خود را در برابر «جبهه انسانیت» قرار ندهید | ابوالفضل فاتح
بلای «تاکسیدرمی سیاسی و مذهبی» گریبانگیر شده است
دکتر ابوالفضل فاتح در یادداشتی در پی مرگ مهسا امینی نوشت:
بسمه تعالی
داغی که از آسمانی شدن خانم «مهسا امینی» بر دل ملت ایران نشست، موجی از اندوه، بهت، اشک و انتقاد و اعتراض را برانگیخت. ملت شریف ایران که در دامان مکتب انسانی پیامبر (ص) و عدالت علی (ع) و آزادگی حسین (ع) پرورش یافته اند، از ستمی که بر دختری غریب در پایتخت حکومت؛ یعنی همانجا که چشم حاکمان باید برای عدالت از همه جا بازتر باشد، روا شده است، بی تاب شده اند. سخن از اصلاح طلب و اصول گرا و این حزب و آن جریان نیست. با کاسبکاران سیاسی نیز که از هر تلخی برای خود، کامی و صیدی می سازند، عرضی نیست. سخن از انسانیت و کرامت است. این موج عظیم فرا مذهبی و فرا سیاسی و ورای قومیت که قلب ها را تکان داده و چشم ها را نمناک ساخته، موج زلال انسانیت است. به بیان دیگر در برابر گسترش روز افزون جهل و خشونتی که حرمت انسان را زیر پا نهاده و با مرگ غریبانه مهسا امینی (دختری از دختران مظلوم این سرزمین) به اوج خود رسیده، «جبهه ای از انسانیت» متولد شده، که تعیین کننده است.
حق ملت شریف ایران که رژیم سلطنت را به دلیل ماهیت استبدادی و غیر انسانی و غیر اخلاقی و موروثی اش برانداخت و عزیزترین عزیزان خود را نثار کرد، این نبود و نیست. حق ملتی که برای آرمان های اصیلی چون عدالت و آزادی و فهمی راستین از دین قیام کرد، این نبود و نیست که به جای آیین خدا که کرامت و حقوق بشر ذاتی آن است، و به جای عقلانیت و عطوفت ومنطق، چماق و خشونت و تحکم را بر سر خود ببیند. حق ملت این نیست که به جای محقق شدن آرمان و آرزوهای صدها ساله اش، به دلیل ناکارآمدی خودخواهان و نادانی گروهی از افراد بی توجه و سطحی نگر، این واقعیت های تلخ و فساد های بنیان کن را نظاره کند، مفاسدی که ریشه در نفوذ روزافزون تحجر در ساخت و ساحت قدرت دارد. در سال های اخیر، و از سوی نخبگان دلسوز، مکررا نسبت به نفوذ اندیشه های انسان ستیز و پوستین های وارونه هشدار داده شد، اما افسوس که به جای تامل، عموما یا بی اعتنایی شده و یا پاسخ، حصر و حبس و طرد و تحکم و تحمیل و سکوت بوده است. غمگنانه شاهدیم که بخش های بزرگی از حاکمیت، گرفتار نوعی تصلب فکری و انجماد فرهنگی و دلخوش به «تاکسیدرمی سیاسی و مذهبی» شده است، که اگر بتواند همه چیز را از درون تهی و از آن مضحکه و شمائلی با باطن پوشالی می سازد، حال چه امر قانون اساسی و انتخابات باشد و چه امر به معروف و نهی از منکر و …..
برخی قانون اساسی و دین حنیف را به نیزه کردهاند
تحجر و متحجران، این مارهای خوش خط و خال که امام (ره) نیز مکررا خطرشان را گوشزد کرد، تنها گرفتاری ما نیستند که گرفتاری همه جوامع بوده اند. درد آن است که این جماعت با دروغ و تزویرشان چنان از نردبان قدرت بالا بروند که بتوانند با تحریف یا به نیزه کردن بندهایی از قانون اساسی و دین حنیف، ابزاری برای تحمیل نوع نگاه خود ساخته و حقوق اساسی ملت را به عینه پایمال نمایند و آنقدر در راه غیر دینی و غیر انسانی خود دست بالا بیابند، که حیات دین و میهن را در معرض خطر قرار دهند. کجاست آن وعده آزادی و آن جمهوری موعود انقلاب؟ کجاست آن اسلام ناب محمدی (ص)؟
هدف مردم از انقلاب اسلامی، نه حاکمیت این و آن بود، و نه تحمیل روایتی متحجرانه از دین. مردم به میدان آمدند تا انسانیت و معنویت و آزادی و استقلال – توامان از غرب و شرق – و عدالت و اسلام ناب را حاکم سازند، تا ایران را بر قله های اخلاق و جمهوریت و پیشرفت ببیند. اما متاسفانه با حذف بسیاری از نخبگان و نفوذ مستمر تحجر و استبداد و تضعیف هدفمند جمهوریت، جامعه ایرانی به تدریج با دریایی از تناقضات روبرو گردید، و شاهد بوده ایم که به جای آن اصول انسانی، رویه های بیگانه با حقوق اساسی ریشه دواند، و آرمان های ملت در پای عطش قدرت و ثروت قربانی شد. به عینه می بینیم که نخبه کشی که بماند، ضعیف کشی جولان می دهد، ظلم و تبعیض بیداد و فساد طوفان می کند و کشور به عقب می رود. محاکمه عاملان و آمران که بماند، هنوز تعداد کشته شدگان شب های بنزینی محرمانه است! به تریبون های رسمی نگاه کنید؛ چه بسیار به جای صیانت از حقیقت و آگاهی، مملو از عالمان متهتک و جاهلان متنسک شده است. این جماعت کمر هر ملتی را خواهد شکست. بسیاری از اصحاب قدرت که بماند، به ولع ثروت در نزد نزدیکان بسیاری از ایشان بنگرید؛ از عطسهی بزی و لنگه کفش پاره ای هم نمی گذرند، چه رسد از چرب و شیرین بادآورده سیاست و قدرت. این افسوس دارد که دامنه مصائب و انحرافات و نابرابری ها به جایی رسیده که اگر تا دیروز دعوا بر سر کارآمدی و کفایت و مدیریت و برنامه ریزی و انتخابات سالم و حق انتخاب و امثالهم بود، امروز دعوا بر سر «انسانیت» و ایفای حداقل های انسانی است. این افسوس دارد که بخش بزرگی از ملت به خیر شما امید ندارند و از شر اشرار شما به خدا پناه می برند و در و دیوار نامه مولا (ع) به مالک را فریاد می زند که آی اهل حکومت و قدرت، «رفیق ملت» باشید و با ملت خود مثل گرگ رفتار نکنید، و ایشان را به لکنت واندارید، اینان انسانند!
اگر چماق راه حل بود، طالبان حاکم جهان و داعش محبوب عالم بود
این که می بینید یک جریان ضعیف سیاسی نیست که با اتهام قدرت طلبی یا وابستگی یا هر چیز دیگری منفعل شود، این جریان آهِ جگرها سوخته و پیوند عواطف پدران و مادران و دختران و پسران این سرزمین و وجدان بیدار و «جبههی انسانیت» در بطن جامعه است که در برابر ناراستی و ستم و جهل و تهتک و رویه های غلط حکمرانی شکل گرفته است و هر روز بیدارتر می شود و داعیه ای جز اصلاح ندارد و هر گونه بی اعتنایی یا سرکوب صرفا چهرهی شما را تاریکتر می سازد. اگر تتمه عقل و تدبیری باقی مانده باشد، اقتضا دارد که کسی خود را در برابر ظرفیت عمیق و وسیع «انسانیت» و «وجدان عمومی» قرار ندهد و هر چه زودتر همه به اصلاح رویه ها و به موازین انسانی باز گردیم و پا از گلوی ملت مظلوم برداریم و اجازه دهیم ملت نفس بکشد و معنویت و آزادی را در آغوش بگیرد و این میهن و جمهوری عاقبت به خیر شود و اسلام عزیز بماند. خیر دنیا و آخرت همه ما در این است. اگر چماق و «شتم» راه حل بود، امروز طالبان نه بر خرابه های افغانستان، که بر جهان حکومت می کرد و داعش محبوب عالم بود.
آیا از روزی که مردم به تنگ آیند نمی ترسیم؟ مولایمان (ع) فرمود: یوْمُ آلْمَظْلُومِ عَلَی الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ یوْمِ الظَّالِمِ عَلَی آلْمَظْلُومِ؛ روز انتقام مظلوم از ظالم، شدیدتر از روز ستم کردن ظالم بر مظلوم است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
ابوالفضل فاتح / یک شنبه 27 شهریور
انتهای پیام