خرید تور تابستان

پس مهر پدری کجا رفت؟

محمد جواد لسانی طی یادداشتی در خبرآنلاین نوشت: اتفاق ناگواری برای یک دختر سنندجی افتاد. مهسا امینی را به‌خاطر انتخاب نوع پوشش خود به مرکزی بردند که عاری از فضای گرم بود. چیزی شبیه کلاس‌های توجیهی برای این دختر مسافر تدارک دیده شد و همین نگاه یک‌سویه حال او را بحرانی کرد. توقف در این مرکز، چند ساعت طول کشید؛ از غروب تا پاسی از شب. اما اینکه چه رخ داد که این دختر به مرگ مغزی دچار شد، هنوز در هاله‌ای از ابهام مانده است. تقریبا عموم هم‌وطنان داخل و خارج کشور از این خبر تلخ، متأثر شدند و در واکنش به چنین خبر سنگینی، در غم فرو رفتند و برای دختر سفرکرده اشک ریختند. قضیه‌ای آشنا که در همین سال‌های اخیر، چند بار تکرار شده و پاسخ قانع‌کننده‌ای هم برای آن به گوش نرسیده است. مقصود نگارنده، البته در این میان، نکته‌ای نرم، فراتر از این گزارش است زیرا اگر توصیه فرهنگی در میان باشد، مسیرش سخت‌افزاری نیست. پس این همه نهادهای فرهنگی که ردیف بودجه بالایی دارند در این میان چه‌کاره‌اند؟ خارج از این بررسی، در اینجا رفتاری بازیابی می‌شود که می‌توان آن را در ردیف نوازش جمعی یا دلجویی بزرگان قرار داد و آن را چتری «پدرانه» نامید. به قسمی که باید گفت چه خوب است دانایان قوم از شمار استادان، عالمان و اهل نظر در عرصه عمومی کاری کنند تا واکنش آنها مرهمی بر بغض فروخورده جامعه شود. اما در این سال‌ها، با وقوع این‌گونه رویدادها، از این دست عملکرد نوازشگرانه کمتر به چشم خورده است. در این روزها چقدر جامعه می‌طلبد که با وقوع چنین رخدادی، دست‌کم به خانواده مهساها تسلی داده شود و صمیمانه، او را دختر نازنین خود بخوانند تا در ساحت اجتماعی، طنین مخملی به گوش‌ها برسد. جامعه خاکستری نیازمند تلطیف است. امروز بیش از گذشته، جامعه شهری از غنای سرمایه اجتماعی محروم شده و در رگ‌های جامعه، خشکی حاکم شده است. اکنون بیش از پیش به عامل‌های مهرپرور نیاز است تا نشاط ازدست‌رفته به صحن اجتماع برگردد. کاری که به‌راحتی در دهه‌های گذشته اعمال می‌شد؛ زیرا اکابری بودند که این کارها را بلد بودند؛ مثال مجسم آن، آیت‌الله سیدمحمود طالقانی‌ است که همین چند روز پیش سالگرد درگذشت این پیر داننده بود. او چنان با اقشار و طوایف جغرافیای میهن و حتی گروه‌های سیاسی تعامل می‌کرد که آنان می‌توانستند با داشتن افکار و سلیقه‌های گوناگون، در کنار او بنشینند و مدارای محمدی را در سیمای او بجویند. او با این کارها توانست در قلوب مردم تأثیرگذار باشد و حتی قشر بی‌تفاوت جامعه را با مدیریت انسانی با خود همراه کند. آن انسان زجرکشیده و به زندان رفته، عطوفتی داشت که هر مخاطبی را به یاد سیره پیشوایان صدر اسلام می‌انداخت. او کنشگری شنوا بود تا بتواند بخشی از آن بحران‌های اوایل انقلاب را خود به دوش کشد. او با دیدارهای گرم خود، با پناه‌جویان همدردی می‌کرد. و چه بجا بود که مردم بدون برنامه قبلی یا بخش‌نامه رسمی، طالقانی را «پدر» خطاب کردند. اکنون در میان این حجم سنگین اخبار مربوط به این دختر قربانی، توییتی را بخوانید که دختر این عالم مهربان‌ منتشر کرده که با خاطرات به‌جامانده از طالقانی همخوانی دارد؛ «…پدرم به تو شکایت آورده‌ام. آن روز که پشت دوربین تلویزیون از حجاب اختیاری گفتی، اگر این صحنه قتل مهسا امینی را متصور می‌شدی، یقینا از خشم، عمامه به زمین می‌کوفتی». البته نمونه‌های اندکی از همدردی در رسانه‌ها‌ بازتاب یافته که باید قدردان آن بزرگان علم و درس بود. نام افرادی چون بیات‌زنجانی، محقق‌داماد و رهامی در این میان مثال‌زدنی است. آنان واکنش‌های به‌موقعی از خود نشان دادند. اما گفتاری که شباهت به کار طالقانی دارد از آن مدرسی از شهر قم است؛ نوه یک مرجع محبوب که در دهه 30 شمسی زیسته. پس به این رفتار هم می‌توان فراتر از یک خبر معمولی نگریست؛ «آیت‌الله علوی‌بروجردی در دیدار با مدرسین دانشگاه‌ها نگرانی عمیق خود را از برخوردهای نسنجیده‌ای که به نام دین صورت می‌گیرد، ابراز داشت و همچنین تأسف و غم خود را از اتفاقی که برای یکی از دختران این سرزمین افتاد، بیان داشت و گفت: او دختر همه ما بود و این اتفاقی که برای دخترمان افتاد، برای همه ما بسیار تلخ بود». با امید به آنکه در صحن اجتماع، با وقوع هر اتفاق بحران‌زایی، واکنشی درخور از پیران راه مشاهده شود تا مرجعیت فکری و الگویی آنان همچنان در مسیر زمان تضمین شود و چنان مسئولانه به جایگاه خود نظر کنند که تنها به اشتغالات روزانه‌شان نرسند بلکه گاهی هم بتوانند حوادثی بیرون از حریم خود را هم بشنوند و بسان یک سایبان گسترده، آنها را که دورتر ایستاده‌اند زیر چتر خود فراخوانند.

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا