خرید تور تابستان

وجه خیامی شعر و شخصیت شهریار

محمد زارع شیرین کندی، پژوهشگر فلسفه در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

امسال روز شعر و ادب در حالی رسید که “سایه جانِ” شهریار نیز در پی‌اش رفت و این رویداد باردیگر پیوند عمیق شهریار و”سایه” و دوستیِ کم نظیر دو غزلسرای معاصر را در یادها و قلم‌ها و زبان‌ها زنده کرد. در این فرصت کوتاه به وجهی از وجوه شعر شهریار اشارتی خواهد شد که شاید تاکنون چندان مورد توجه واقع نشده و آن عبارت است از نحوه‌ی زیستنِ تراژیک او، نگرش خاص او به عمق تراژیک زندگی و بیان آن در شعرش.

غالباً شهریار را از پیروان مکتب حافظ به شمار می‌آورند، شاعری که با عشق زمینی آغازید و به عشق معنوی و متعالی رسید. با توجه به اذعانِ خود شهریار به وام گرفتن‌های متعدد و مختلف از حافظ در موارد و حوزه‌های گسترده‌ی ادبی، این رأی و نظر مشهور تا حدودی بدیهی به نظر می‌آید. اما همان طور که شعر حافظ ساحت خیامی بسیار برجسته‌ای را دربر گرفته است شعر شهریار نیز بعدی خیامی دارد که خاص خودش است.

شهریار نوستالژی و تراژدی را عمری نه تنها سرود بل زیست و گریست. چرا آنچه باید، نیست و چرا آنچه هست نباید می‌بود؛ چرا انسانها روز به روز دگرگون و خسته و پیر می‌شوند، درد و رنج می‌کشند، می‌کوچند و هیچگاه بر نمی‌گردند؛ اینان از کجا می‌آیند و به کجا سفر می‌کنند؛ تا چشم کار می‌کند کاروانِ رفته است و “رفتگان بی برگشت”. “کمان چرخ فلک شهریار در کف کیست / که روزگار چو تیر شهاب می‌گذرد”.

چرا زمانه این قدر غدار است و ستمگر؟ بی عدالتی‌ها، نابرابری‌ها، ناملایمات، نابسامانی‌ها، تبعیض‌ها و بیدادها از کجایند و منبع و منشأشان کجاست؟ شهریار مانند هر شاعر باریک‌بین، نازک‌طبع، دردمند و رنج دیده‌ای عمری درگیر و دل‌مشغولِ این وجه تراژیک زندگی بود. او در پاره‌ای از اشعار فارسی و ترکی‌اش خیام‌وار شکوه و شکایت می‌کند و اعتراض و انتقاد. او با دهر و فلک و چرخ گردون و دنیا و روزگار محاجه و مناظره می‌کند، و آنان را مورد خطاب و عتاب قرار می‌دهد و تمام درد دلش را با آنها در میان می‌گذارد. گویی آن‌ها مبدأ و سببِ این همه شر و فلاکت و ناکامی و بیماری و جنگ و فاجعه و مرگ‌اند. دنیا دروغ و فریبنده و تهی است. فلک ذره‌ای رحم و شفقت ندارد. آسمان با تمام کبر و نخوت و قساوت با ما رفتار می‌کند. “آنچه گردون می‌کند با ما نهانی می‌کند”. پس شهریار صرفاً شاعری مذهبی وآیینی نیست، او صرفاً شاعری عارف پیشه و درویش مسلک و جبری نیست، او صرفاً شاگرد و مرید غزل‌سرایان پیشین نیست. شهریار نیز گاه روح خیام را در کالبدش احساس می‌کند.

با وجود این، شهریار نیز مانند اسلاف‌اش به رغم تجربه‌ی تلخ تمام وجه تراژیک زندگی به زندگی آری گفت. به هر حال، شاید وظیفه‌ی شاعر دعوت به زندگی و تداوم زیستن است. شاعر روشن‌ترین آینه‌ی نمایاننده‌ی ضرباهنگ زندگی است و شاعران نمایندگان حیات و شعور و آگاهی جمعی اقوام‌اند. شاعر اگر تراژیک می‌بیند و تراژیک می‌زید و تراژیک می‌گوید و می‌سراید خودِ جریان زندگی را در بیانش عیان می‌سازد.

اما شاعر از آن حیث که شاعر است هرگز نمی‌تواند به نکبت، سستی، انفعال، جمود، خمود، تباهی، زوال، ویرانی و مرگ فراخواند. شهریار عمری در درون فاجعه دست و پا زد اما هرگز از زیستن نگریخت و، به هرصورت، در برابر طوفان‌های مهیب زندگی ایستاد. در شعرهایی که او برای پدر و مادر و مادربزرگ و همسر و دوستان و آشنایان‌اش سروده، جنبه‌ی تراژیک حیات فرد آدمی را در این جهان به رساترین و نیرومندترین شکل به بیان درآورده است.

کدام انسان است که احساس نکند بعد از مرگ عزیزان‌اش همه چیز بی معنا می‌گردد، تمام هستی به نیستی بدل می‌شود و صاحب عزا روزها و ماه‌ها و سال‌ها نیست انگارانه به عالم و آدم می‌نگرد.

همگان به طور نسبی قادر به احساس و ادراکِ فجایع زندگی هستند اما فقط شاعران می‌توانند آنها را به لفظ و کلمه (لوگوس) در بیاورند و به آنها شمولیت و کلیت بخشند. شاعران با این عمل به انسان‌های آینده هشدار می‌دهند که خود را برای زیستن در دهانه‌ی دوزخ آماده کنند و بدانند که زندگی صرفاً خور و خواب و خشم و شهوت نیست. آیندگان بدانند که زندگی و آری گویی به آن سخت تراژیک است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا