مصلحت خارج از حق مفسدت است
ابوالفضل نجیب، روزنامهنگار در یادداشتی با عنوان «مصلحت خارج از حق مفسدت است» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
اخلاق گرایی و تعریف اخلاق از کهنزمانها تا امروز مهمترین چالش نظری و عملی انسان بوده و هست و خواهد بود. زیرا این مقوله در مقایسه با تمامی دستاوردهای انسان بیشترین ارتباط و چالش را با مفهوم «من انسانی» که پیچیدهترین موجود هستیست ایجاد کرده است. متغیر بودن اصول اخلاقی در طول تاریخ به این معنی است که انسان بنا به اقتضا که میتواند نفع و حظ توامان مادی و رضایت درونی و احساس آرامش داشته باشد، به تفسیر و معیارگرایی برای اخلاق روی بیاورد.
جمع بندی آرای فلاسفه و نظریهپردازان در طول تاریخ گواه این مهم است که معیارهای اخلاقگرایی بر خلاف ماهیت و سرشت دینی، همواره به تاثیر از حالیت جامعه و تجارب و نیازها و ضرورتهای بالقوه و بالفعل تدوین شده است. چنانچه میبینیم حتی در زمانهای واحد و در گفتمان فیلسوفان یونانی واژه امانتداری به طرفةالعینی به چالش کشیده میشود. تا جایی که خیرخواهی که علیالظاهر میتواند مبنای اخلاقی و غیر اخلاقی بودن عمل تعبیر شود، به تناوب به گفتمان ضد خود تبدیل میشود.
برای درک اهمیت مقولهی اخلاق و نقش و جایگاه آن در مناسبات بشری، همین اندازه که بدانیم مبنای مشروعیت و مقبولیت هر اعتقاد و ایدئولوژی میزان التزام آن به اخلاق و اخلاقگرایی است بسنده میکند. این که تعریف اخلاق چیست بحث ثانوی باشد. معیارهای اخلاقی علیرغم اشتراک در الزام به رعایت بایدها و نبایدها اما به جز در ادیان آسمانی و مشخصا ابراهیمی متفاوت و بعضا متعارض بودهاند. این تعارضها بعضا از نوعیت نگاه تئوریپردازان ایدئولوژیک به جایگاه اخلاق و همچنین کارکرد و جهتگیری اخلاق در جامعه نشئت گرفته است.
نسبی انگاری مفاهیم اخلاقی و همچنین ارجاع اخلاقی بودن و نبودن به نتایج منتج از عمل، و معطوف کردن امر اخلاقی به هدف چه در نگرش اخلاق ماکیاولیستی، چه در پراگماتیسم امریکایی و چه در برداشت پراتیکالیست مارکسیستی معطوف به همین نگرش است. این چالشها اما تا وقتی موضوعیت دارند که مقوله اخلاق و اخلاقگرایی به چارچوبهای محدود و متغیر تفکر انسانی معطوف هستند. الزامات و بایدها و نبایدها را از پس انگارههای ذهنی «من» تدوین میکنند. به همین دلیل دروغ که یکی از معیارهای اخلاقی است فعلی نه به ماهوی مذموم و غیر اخلاقی که معطوف به نتایج حاصله به داوری و قضاوت گذاشته میشود. تنها ادیان ابراهیمی و آسمانی معیارهای اخلاقی را به امری ثابت و لایتغیر، خدشه ناپذیر و … تدوین نمودهاند.
ارجحیت ادیان ابراهیمی در این است که منبع آموزههای آنها وحیانیت است. مهمترین آموزههای وحیانی اخلاقی بودن آنهاست. به همین دلیل ادیان ابراهیمی در مقایسه با ایدئولوژیها و مذاهب زمینی مبرا از آموزهها و آلودگیهای غیر و یا ضد اخلاقی هستند. آنچه به هر عنوان در تقابل با این اصل اساسی در ادیان یافت میشود، برآمده از تفاسیر و برداشتها و تاویلگرایی از متون و یا تلاش منفعتطلبانه برای انطباقسازی دین با منافع متولیان دینی است و هیچ قرابتی با ذات دین ندارد. از این حیث افزوده شدن هر انگاره غیر اخلاقی و حتی شبههبرانگیز که به مخدوش و لوث کردن هر اندازه آموزههای اخلاقی منجر گردد، در اصل به جای چالش کشیدن اصل دین حالیت متولیان آن را به چالش خواهد کشید.
آنها که برای حفظ دین بی اخلاقی را مشروع و تئوریزه میکنند، از این حقیقت که اساسا ذات دین اخلاقمحور است غافل یا خود را به تجاهل میزنند. دین بی اخلاق دینی است که به ماهوی وحیانیت و ارتباط خود را با مبداء آفرینش، نفی میکند. صراحتهای اخلاقی در تمام ادیان مرز و معیار زمینی بودن و وحانی بودن آنهاست.
بی اخلاقی در تمام ادیان الهی تعریفی مشترک و همسو دارد. البته اگر مفهوم اخلاقگرایی را محدود به رعایت صرف برخی احکام نکنیم. به عنوان مثال شرب خمر تنها در اسلام منع و حرام شده است. اما دروغ گفتن فعل غیر اخلاقی مورد تاکید و اجماع همه ادیان است که بدون هر پیشفرض و پسفرضی نکوهیده و گناه و بلکه کلید تمامی گناهان تعبیر و محسوب میشود. اخلاقی کردن دروغ به بهانهی حفظ و صیانت از دین به این معنی است که میشود از دیگر آموزههای اخلاقی دین به همین انگیزه و هدف عبور کرد.
اگر اصل دین را از تفکرات بشری با موضوع اخلاق محوری تفکیک کنیم، در این صورت زیرپا گذاشتن اولین اصل اخلاقی یعنی دروغ به معنی نفی یکسره موضوعیت دینی است که با تاکید کلید همهی گناهان را دروغگویی میداند. اصول و آموزههای اخلاقی دین به این دلیل ثابت، جهانشمول و تغییرناپذیرند که خداوند محیط بر هستی است. آنچه وضع کرده عین مصلحت و هم عین حق است. حق و مصلحت تفکیک ناپذیر و در هم ممزوجند.
آنچه امروزه و در مناسبات عرفی جوامع دمکراتیک در خصوص قبح دروغگویی بهخصوص از سوی دولتمردان و سیاستمداران شاهد هستیم، ناظر بر قبح دروغگویی و نهادینه شدن و تلقی جرم برای دروغ گفتن است. تا جایی که اثبات دروغگویی از جانب دولتمردان و مسئولان را تا حد تنزل شانیت فردی و اجتماعی و مهمتر به مخاطره انداختن و سلب مشروعیت جناحی و حزبی منتهی میکند.
از این زاویه بی تردید و برای نظامی که خود را وامدار ارزش های اخلاق دینی و قبح دروغگویی را تا بدترین نوع گناهان کبیره ارتقا میدهد، گفتن دروغ از جانب هر مسئول و در هر مقامی میتواند مشروعیت سیاسی و بعضا دینی کل نظام را با مخاطره روبرو کند.
انتهای پیام
سلاممصلحتخارجازحقنفیبیعت
غدیرخمیعنیتشکیلسقیفهبنیساعده
یعنیبایکوتکردناصل۱۵و….قانون
اساسی