توازن عوامل قدرتساز در کشورهای ابرقدرت و تفاوت آن با سایر کشورها
سیدمحمد شفیعی، فعال دانشجویی دانشگاه گیلان در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «توازن عوامل قدرتساز در کشورهای ابرقدرت و تفاوت آن با سایر کشورها» نوشت:
نکته اصلی و پاسخ در خود تیتر هست، چون اگر در این کشورها توازن وجود نداشت که قدرت برتر (ابرقدرت) نبودند. یک مثال کوتاه: شوروی کشوری بود که بر بعد نظامی توجه داشت و یک ابر قدرت نظامی به حساب میآمد، اما هیچ وقت ابر قدرت اقتصادی، فرهنگی و سیاسی محسوب نمیشد، چون توازن را ایجاد نکرده بود.
در مثالی دیگر ما چین را میبینیم. کشوری که در حال تلاش است تا به یکی از ابر قدرتها تبدیل شود. چین به لحاظ اقتصادی قدرت بسیاری دارد، از نظر سیاسی هم از طریق سرمایهگذاری در سایر کشورها سعی دارد قدرت سیاسی خودش را در کنار قدرت اقتصادیاش افزایش دهد و برنامههای فرهنگی خودش را نیز دارد. و از طرفی هم با احداث پایگاههای نظامی در سراسر دنیا در حال افزایش قدرت نظامی خود است.
برای همین وقتی درباره یک قدرت بزرگ بحث میشود باید بدانیم قدرت بزرگ با ابر قدرت تفاوت دارد.
ابر قدرتها مجموعهای از قدرتها را در اختیار دارند. برای اینکه موقعیتخود را حفظ کنند، نهاینکه این را ایجاد میکنند برای اینکه ابر قدرت بشوند. در درونشان هم این اتفاق میافتد، آن پیشرفت فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، یعنی یک پیشرفت همه جانبه اتفاق میافتد، و این پیشرفت همه جانبه این امکان را به آنها میدهد که از موقعیت محدود منطقه خود پای خود را فراتر گذاشته، تبدیل به یک قدرت فرامنطقهای و جهانی بشوند. و آن زایش در درونشان نیز وجود دارد و وقتی به آن نقطه میرسند، این توانایی درونی و فکری در درون هر بخش وجود دارد که بتوانند الگوهایی که مدنظرشان هست را، بر اساس برنامههایی که از قبل دارند پیاده کنند.
برای آشکار شدن این موضوع در نظر بگیرید کشوری وجود دارد که راجع به هیچ موضوعی برنامهای ندارد و این یک واقعیت ملموس در درون آن کشور است. هر چه پیش آید، خوش آید. راجع به هیچ موضوعی، حوصله بحث کردن ندارند و آن را کتمان میکنند و میروند مرحله بعدی و این روند ادامه دارد. در حالی که در قدرتهای بزرگ این توانایی پاسخگویی در سطح ملی، ابتدا در درون خودشان اتفاق افتاد، پستبدیل به یک امر نهادینه شد. برنامهریزی کردن یک توانایی درونی شد و بعد این برنامهریزی را آوردند در یک سطح منطقهای و بعد در سطح جهانی.
برای اینمطلب باید شرایطی فراهم باشد: آزادی اندیشه، آزادی فکر، وجوه عظیم تحقیقاتی، پذیرش نظرات متفاوت و داشتن مشاورانی که دقیقا بر ضد شما فکر کنند. مشاور کسی نیست که نظر من را تایید کند، مشاور کسی است که بتواند دقیقا نقطه مقابل فکری من باشد، تا من از افکار گوناگون مطلع شوم. قدرتهای بزرگ این توانایی را دارند و این اتفاق برایشان میافتد، روندی که در ابتدا طبیعی و بعد برنامهریزی شده است.
به بیان دیگر و زبانی سادهتر هر کدام از وزنههای اقتصادی، سیاسی، نظامی در هر ابرقدرتی یکی از عوامل ثبات آن کشور هستند. برای مثال: کشوری از نظر اقتصادی ضعیف باشد و از نظر نظامی قوی باشد، عامل فروپاشی پیدا میکند.کشوری که توان اقتصادی داشته باشد، ولی توان سیاسی نداشته باشد و استقلال نداشته باشد، مانند بعضی از کشورهای عربی خب اینها باز هم مشکل دارند. یک حکومت وقتی میخواهد زاویه هژمون خود را در دنیا معرفی کند، باید الگوسازی کند و الگو باشد برای کشورهای دیگر. که این الگوسازی با نظم بین توازن قوا صورت میگیرد.
انتهای پیام