ایران ارجمند استواری خواهد میماند
محمدصادق جنانصفت در روزنامه جهان صنعت نوشت:
نظام جمهوری اسلامی ایران حالا دیگر یک رژیم میانسال است و نمیتوان آن را نوپا یا تازه متولدشده فرض کرد. رهبران نظام در نهادهای گوناگون و نیز نهادهای اصلی قدرت در اختیار گروهی از کسانی است که به نسل اول انقلابیون و نسل دوم انقلابیون مشهورند. در صورتی که نهاد رهبری و نهاد شورای نگهبان و نیز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را سه نهاد اصلی دارای قدرت بدانیم ادعای بالا اثبات میشود. این نهادهای قدرت به ویژه پس از فقدان نسل اول انقلابیون مثل اکبر هاشمیرفسنجانی، محمدرضا مهدوی، عبدالکریم موسویاردبیلی و پیش از آنها مرتضی مطهری، سیدمحمد حسینیبهشتی و… در دهههای ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ توزیع قدرت سیاسی را گونهای آرایش دادند که به امروز رسیدهایم.
در توزیع قدرت امروز ایران جای یک جناح سیاسی که در اوایل انقلاب پاسدار بودند و با تحلیلهای نادرست همه گروههای همراه را از صحنه خارج کردند و حتی به هاشمیرفسنجانی نیز رحم نکردند هیچ قدرت واقعی جز شاید شماری دنبالکننده میانسال ندارند. اما این همه داستان نیست و در ادامه توزیع قدرت میبینیم شخصیتها و احزاب سیاسی اصولگرای استخوان خردکرده دارای سابقه در نظام جمهوری اسلامی نیز به محاق رفتهاند. در برابر اما آن گروهها و شخصیتهای سیاسی که در صف مقدم نبرد با اصلاحطلبها و اصولا اصلاحات بودند و نیز آمریکاستیزی را دکان خود کردهاند قدرت گرفته و نظام جمهوری اسلامی را به سوی نظامی که خشونت میورزد سوق دادهاند.
از سوی دیگر تندروها با بزرگنمایی درباره قدرت اصلاحطلبان و بزرگنمایی درباره مبارزه با آنها بر چشم کلیت نظام تصمیمگیری خاک پاشیدند و در زیر پوست جامعه، اقتصاد و سیاست خارجی رخدادهایی اتفاق افتاد که دیده نشد. جوانان ایرانی به چشم میبینند همتایان آنها در کشورهای دیگر روش زندگی خود را دارند و نظام سیاسی با آنها کاری ندارد و این برایشان آرزو شد. جوانان ایرانی میبینند و میخوانند و میشنوند که همتایان آنها در کشورهای دیگر میتوانند با تلاش فردی، کمک خانواده و نیز نظم اجتماعی پیشرفت کنند و نابرابری فزاینده بر پایه رانت و فساد آنها را آزار نمیدهد.سیاستهای اقتصادی ناکارآمد و ندیدن اولویتهای ایران و زندگی روزمره اقتصادی و نیز دلسوز نبودن برای این مرز و بوم از نظر صیانت از ثروت خدادادی در این دههها ایران را از نظر اقتصادی به پایینترین پلهها در مقایسه با گذشته و نیز در مقایسه با مزیتهایی که دارد نشانده است. ایرانیان ۴۰ سال است با نرخ تورم دورقمی زندگی میکنند و این بلای بزرگ شیره جان میلیونها مزد و حقوقبگیر را کشیده است. ایران بندرها و جزیرههای خود را به نفع بندرها و جزیرههای کشورهای کوچک حاشیه خلیج فارس و نیز همسایه شرقی از دست داده و در حالی که دارای دومین ذخایر گاز طبیعی در دنیاست باید نیازمند ترکیهای شود که گاز ندارد یا باید از ترکمنستان گاز وارد کند. ایران نفت خود را نمیتواند به صورت عادی بفروشد و عراق و عربستان بازار ایران را گرفتهاند و حالا هم روسیه بازارهای قاچاق ایران را از ایران دزدیده و میدزدد.سیاست خارجی ایران نیز به جای تعادل در تعامل با جهان یکسره به سوی شرق میتازد که متاسفانه شوروی شرق ضعیف و فلج شده و چین نیرنگباز نیز به جای روشنگری درباره مناسبات با ایران بیشتر با عراق و عربستان و حتی امارات تعامل میکند.نتیجه و برآیند این دگرگونیها که در دو دهه تازهسپریشده شتاب گرفتهاند، ایرانی است کههیچ امیدی به پیشرفت آن به چشم نمیخورد. حاکمان از شهروندان ناراضی هستند و لابد در پنهان خود آنها را ناسپاس میدانند که چرا شکرگزار امنیتی که دارند نیستند. شهروندان نیز از حاکمان ناراضیاند که چرا در اداره کشور گونهای رفتار کردند که باعث بدترین نرخ تورم، بدترین سازگاری ملی و بدترین مناسبات سیاسی درونی و نیز دور ریختن و هدر دادن ثروت ملی شدهاند. تجربه تاریخی نشان داده است ایران توانایی سپری کردن این دوران دشوار را دارد و ایرانیان میتوانند ایرانی ارجمند برپا کنند.
انتهای پیام