خرید تور تابستان ایران بوم گردی

اطاعات و مطالبات | افشین علاء

بخشی از متن: «ظاهرا دستاویز هجمه کنندگان، گلایه ایست که رهبر معظم انقلاب از ایشان دارند. بر فرض که کدورتی بین دو بزرگ باشد، آیا چاره کار چنگ اندازی و بی مهری کوچکترها به بزرگان است؟ آیا نمی شود این دو سید بزرگوار برای یک بار هم که شده رودررو با هم به گفتگو بنشینند؟ چرا شخصی که با وجود حمایت های کم نظیر رهبری، در برابر اوامر ایشان ایستاد و به قهر یازده روزه هم رفت، همچنان آزادی عمل دارد! اما نوبت به خاتمی که می رسد، پای شرط و شروط به میان می آید؟! شرط و شروطی که نه در شأن ایشان است و نه به طریق اولی درشأن رهبری معظم نظام و ولی محترم فقیه. مگر نه آنکه حتی دشمنان خاتمی در اصالت و نجابت و بزرگ زادگی اش تردیدی ندارند؟»

به گزارش انصاف نیوز، «افشین علاء»، شاعر انقلاب در یادداشت تلگرامی دو قسمتی با عنوان «اطاعات و مطالبات»، نوشت:

محوریت نقش فرهنگ در سیاست، و شناخت ماهیت افراد و جریان ها بر اساس جهت گیری فرهنگی آنان، از نکات بدیع سخنان رهبر انقلاب در دیدار با ائمه جماعات بود. ایشان ضمن ترسیم مجدد اولویت های فرهنگی نظام راه را برای تشخیص انطباق یا عدم انطباق حرکت جریان های سیاسی با آن اهداف و آرمان ها هموار ساختند. این نکته بسیار قابل تأمل بود. خود من پس از شنیدن آن سخنان به مرور مجدد مواضع و گرایش های سیاسی ام از آغاز تا امروز پرداختم و فکر می کنم همه اشخاص و جریان های وفادار به انقلاب نیز باید بر اساس رهنمودهای رهبری، یک بار دیگر صحت یا خدشه دار بودن مواضع خود را ارزیابی کنند.

ضمنا از آنجا که ایشان بار دیگر به وقایع 88 اشاره کردند، بدیهی است تأکید بیشتری بر ارزیابی رفتارهای سیاسی ناشی از آن وقایع دارند. لذا بر اساس باوری که به دوسویه بودن رابطه امت و امام دارم، وظیفه خود دیدم به عنوان یک شهروند و هنرمند متعهد به انقلاب اسلامی، نکاتی را به عرض برسانم.

بنده تا سال 88 تحقق اهداف انقلاب را در همراهی با جریان موسوم به اصولگرایی می دیدم. هرچند هنوز بر اصل این تعلق، استوارم. اما در سال 88 پس از تجربه چهار سال ریاست جمهوری نامزد مورد حمایت نظام و اصولگرایان، ایمان راسخ پیدا کردم که تقویت آن شخص و آن جریان، جز ترویج عوام فریبی، نابودی اخلاق، ویرانی اقتصاد، غارت بی سابقه بیت المال، تعریض های بدعت آمیز نسبت به باورهای دینی به ویژه ساحت خطیر مهدویت، نابود ساختن باورهای انقلابی نزد جوانان، تنزل شأن و جایگاه ایران در جهان و… نتیجه ای برای کشور نخواهد داشت.

پس بنا به حق قانونی خودم و بر اساس تکلیف، با تمام قوا به تبلیغ برای نامزدی پرداختم که هم اصالت و سابقه انقلابی اش بر همگان آشکار بود. هم بی رغبتی اش به قدرت در عین وفاداری به امام و رهبری، هم مورد تأیید نظام بود (به جهت حضور در مجمع تشخیص) هم با شخصیت های بزرگی همچون امام راحل، رهبر انقلاب و آیت الله هاشمی رفسنجانی یادآور سال های سخت اداره کشور در دوران دفاع مقدس بود، هم در پاکدستی و گرایش به مستضعفان زبانزد خاص و عام بود. هم با وجود اقبال در میان اقشار روشنفکر، اصلاح طلب و تحول خواه، به تفکر انقلابی و مواضع ضد استکباری اشتهار داشت. هم با وجود حمایت توأمان قاطبه اصلاح طلبان و بخشی از اصولگرایان، صراحتا از تعلق به آن دو جناح برائت می جست و…

بنابراین بینی و بین الله حجت را بر خود تمام دیدم و به جهت اعتقاد آگاهانه و ارادت عاشقانه ای که همگان می دانند به حضرت آیت الله خامنه ای دارم، تصمیم گرفتم تمام توان خود را به کار بندم تا او را چون نگینی برازنده در کنار انگشتری گرانسنگ ولی فقیه بنشانم.

اما از آنجا که به فرموده مولا: “عرفت الله من فسخ العزائم” و به قول شاعر: “بسا آرزوها که در خاک شد” نه تنها به این آرزو نرسیدیم که تلخکامی های دیگری نیز دیدیم و شد آنچه نمی باید و نمی شایست.

بگذریم، غرض آنکه سخنان اخیر رهبر انقلاب ناظر بر نوع رفتار معترضان پس از انتخابات بود و بنابراین انتظار می رود در همین محدوده به آن بپردازیم. بنده در فصل الخطاب بودن رأی ولی فقیه شکی ندارم و هم از این رو پس از خطبه مشهور ایشان، دست از اعتراض برداشتم و بر این امر هم واقفم که اگر نبود قاطعیت ایشان در فیصله بخشیدن به هماوردهای خیابانی، امروز ایران گرفتار وضعیتی مشابه عراق و سوریه می شد. و فکر می کنم تبعیت حقیقی از ولایت فقیه همین است که باوجود تعلق خاطر به گزینه ای غیر از آنچه ایشان پسندیدند، در برابر فصل الخطاب تمکین کنیم. نه آنکه نامزدی را که زمانی مقبول ایشان بود، معجزه بنامیم و دولت او را با امام زمان (عج) مرتبط بدانیم و مخالفانش را سرکوب و خانه نشین کنیم.

این بود انگیزه و نیت امثال بنده. ولی انگیزه و دلایل سران معترضان به وقایع 88 را باید از خود آنان پرسید.

حال سؤال من این است: آیا این امکان برای آنان وجود دارد؟ چرا با گذشت سالها از حصر طاقت سوز، هنوز و هر روز اتهام زده می شود و فرصت پاسخ گویی داده نمی شود؟ این در حالی است که آنان حتی مطالبه رهایی ندارند، بلکه خواهان برگزاری دادگاهی برای رسیدگی به اتهام خود هستند. البته این تقاضا بارها توسط افرادی چون جناب علی مطهری مطرح شده است. اما تقریبا از پاسخگویی مراجع رسمی به این مطالبه ناامید شده ایم. پس جا دارد از حضور شخص رهبر انقلاب بخواهیم در پایان بخشیدن به آن پیشگام باشند. ایشان فرمودند این که عده ای می گویند مسأله ای بوده و تمام شده درست نیست. آیا درست به همین دلیل ضرورت ندارد در پایان بخشیدن برازنده به این حادثه زیانبار و مستمر، شخصا اقدام فرمایند؟ آيا در صورت تداوم این وضع، بازار فتنه سازی و انگ زنی و انتقام جویی آلوده به ریا و سالوس همچنان داغ نمی ماند و بسیاری از فرزندان امام و رهبری همچنان خون دل نمی خورند و بی مهری نمی بینند؟

بخش دوم و پایانی یادداشت

در کمال شگفتی همه رسانه ها از درج بخش نخست این مقاله که به ضرورت رفع حصر و دادن فرصت دفاع از خود به محصوران اشاره داشت، خودداری کردند. [از چند روز پیش تا زمان انتشار قسمت دوم]. این در حالی است که بنده نه از سر ترس و مصلحت، که به بنا به اعتقادم نسبت به حقانیت نظام و اطاعت از ولی فقیه، حرفی خارج از هنجار نمی زنم! اما ظاهرا حالا حالاها با آزادی بیان یا عدم خودسانسوری فاصله زیادی داریم! بگذریم.

بنا به ضرورت های عدیده ترجیح دادم عرایض طولانی ام را در همین بخش به پایان ببرم و تنها به ذکر یک مطالبه دیگر بسنده کنم و بیش از این پیگیر مطالب مناقشه برانگیز نباشم.

از حصر که بگذریم، در سالهای اخیر مضایق دیگری نیز گریبان نظام و ملت را گرفته است که بسیاری از آنان به سادگی قابل حلند. اما متأسفانه اراده ای برای حل آن دیده نمی شود! ازجمله موضوع ممنوعیت تصویری و خبری رئیس محترم دولت اصلاحات که به معنی قطع ارتباط اکثریت ملت ایران با چهره سیاسی محبوب شان است! آن هم چهره نجیب، اندیشمند و صلح جویی چون سید محمد خاتمی!

گرچه این محدودیت در عمل به محبوبیت بیشتر ایشان منجر شد و کار به جایی رسید که در انتخاب رئیس جمهور جدید و تغییر ترکیب مجلس شورای اسلامی و خبرگان، یک اشاره ایشان راهگشا شد! بنابراین دو حالت خارج از تصور نیست. یا سیاستگزاران می خواهند ایشان به محبوبیت روزافزون برسد یا تمام سعی خود را می کنند که با قطع ارتباط ایشان و مردم از محبوبیتشان کاسته شود! پرواضح است که گزینه دوم راه به جایی نبرده است. هرچند بعید است قصد محدود کنندگان نیز با نیتی که در گزینه اول ذکر شد تطبیق داشته باشد. پس تداوم این وضع برای چیست؟ چرا به قول آن نماینده محترم تصویر نخست وزیر اسرائیل قابل پخش است اما تصویر آقای خاتمی ممنوع است؟! مگر خاتمی نماينده پرطرفدارترین جناح سیاسی داخل نظام نیست؟! چرا باید هر روز شاهد باشیم عده ای به يكي از محبوبترین و اخلاقمدارترین بزرگان سیاسی کشور توهین کنند و افترا بزنند؟!

ظاهرا دستاویز هجمه کنندگان، گلایه ایست که رهبر معظم انقلاب از ایشان دارند. بر فرض که کدورتی بین دو بزرگ باشد، آیا چاره کار چنگ اندازی و بی مهری کوچکترها به بزرگان است؟ آیا نمی شود این دو سید بزرگوار برای یک بار هم که شده رودررو با هم به گفتگو بنشینند؟ چرا شخصی که با وجود حمایت های کم نظیر رهبری، در برابر اوامر ایشان ایستاد و به قهر یازده روزه هم رفت، همچنان آزادی عمل دارد! اما نوبت به خاتمی که می رسد، پای شرط و شروط به میان می آید؟! شرط و شروطی که نه در شأن ایشان است و نه به طریق اولی درشأن رهبری معظم نظام و ولی محترم فقیه. مگر نه آنکه حتی دشمنان خاتمی در اصالت و نجابت و بزرگ زادگی اش تردیدی ندارند؟

به هر حال اطمینان دارم این دیدار تاریخی گره بسیاری از معضلات مزمن و خودساخته را باز می کند. و براستی چه نگینی برازنده تر از این برای همنشینی با آن خاتم گرانسنگ؟ که یکی امام امت است و دیگری امین ملت.

عرض آخر اینکه برای بزرگان و مسوولان عالیرتبه نظام متأسفم که تا به حال نخواستند یا نتوانستند کدورتی را که از جنس دلخوری و خیرخواهی است، رفع کنند. وقتی که آقای خاتمی بارها ارادت و احترام خود را به رهبر معظم انقلاب اعلام کرده اند و رهبر انقلاب نیز در نجابت و سلامت ایشان تردیدی ندارند، چرا دوستداران این دو بزرگوار بیکار نشسته اند؟

مگر نه آن که این قهر دوستانه با تفرقه میان گرگان و دشمنان حق و معنویت، زمین تا آسمان فرق دارد؟ که به فرموده مولانا: “متحد جانهای شیران خداست” و به قول قیصر: “هیچکس با دشمن خود قهر نیست / قهری ما هم نشان دوستی است!”. نکند خدای نکرده بسته نگاه داشتن این باب به خاطر برآورده ماندن منافع اشخاص و جناح هایی است که منفعت خود را در دوری بین پاکان و نیکان این آب و خاک جستجو می کنند؟! که درین صورت باید به خدا پناه برد… خدایا تو شاهد باش ما آنچه را که تکلیف بود گفتیم. شاهد باش که ما خیرخواه رهبری و مسوولان نظام و این ملت مظلوم بودیم. این آخرین مطالبه ما بود. هرچند صلاح مملکت خویش خسروان دانند…

ان

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. سينه مالامال درد است اى دريغا مرهمی / دل به تنهائى به جان آمد، خدا را همدمى
    احسنت بر شما جناب علا كه صادقانه و صميمانه از دردهاى كهنه گفتيد و نوشتيد، با اينكه ميدانيد اظهار نظرهاى صريح – على الخصوص در مورد محدوديتهاى سيد خندان – بى هزينه نيست اما شجاعانه و شرافتمندانه از بيان علنى آنها خوددارى نكرديد ! دوست عزيز، بنده هم در مورد تك تك سخنانتان ابهامات و نظرات خاصى دارم اما اميد به نمايش آنها ندارم، ميگذارم و ميگذرم تا حضوراً ببينمتان .

  2. پروژه جداسازی رهبری و هاشمی و خاتمی، انسان را به یاد داستان مولوی می اندازد (داستان سید و درویش و عالم) که اول به سراغ سید و درویش رفتند و آن دو را سر به نیست کردند و بعد که خیالشان از بابت تنهایی عالم راحت شد، نوبت را به خود عالم رساندند. خدا مکناد!

  3. رهبری فرمودند

    بعضی‌ها هستند که نشان دادند و ثابت کردند که عناصر نامطمئنّی‌اند. برای چه کسی نامطمئنند؟
    برای شخص حقیر؟ نه -من که خیلی راحتم در برخورد با این و آن؛ با همه‌جور آدمی میتوانم برخورد کنم؛ ارتباط‌گیری من خوب است؛ میتواند کسی با من هیچ مشکلی نداشته باشد، جز از لحاظ عقیده- بی‌اعتمادی خودشان را برای نظام ثابت کردند، برای کشور ثابت کردند، برای جمهوری اسلامی ثابت کردند؛ هم برای اسلامیّتش، هم برای جمهوریّتش. همین‌هایی که سال ۸۸ آن بازی را راه انداختند، خب اینها با جمهوریّت نظام جمهوری اسلامی مخالفت کردند، بدون هیچ منطقی، بدون هیچ حرف قابل قبول و پسندیده‌ی در مقابل آدمهای باانصاف. اینها نامطمئنند؛ من استفاده‌ی از اینها را مطلقاً توصیه نمیکنم، به‌هیچ‌وجه؛ نه به شماها و نه به هیچ دانشجویی و نه به هیچ دانشگاهی توصیه نمیکنم. اساتید خوب هستند، از اینها استفاده کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا