قصه استیضاح دانایی و مسجد مهمان کش
علیرضا کفایی در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز گذاشت، نوشت:
حضرت مولانا در مثنوی به تمثیل، قصه ای پر رمز و راز از مسجدی حکایت می کند که به مسجد مهمان کش معروف بود. هر کس برای ادای دین، استراحت و به ویژه خوابیدن در شب وارد آن می شد، صبح روز بعد جنازه اش را را بیرون می آوردند. اسرار آمیز بودن این مسجد و مرگ آدمیانی که در آن بیتوته می کردند زبان به زبان میان مردم و در شهر پیچید تا شبی مسافری شجاع از راه رسید و از مردم نشانی مسجد را خواست، هر چه کردند تا او را مانع شوند سودی نبخشید و بر اندیشه ی خود برای مبارزه با جهل و ترس اصرار داشت.
وی را گفتند این مسجد مهمان کش است، کسی که در آن شب بخوابد از بیم و هراس و صداهای ترسناک و نهیبهای تند و … قالب تهی می کند و صبجگاهان چون اختران در گور خواهد رفت. از دیگران نهی و انکار و از مرد اصرار، و او را نتوانستند قانع کنند تا اینکه بی باکانه وارد مسجد اسرار آمیز شد.
یک حکایت گوش کن، ای نیک پی ! / مسجدی بُد، بر کنار شهر ری
هیچ کس در وی نخفتی شب ، ز بیم / که نه فرزندش شدی آن شب یتیم
بس که اندر وی غریب عور رفت / صبحدم چون اختران در گور رفت
خویشتن را نیک از این آگاه کن / صبح آمد، خواب را کوتاه کن
هر کسی گفتی که: ” پریانند ُتند / اندر او مهمان ُکشان، با تیغ ِ ُکند “
آن دگر گفتی که: “سحر است و طلسم / کین رصد باشد عدو جان و خصم “
آن دگر گفتی که: “برنِه نقش ِ فاش / بر درش ، کای میهمان! اینجا مباش
شب مخسب اینجا، اگر جان بایدت / ور نه مرگ اینجا کمین بگشایدت “
و آن یکی گفتی که: “شب قفلی نهید /غافلی کاید، شما کم ره دهید”
چون قصد خواب کرد، صداهای ترسناک و فریادهای هولناکی از در و دیوار مسجد بلند شد که جانت را خواهم گرفت و چه و چه. مرد در آن میدان، راه مبارزه را در آن دید که او هم صدایش را بلندتر کند و با ایستادگی و شجاعت دیوار خرافه و جهل را فرو ریزد. با بلندتر کردن صدای خود، ناگهان سقف و دیوار مسجد فرو ریخت و طلسم جهالت در هم شکست و زرهای اندیشه و آزادی و کیمیای رهایی و رستگاری نمایان گشت.
حکایت مجلس و استیضاح وزیر علوم حکایت همان مسجد مهمان کش است. به قول شهید مطهری (البته آقای مطهری از قول سید جمال در مورد غرب مثل می زند) آدمهای ضعیف که به اینجا بیایند خود را می بازند و می میرند، باید فریاد کشید و این طلسم دروغین را در هم شکست.
کسانی که به هر نحوی وارد مجلس شدند، خود را از هر جناح و حزبی که معرفی کنند یا باید چون غوغاسالاران پایداری باشند و همرنگ جماعت آنها شوند که معنایی جز مرگ اندیشه و شخصیت ندارد یا باید اندیشه ای قوی و حق طلبانه در مبارزه با تعصب و جهالت داشته باشند.
در جلسه استیضاح دانایی به هیچ وجه شاهد فرو ریختن دیوار جهل و خرافه و رانت و قدرت و تعصب و در یک کلام باطل نبودیم ولی فرجی دانا با رویکردی عالمانه و از روی ادراک مذهبی توانست پایه هایی از عصبیت بجا مانده از دوران قبل را سست کند و یا لااقل به آزادگان و خردمندان و تجربه اندوزان و سیاسیون نشان دهد.
آقای فرجی دانا با تاسی از اسلام عزیز و با متانت و بدون ایجاد هیاهو و جنجال کاذب نشان داد که مجلس مهمان کش را می توان با دانایی و صبر و استقامت در هم شکست و راهی برای فرو ریختن جهالت در برابر آیندگان گشود تا به راه یافتگانی که چون “دختر رز شد بر محتسب و کار به دستوری کرد” نباشند که این راه یافتگان گویا پیش از ورود به مجلس تعهد سپرده اند و اعتماد بر آنها نه از روی عقل است.
مسجدا ( مجلسا ) گر کربلای من شوی
کعبه حاجت روای من شوی
دکتر روحانی شاید به نحوی تاوان اعتمادی را که به راه یافتگان کرد و آنها را در برگزیدن مدیریتهایش دخیل کرد و از آنسو رای دهندگان صبورش را کمتر بحساب آورد، می دهد.
اکنون که نمادهای هیاهو نمایانتر شده اند و جامعه در ماجرای استیضاح به این نتیجه ی ارزشمند دست یافته است که اعتماد بر خصم، درایت نیست باید در پالایش نیروهایی که در مدیریت ها برگزیده است اقدام کند حتی اگر از طرف راه یافتگان به اصطلاح اصلاح طلب معرفی شده باشند. روحانی باید به بدنه ی اصلی تفکری که او را به ریاست جمهوری برکشیده است اطمینان کند و شجاعانه برای ادامه ی راه و تحقق اهداف خود به سمت و سوی اصلاح طلبان واقعی متمایل شود.
مجلس در قصه ی استیضاح نشان داد که دولت تدبیر و امید با یک بی عدالتی ساختاری و بنیانی مواجه است که حاضرند ظلم را هم به صورت قانون در آورند و علیرغم رای مردم، به کژیهای نهادینه شده ی دوران قبل ادامه دهند و بر باطل لباس حق بپوشانند. فرقی نمی کند که پایداری باشند یا رهروان و یا به اصطلاح اصلاح طلب، همگی در یک فضا بی دغدغه امورات می گذرانند و آنان که خود را اصلاح طلب می دانند باید جوابگو باشند که چگونه به این مجلس ورود یافته اند و چه تبریها جسته اند و چه تعهدها سپرده اند.
ناقص ار زر برد خاکستر شود
در آخر این نوید را باید به مردم داد که به هیچ روی از بازی رقم خورده نگران نباشند زیرا گوهری گرانبها به دست آوردند و آن هم رسیدن به این حقیقت که راه یافتگان همچنان بر راه و رسم دولت کریمه اشان در 8 سال گذشته هستند و برای زدودن فساد و رانت و بحران های عدیده ی اخلاقی و اجتماعی و سیاسی همتی ندارند و از هزینه کردن دین هم ابایی ندارند.
این همان دُر گرانبهایی است که مردم روشن بین به دست آورده اند که اگر دانایی رفت فرجی شد تا حقیقتی و واقعیتی ارزشمند به دست آورند.
بلال حبشی آنگاه که در بستر مرگ قرار گرفت همسرش بر بالین وی ناله می کرد که واحسرتا مبتلا شدم، بلال می گفت: نه، موقع شور و شادی است.
گفت جفتش الفراق ای خوش خصال
گفت نه نه، الوصال الوصال
انتهای پیام




