خرید تور تابستان

مصاحبه ای با جلال میرزایی درباره اعتراضات

روزنامه شرق نوشت:

عتراض‌های مردمی در 10 روز اخیر از ابعاد گوناگون، متفاوت از ادوار پیشین جلوه می‌کند. در این بین رفتارهای خشونت‌آمیز و به دور از رفتار مدنی با اعتراض این زنگ خطر را به صدا درآورده است که آیا کشور عملا در مسیر رادیکالیسم قرار گرفته است؟ بنابراین تداوم این سیر می‌تواند بر جایگاه اعتراض در رشد و توسعه کشور تأثیر مستقیم بگذارد.

اعتراض مسالمت‌آمیز 
سیستم را پاسخگو می‌کند

اعتراض‌های مردمی در 10 روز اخیر از ابعاد گوناگون، متفاوت از ادوار پیشین جلوه می‌کند. در این بین رفتارهای خشونت‌آمیز و به دور از رفتار مدنی با اعتراض این زنگ خطر را به صدا درآورده است که آیا کشور عملا در مسیر رادیکالیسم قرار گرفته است؟ بنابراین تداوم این سیر می‌تواند بر جایگاه اعتراض در رشد و توسعه کشور تأثیر مستقیم بگذارد. از این حیث «شرق» در گفت‌وگو با جلال میرزایی به دنبال یافتن جواب این سؤال است که چرا شاهد بروز این میزان خشونت در اعتراض‌های اخیر هستیم و آیا راه‌حل و راهکاری برای تعدیل آن وجود دارد یا خیر؟ در ادامه گپ‌وگفت با رئیس کمیته سیاسی فراکسیون امید در مجلس دهم و استاد علوم سیاسی سعی بر آن بوده که این اعتراضات به شکل دقیق‌تری مورد کالبدشکافی قرار گیرد که در ادامه از نظر می‌گذرانید:

‌‌در تحلیل و کالبدشکافی شرایط سیاسی – اجتماعی دو هفته اخیر به نظر می‌رسد ما شاهد یک گسل بی‌سابقه بین جامعه با جریان‌های سیاسی و به طریق اولی سیستم اجرائی هستیم. حال با توجه به آنکه شرایط به سمت رادیکالیسم میل کرده است، توان و اراده‌ای برای کنترل و مدیریت این وضع وجود دارد؟

اجازه دهید اول به یک کلیدواژه مهم در سؤالتان بپردازم …

‌‌چه کلیدواژه‌ای؟

جامعه؛ ببینید مسئله «جامعه»، «مردم»، «توده» و نظایر آن، کلماتی هستند که متأسفانه در بسیاری از تحلیل‌ها بدون ارزیابی و کالبدشکافی دقیق استفاده می‌شوند. ما اکنون با جریان‌های متعددی در جامعه روبه‌رو هستیم، بنابراین نمی‌توان مردم و جامعه را در یک کلیت مورد خطاب قرار داد.

‌‌جناب میرزایی از منظر جامعه‌شناسی سیاسی و از نگاهی آکادمیک قطعا ما با طبقه‌بندی جامعه به ارزیابی درست‌تری خواهیم رسید اما بدون شک طبقه متوسط جامعه اکنون مخاطب اصلی است، غیر از این است؟

درخصوص طبقه «متوسط» جامعه هم بر این باورم که نمی‌توان همه طبقه متوسط را خطاب قرار داد بلکه باید به شکل دقیق‌تری عنوان داشت بخشی از جامعه، بخشی از مردم یا بخشی از طبقه متوسط اکنون بر این باورند که به هر دلیلی تمایلی به شنیدن خواسته‌ها و مطالبات آنها وجود ندارد. البته من هم معتقدم نگاه آنها درست است اما نکته اینجاست که متأسفانه این نگاه درست در روزهای اخیر به یک رفتار نادرست منجر شده است و پیرو سؤال اول شما ما شاهد پیدایش یک گسل جدی و میل‌کردن بخشی از جامعه به سمت رفتارهای رادیکال و شکل‌گیری دور بی‌سابقه‌ای از خشونت‌ها در اعتراضات هستیم که نمی‌توان آن را توجیه کرد. در این شرایط قطعا این رفتارهای نادرست البته با هدف درست نمی‌تواند مورد تأیید قرار بگیرد. به‌هرحال این بخش از جامعه و مردم برداشتشان این است که از برخی حقوق اولیه شهروندی برخوردارند که باید رعایت شود؛ برداشتشان این است که نه‌تنها این حقوق رعایت نمی‌شود بلکه به شکل تحقیرآمیزی با آنها هم رفتار می‌شود؛ بنابراین این بخش از جامعه از فرصت‌هایی مانند اعتراضات بر سر مرگ مهسا امینی و گشت ارشاد به عنوان فضایی برای به رسمیت شناخته‌شدن مطالبات و انتظارات خود استفاده می‌کنند که کاملا هم طبیعی و درست است اما مشکل نحوه اعتراض است. کمااینکه پیش از آن هم فرصت‌های دیگری مانند اعتراضات آبان ۹۸، اعتراضات متروپل آبادن، بی‌آبی زاینده‌رود و دیگر اعتراضات مشخصا طی سه سال گذشته نشان می‌دهد که عملا هرگونه ناکارآمدی، نارسایی و خلأ مدیریت سیاسی، اجتماعی، زیست‌محیطی، شهری و… می‌تواند به محملی برای بروز رفتارهای اعتراضی این طیف قرار بگیرد؛ یعنی مرگ مهسا امینی، گشت ارشاد، حادثه متروپل آبادان، خشک‌شدن زاینده‌رود، گران‌شدن بنزین، میانکاله و… عملا می‌تواند به بهانه‌ای برای اعتراض بدل شود.

‌‌شما منکر حق اعتراض هستید؟

به‌هیچ‌وجه.

‌‌پس مشکل کجاست؟

اگر این رفتار و اعتراضات به‌صورت مدنی و مسالمت‌آمیز باشد، قطعا به توسعه سیاسی – اجتماعی کشور کمک می‌کند و نهایتا به تعمیق مردم‌سالاری دینی، مسئول‌کردن دولت و پاسخ‌گوکردن کل سیستم منجر خواهد شد، اما اگر مانند دور اخیر اعتراضات طی 10 روز گذشته شاهد برخی رفتارهای رادیکال باشیم، نه‌تنها هیچ‌کدام از این اهداف و مطالبات محقق نخواهد شد، بلکه فضای لازم برای برخورد و محدودترکردن فضا ایجاد می‌شود. همین فضای امنیتی‌زده سبب خواهد شد تا مدت‌ها حتی نتوان مسئله اعتراض و انتقاد از عملکرد دولت و دیگر نهادها را مطرح کرد، چون واقعا اعتراضات مردم باید در جهت تبیین درست نارسایی‌ها و عملکرد غلط دولت و مسئولان و درنهایت بهبود عملکردها و به‌رسمیت‌شناختن حقوق این بخش متعرض از جامعه باشد. به‌هر‌حال برخی رفتارها مانند آتش‌زدن‌ها، حتی اگر یک اقدام مدیریت و برنامه‌ریزی‌شده باشد، در بستر رفتار رادیکال امکان بروز و ظهور پیدا می‌کند؛ درصورتی‌که اگر اعتراضات به صورتی کاملا مسالمت‌آمیز پیش برود، هیچ‌کدام از این اتفاقات روی نخواهد داد و دولت و سیستم هم به سمت پاسخ‌گویی خواهد رفت.

‌‌یکی از نقاط تمایز دور جدید اعتراضات آن است که جامعه یا به قول شما بخشی از جامعه و بخشی از طبقه متوسط معترض اساسا گوش شنوایی برای مواضع سیاسیون، فعالان حزبی، جریان‌ها و تشکلات قائل نبودند. آیا این واکنش را ناشی از عملکرد ناامیدکننده احزاب اصلاح‌طلب و اصولگرا می‌دانید یا به واقع جامعه و بخش معترض، ذیل همان نگاه رادیکال به دنبال پوست‌اندازی سیاسی است؟

هر دو نکته کاملا درست است. به هر حال بخشی از جامعه به عملکرد احزاب و چهره‌های سیاسی در سال‌های گذشته معترض هستند و ربطی هم به اصلاح‌طلب و اصولگرا ندارد؛ بنابراین اعتماد، حتی اعتماد حداقلی بین بخش به‌اصطلاح الیت و نخبه با طیف معترض در جامعه وجود ندارد. اتفاقا همین مسئله باعث شده است در دور جدید اعتراضات به‌واسطه مرگ مهسا امینی و گشت ارشاد، نه‌تنها مردم به شکل جدی‌تری گوش شنوایی برای چهره‌های سیاسی نداشته باشند‌ بلکه سیاسیون هم به‌واسطه فضای جدید که من هم پیرو شما معتقدم با ادوار پیشین اعتراضات متفاوت است، رفتار جدیدی را در پیش بگیرند.

‌‌چه رفتاری؟

سکوت سیاسی.

‌‌اما بسیاری از چهره‌های سیاسی، احزاب، تشکل‌ها و نهادهای مدنی واکنش نشان داده‌اند؟

نکته مهم اینجاست که بیانیه، موضع‌گیری و واکنش نمی‌تواند لزوما به معنای شکستن سکوت باشد، گاهی نگفتن نکات کلیدی مساوی سکوت سیاسی و بدتر از آن است.

‌‌این سکوت سیاسی مدنظرتان را قدری کالبدشکافی می‌کنید؟

در جریان مرگ مهسا امینی و اعتراضات پس از آن، نه تنها شاهد بودیم که مردم به حرف‌ها و موضع‌گیری‌های احزاب، چهره‌های سیاسی و تشکل‌ها گوش نمی‌دادند بلکه جریان‌های سیاسی هم تابعی از بخش معترض شدند. به همین دلیل رو به سکوت سیاسی آوردند، به این معنا که شاهد یک موضع‌گیری شفاف و روشن از سوی احزاب نبودیم و سکوت سیاسی اختیار کردند.

‌‌به نظر می‌رسد این نکته شما با گفته‌های پیشینتان در تعارض است که به دنبال اعتراضات مسالمت‌آمیز هستید؛ چرا‌که به هر حال احزاب و چهره‌های سیاسی چنین نگاهی دارند؟

اتفاقا نکته همین‌جاست؛ متأسفانه چهره‌های سیاسی و احزاب در داخل کشور عملا «صحبت با معترضان و دعوت آنها به رفتارهای مسالمت‌آمیز و بدون خشونت را همراهی و حمایت از نهادهای رسمی و بدتر از آن تقابل با مردم و تأیید برخورد تلقی می‌کنند. به همین دلیل نوعی سکوت سیاسی را در پیش گرفته‌اند». من در همین گفت‌وگو با روزنامه «شرق» عنوان می‌کنم دعوت به اعتراضات مسالمت‌آمیز و بروز رفتارهای بدون خشونت از سوی معترضان و پرهیز از هتک حرمت، نه به معنای تقابل با مردم است، نه به معنای تأیید محدودیت و نه به معنای نادیده‌گرفتن ناکارآمدی‌ها و عملکرد غلط مسئولان در همه نهادها و ارگان‌ها از دولت تا سایر نهادهای اجرائی؛ پس در این بین چون خوردن برچسب حمایت از سیستم برای برخی چهره‌ها، تشکل‌ها و احزاب هزینه دارد، سکوت کرده‌اند و تمایلی ندارند این هزینه‌ها را بر عهده بگیرند. من با همین گفته‌های خودم و حتی روزنامه «شرق» با انتشار این مصاحبه ممکن است به مماشات متهم شویم؛ در‌صورتی‌که این‌گونه نیست. واقعا ما باید جامعه را به سمت یک رفتار مدنی و اعتراضات مسالمت‌آمیز با هدف رشد و توسعه سیاسی – اجتماعی و پاسخ‌گوکردن دولت و سیستم سوق دهیم. نه دامن‌زدن به اعتراضات و تشویق مردم به سمت رفتارهای رادیکال در این برهه می‌تواند نتیجه مثبتی در پی داشته باشد و نه در مقابل آن، کشیدن پای سرویس‌های جاسوسی و زدن پرچسب خرابکار و اغتشاشگر مسئله را حل‌وفصل می‌کند. باز هم تکرار می‌کنم بخشی از جامعه حقوق اساسی و اولیه‌ای را برای خود متصور است که باید توسط سیستم و دولت به رسمیت شناخته شود و پایمال نشود. متأسفانه تداوم و حتی تشدید رفتار تحقیرآمیز با آنها، تبعیض، فساد سیستماتیک، بحران ناکارآمدی و عدم بهبود وضعیت رفاه و زندگی مردم، وضعیت را بغرنج‌تر کرده است. بنابراین تا زمانی که جامعه این واقعیات انکارنشدنی را می‌بیند، قطعا از هر مسئله، اتفاق و حادثه‌ای برای اعتراض در جهت به رسمیت شناختن خود و حقوق و مطالباتش استفاده می‌کند.

‌‌پس شما هم معتقدید که مهسا امینی، گشت ارشاد، فروریختن متروپل در آبادان، خشک‌شدن زاینده‌رود، گران‌شدن بنزین و‌… بهانه‌ای برای اعتراض است؟

بله؛ من هم با بخشی از خوانش جریان اصولگرا معتقدم که این مسئله بهانه‌ای برای اعتراض است اما تفاوت من با آنها این است که مرگ مهسا امینی، گشت ارشاد، حادثه متروپل، خشک‌شدن زاینده‌رود، گران‌شدن بنزین و‌… بهانه‌ای است برای آنکه واقعا اعتراض‌ها، انتقاد‌ها، مطالبات و حقوق طبقه معترض جامعه به رسمیت شناخته شود. در‌صورتی‌که بخشی از سیاسیون معتقدند این اعتراضات بهانه است برای آنکه سرویس‌های جاسوسی با موج‌سواری سیاسی و رسانه‌ای بر این اعتراضات پروژه تغییر رژیم را کلید بزنند. این نگاه هیچ کمکی نمی‌کند؛ ضمن آنکه اتفاقا در دور جدید اعتراضات، دیگر این ادعاها کوچک‌ترین خریداری در بین مردم ندارد؛ چه طبقه معترض و چه سایر اقشار جامعه. البته در آن‌سو هم بخشی از چهره‌های سیاسی، احزاب و تشکل‌ها این برداشت را دارند که با صدور بیانیه و نشان‌دادن واکنش از اعتراضات حمایت کنند. این کلی‌گویی‌ها به ضرر ماست.

‌‌چرا کلی‌گویی؟

همان‌طور‌که زدن برچسب جاسوس، اغتشاشگر، آشوب‌طلب، تجزیه‌طلب، جدایی‌طلب و نظایر آن به معترضان، فضا را بیشتر ملتهب می‌کند، به همان اندازه هم حمایت کلی بخشی از چهره‌های سیاسی و احزاب از اعتراضات می‌تواند فضا را متشنج کند. باید چهره‌های سیاسی در این بین هزینه خود را بپردازند، ولو آنکه متهم به حمایت از نهادهای مختلف شوند. ما باید عنوان کنیم که از اعتراضات مسالمت‌آمیز و به رسمیت شناختن طبقه معترض و حقوق آنها حمایت می‌کنیم، اما با هرگونه رفتار خشونت‌آمیز و هتک حرمت به مقدسات مخالفیم. زدن برچسب جاسوس، خرابکار و اغتشاشگر، مردم را به این سمت سوق می‌دهد که دست به رفتار تهاجمی و رادیکال‌تر بزنند. در عین حال، حمایت کلی از اعتراضات نیز فضا را برای همین تشدید رفتارهای خشونت‌آمیز فراهم می‌کند. ما باید ضمن بر حق دانستن حق اعتراض، جامعه را از رفتارهای خشونت‌آمیز و توهین به اعتقادات دور کنیم؛ چون قطعا این رفتارهای خشونت‌آمیز واکنش خشونت‌آمیز را از طرف نهادهای انتظامی به دنبال خواهد داشت و در ادامه فضا را امنیت‌زده خواهد کرد. بدون شک در فضای امنیتی امکان بروز و ظهور رفتار اعتراض‌آمیز و انتقادی، حتی به‌صورت مسالمت‌آمیز و مدنی نیز وجود ندارد. بنابراین نه‌تنها طبقه معترض و مطالبات و حقوق آنها دیگر به رسمیت شناخته نخواهد شدبلکه محدودتر هم می‌شوند.

‌‌روی دو کلید‌واژه «سکوت» و «هزینه» تمرکز کنیم؛ چرا‌که گفته‌های شما ناظر بر این است که طیف اصلاح‌طلب، معتدل و مستقلین، با سکوت سیاسی، تمایلی به هزینه اجتماعی حمایت از سیستم ندارند. به‌هر‌حال اصولگرایان در حمایت صریح از قدرت یکدست شده‌اند و از تقابل با طبقه معترض جامعه باکی ندارند.

به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. اتفاقا مسئله سکوت و هزینه برای اصولگرایان هم به شکل پررنگ‌تری مطرح است.

‌‌چگونه؟

همان‌طور‌که بخشی از اصلاح‌طلبان یا چهره‌های معتدل، با سکوت سیاسی خود مبنی بر پرهیز طبقه معترض از رفتارهای خشونت‌آمیز، تمایلی به تقبل «هزینه اجتماعی» ذیل خوردن برچسب حمایت از سیستم ندارند، در مقابل برخی از اصولگرایان هم تمایلی به «هزینه سیاسی» ندارند؛ چون اگر این احزاب و چهره‌های سیاسی اصولگرا هم بخواهند مردم را به اعتراض مسالمت‌آمیز دعوت کنند، متهم به بی‌بصیرتی و گسل ناخواسته با جریان یکدست‌شده قدرت و نهایتا محرومیت از فرصت‌های سیاسی‌–‌اقتصادی خواهند شد. بنابراین نه اصولگرایان حاضر به پذیرفتن «هزینه سیاسی» با دعوت مردم به اعتراض مسالمت‌آمیز هستند و نه اصلاح‌طلبان «هزینه اجتماعی» دعوت از مردم برای پرهیز از رفتارهای خشونت‌آمیز را قبول می‌کنند. از‌این‌رو هر دو طیف سکوت می‌کنند. در‌نتیجه اصولگرایان هرگونه اعتراضی را مساوی با اغتشاش، آشوب، براندازی و تغییر تعبیر و تفسیر می‌کنند و اساسا هیچ حقی را برای اعتراضات مسالمت‌آمیز قائل نیستند و در این خصوص سکوت می‌کنند و اصلاح‌طلبان نیز با کلی‌گویی و دعوت از ادامه اعتراضات، تفاوتی بین رفتار خشونت‌آمیز و توهین به مقدسات با اعتراضات و رفتارهای مدنی نمی‌گذارند. اینجاست که من باز هم تکرار می‌کنم قرار نیست صدور بیانیه و موضع‌گیری لزوما به معنای شکستن سکوت سیاسی باشد بلکه نگفتن یک موضوع مهم و درست برای بهبود وضعیت جامعه و به نتیجه رسیدن اعتراضات نیز می‌تواند به نوعی سکوت سیاسی یا بدتر از آن تغییر شود؛ چون نکات کلیدی که می‌تواند هزینه‌ها را برای معترضان کاهش دهد، به عمد یا سهو گفته نمی‌شود. اگر دوست نداریم کشور به عقب بازگردد و دچار فروپاشی سیاسی – اجتماعی شویم باید چهره‌های سیاسی، احزاب و تشکل‌ها راهی برای گفت‌وگو با طبقه معترض پیدا کنند. ما باید ضمن پیدا‌کردن جرئت حمایت از اعتراض مسالمت‌آمیز، این جسارت را داشته باشیم که مردم را از رفتارهای خشونت‌آمیز و توهین به مقدسات دور کنیم.

‌‌‌ولی در این بین ما با یک چالش جدی روبه‌رو هستیم که می‌تواند کل نگاه شما را زیر سؤال ببرد، چون با توجه به فضای رادیکال کنونی به نظر نمی‌رسد حتی واکنش درست چهره‌های سیاسی و احزاب بتواند گسل فعلی را پر کند. در یک سو یک رویکرد کماکان به دنبال برخورد با هرگونه اعتراض است و عملا فضایی هم برای تجمعات مدنی و مجوزدار وجود ندارد و در سوی دیگر هم برخی راه‌حل هرگونه بهبودی در وضعیت مردم را منوط به کنارزدن سیستم می‌دانند. در این دور جدید اعتراضات دو طیف مذکور به شکل جدی‌تری فضا را به دست گرفتند. حال چگونه می‌توان این خلأ و گسل را ترمیم و پر کرد؟

در علوم سیاسی، رفتار و هنر هر ساختار و حکومتی آن است که بتواند خود را با تغییرات دیپلماتیک، سیاسی، اجتماعی و اقتضائات زمانی وفق دهد، در غیر این صورت محکوم به فناست؛ یعنی مسئولان و نظام‌های سیاسی به طور مستمر با تصمیماتی که می‌گیرند باید بتوانند انعطاف بیشتری را برای پذیرش تغییرات ایجاد کند؛ بنابراین عدم انعطاف سیاسی و اجتماعی در برابر تغییرات به مرور زمان گسلی جدی را بین جامعه با سیستم و نظام سیاسی فراهم می‌کند، کمااینکه به شکل پررنگ‌تری این خلأ و گسل در روابط با کشورهای منطقه و در کل نظام بین‌الملل هم بروز و ظهور پیدا خواهد کرد؛ بنابراین سیاست‌گذاری‌های یک نظام باید به‌طور مداوم با فضای داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی و تغییرات همراه باشد، ضمن اینکه مؤلفه‌ها و پارامترهای ایدئولوژیک خود را هم با به‌روز‌کردن آنها، حفظ کند. اگر چنین رفتاری در دستور کار قرار گرفت، باعث حفظ توازن و تعادل سیاسی و افزایش حمایت‌های مردمی از آن سیستم خواهد شد، اما اگر خلاف آن را شاهد باشیم و سیستم به مثابه یک چارچوب غیرقابل‌تغییر حرکت کند و در آن خبری از رفتار متعادل، منعطف و باز موجود نباشد، سبب خودتخریبی می‌شود، چراکه انطباق‌پذیری نظام‌های سیاسی با تغییرات داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی باعث خودترمیمی می‌شود.

‌‌اکنون با «خودترمیمی» مواجه هستیم یا «خودتخریبی»؟

مجموعه اعتراضات، به خصوص از سال ۹۶ که تقریبا هر‌ساله و حتی هر شش ماه یک بار در جامعه شکل می‌گیرد، نشان می‌دهد که تمایل یا توان انطباق با تغییرات یا حداقل، سرعت سیستم برای انطباق‌پذیری با تغییرات بسیار کند است؛ بنابراین هم فاصله زمانی اعتراضات کمتر شده و هم شدت اعتراضات بیشتر و پررنگ‌تر شده است. در کنار آن گستردگی اعتراضات هم حکایت از آن دارد که ما فعلا در مسیر خودتخریبی قرار داریم تا خودترمیمی، چون متأسفانه به‌دنبال آن هستیم که این سیستم به هر نحوی و با هر هزینه‌ای که شده حفظ شود و اهداف، آرمان‌ها و ایدئولوژی‌های تشکیل‌دهنده آن هم بدون تغییر و انطباق‌پذیری با شرایط داخلی، منطقه‌ای و جهانی منشأ تصمیمات قرار گیرند. این نگاه به خودی خود منشأ بحران و تشدید مشکلات خواهد بود؛ بنابراین دغدغه من همان پاسخ به سؤال شماست که چگونه می‌توان گسل کنونی بین دو طرف و دو سر رادیکال بین طبقه معترض جامعه و سیستم را به هم نزدیک کرد؟ چراکه برخی معتقدند نظام با همین شکل موجود باید به هر شکلی و با هر هزینه‌ای حفظ شود و تغییراتی هم در آن شکل نگیرد، در مقابل برخی تأکید دارند که راه‌حل بهبود وضعیت مردم تغییر است؛ بنابراین اولویت و دغدغه ما باید این باشد که چگونه می‌توان در چارچوب این سیستم، وضعیت مردم را بهبود بخشید و حق اعتراض، انتقاد و حتی برخورد با مسئولان را به رسمیت شناخت، ضمن آنکه سیستم بتواند خود را با تغییرات داخلی، منطقه‌ای و جهانی تطبیق دهد.

‌‌بااین‌حال رفتارها هم باید کماکان مسالمت‌آمیز  باشد.

چاره‌ای جز این راه وجود ندارد. هرگونه رفتار خشونت‌آمیز اتفاقا به عنوان کاتالیزور ما در مسیر خودتخریبی عمل می‌کند.

‌‌پس من سؤال طبقه معترض را از شما می‌پرسم. اگر خیابان جای اعتراض نیست، چرا در چهار دهه گذشته خیابان، کانون مانورهای سیاسی – اجتماعی، برپایی راهپیمایی‌ها و… بوده است؛ مگر تحول‌خواهی‌ها از کف خیابان به پیروزی نرسیدند؟

ما که به دنبال انقلاب جدید نیستیم. واقعا مردم با این وضعیت تاب و توان درگیرهای دیگری را ندارند. صدالبته که نباید و نمی‌توان وضع موجود را هم به‌طو‌کلی رد کرد و منکر نارسایی‌ها و اعتراضات بحق شد. از نظر قانون اساسی برگزاری تجمعات قانونی و مسالمت‌آمیز حق مردم است و دولت، وزارت کشور و قوای انتظامی هم باید امنیت این اعتراضات را تأمین کنند؛ بنابراین جمهوری اسلامی باید نسبت به اعتراض خیابانی مسالمت‌آمیز و مدنی منعطف عمل کند و حتی از آن استقبال کند، اما در برابر رفتارهای خشونت‌آمیز، توهین به مقدسات و… موضع بگیرد. با این نگاه، نه کسی انتقادی به حضور خیابانی طیف انقلابی در راهپیمایی‌های سالانه دارد و نه در مقابل هم حساسیت سیاسی – امنیتی برای اعتراضات خیابانی مردمی وجود دارد، چراکه این اعتراضات با مجوز وزارت کشور و دولت و با تأمین امنیت توسط قوای انتظامی پیش خواهد رفت. حال اینکه این نگاه در سال‌های گذشته تا چه اندازه محقق شده است، جای سؤال و نقد دارد، اما اگر به طور مشخص و مصداقی به سؤالات پاسخ دهم، باید راهکار مذکور را عملیاتی کرد و از اعتراض قانونی مردم نترسید و آن را مترادف براندازی، آشوب، فتنه و… تعبیر و تعریف نکرد. زمانی که این نگاه حاکم نباشد و وزارت کشور مجوزی به هیچ تجمع حزبی، صنفی و اجتماعی ندهد و با برخورد امنیتی به دنبال محدودکردن هر انتقادی باشیم، قطعا بروز اعتراضات تند و رفتارهای خشونت‌آمیز اجتناب‌ناپذیر خواهد بود، اگرچه من مخالف آن هستم. اما مردم وقتی می‌بینند که راه اعتراض وجود ندارد در کنارش وضعیت اقتصادی و معیشتی هم در یک بحران به سر می‌برد، دیگر حجتی برای سکوت و حتی اعتراض مسالمت‌آمیز نمی‌بینند و خود را مخیر و بهتر بگوییم مجبور به بروز رفتار رادیکال می‌دانند تا حق و صدای آنها به رسمیت شناخته شود.

‌‌با این تفاسیر شما قائل به اجتناب‌ناپذیربودن رادیکالیسم هستید؟

ببینید رفتار رادیکال و خشونت‌آمیز، یک رفتار آنی و غیرمترقبه نیست، بلکه نتیجه و محصول شرایط است. اگر من تأکید دارم باید اعتراضات قانونی به رسمیت شناخته شود، به همین خاطر است. وقتی این فضا نیست قطعا رفتارها به مرور زمان رادیکال می‌شود. بله طیف اصولگرا از زمان یکدست‌شدن قدرت مرتب عنوان می‌کند که ما اقتصاد را به سیاست خارجی و برجام گره نزده‌ایم و معیشت مردم را هم شرطی نکرده‌ایم. این در بیان ساده گفته می‌شود، اما همه می‌دانند که عکس آن صادق است. همین نوع نگاه غلط در سیاست داخلی هم حاکم است. وقتی فساد سیستماتیک، تبعیض، رانت، سفر خارجی، تابعیت مضاعف برای مقامات و فرزندان آنها وجود دارد و جامعه در مشکلات اقتصادی دست و پا می‌زند، نمی‌توان آن را در شکل‌دهی اعتراضات اخیر نادیده گرفت. بدون شک مرگ مهسا امینی و اعتراض به گشت ارشاد بهانه است. من این را قبلا گفتم و دوباره می‌گویم که اعتراض خشونت‌آمیز و قرارگرفتن در مسیر رادیکالیسم به عملکرد سال‌ها و دهه‌های گذشته بازمی‌گردد که در یک حادثه خود را نشان می‌دهد؛ ازاین‌رو نمی‌توان این نگاه را درست دانست که برخی عنوان کنند مسئله مرگ مهسا امینی و گشت ارشاد یک مسئله اجتماعی است که اکنون با اعتراضات سازمان‌یافته و شعارهای بی‌ارتباط با موضوع ماهیتی سیاسی و امنیتی پیدا کرده است. این نگاه غلط است. ما صورت‌مسئله را پاک کرده‌ایم. مرگ مهسا امینی و گشت ارشاد فقط محل بروز اعتراض است، چون ما با دو بحران اعتماد و بحران ناکارآمدی مواجهیم؛ بنابراین هر اتفاقی می‌تواند رنگ‌و‌بوی اعتراضات سیاسی به خود بگیرد. به همین دلیل باز تکرار می‌کنم ما باید اصل حق اعتراض قانونی و مسالمت‌آمیز را برای همه قائل باشیم، اما در برابر رفتار خشونت‌آمیز و توهین مقاومت کنیم. چون این رفتار کل هدف را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. متأسفانه تداوم و حتی تشدید رفتار تحقیرآمیز با آنها، تبعیض، فساد سیستماتیک، بحران ناکارآمدی و عدم بهبود وضعیت رفاه و زندگی مردم وضعیت را بغرنج‌تر کرده است؛ بنابراین تا زمانی که جامعه این واقعیت‌های انکارناپذیر را می‌بیند، قطعا از هر مسئله، اتفاق و حادثه‌ای برای اعتراض در جهت به‌رسمیت‌شناختن خود و حقوق و مطالباتش استفاده می‌کند. اینجاست که هر حرکتی بی‌تردید ماهیت و محتوایی سیاسی پیدا خواهد کرد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. اعتراض و گلایه هر جاشنیده نشد و نادیده گرفته شد به خشونت منتهی شد مصداق بارزش مسئله گشت ارشاد به دفعات موارد اسیب زاش تذکر داده شد که این رو رفع کنید برخورد کنید مردم مخالف هستند مسائل گرانی به دفعات با واکنش مردم روبه رو شد مسئولین پنبه درگوش کردن استانه تحمل جامعه برای نادیده گرفته شدن مسائلشون تاکجاست؟این خشونت فراینده نادیده شدن مسائل جامعه است کمااینکه همچنان هم پابرجاست مثل نامیدن معترضین با عنوان اغتشاش گران و رفع نشدن مشکلات و پابرجا بودن اونها
    تبعات این نادیده گرفتن قشر حداکثری جامعه و معترض به شرایط جاری تبعات جبران ناپذیری داردکه دیگه اعمال سرکوب هم جلودارش نیست
    که البته باید علاج واقعه قبل از وقوع میشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا