبایست پیگیری شود و به نظر وی دستگیرشدگان بی گناه بودند ولی توسط آقای علی فلاحیان معاون وزیر اطلاعات تحت فشار قرار گرفته تا اعتراف مجدد گرفته شود که تروریست بودهاند؛ سخن میگوید. وی سپس در بارهی بازجویی مجدد خودش از یکی از این بازداشتیها که یک دختر بود میگوید:
«آقای فلاحیان گفته بود شما عرضه نداشتید از متهم اعتراف بگیرید، اقلاً بروید خط و خطوطی، چیزی یاد بگیرید. خیلی برای من سنگین بود… به دختر گفتم: چشم بندت را باز کن. رفتم جلوی او ایستادم و گفتم من را میشناسی؟ گفت نه. گفتم مسئول دروغ گوها هستم. فرقی نمیکند هر کسی که دروغ بگوید ترور نکردم ولی کرده باشد و یا نکرده، بگوید کردهام. گفت: برادرجان نزن [!] هر چه بخواهی می گویم. بگو چه میخواهی؟ بگویم چند تا ترور کردهام؟ گفتم: بگو چند تا ترور کردهای؟ گفت هر چند تا شما بفرمایید. همین چند جمله برای کسانی که در امر هدایت و بازجویی و کلاً امور اطلاعاتی کوچکترین سررشتهای داشته باشند بیانگر همهی واقعیّت است و من هم جلوی متهمین، بازجوی چپ و مسوولین اطلاعات شهربانی تلفن را برداشتم و وقتی مدیر کل التقاط گوشی را برداشت گفتم: خوردید به سقف. این بنده خداها را ببرید درمان کنید، خسارتشان را هم بدهید عذر خواهی هم بکنید […] آمدیم بالا وزارت. گفتند برو دفتر معاونت امنیت. رفتیم دفتر امنیت. دیدیم گوش تا گوش همه نشستهاند […] تا رفتیم تو و سلام کردیم. آقای فلاحیان پرید یقه مرا گرفت که من زدم تو سقف؟! کار مرا خراب میکنی؟ […] حاج آقا مرا از اتاق بیرون انداخت…» (دو ماهنامهی «رمز عبور»، شمارهی 21، ص 233)
دقت میفرمایید: “برادرجان نزن! هر چند تا ترور شما بفرمایید میگویم” و چه بلایی در بازجویی توسط آقای فلاحیان یا تیمش بر سر این دختر و دو همراهش آمده که این بازجوی باشرف وزارت اطلاعات – که کم نیستند در سیستم امنیتی ما – میگوید: “این بنده خداها را ببرید درمان کنید، خسارتشان را هم بدهید”. اگر تنها همین یک مورد را پذیرا شویم آیا نباید به آنچه که مرحوم آیت الله منتظری دربارهی چگونگی برخی اعتراف گیریها در زندانها اعتراض داشتند و در نامههای خویش به مرحوم امام منعکس میکردند، ایمان بیاوریم؟! آیا کسانی که خود روزی از کانالهای ارتباطی میان آیت الله منتظری با زندانیان بودهاند نباید به وجدان خویش مراجعه و پاسخ کسانی را بدهند که امروزه میگویند: آیت الله منتظری از طریق منافقین کسب اطلاع میکرد؟! آیا نباید گفت: انسانم آرزوست؟
جناب آقای مرتضوی فرمودهاند: “نگارنده اطلاع دقیقی از آنچه در عمل از جمله در چگونگی احراز سر موضع بودن این افراد گذشته است ندارد”، که این نکتهی درستی است و نه تنها آقای مرتضوی بلکه نوع جامعه چنین اطلاع دقیق را ندارند ولی ایشان با این که به بی اطلاعی اعتراف دارند ولی در عبارت بعدی میفرمایند: “زندانیان منافق و مجرمی که به رغم چند سال جنایتگسترده در کشتار بیگناهان و خیانت بزرگ سازمانشان در تجاوز نظامی به مرزها و شهرهای کشور، بر موضع وابستگی خود به این سازمان و سران آن پافشاری داشتند”. اگر جناب ایشان از این امر اظهار بی اطلاعی میکنند بر چه اساسی از موضوع پافشاری بر مواضع و وابستگی به این سازمان و سران آن سخن به میان آوردهاند؟ اگر ایشان در این باره اطلاع دقیق و متقنی دارند بیان فرمایند. وانگهی مشخص فرمایند که در چه شرایطی و با چه سازکار شرعی و قانونی چنین اعترافی گرفته شده است؟ بنابر روایت و گزارش مرحوم آیت الله منتظری که مستند به گزارش برخی حکام شرع و هم چنین نمایندگان ایشان در زندانها است که اسامی آنها در خاطرات آن مرحوم درج شده و افراد شناخته شدهای هستند؛ اعتراف گیریها که آیا بر سر موضع هستند یا نه؟ در شرایط ویژهای بوده که اگر احتیاط در دماء بخواهد رعایت گردد میبایست از اعدام افرادی که این گونه اعتراف کردهاند جلوگیری میشد.
جالب این که حضرت آقای مرتضوی میفرماید: “آن گونه که مسوولان امر در این جلسه توضیح میدهند آنان بسیار تلاش کردهاند و جنبههای احتیاطی را لحاظ داشتهاند که افراد مشمول حکم تا سرحد امکان کاهش یابد و به حداقل برسد”. با توجه به این که یکی از شرکت کنندگان در جلسه که گویا آقای نیّری است در برابر اصرار مرحوم استاد که لااقل به احترام محرم از کشتار مابقی دست نگه دارید میگوید: “ما تعدادی را اعدام کردیم و تعداد 200 نفر را از بند عمومی به انفرادی منتقل کردیم تا اعدام شوند و این خوب نیست که آنها را دوباره به بند عمومی برگردانیم! شما اجازه دهید اینها را هم اعدام کنیم و سپس متوقف نماییم” (نقل به مضمون) که آیت الله منتظری میفرمایند اعدام حتی یک نفر نیز مجاز نیست. هر فرد منصفی که این درخواست آقای نیری را استماع کند از آقای مرتضوی سؤال میکند آیا با چنین نگرشی آیا این حاکم شرع اهل احتیاط است که تعداد اعدامیها کاهش یابد؟! با توجه به این که مرحوم امام رأساً و بدون هماهنگی با مسولان قضایی وقت از جمله آیت الله موسوی اردبیلی، افرادی را جهت اجرا کردن حکم خویش منصوب فرمودند، آیا بهتر نبود دادستان و قضات شرعی را منصوب میکردند که علاوه بر دانش فقهی – قضایی بیشتر، در حوزه دماء، احتیاط بیشتری میکردند؟
مرحوم امام که در کتاب القضاء تحریر اجتهاد را از جمله شروط قاضی میدانند آیا حاکم شرع مذکور را مجتهد میدانستند؟ و اگر قاضی مأذون هم بوده باشند آیا مناسبتر نبود که از گروه آقای لاجوردی که رفتار تندروانهاش موجب عزل وی شد، برای این امر مهم استفاده نشود تا همان گونه که به درستی آقای مرتضوی فرمودهاند گناه خونهای به ناحق ریخته به پای مرحوم امام نوشته نشود؟! اگر به نوار مردادماه آیت الله منتظری مراجعه شود این دغدغه خاطر دلسوزانه بارها از سوی مرحوم آیت الله منتظری مطرح و تکرار میشود ولی جز اندکی از منتقدان به آن توجه ننمودند و با تکرار ادعاهای تهوع آور دفاع فقیه عالیقدر از منافقان یا نفوذ آنان در بیت ایشان، در صدد پاک کردن صورت مسأله هستند و چه زیبا جناب آقای علی مطهری گفتهاند که:
«در صحت انتساب این فایل به آیت الله منتظری تردیدی نیست. قبلاً این مطلب چاپ شده بود. البته صحبتهای ایشان از روی دلسوزی و خیرخواهی برای انقلاب اسلامی بوده ولی این که نگرانی ایشان جا داشته یا نه و اصلاً ماجرا چه بوده، درست برای ما روشن نیست. این که آیا حکمی از طرف امام (ره) بوده یا نه، و اگر بوده چه بوده و آیا این حکم درست اجرا شده یا نه، روشن نیست و اطلاعات ما ناقص است. خوب است آقایان رئیسی، نیری و پورمحمدی که در متن قضیه بودهاند توضیح بدهند و موضوع را برای مردم روشن کنند و البته اگر قصوری هم در نحوه اجرای حکم بوده است عذرخواهی شود. ولی به طور کلی انقلاب اسلامی ما در مقایسه با سایر انقلابها با مخالفان خود با رأفت بیشتری برخورد کرده است و نباید چهره آن مخدوش جلوه داده شود». (سایت ایسنا)
به ناقد محترم این نکته یاد آوری میشود که در مجموعهی قانون مجازات اسلامی در کدام ماده واحده صرف سر موضع بودن به عنوان جرم محسوب میشود؟! آنچه که در قانون مجازات اسلامی ماده 186 آمده میگوید: “هر گروه یا جمعیت متشکل که در برابر حکومت اسلامی قیام کند مادام که مرکزیت آن باقی باشد تمام اعضاء و هواداران آن، که موضع آن گروه یا جمعیت را میدانند و به نحوی در پیشبرد اهداف آن، فعالیت و تلاش مؤثر دارند محاربند اگر چه در شاخه نظامی شرکت نداشته باشند”. آیا اعدام شدگان که در زندان بودند چگونه میتوانستند قید “به نحوی در پیشبرد اهداف آن فعالیت و تلاش مؤثر” را مصداق ببخشند تا محاربه بر آنان صدق کند؟! قطعاً اخبار و تحلیلهایی که مطرح میشود که ممکن بود آنان را آزاد کنیم و ملحق به گروه تروریستی شوند مورد قبول هیچ صاحب نظری که دستی در قوانین شرع و قانون دارد نیست چه برسد به محقق بزرگوار جناب آقای مرتضوی! چرا که قصاص قبل از جنایت است.
وانگهی اگر چنین علم غیبی هم از سوی دست اندرکاران اعدامها وجود داشت چه تعداد از آزاد شدگان قبلی به مجاهدین پیوستند؟ بد نیست به آماری در این باره اشاره کنم. در نشریه رمز عبور شماره 21 با خانمی به نام مریم سنجابی مصاحبهای صورت گرفته که وی مدتی مسوول پرسنلی سازمان مجاهدین بوده است. خبرنگار از وی میپرسد: “چقدر از زندانیان دهه 60 پس از آزادی به سازمان پیوستند؟”، خانم سنجابی میگوید: “در شهر خودمان از 250 زندانی بند زنان که 150 نفرشان از مجاهدین بودند 5 نفرمان به سازمان وصل شدند و از مردان که 700 – 800 نفر بودند 20 الی 30 نفر به سازمان وصل شدند”. قضاوت در بارهی این که چند درصد از آزاد شدگان به سازمان وصل شدند و آیا در مقیاس کلی آیا قابل توجه هست یا نه، و این که برای احتمال چند درصد ناچیز میتوان شرعاً و قانونا عدهی کثیری را به قول معروف پاسوز آنان کرد و از میان برداشت، به خوانندگان گرامی و جناب مرتضوی عزیز وا میگذارم. اما خوب بود منتقدانی که از انتشار این نوار برآشفتند، در صدی ناچیز احتمال خطا، حداقل، آن هم از ناحیهی گزارش دهندگان به امام از یک سوی و مجریان حکم مرحوم امام از سوی دیگر، میدادند نه این که برخی تمام قد، کل ماجرا را دروغ بدانند!
- جناب آقای مرتضوی به تقریرات خویش اعتماد کامل دارند و آن را کامل میدانند. با توجه به این که حضرت استاد در بارهی گروه تروریستی رجوی هم نکاتی فرمودهاند، چقدر خوب و به جا بود که در نوشتار خویش مواضع ایشان در بارهی منافقین را هم درج میکردند تا از استاد خویش که ایشان را جزو ذوی الحقوق خود میدانند در برابر این همه نامردمی در این روزها که ایشان را حامی منافقین میدانند، اندک دفاعی کرده باشند و برای اولین بار کمی از استاد خویش در برابر ظلمی که روا داشته میشود، دفاعی هم کرده باشند و شاید کمی از حق استاد را ادا نموده باشند. آیا نمیبینند که امروزه عاملان و حامیان اعدامها چگونه بر طبل این اکاذیب میکوبند تا اصل ماجرا تحت الشعاع قرار گیرد؟!
- جناب آقای مرتضوی در خلال نوشتار خویش آوردهاند: “همین جا شایسته است یاد کنم از این سخن استاد معظم، حضرت آیتالله صانعی، دامت برکاته، که سالها پیش، در جلسه درس در نقد مخالفت آیتالله منتظری با حکم امامخمینی، به این نکته اشاره کردند که این حکم در مقابله با منطق ترور و علیه آن بود و این نکته مهم و قابل توجهی است که ایشان به آن توجه دادند”. با توجه به منش و روش قضایی استاد مشترکمان یعنی آیت الله صانعی در دوران تصدی دادستانی کل، خوب بود از ایشان مایه گذاشته نمیشد. آیا استاد معظم جناب آیت الله صانعی معتقد هستند “منطق ترور با کشتن” از بین میرود؟! زندانیانی که حکم زندان داشته و در حال سپری کردن دوران حبس خویش بودند اگر چنان که تروری انجام داده بودند از ابتداء اعدام میشدند. آنچه که من از منش ایشان به یادگار دارم منافات با روایت و یا برداشت آقای مرتضوی دارد. این استاد بزرگوار بارها سر به آسمان بلند کرده و می گویند: خدا را شاکرم که دستم به خونی آلوده نشد. هم ایشان بودند که با تلاش مرحوم آیت الله منتظری در پی دستور مرحوم امام مبنی بر آزادی دختر دکتر نفیسی که در حال بارداری در زندان اوین محبوس بود، علی رغم عدم تمکین برخی از مسولان وقت زندان از جمله آقای لاجوردی، با قاطعیت ایستادگی کردند و فرد مورد نظر آزاد شد. ایشان بارها میفرمودند برای بیرون آمدن از دستگاه قضا به زیارت عاشورای امام حسین (ع) متوسل شدم تا امام استعفای مرا پذیرا شوند. (بیش از این میگذارم و میگذرم!)
- جناب آقای مرتضوی در عباراتی رجزگونه فرمودهاند: “آیا شجاعت آن را دارند که متن صوتی آن جلسهی درس سال 65 را نیز عیناً منتشر و در معرض آگاهی عموم و از جمله برخی رسانههای بیرونی قرار دهند؟! … و اگر به هر دلیل نزدیکان ایشان خود را معذور در این امر میدانند، پیشنهاد میشود کسانی که این سخنرانی را در اختیار دارند، از جمله واحد صوت دفتر تبلیغات اسلامی حوزهی علمیهی قم آن را در اختیار عموم بگذارند؛ نواری به تاریخ 27/1/1365”.
با این که نگارنده از متصدیان پخش فایل صوتی مردادماه 67 مرحوم آیت الله منتظری نبودم و از طریق فضای مجازی بدان دست یافتم، اما برای این که آقای مرتضوی خیالشان از شجاعت داشتن یا نداشتن بیت آیت الله منتظری راحت شود عین نوار درخواستی ایشان را پیاده و در صدر این نوشتار در معرض عموم گذاشتم. و برای این که خیالشان از شجاع بودن این خانوادهی زجر کشیده چه قبل و چه پس از انقلاب – انقلابی که این خانواده برایش زندان رفتند، شکنجه شدند، شهید و جانباز دادند – به همین نکته بسنده میکنم که اگر این شجاعت وجود نداشت، با درک تبعات سخت و جانکاه بعدی، به آسایش خویش پرداخته و با در پیش گرفتن مصلحت سنجیهای معمول، فایل صوتی اخیر را منتشر نمیکردند.
نکتهی پایانی حقیر در پایان این نوشتار؛
ورای تمامی نقدها و دفاعهایی که در پی اقدام بیت آیت الله منتظری در انتشار این نوار مطرح شد، یک فایدهی بسیار مهم مورد غفلت قرار گرفت و آن این که: انتشار اسناد تاریخی، گذشته از ممانعت از محبوس شدنشان در کنج پستوی خانهها در حوزهی عبرت اندوزی این ثمرهی مبارک را داراست که آیندگانی که ممکن است در مصادر مدیریتی و به ویژه قضایی – امنیتی قرار میگیرند به تبعات کار خویش اندیشیده و خواهند گفت همیشه خورشید پشت ابر نمیماند و شفافیت روزی به سراغ عملکرد آنان نیز خواهد آمد پس چه واجب آن که عملی برخلاف قاعده از ما سر نزند و مردم و جامعه از این لحاظ در حاشیهی امن قرار خواهند گرفت.
یادمان نرفته که افشای قتلهای زنجیرهای، اتفاق کهریزک، ماجرای ستار بهشتی و در این زمان، افشای اختلاسهای میلیاردی (در زمان دولتی که خود را پاکدست ترین میدانست) و فیشهای حقوقی، (همگی البته در همین حد اندازه حداقلی، که اطلاع رسانی شده) چه برکاتی برای جامعه داشته و دارد. در قبال برخی از منتقدانی که اقدام به انتشار این قبیل اسناد تارخی را به نقد میکشند و دغدغهی خاطرهایی را مطرح میکنند باید گفت: درست است که رنجشها و تبعاتی در پیش رو قرار میگیرد ولی فواید آن در مقیاس با چند درصد مضّار به وجود آمده نیز بایستی مدّ نظر قرار گیرد. گاه نوش داروی تلخی به بیماری خورانده میشود تا ریشهی درد و رنج و عفونتی را از بن برکند اما در حاشیهی آن ممکن است گوشهی دیگری از جسم و روح بیمار آسیب ببیند اما، در نزد طبیبان و حتی خود انسان ناخوش، آسیبهای جانبی قابل تحمل خواهد بود و نباید صورت مسأله را پاک نمود.
انتهای پیام
الله اكبر چه به روز مردم امده
درودبرلطفی ومنطق رسایش
دوره درود و بدرود سرآمده، آیت الله مرتضوی از تقریراتشان مطلب روا نقل کردند که اصل آن حق بود.
این آقا خوب بود جواب علمی میدادند نه جواب ژورنالیستی!
جناب علي، لطفا” علم و ژورنال را و ژورناليست و ژورناليسم را تعريف کنيد!! بند به بند جواب جناب مرتضوي را داده اند، شما با کلمات قلمبه سلمبه دنبال چه هستيد!؟
مثل اینکه این بزرگوار نمیدانند که تقریرات با پیاده شده نوار همیشه در کلمات متفاوت است . بخشی از متن نوار چنین است که با فرمایش و نقل استاد مرتضوی کاملا هماهنگ است:
«و در این جنایات و امثال این جنایات تمام سربازان آمریکایی، افسران آمریکایی همه اینها به ملت مسلمان حق میدهد که اینها را مورد حمله قرار دهند برای این که «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم» و لو این که هواپیماهای خاصی از آمریکا آمدند و آنجا را بمباران کردند اما امیرالمؤمنین در نهج البلاغه راجع به مردم جنگ جمل میفرماید: «فَوَاللَّهِ [إِنْ] لَوْ لَمْ یصِیبُوا مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا رَجُلًا وَاحِداً مُعْتَمِدِینَ لِقَتْلِهِ بِلَا جُرْمٍ جَرَّهُ لَحَلَ لِی قَتْلُ ذَلِک الْجَیشِ کلِّهِ إِذْ حَضَرُوهُ فَلَمْ ینْکرُوا وَ لَمْ یدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسَانٍ وَ لَا بِیدٍ دَعْ مَا [إِنَّهُمْ] أَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِینَ مِثْلَ الْعِدَّةِ الَّتِی دَخَلُوا بِهَا عَلَیهِم». ما در این جنایاتی که انجام میشود، همه نیروهای آمریکایی، دیپلماتهای آمریکایی، آنها که به این دیپلماتها راه میدهند و با اینها خوش و بش میکنند همه اینها را شریک می دانیم.»
شما که مطلبی که آوردید خلاف حرف آقای مرتضوی را ثابت کرد. هیچ جای مطلب شما از گفتار مرحوم منتظری، بجز حمله به نیروهای نظامی آمریکا وجود نداشت و در مورد سیاستمداران آمریکا (نه مردم آن) هم به صرف اینکه در جرم شریکند، بسنده شده است
سلام
نقدخوبي بود.لي اگر فضاي اماده بشه كه همه بدون ترس نظرات شون رو بگن.بهتنوير افكار عمومي كمك مي كنه.
امام علی میفرماید
هرکسی سه پدر دارد : اَبُ وَلَدک اَبُ زَوَجَک و اَبُ عَلَمَک
پدری که از او متولد میشوی پدری که به تو زن میدهد و پدر که به تو علم میدهد آقای لطفی هر سه پدر از شما راضی باشند انشاله که حق آخری را خوب ادا کردی و معلوم است چه خوب تلمذ نموده ای محضر آن مظلوم آمر به معروف ناهی از منکر و بدا به حال آیت خدا مرتضوی که ضایع کرده حق استاد خود
اگر رجوی جوانها را فریب نداده بود..اگر با صدام همکاری نکرده بود..اگر به ایران حمله نکرده بود.تهران را فتح کند….اگر مردم را تو کوچه وبازار ترور نکرده بود.و….واگر های دیگر شاید دنیا جور دیگه ای بود….شاید خیلی ها کشته نمی شدن …یا بکشن…خیلی ها مقصرن!!
هرچند زمان زیادی از این مطالب گذشته ومباحث هم بقول آقای لطفی طلبگیست و ما هم طلبه نیستیم ولی در یک جمله بنظر من آقای مرتضوی درحق استاد خود بی انصافی کرده هرچند که اگر اینطور که آقای لطفی نوشته اند وایشان مسئول حفظ آثار امام در قم باشندمشخص است که ایشان برای تبرئه مرحوم امام اینکار را کرده اند ولی متاسفانه کار راخرابتر کرده اند