درس داستان «موسی و خضر»: وظیفه پرسشگری مردم و پاسخگویی حاکم دینی
حجتالاسلام احمد حیدری در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
در این دههها بعضی «مدعیان علم» “ولی فقیه” را «خضر راه» میشمارند و مردم را به «اطاعت مطلق» از او فرامیخوانند و این اطاعت را مصداق «ولایت پذیری» معرفی میکنند و در تأیید، به داستان قرآنی موسی و خضر حواله میدهند. حال آن که آن داستان کاملا مشوق وظیفه «پرسشگری پیروان و پاسخگویی حاکم دینی» است.
«عبد صالح»[بنا بر روایات حضرت خضر] مورد رحمت خاص بود و به او علم خاص داده شده و به مأموریتهای خاص مبعوث بود و این مأموریتها را انجام میداد بدون این که پیروی داشته باشد که بر آن اطلاع یابد و بخواهد او را مورد سؤال قرار دهد و وظیفه پاسخگویی و قانعسازی داشته باشد. خداوند موسی را به پیروی از او فرمان داد تا از علم راشدانهاش، تعلیم بگیرد[هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً](کهف 82-60). عبد صالح که میدانست پیرو، وظیفه پرسشگری و او وظیفه پاسخگویی دارد، در جواب تقاضای همراهی و پیروی موسی، گوشزد کرد من مأموریتهای ویژه از جانب خدا دارم و اگر بخواهی پیروم شوی، با توجه به تعهد ایمانی و با توجه به ظاهر ناپسند بعض رفتارهایم و ناآگاهی از واقع و علل آنها؛ نمیتوانی[و نباید] اهمال، مسامحه و تحمّل کنی و اعتراض مینمایی و سدّ راه انجام وظیفه من میشوی[إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً]. موسی قول تسلیم و عدم اعتراض داد و عبد صالح به این شرط پذیرفت که اعتراض و سؤال نکند تا خودش در فرصت مناسب، وجه شرعی و عقلی کارهایش را توضیح دهد:[فَإِنِ اتَّبَعْتَني فَلا تَسْئَلْني عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً] ولی موسی با وجود تعهدی که داد، با دیدن اولین اقدام به ظاهر ناپسند و غیر موجّه که کِشتی سالم دیگران را سوراخ کرد، قولی که داده بود را به فراموشی سپرد و فریاد اعتراض بلند کرد! عبد صالح شرط ابتدای همراهی را یادآوری نمود و موسی عذر آورد که به جهت اهمیت و قبح ظاهری کار، تعهدم را نادیده گرفته و به فراموشی سپردم.
در ادامه وقتی عبد صالح مرتکب قتل کودک بیگناه گردید، موسی قبح آن را بیشتر دید و باز عهد سؤال و اعتراض نکردن را نادیده گرفت و به اقتضای ایمانش، شدیدتر اعتراض کرد[لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً]، بعد هم با دیدن سومین اقدام عبد صالح که با وجود خستگی، گرسنگی و ضعف شدید، به تعمیر دیواری شکسته در روستایی اقدام کرد که اهلش از دادن نان به آنها، امتناع کرده بودند؛ باز هم عهد را به فراموشی سپرد و با یقین از جدایی به سبب این اعتراض، باز اما خفیفتر به جهت قبح کمتر این اقدام از دو اقدام قبل، اعتراض کرد و این بار عبد صالح پایان مصاحبت را اعلام و مطابق تعهدی که داده بود، وجه کارهایش را بیان کرد و در آخر هم تصریح نمود که «من مأمور مستقیم و ویژه خدا هستم و به اجتهاد و فهم خود، کار نمیکردم»[وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری]
در این آیات نه عبد صالح و نه خدا، اعتراضهای موسی را قبیح نشمردهاند بلکه با سکوت، آن را تایید کردهاند. به نظر میرسد مهمترین درس این آیات تعلیم «وظیفه اعتراض» به مؤمنان و پیروان و تعلیم «وظیفه پاسخگویی» به حاکمان دینی در جامعه ولایی و ایمانی است. وقتی موسای کلیم از خدا شنیده که خضر را مراتب خاص علم بخشیده و مأموریت خاص داده، با این وجود خود را موظف میبیند با دیدن ظاهر ناپسند و قبح ظاهری کار «عبد صالح» به او اعتراض کند! و «عبد صالح» هم خود را موظف میداند که پیروش را توجیه کند و مجاز نمیداند او را از اعتراض منع، و به اطاعت مطلق فرابخواند، به طریق اولی باید مردم در قبال کارهای به ظاهر ناپسند حاکمانی که نه علم لدنی دارند و نه عصمتشان تضمین شده خدایی است، اعتراض کنند و حاکم دینی هم وظیفه دارد با بیان وجه کارهایش، جامعه و معترضان را توجیه و قانع کنند.
دعوت به اطاعت مطلق از غیر معصوم و تضمین شده خدایی، مصداق دعوت به «شرک» است که بزرگترین ظلم و گناه نابخشودنی است؛ هم از طرف دعوت کننده و هم از طرف اطاعت کننده. در جامعه دینی، «پرسشگری» وظیفه پیروان و مصداقی از «النصیحة لائمة المسلمین» و «پاسخگویی» وظیفه حاکمان است. امید که هم مردم و هم حاکمان به این وظایف عنایت لازم داشته باشند که انجام آن از سوی مردم و حاکمان، تضمین سعادت اجتماع است.
انتهای پیام
این بیان : “….دعوت به اطاعت مطلق از غیر معصوم و تضمین شده خدایی، مصداق دعوت به «شرک» است که بزرگترین ظلم و گناه نابخشودنی است؛….”
بطور ضمنی خود نشان از اعتقاد به معصومیت دارد…حال آنکه در پایان داستان چنانکه اشاره هم شده است :
“….و در آخر هم تصریح نمود که «من مأمور مستقیم و ویژه خدا هستم و به اجتهاد و فهم خود، کار نمیکردم»[وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری]…”
مرشد مذکور منکر معصومیت و دانستن علم غیب برای خویش است ….شهامت بیان اینکه اعتقاد بر معصومیت اشتباه است را بیابیم….لازمه معصومیت داشتن علم غیب در تمام دوران زندگی است و این برای انسان مقدور نیست…
در سوره نجم ، سوره ای که اشاره به عروج پیامبر مصطفی دارد میفرماید:
وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى ﴿۳۱﴾ نجم
الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ فَلَا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى ﴿۳۲﴾ نجم
نویسنده آقای حیدری به عنوان یک آخوند، این بار از قرآن هم نگذشته و داستان قرآن را هم تقطیع و تحریف کرده و نمی گوید که بنا به همان آیات قرآن، پس از سه بار پرسش گری موسی از خضر، خضر موسی را به حال خود وانهاده و ترک کرد و موسی به دلیل پرسشگری بیش از حد، از فیض همراهی با خضر محروم شد.
این آقای ملبس به لباس روحانی،در گذشته و در یادداشت “شایستگان رهبری” کلام آقای خمینی را هم تقطیع کرده بود تا برای آقای خامنه ای در رهبری رقیب تراشی کند.
قرآن، تقطیع و تحریف کلام را ازعادات یهودیان می داند.