آیتالله طالقانی و نظریۀ دولت | احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی، روزنامهنگار در روزنامهی هممیهن نوشت:
در صنف روحانیتِ معاصر، زندهیاد سید محمود طالقانی از انگشتشمار روحانیونِ بلندپایهای بود که از دولت دکتر محمد مصدق به صراحت دفاع و حمایت میکرد.
دلیل این موضوع این بود که آیتالله طالقانی به خلاف اغلب همصنفانش، دولت را به صورت دستگاهی برای اجرای احکام فرعی فقهی نمیدید و آن را به عنوان امری ملی تلقی میکرد. در واقع دولت دکتر مصدق در زمینۀ اجرای احکام شرع هیچ تفاوتی با سایر دولتهای پس از شهریور سال ۱۳۲۰ در ایران نداشت و به همین علت نیز اغلب روحانیون سنتی حداکثر آن را به چشم دولتی از سنخِ دیگر دولتها مینگریستند و آن دسته از روحانیونی هم که در ابتدا با او همراهی داشتند، هر کدام به علتی از او فاصله گرفتند یا به صف مخالفانش پیوستند.
در این میان سیدمحمود طالقانی، مانند آیتالله سیدرضا زنجانی و برادرش سید ابوالفضل زنجانی، از معدود معممانی بود که به دکتر مصدق وفادار ماند و برای ادامۀ سیاست او همراه با مهندس مهدی بازرگان و دکتر یدالله سحابی نهضت آزادی ایران را بنا گذاشت. حمایت قاطع و صریح مرحوم طالقانی از دولت مصدق را میتوان نشانهای آشکار از فلسفۀ سیاسی مورد نظر او به حساب آورد. طالقانی نظریۀ مشخص و مدونی در مورد ماهیت دولت و فلسفۀ سیاست از خود به یادگار نگذاشت، اما نگاه او به دولت مصدق و سخنرانیهای او بهخصوص در آستانۀ انقلاب و ماههای پس از آن، نظر و گرایش او در این زمینه را به خوبی عیان میکند. طالقانی در حوزۀ فلسفۀ سیاسی، پیش از هر چیز دغدغهمند آزادی بود. او آزادی را مقدم بر هر امر سیاسی و اجتماعی دیگری میدانست و از همینرو، عملاً راهش از بسیاری از گروههای سیاسی چپگرا در آن زمان جدا میشد. او در کنار آزادی، سخت دلبستۀ عدالت بود. طالقانی عدالت مورد نظرش را عمدتاً از آموزههای قرآنیاش استخراج میکرد. پذیرش مالکیت خصوصی با محدودیتهای مربوط به پیشگیری از شکاف هنگفت اقتصادی، وجوب کمک به همنوع و وظیفۀ جامعه و دولت در تأمین افراد نیازمند، عناصر اصلی عدالت اقتصادی موردنظر طالقان به حساب میآمدند، چیزی که مسامحتاً میتوان آن را دولت رفاهی یا راه سوم تعریف کرد. حکومت مردم بر مردم، مهترین دغدغۀ طالقانی به منظور رشد و بالندگی تکتک افراد جامعه و نهادینه کردن آزادی و عدالت بود. به واقع او نوعی دموکراسی مستقیم و شورایی را پیشنهاد میکرد که ضرورتِ آن تصمیمگیری آحاد جامعه در سطوح مختلف زندگی جمعی برای ادارۀ امور زندگی خود بود. طالقانی فردِ انسانی را غایتی فینفسه ارزشمند و دارای کرامت میدانست و رشد و بلوغ فکری و عملی و اخلاقی او را هدف خلقت و بعثت میشمرد. فردِ انسانی مورد نظر او از طریق مشارکت در سرنوشت سیاسی و اجتماعی خود در قالب نهادهای شورایی مختلف به رشد و بلوغِ لازم میرسید. از این رو، طالقانی خواهان پخش و توزیع قدرت سیاسی به گستردهترین و عمیقترین شکل آن در جامعه بود و تنها چنین روشی را سبب ثبات عادلانه و درازمدت جامعه میدانست.
این دیدگاه سیاسی، از انسانشناسی او مایه میگرفت. طالقانی با آنکه نسبت به نخبگان سیاسی، نوعی بدبینی از خود بروز میداد، اما نسبت به سرشت تودۀ مردم فوقالعاده خوشبین بود. او افراد عادی جامعه را «بشر فطری» نام مینهاد؛ یعنی افرادی که بنا به سرشت پاک خود عمل میکنند و مانند برخی نخبگان سیاسی به انواع زیادهخواهی بهخصوص جاهطلبی آلوده نشدهاند. اینکه چرا طالقانی به چنین درکی از انسانهای عادی رسیده بود، احتمالاً بیارتباط با تجربیات شخصی او در روستای زادگاهش نباشد، با این حال این نوع درک از عموم افراد عادی بیش از اندازه خوشبینانه مینماید و بنابراین راهکار مترتب بر آن نیز که عملاً نقش دولت را به محوترین شکل ممکنِ تاریخی آن تقلیل میدهد، بیش از اندازه ایدهآلیستی به نظر میرسد. ظاهراً آن واقعیاتی که منجر به ظهور پدیدهای به نام لویاتان در تاریخ بشر شده است، از چشم طالقانی دور مانده است. شاید او حتی اگر دموکراسی مستقیم آتنی را نیز به دقت مورد مطالعه قرار میداد، از میزان دلبستگیاش به این مدل کاسته میشد. در هر صورت، طالقانی به عنوان یک عالم دینی، حامی دولتی با کارکرد ملی از نوع دولت مرحوم دکتر مصدق بود؛ گو اینکه ایدهآل او رقیق شدن نقش دولت در جامعه و به عبارتی حداقلیترین صورت ممکن آن تا مرز مترسکی فاقد قدرت بود. او قدرت را دربست مربوط به آحاد مردم و در اختیار آنها میخواست و به همین دلیل میانهای با سایر نظریههای دولت، از جمله نظریۀ دولت به مثابۀ دستگاه اجرای احکام فرعی فقاهت و شریعت نداشت.
انتهای پیام