یاد و خاطره ای از مرحوم امین تارخ | مهدی نصیری
مهدی نصیری طی یادداشتی تلگرامی نوشت:
در سال ۷۰ که نقد سینمای آن روزها و بویژه دو فیلم نوبت عاشقی و شبهای زاینده رود آقای محسن مخملباف در کیهان داغ بود و موافق و مخالف پی گیر مطالب بودند و در مقابل دکه های مطبوعاتی برای خرید کیهان صف می کشیدند، صبحی ساعت ۱۱ که در شورای تیتر روزنامه به اتفاق آقایان و اساتید حجت الاسلام معلی، علی اکبر کساییان، پرویز رئوف منش، مهدی فرقانی، یونس شکر خواه، فریدون صدیقی و منصور سعدی، مشغول تعیین و تنظیم صفحه اول روزنامه بودیم، از نگهبانی زنگ زدند که آقای امین تارخ آمده و خواستار ملاقات با مدیر روزنامه است.
بلافاصله آقای تارخ به تحریریه روزنامه و اتاق تیتر هدایت شد و در جمع ما نشست.
آقای تارخ گفت: “حقیقت این که من به برخوردهای شما با سینما انتقاد دارم و مقاله ای را هم نوشته ام و با خود آورده ام.” مقاله آقای تارخ را گرفتم و به آقای محمود مختاریان دبیر سرویس فنی روزنامه تحویل دادم و گفتم همین امروز آن را در صفحه مربوط جای گذاری کنید.
در جمع اتاق تیتر با آقای تارخ به گپ و گفت صمیمانه تا ساعت ۱ که ساعت انتشار روزنامه بود ادامه دادیم و اولین نسخه چاپ شده، در حالی که حاوی مقاله انتقادی آقای تارخ از مواضع سینمایی کیهان بود، در اختیار آن مرحوم قرار گرفت.
البته مرحوم تارخ در روزهای قبل دیده بود که نظرات موافق و مخالف در کیهان درج می شود تا آنجا که مقاله ای از آقای سید علی رضا بهشتی برادر آقای سید محمد بهشتی مدیر بنیاد سینمایی فارابی که مورد نقد کیهان بود، چاپ شده بود که سردبیر کیهان یعنی بنده را پخمه خوانده بود.
کیهانِ آن روزها (۶۷ – ۷۳) با مدیریت من با وجود مواضع تند و رادیکال فرهنگی که در یادداشتهای سرگذشت یک تغییر به نقد آن پرداختم، از گفتگو و مناظره و انعکاس نظرات مخالف فراری نبود و به دلیل اعتماد به نفسی که – به درست یا غلط – داشتم، از گفتگو استقبال می کردم که مشابه همین گفتگو با زنده یاد استاد امین تارخ، در آن ایام با آقای مخملباف در دفتر دوست مشترکمان آقای بهروز افخمی و نیز با مرحوم احسان نراقی در دفتر من صورت گرفته بود که به اتفاق مرحوم رضا ثقفی برادر خانم امام خمینی، به کیهان آمده بود.
کسانی که حرفها و مطالب حقیر را دنبال کرده اند، می دانند که پرونده ای قطور در انجام مناظره و گفتگوهای مکتوب و تصویری کلامی و فرهنگی و سیاسی در رسانه ها با مخالفان و منتقدان خود داشته ام.
البته امروز آن اعتماد به نفس و جزمیت سابق را ندارم و متوجه دشواری و پیچیدگی پروسه و صیرورت و شکل گیری معرفت و چگونگی رسیدن به یک دیدگاه و موضع و ایستار فرهنگی و سیاسی و … هستم و به همین دلیل به “گفتگو” اغلب نه به عنوان “رو کم کنی” و “غلبه بر خصم” که به عنوان یک “اکسیر” که می تواند ما را به درک و فهم واقعیت نزدیکتر کند، می نگرم.
انتهای پیام
سال 72 یا 73 در نمازخانه خوابگاه طرشت دانشگاه شریف این آقا اومده بود و به مخلملباف انتقاد میکرد وقتی همه حرفاش را زد و ظاهرا از واکنش مستمعین فهمید که بیاناتش به هدف اصابت نکرده تیر نهاییش را رها کرد : بله … مادر فلانی صیغه ای بوده… ما دهانمون از تعجب باز مانده بود و هنوز هم باور نمیکنم که یک نفر اینقدر بدبخت باشد که برای کوبیدن مخالفش یک چنین حرفی بزند.