گزارش انصاف از تشییع ابتهاج | رشت بی «سایه» شد
مسعود مجاوری در گزارشی که در اختیار انصاف نیوز قرار داد، از متن و حاشیههای مراسم تشییع پیکر امیرهوشنگ ابتهاج (سایه) که ساعاتی قبل در رشت برگزار شد نوشته است که در ادامه میخوانید:
همه آمده بودند از شاعران دگر اندیش تا مداحان اهل بیت، از اصلاح طلبان رانده شده از حکومت تا اصولگرایان. نمیدانم این افسون شعر ابتهاج بود یا سردی خاک مرده که جمع اضداد را کنار همدیگر ممکن میکرد.
هوای بامداد پنجم شهریور ماه رشت اگر چه ملس و بهاری بود اما با گذشت یک ساعت از شروع رسمی مراسم، شرجی هوای تابستان شمال، عرق شرکتکنندگان را در آورد. شهرداری و نیروی انتظامی، خیابان لاکانی و مسیر دسترسی به باغ محتشم را برای برگزاری این مراسم بستند.
محل برگزاری مراسم بدون وجود حتی یک صندلی و سایبان بود. انگار نه انگار خداوندگار غزل به اینجا آمده است. کسی هم توقعی نداشت همین که اجازه دادند آیین وداع برگزار شود جای شکرگزاری داشت. مجری مراسم در حالی تریبون را به یلدا ابتهاج سپرد که بسیاری از فعالان مدنی رشت در مورد زمان برگزاری مراسم گلایه داشتند. آنها بر این باور بودند که آن وقت صبح شاید زمان مناسبی برای آمدن دوستداران سایه نیست اما حضور دوستداران سایه جایی برای نگرانی فعالان مدنی این شهر باقی نگذاشت.
حتی در مورد محل دفن سایه هم حرف و حدیثهایی مطرح بود. فردین علیخواه، عضو هیات علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان در این زمین نظرسنجی به راه انداخت با این عنوان که پارک محل تفریح مردم است نه تدفین شاعری در قواره و بزرگی ابتهاج. موافقان و مخالفان هم در نظرسنجی او شرکت کردند اما تغییری در تصمیم «تصمیمگیران» ایجاد نشد.
در ابتدای مراسم یلدا ابتهاج با حزنی که در صدایش محسوس بود اعلام کرد که پدر را به رشتیها سپرده است. او ادامه داد: من و برادرانم تا چند روز دیگر از ایران میرویم و این شمایید که به مزار پدرم سر میزنید و با اشعارش از او یاد کنید.
او در ادامه افزود: پدرم آنچه گفتنی بود را در اشعارش گفت و برای شناختن پدرم به اشعارش مراجعه کنید.
یلدا ابتهاج آرزو کرد که آرامگاهی در خور، برای پدرش ساخته شود و گفت: سایه تعلق خاطر زیادی به زادگاهش و ایران داشت و آرزویش بازگشت به سرزمین مادری بود.
سخنران دیگر مراسم یکی از مسئولان پیشین نمایندگی ایران در سازمان یونسکو بود. احمد جلالی از خاطراتش با ابتهاج گفت و از اینکه در آخرین روزهای زندگی از او به زبان شعر پرسیدند دوست دارد کجا آرام گیرد و او رشت را انتخاب کرد.
گفته های جلالی با اشک و تشویق رشتیها همراه شد و تریبون دوباره به یلدا ابتهاج سپرده شد. این بار یادگار سایه به رسم سپاسگزاری، یک مجموعه از آثار پدر را به مدیر کل ارشاد گیلان تقدیم کرد.
مجری مراسم در ادامه از حضور «پرواز همای» خبر داد و تریبون آیین را به یکی از شایستگان فرهنگ ایران سپرد. «علی دهباشی» که با «بخارا»یش یک تنه به اندازه چندین سازمان فرهنگی با بودجه های کلان اثر گذاری میکند از ابتهاج گفت و از شادمانیاش برای اینکه این امانت به مام میهن سپرده شد.
نمیدانم کار هوای گرم رشت بود یا تاثیر کرونا، اما بریده بریده صحبت کردن دهباشی دلم را لرزاند، چه آرامشی میدهد بودنش.چه ابهتی دارد وقتی پشت تریبون میرود.
رشتیها خوشحال بودند از اینکه سایه به میانشان برگشت و ناراحت از اینکه از میانشان رفت. کسی به روی خودش نمیآورد اما قصهی بازگشتن سایه به ایران «قصهی خون دل» بود. فرزندانش از آنچه بر آنان رفت نگفتند، همه اما از اینکه سایه به زادگاهش برگشته راضی بودند.
در این مراسم کسی سرود «ایران ای سرای امید» را نشنید. یک پادکست پنج دقیقهای از دکلمههای سایه مدام تکرار می شد. پلههای سن مراسم آنقدر ناجور بود که یلدا و سایر مهمانان برای بالا و پایین رفتن از آن مشکل داشتند اما صدای آواز استاد جهاندار تسلی دل بازماندگان و حاضرین شد.
همینکه سایه اینجاست خود غنیمت است و حواشی مراسم و گرمای هوا را میشد جدی نگرفت.
امیر هوشنگ ابتهاج پس از فراز و نشیب بسیار به ایران بازگشت و حالا در در همان باغی آرمیده است که به دستور رضاخان «دکتر حشمت» را در آن به دار آویختند. باغی که متعلق به اکبر خان بیگلربیگی بود و پس از آن به برادر زادهاش محتشم الملک رسید حالا امانتدار «خداوندگار غزل» معاصر است. باغی که بسیاری از سالخوردگان این دیار خاطرات زیادی از لحظات جوانیشان در آن دارند.
رشت اگر چه حالا بی سایه شد اما حکایت ابتهاج و رشت، روایت حدیث حاضر غایب است. سایهی ابتهاج آنقدر بلند و بزرگ هست که شاید حالا رشتیها میهمان او باشند و او میزبانشان.
چه میزبان بی بدیلی…
انتهای پیام