سخنی در مهجوریت و مظلومیت نهج البلاغه
ابوالفضل نجیب، روزنامهنگار در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
در سالهای نوجوانی و اولین شر و شورهای آرمانگرایی که با تب تند عدالتخواهی مارکسیستی همزمان بود، آنچه نسل من نوعی را در مواجهه و محاجه با سوسیالیسم علمی به انتخاب عدالتخواهی دینی مجاب میکرد، نهج البلاغه و خطبهها و خطابهها و نامهها و قصاریات امام علی در باب عدالت اجتماعی و مسئولیت حاکم اسلامی و با وسواس و حساسیت در انتخاب کارگزازان حکومت اسلامی بود. آنچه در آن سالها باعث حساسیت رژیم شاه به نهج البلاغه و اهتمام و توجه مضاعف نسل جوان به این منبع دینی میشد، به یقین بر شکافهای حاصل بین مردم و حاکمیت و مهمتر بر آنچه وظیفه حاکمیت در قبال تودههای مردم بود، تاکید داشت.
به دلیل همین حساسیتها جلسات تفسیر نهج البلاغه اغلب به صورت مخفی و زیرزمینی برگزار میشد.
به خاطر دارم در آن سالها شبهای دوشنبه جلسات نیمه مخفی و گاه زیرزمینی تفسیر نهج البلاغه تحت عنوان شبهای عدالت برگزار میکردیم. این جلسات بافت دانشجویی و دانشآموزی داشت و مفسر نهج البلاغه دانشجوی ترمهای پایانی دانشگاه تهران بود که تسلط غبطه انگیزی هم بر زبان عربی و هم تعلق خاطری عاشقانه به نهج البلاغه داشت. از این دست جلسات به شکل دیگری و البته به صورت علنی و از پیش اعلام شده در عصرهای جمعه در قالب تفسیر قرآن که حاج محسن قرائتی در کتابخانه مسجد میانچال کاشان (مدرسه آیت الله مدنی) برگزار میشد، دنبال میکردیم. کلاسهای قران حاج محسن اگر چه با نیش و کنایههای سیاسی در لابلای تفسیر آیاتی که اغلب بر ظلم ستیزی و آموزههای اخلاقی اشاره داشت همراه بود، اما به اندازه تفسیرهای نهج البلاغه روحیه عدالتخواهانه من نوعی را اشباع و حلاوت لازم با آن شور و فتور آرمانگرایی بر نمیانگیخت.
نسل من را تا حدود زیادی و از جهت نوعیت مسیر عدالتخواهی اجتماعی در مقایسه با آموزههای خشک مارکسیستی همین زمینهها و بعضن قرائت شریعتی از تشیع با تأمل و تمرکز بر ویژگیهای پنج سال حکومت امام علی مجاب و متقاعد کرد.
تتمه همنسلهای من هنوز به خاطر دارند، حتی بسیاری بچه مسلمانهای عدالتخواه که چندان با قرآن انس و الفتی نداشتند، اغلب اما بنیانها و آموزههای آرمانگرایانه و عدالتخواهانه دینی خود را از نهج البلاغه عاریه میگرفتند. آن نسل حتی به خاطر دارد اغلب مارکسیستهای آزاداندیش و غیردگماتیسم به نهج البلاغه و امام علی ارادت و سمپاتی خاص داشتند. دلیل این سمپاتی شباهتهای قریب و به تعبیری این همانی بیانیه مشترک مارکس و انگلس (مانیفست) در جهت گیری تاریخی و اجتماعی بود که پشتوانه و نمود تاریخی و مادی آن حکومت پنج ساله امام علی و به طور مضاعف جان باختن او بر سر آرمان عدالتخواهی و دفاع و صیانت از حقوق نوعیت انسانی فارغ از هر تعلق خاطر ملی، مذهبی، اعتقادی و فرهنگی داشت.
آموزههایی که شمولیت و جامعیتشان هر عقل و انصاف سلیمی را مجاب و متقاعد میکرد. آنچه بیش از هر چیز در مانیفست زمامداری امام علی جلب توجه میکرد، التفات همزمان در مقام حاکم جامعه هم به وظایف و مسئولیت او در قبال اختیارات و همزمان حساسیت و سختگیری در قبال انتخاب کارگزاران و بهعلاوه تنظیم رابطه خود و کلیت حاکمیت با مردم بود.
آنچه این سمپاتی را مضاعف میکرد، سخت گیری، صراحت و شفافیت امام علی در برخورد با کارگزارانی بود که نه تنها از دایره عدالت تخطی میکردند، که حتی به کمترین گرایشات اشرافی و نگاه از بالا به مردم مبتلا میشدند. در آن سالها نامه امام علی به مالک اشتر از مهمترین منابع در این خصوص بود. ایضن تنزل ارزش حاکمی که نتواند حقی از ظالمی بستاند، حتی اگر به کابین دخترانشان رفته باشد، با عطسه یک بز.
به این مؤلفهها اضافه کنید روحیه خشوع و خضوع امام علی در برابر تودههای مردم، و اصرار و پافشاری ایشان بر نقدپذیری و حتی لعن و نفرین و طرد و بعضن مجازات مداحان و چاپلوسان. اضافه کنید بیم همواره از بابت نارضایتی مردم از کارگزاران و نگرانی بی وقفه از بابت تظلم ناخواسته به اقلیتهای دینی در ذمه حکومت ایشان و دغدغه همیشگی اجرای عدالت و پافشاری تنبیه کارگزارانی که از مناصب خود به طریقی سوءاستفاده کرده باشند. در این میان صدالبته حساب آنها که از بیتالمال برده و خورده بودند با کرام الکاتبین بود و عجیب اینکه امام علی که همواره حرمت آبرو و کرامت انسانی را توصیه میکنند، در این خصوص اصرار بر رسوایی خورندگان از بیت المال و مجازات در ملاءعام دارند.
این مختصر به یادمانده از آموزههای نهج البلاغه از آن دوران شاید به این جهت تأمل برانگیز باشد که نهج البلاغه در طی سالهای بعد از انقلاب رفته رفته به مهجوریت و به تعبیری چون خود امام علی به مثابه یک الگوی رفتاری به انزوای مظلومیت رفت. یا حداقلان بخشها و آموزههایی که میتوانست به مثابه یک دستاورد تاریخی در باب کم و کیف حاکمیت دینی نصب العین قرار بگیرد، رفته رفته حتی از در و دیوار ادارات و دفاتر مدیران نیز حذف شد. عجیب اینکه صداوسیمایی با آن هزینههای سرسام آور و ردیفهای رسمی و غیررسمی و انواع و اقسام انتفاعهای مالی مشروع و نامشروع و قانونی و غیرقانونی و … کمترین نشان و بهرهای از بزرگترین مانیفست زمامداری نصیب مردم نمیکند. و عجیبتر این که ائمه جمعهای که میبایست رهنمودها و آموزههای نهج البلاغه را نصب العین خود و به مردم آموزش دهند، کمترین التفاتی به نهج البلاغه به مثابه یگانه مرجعیت حاکمیت دینی ندارند. این خستورزی در قبال حاکمیت پنج ساله او که بسیاری غیرمسلمانها از جمله جرداق مسیحی و عبدالفتاح سنی مذهب را به وجد و شوق آورده، در حاکمیتی که خود را ام القرای حاکمیت علی و تشیع متصور است، جای پرسشگری دارد.
خدا رحمت کند علامه جعفری را، بزرگترین و مهمترین یادگاری که به جا گذاشت، هر چند ناتمام و هنوز و هنوز پس از چهل و اندی سال حاکمیتی که مدعی رهروی امام علی است، همانا تفسیر نهج البلاغه است. تفسیری به جامعیت خود نهج البلاغه، چنان منشوری همان اندازه که روحهای تشنه و شیفته به عدالت که همه ابعاد اخلاقی و علمی و شمولیت نگاه به همه هستی از نیست انگاران و منکران وحیانیت و اخلاق مداران غیر دینی و … را همچنان مفتون امام علی میکند.
انتهای پیام
بهتر بود درباره مهجوریت و مظلومیت قرآن سخن گفته میشد…بیان عدالت از زبان یک انسان مقدس شده با عدالت از زبان قرآن تفاوت بسیار دارد…
تفاوت مهم و امکان آسیب ، در این است که پیروان شخص مقدس بعد از گذشت زمان بسیار از حیات او اعمال و کردار او را در تمام زمینه ها ملاک قرار میدهند…
مثلا اگر در زمان او زکات بر 9 چیز تعلق میگرفت ، هنگامی که پیروان ایشان پس از قرن ها به حاکمیت برسند ، باز بر همان 9 چیز زکات اخذ خواهند کرد….گذشت زمان نا دیده گرفته خواهد شد….گذشت زمان باعث ازدیاد جمعیت و تغییر روابط اجتماعی است….و این فقط بنفع زکات دهندگان است …مانند این است که از ثروتمندان به میزان صد سال پیش مالیات گرفته شود…
اما قرآن که ناظر به تمام زمانهای بعد از پیامبر است ، میزان زکات را مقید به میزان زمان پیامبر نمیکند بلکه انفاق به ضعیفان را بطور کلی مطرح نموده و کمیت و کیفیت آنرا به شورای مومنین واگذار مینماید:
وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ ﴿۳۸﴾ شورا
…بهتر است به خواندن دقیق قرآن همت نموده و اشتباهات سابق خود را تکرار نکنیم…البته در خواندن قرآن و رعایت اتصال قول الهی (بعنوان روش معتبر و مورد اشاره خود قرآن) از تجربیات عقلی و نقلی استفاده خواهد شد اگر ما را در رعایت این اتصال یاری کنند والا فلا…
وقتیکه تمایز بین واژها شبیه اللفظی یا نوشتاری فارسی وعربی تا حالا بین متخصصین زبان روشن نیست؛ الاولی از تفسیر ونزدیک شدن به نهج البلاغه که از اسمش پیداست “عبارات بلاغت گزیده شده برای اهل تخصص در بلاغت زبان عربی”؛ باید پرهیز شود!
هنوز بین عدل وقسط مرز مشخص نکردند(کارشناسان زبان فارسی).!
هنوز قصّه فارسی با قصه قرآنی تمایز قایل نیستند!
خیلیها قصه وغصه اشتباه میگیرند!
اذعان و”ازان” فارسی میدانند!
قرآن عربی مبین حاوی کلمات فارسی واعجمی، عقیده دارند!
قرآن معجزه هجر ومهجور میدانند!
پر از مفاهیم “از خود در آوردن” در جیب دارند!
…
کاشکی این دانشمندان هیچ وقت عربی را یاد نگرفتند واین همه خلط در معانی وگمراهی کشیدند.
کتاب علی صوت عدالت انسانی از جرج جرداق هم تفسیر خوبی بر نهج البلاغه هست. البته هیچ چیز جای خود متن صریح نامه به مالک اشتر را نمیگیرد. نامه ای پر از نکته که هیچ کدامش به این طرز حکمرانی الان ما نمی خورد.
زمانیکه جنگ ادامه داشت ومردم ازهرنظر تحت فشار بیرونی وحاکمیت بودند یکیذ ازآیات عظام (نامش بماند)به پسر یکی از بزرگان(نام ایشانهم بماند) برای رعایت حال مردم شیوه حکمرانی حضرت علی راگوشزد میکند وآن پسر درجواب میگویدجضرت آقا مااگربخواهیم مانند ایشان حکومت کنیم بیشتراز5سال نمی توانیم درقدرت باشیم… درواقع مطرح کردن مطالب نهج البلاغه موجب مقایسه مردم درشیوه حکمرانی آن حضرت با حکمرانی الان که داعیه حکومت علی را دارند میشه واین خیلی خطذناکه.