زنان و حاکمیت قانون
/کشف حجاب و حجاب اجباری؛ ابزاری برای حفظ گفتمان سیاسی/
مرضیه بهرامی برومند، جامعهشناس، نویسنده و پژوهشگر حوزه مطالعات زنان در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
تنها 24 روز پس از پیروزی انقلاب 57، یک روز مانده به روز جهانی زن، به دستور رهبر انقلاب، زنان از ورود بدون حجاب به ادارات دولتی منع شدند. زنان زیادی در تهران در اعتراض به این دستور برای سه روز دست به تظاهرات و تحصن زدند، اما در نهایت حجاب اسلامی رفتهرفته و تا سال 1360 کاملاً اجباری و ابتدا در سال 1362 در قانون تعزیرات به عنوان یک جرم تثبیت شد.
ایران نخستین کشوری است که در آن تمامی زنان طبق قانون مجبور به رعایت حجاب شدهاند. قوانین جمهوری اسلامی ایران بدون ارائه تعریفی دقیق از حجاب، حضور زنان بدون «حجاب شرعی» در «معابر و انظار عمومی» را جرم اعلام کرده و مجازات حبس و جریمۀ نقدی را برای آن تعیین کرده است و با رعایت نکردن حجاب شرعی از سوی نیروهای پلیس و سایر نهادهای رسمی مقابله میشود.
حجاب در سنت و فقه اسلامی به عنوان پوششی است که هویت زنانه را تعریف کرده و مظهر عفت زن تلقی می.گردد. نقش اسلام در زندگی مردم و به ویژه زنان همان نقش اسلام سنتی – پدرسالار بود که در ایجاد محدودیتهای فرهنگی همچون نوع پوشش، ارتباط و معاشرتهای انسانی، وظایف زناشویی و… خود را نشان میداد و محدود به حوزه خصوصی آنان بود. اما از زمان آغاز مدرنیته در ایران توسط رضاشاه حجاب تبدیل به سلاحی سیاسی برای ایجاد اصلاحات و تغییرات سیاسی- اجتماعی گردید. در این زمان برای اولین بار حجاب به عنوان ابزاری برای کنترل شهروندان وبه ویژه زنان به کار گرفته شد. کشف حجاب اجباری شد و زنان به یکباره مجبور شدند کنترل واختیار بدنهای خویش را که تا پیش از آن بیشتر متعلق به مردان محرمشان بود، به حاکمیت واگذار نمایند. حضور زنان باحجاب در فضای عمومی ممنوع شد و با زنانی که از این قانون سرپیچی نمودند، برخورد پلیسی صورت گرفت. بسیاری زنان در خانه های خود حبس شدند و تا زمان لغو این قانون نتوانستند از خانه های خویش بیرون بروند.
در دوران پس از انقلاب اسلامی، روند معکوسی در ایران اتفاق افتاد. حکومت با استناد به قوانین اسلامی، به یکباره حجاب را برای زنان اجباری نمود و برای دومین بار در تاریخ این سرزمین بدن زن عیناً به عنوان سلاحی سیاسی برای کنترل افراد، در اختیار حاکمیت قرار گرفت. در هر دوی این تحولات ما شاهد برساخته شدن و بازتولید بدنهای زنانه از طریق کنترل سیاسی تن زنان هستیم.
در هردو گفتمان پیش و پس از انقلاب با بدنهایی مواجهایم که تحت سيطرهي نظامهاي مردسالار، همواره عرصهي مهمي براي كشمكش ارزشهاي مردانه بوده است كه نتايج آن را ميتوان در ساحتهاي حقوقي، عرفي، سنتي و مذهبي و خشونتهاي مرسوم مشاهده كرد. بنابراين، در جامعهاي مبتني بر روابط مردسالارانه، سلطه بر تن و بدنْ دلالتهاي سياسي مييابد و در همپوشاني
پيچيدهاي با ديگر سازوكارهاي سلطه و برسازندهي نظم و كنترل اجتماعي قرار ميگيرد.
هر تغییری در هر جامعهای میتواند با موانعی همراه باشد، در یک تحلیل گفتمانی میتوان ریشههای این موانع را در ساختارها و یا در عاملیت و یا کنش متقابل این دو جستجو کرد. پدیده کشف حجاب که توسط رضاخان به منظور رسیدن به دروازههای مدرنیته و همنوایی با غرب صورت گرفت، در جامعه ایران توفیق چندانی بدست نیاورد به همان طریقی که پدیده حجاب اجباری تعداد بسیاری از زنان مخالف این نظام فکری و سیاسی را به بیرون دایره گفتمانی خودش راند. در هر زمانی که حجاب تبدیل به ابزاری برای اعمال سلطه بر افراد گردید، مقاومت نیز از دل خودش بیرون آمد. در دوره کشف حجاب بسیاری زنان با پافشاری بر حجاب خویش و ممانعت از برداشتن آن، حجاب را بدل به وسیله ای جهت مبارزه و مقاومت در برابر حاکمیت نمودند. در دوران پس از انقلاب که حجاب اجباری گشت نیز تا به امروز پوشش زنان دستخوش تغییرات گوناگونی گردیده است. فشار و محدودیتی که زنان در حفظ ظاهر وانتخاب پوشش خود در عرصه عمومی متحمل میشدند به شدت تعدیل گشته وگرچه که همچنان نیروهای نظامی و انتظامی مسئول نظارت وکنترل وضعیت پوشش زنان در عرصه عمومی هستند، ظاهر پوشش وحجاب زنان ایرانی با سرعت و بطور مداوم در حال تغییر است. به همین دلیل بسیاری از روشنفکران و نخبگان اجتماعی این تحول رفتاری در پوشش زنان را در مقایسه با آنچه در دهه شصت بر زنان گذشت، به منزله مقاومت آنان در برابر خواست حاکمیت و تن ندادن به مقصود مورد نظر آن میدانند.
با بررسی ابعاد گوناگون بدن به مثابه امری اجتماعی- سیاسی و مقایسه نقش و کارکرد حجاب درمییابیم حجاب به مثابه ابزاری سیاسی همواره موقعیت سلطه – مقاومت خود را حفظ نموده و حتی گاه در وقت نیاز به خدمت نئولیبرالیسم شتافته است.
با برجسته نمودن نقش حجاب در مناسبات روابط قدرت جاری در جامعه، نمیتوان با رویکردی قهری و ممانعتی یک سویه و یک طرفه به طرفداری از حجاب اجباری یا منع اجباری آن برخاست. تعیین هویت زنان بر مبنای تن آنها، یکی از ارکان اساسی سلطه مردان بر زنان است. بنابراین یکی از اصلیترین مطالبات فمینیستی این است که زنان کنترل بدن خود را از دست جامعه مردسالار پس گرفته و اجازه ندهند فرهنگ مردسالار، تن آنها را اداره کند.
از آنجا که حجاب را میتوان به عنوان يكي از اساسيترين و حساسترين بازنمودهاي عيني نظام مذهبي-اسلامي حاكم قلمداد نمود، به چالش کشاندن آن، در قالب مبارزه متقابل و خشونتطلبانه، نه تنها به حل یا حتی تعدیل مساله کمک نمیکند که خود موجد پیچیدگیهای بیشتر در مسیر احقاق حقوق زنان میگردد. عدم دخالت نظام حاکم و حاکمیت مذهبی در عرصههای شخصی، به ویژه کاهش تسلط بر حوزههای مربوط به زنان، مستلزم کنشهای مدنی آگاهانه و مبتنی بر شناخت و سنجش بسترهای اجتماعی و نیز تلاش حداکثری جهت استقلال این فعالیتها از فعالیتهای سیاسی است. با این وجود، در ایران ساختارهای معیوب اقتصادی و حاکمیت دیرپای نظام های استبدادی موجب شدهاند که جنبشها و فعالیتهای مدنی رنگ باخته و کم رمق باشند. اما با وجود اینکه در طول تاریخ از زمان مشروطه تا به امروز، جنبش زنان، به رغم تمامی موانع موجود توانسته در زمینه اعادۀ بخشی از حقوق پایمال شده زنان به دستاوردهای مهمی دست یابد. جنبش زنان در ایران، جنبشی است که توانسته درهمان بسترهای تنگنظرانه و حذفی سیاسی و فرهنگی، کارایی و توانمندی نسبی خود را اثبات کند. این جنبش در کنار تلاش جهت احقاق مطالبات زنان، در افزایش توانمندی و دانش بومی زنان و نیز ترویج فرهنگ برابری خواهانهی جنسیتی فعالیتی مستمر داشته است. با این حال، درعصری که به دلایل مختلف شاهد رشد جریانات پوپولیستی هستیم، جنبش زنان در ایران نیز از آسیب جریانات پوپولیستی مصون نمانده است.
ما تا کنون تصویر کلیشهای غرب از زن ایرانی را از طریق بازنمایی خاطرات غربیها و سفرنامهنویسان خارجی درک کردهایم. در واقع، گذشتۀ «ما» از نگاه «آنها» بازنمایی میشود. از نگاه آنها، زنان جوامع سنتی و خاورمیانه به ویژه زنان اندرونی دورۀ قاجار زنانی هستند که از جهل و بیسوادی هیچ قدر و منزلتی ندارند و طرد میشوند، و در برابر آنها، زن غربی به عنوان یک زن آموزش دیده، مدرن و دارای کنترل بر بدن و سکسوالیته خود و آزاد برای تصمیمگیری است.
با وجود این و علیرغم تحولات بسیاری که جامعه ایران از دوران مشروطیت به این سو تجربه کرده، این تصویر کلاسیک هنوز کمابیش به عنوان نگاه غالب نسبت به حیات فردی و اجتماعی زنان وجود دارد. تبعات چنین باور و کلیشهای از زندگی زنان ایرانی تا جایی که این باور صرفاً محدود به توده مردم در غرب باشد، از اهمیت چندانی برخودار نیست، اما هنگامی که این کلیشه به نوعی با منافع گروههای ذینفع یا جریانات پوپولیستی این جوامع همسو شود، مشکل بهرهبرداریهای منفعت طلبانه از این باور سطحی و عامیانه آغاز میشود و جریان اصلی جنبش مدنی زنان به انحراف کشیده میشود.
در شرایطی که نگاه امنیتی و پلیسی بر بسیاری از کنشهای هنجارشکنانه حاکم است، ایجاد رفتارها و کمپینهایی که به شکل رویارویی نظام ایدئولوژیک و ارزشی حاکم را به چالش میکشند، قطعاً منجر به تشدید خشونت میگردد. بنابراین، جامعه شاهد تقابل دوگانهای است که در یک سوی آن نظام ارزشیِ رسمی و مسلطی وجود دارد، که علاوه بر نظام سیاسی حاکم، اقشاری از مردم عادی نیز از حامیان این نظام ارزشی می باشند، و در سوی دیگر، کمپینهای فوق قرار دارند که حول یک «نه» بزرگ، دست به مبارزه آشکاری میزنند. در چنین شرایطی، امکان بهرهگیری از آن گروههایی از مردم، که حامی حجاب اجباری هستند و به صحنه کشاندن آنها توسط نظام حاکم به وجود میآید.
برای برونرفت از اینکه تنانگی زن ابزار و ابژهای برای هدف سیاسی و انقلابی بودن باشد، چه در راستای کشف حجاب و چه حجاب اجباری، بایستی جامعه و جنبش مدنی زنان را تقویت کرد. مشارکت سیاسی و اجتماعی بالای تودههای مردم، بالا بودن فهم و شعور سیاسی جامعه، تبعیت از قوانین و قانونمداری، تحرک سیاسی و اجتماعی، فضای باز سیاسی و عدم تمرکز قدرت و نقدپذیری قدرت و وجود فضای دموکراتیک و تکثرگرایی و برخی مؤلفههای دیگر نشان یک جامعه مدنی است. شکلگیری این خصایص مستلزم ایجاد بسترهای مناسب در جامعه است. در این بین نیروهای اجتماعی و سیاسی، طبقات و اقشار، نهادهای مدنی و دولت در به وجود آمدن این زمینهها نقش کلیدی و اساسی دارند. در واقع روابط متقابل این نیروها در جامعه و میزان اثرگذاری آنها بر یکدیگر از مهمترین مولفههای شکلگیری جامعه مدنی است. برای عبور از جامعه سنتی به جامعه مدنی تغییر ویژگیهای مردم و نیروهای اجتماعی هم لازم است. زنان به جای نیازمندی به ناجی و قهرمان در زندگی خود باید به خود اتکایی برسند، عوض ترس و خودسانسوری باید در انتقاد و ابراز عقاید شجاعت لازم را کسب کنند و راه خرد و دانش را در پیش بگیرند و به جای اعتقاد به قضا و قدر و تسلیم در برابر آن به این درک برسند که انسان خویش سرنوشتش را میسازد.
انتهای پیام