سیاستهای کلانِ تضعیف ایران! | محمدرضا جلائی پور
محمدرضا جلائیپور طی یادداشتی نوشت:
حقیقتا از خواندن متن «سیاستهایکلی برنامهٔ پنجسالهٔ هفتم» متاسف شدم. بار غم سنگینی که بر دلم نشاند از جنس افسوس برای کشور و هممیهنانی است که به آنها عشق میورزم و این متن نشانهٔ روشنی از ضعف شدید حکمرانانش و تلخیِ آیندهٔ کوتاهمدتش است. این سند بالادستی مهم قرار است مبنای ریلگذاریهای کلان، اختصاص منابع عمومی، ساختن نهادها و تعیین اولویتهای ایران و همهٔ دستگاههای حکمرانیاش باشد.
واقعا غمانگیز است چنین سند بسیار مهم و تاثیرگذاری چنین ضعیف از آب درآمده است و نشانهٔ واضح و نگرانکنندهای است از اینکه عالیترین سطوح ریلگذاری و تعیین خط مشی و انتخاب کلاناستراتژیها در ساختارهای حکمرانی ما تهی از نیروهای توانا، کارشناسان تراز اول و کلاناستراتژیستهای باصلاحیتی شده است که متکی به شناخت لازم از جامعهٔ ایران و منطقه و جهان و با بهرهگیری از انباشت دانش و تجربهٔ بشری توانایی راهبری کشور در جهت افزایش قدرت ملی و ارتقای کیفیت زندگی ایرانیان را داشته باشند. محصول سالها گزینش حراستها و موانع استخدام و ارتقای شایستگان و رد صلاحیتها و ضعف ارتباطِ حاکمیت با بهترین کارشناسان کشور و جهان در این متن دیده میشود.
غمانگیز است که مجمع تشخیص مصلحت چنان پوک شده که حتی علیرغم تمدید زمان تدوین این سیاستها نهایتا به متنی رسیده است که بسیاری از عناصرش برای ایران خطرناکند و فاقد بسیاری از عناصری است که در ضرورتش کارشناسان اجماع دارند. امروز سال ۶۸، ۷۴، ۷۹، ۸۴ یا حتی ۹۰ نیست. گذشته از درسهایی که از برنامههای پنجسالهٔ قبلی باید میگرفتیم و در این متن نشانههایش دیده نمیشود، امروز بر خلاف دهههای قبل در همهٔ حوزههای این برنامه تعدادی کارشناس تراز اول ایرانی و نهادهای پژوهشی نسبتا باکیفیت داریم و تجربهٔ سایر کشورها هم در دسترس است.
متن اما گویی منعزل از توان جمعی کارشناسان و نهادهای کشور نوشته شده است. به جرأت ادعا میکنم حداقل ۲۰ ایرانی را میشناسم که هر یک به تنهایی حتی اگر فقط سه ساعت فرصت داشته باشند متن قویتری تنظیم میکنند. مایهٔ تاسف است بعد از هزاراننفرساعت وقتگذاری در نهادهای مختلف و مجمع تشخیص مصلحت نظام خروجی نهایی چنین متن پرضعف و اشکالی شده است.
متنی که میبینیم در واقع نوعی لیست آرزوها است که از قضا لیست چندان خوبی هم نیست. آرزوهایی در آن است که اگر تحقق بیابد نارضایتی وسیع به بار میآورد (مثل بند ۱۹ – همان اقتدارگرایی دیجیتال)یا شیرهٔ باقیماندهٔ طبیعت ایران را میمکد (مثل بند ۶ – خودکفایی در تولید ۹۰ درصد اقلام غذایی و کالاهای اساسی) و آرزوهایی هست که اولویت و اهمیت زیادی دارند و در متن نیستند. آرزوهای پیشین – مثل رشد ۸ درصدی سالانه – هم مثل برنامههای قبل تکرار شدهاند، بدون اینکه در همین سیاستهای کلان اقتضائات تحققاش پذیرفته شود و ارزیابی شده باشد چرا مثلا در دههٔ ۹۰ هیچ درصد آن محقق نشد.
خوانندهٔ بصیر که بین سطور را میخواند میفهمد این متن عملا نشانگر ارادهٔ حاکمیت برای تداوم اشتباهات پیشین، رشد منابعمحور و غیرپایدار و غیرمتوازن و غیرفراگیر، کاهش اهمیت و قدرت «ایران»، تحریمپذیر و محاصرهپذیرتر شدن ایران و افزایش نارضایتی ایرانیان است.
اگر از شعارهای متن بگذریم و به کلاناستراتژیهای نهفته در پس آن توجه کنیم متاسفانه واضح است که اگر همین متن مبنای عمل و ریلگذاری واقع شود فرصتهای مهمی همچون افزایش سهم ایران از بازار گاز اروپا، تعریف نقش جدید مهم برای ایران در اقتصاد منطقه و جهان، رد شدن تعدادی از راهها و لولههای راهبردی از ایران، رشد چشمگیر گردشگریِ پایدار، دیپلماسی موازنهٔ مثبت قدرتمند، تقویت اقتصاد دیجیتال و فرصتهای توسعهٔ دانشبنیان در چند سال کلیدی پیش رو از دست خواهد رفت، رشد فراگیر تعیینشده محقق نخواهد شد، کیفیت خدمات پایهٔ همگانی – به ویژه در آموزش و سلامت و حمل و نقل – ارتقای معناداری نخواهد یافت و فقر و انواع نارضایتی و نابرابری و فساد و تبعیض کاهش معتنابهی پیدا نمیکند.
حکمرانان گرامی! اگر واقعا با فرمان این سیاستهای کلی و سند بالادستی میخواهید هفت سال برانید، خودتان را برای کاهش توان ایران و افزایش بحرانهایش آماده کنید. لیاقت این کشور و شهروندانش چنین متن بالادستی ضعیفی نیست. کاش نهادهای دانشگاهی و مدنی، کارشناسان، احزاب و نیروهای سیاسی و اجتماعی در نقد بند بند این متن مهم و پرآسیب فعال شوند و شما هم گوشتان شنواتر باشد.
انتهای پیام