خرید تور نوروزی

از نمد اعتراضات، شاید کلاهی برای «آزادی» بافته شود، اما سر «دموکراسی» باز بی‌کلاه می‌ماند

حسین سخنور، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی پیرامون اعتراضات ۱۴۰۱ و نسبت آن با «آزادی» و «دموکراسی» نوشت:  

در نقطه‌ای از تاریخ و جایی از زمین ایستاده‌ایم که هیچ‌جا نمی‌توان ایستاد. اگر از اعتراضات و خواسته به‌حق آنان حمایت کنی و در کنار آنان بمانی،‌ می‌شوی «برانداز» و باید منتظر لرز بمانی و اگر بخواهی حرف حاکمیت را هم بشنوی، برچسب «خائن» خواهی خورد و اگر به عقلانیت سیاسی پناه ببری و بر اصلاح‌طلبی تاکید کنی، می‌شوی «وسط‌باز». «صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی» است، اما باید نوشت، ولو به قیمت متهم شدن به یک «خائنِ اغتشاش‌گرِ وسط‌باز». این نوشته، به قصد پرهیز از اطناب، از دلایل شکل‌گیری اعتراضات، روش‌های نادرست همیشگی برخورد،‌ نادیده گرفتن بحران‌ها (که خود بزرگ‌ترین بحران است)، شکاف نسلی و جامعه‌شناسی آن و… می‌گذرد، که هر یک موضوع مستقل و مفصلی است و کمابیش مورد توجه تحلیل‌گران قرار گرفته است. در عوض، سعی در برجسته کردن موضوع دیگری دارد که کمتر ردی از آن در مطالب و مقالات منتشرشده در این ایام، مشاهده شده است؛ و آن تأثیر تفاوت نسل‌ها است. یعنی تا یک قدمی موضوع مورد نظر می‌آیند، اما به مسیر دیگری می‌روند. از متفاوت بودن «نسل زد» (Generation Z) یا «نسل نت» می‌گویند، اما از نتایج این تفاوت نمی‌گویند و اگر هم بگویند، آن را محدود و منحصر می‌کنند به تبعات تفاوت‌های دهه‌هشتادی‌ها برای نظام و حاکمیت و سخنی از تأثیر تفاوت‌ها بر جامعه‌ی منهای دهه‌هشتادی‌ها، مطرح نمی‌شود.

یک تذکر مهم

نویسنده واقف است که عناوین کلی «دهه هشتادی‌ها»، «نسل زد»، «نسل نت» بیشتر از آنکه راهگشا باشد، راهزن است و بر اثر کثرت استفاده، فراموش می‌شود که این عناوین صرفاً یک «مفهوم» هستند، نه یک «موجود». آنچه موجود است، تک‌تک دهه‌هشتادی‌هایی هستند که در بین اطرافیان، اقوام، همکاران، در مترو، پارک، و برخی‌شان نیز در اعتراضات اخیر، حضور دارند. نکته ساده، اما مهم و مغفولی است. چراکه شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های رسمی و غیررسمی با بزرگ کردن آن مفهوم و بی‌توجه به دهه‌هشتادی‌های گوشت و پوست و استخوان‌دار، نتایج محیرالعقولی می‌گیرند که کمتر از توصیفات حاکمیت از «نسل انقلاب» و «نسل جنگ» و…نیست. حال آنکه نه این است و نه آن، واقعیت موجود آن است که دهه هشتادی‌ها هم مثل هر نسل دیگری، مذهبی دارد، غیرمذهبی هم دارد. طرفدار حاکمیت دارد، مخالف حاکمیت هم دارد. بی‌تفاوت به جامعه و سیاست دارد، دغدغه‌مند نسبت به این مسائل هم دارد. باحجاب دارد، بی‌حجاب دارد. شبیه به سایر نسل‌ها، و البته با فراوانی‌های متفاوت در هر گروه. وقتی طرفداران‌شان می‌گویند «دهه هشتادی‌ها» خیلی شجاع و نترس هستند، در مقابل مخالف‌شان که می‌گویند «دهه هشتادی‌ها» مشتی عیاش‌اند، به رغم اختلاف محتوا، هر دو در این مغالطه مشترک‌اند که مفهوم «دهه هشتادی» ها را یک موجود جاندار تصور کرده‌اند. حال یکی این موجود را شجاع می‌خواند و یکی عیاش.

با عنایت به همین تذکر، در ادامه نیز ما به دهه هشتادی‌هایی اشاره داریم که حضوری جدی و پررنگ در اعتراضات ۱۴۰۱ داشته و دارند، نه همه دهه هشتادی‌ها. هم‌چنین نه از همه دهه شصتی‌ها، بلکه از دهه شصتی‌هایی صحبت می‌شود که به نحوی از انحاء در اعتراضات ۸۸ حضور داشتند، نه همه دهه شصتی‌ها.

88 یا 1401؟

در این بخش بیشتر مقایسه جنبش 88 با جنبش 1401 است، آن هم از منظر دوگانه آزادی-دموکراسی. اگر هم گاهی ناگزیر، گریزی می‌زنیم به مقایسه دهه هشتادی‌ها و دهه شصتی‌ها، صرفاً از باب کنشگران اصلی این دو جنبش به آن تن می‌دهیم. اما باز برای آنکه دچار مغالطه فوق‌الذکر نشویم، و نیز بخاطر آنکه هنوز آمارهای مشخص و تاییدشده‌ای از ترکیب سنی و جنسی و علمی و… شرکت‌کنندگان در اعتراضات منتشر نشده است، بنای تحلیل خود را بر شعارهای رایج و اصلی هر دو جنبش می‌گذاریم.

بدیهی است هم در سال 88 و هم امسال، برخی شعارها، فرعی، کم‌طرفدار، موردی و بعضاً طنزآمیز بودند. شعارهایی مثل «امشب حرم محمودچاخان یار ندارد، امشب حرم محمودچاخان یار ندارد، نمودار ندارد، نمودار ندارد!»،‌ «برادر رفتگر، محمودو وردار ببر»، «تورم و ننجون مهدی فهمید، این کوتوله نفهمید»،‌ «دکتر!… برو دکتر»، ««سیاست‌و رهاکن، سبزی‌فروشی واکن»، ««یه‌هفته، دوهفته… محمود حموم نرفته» در سال 88 و شعارهایی مثل «رضاشاه روحت شاد» که در سال 1401 جزء شعارهای فرعی بودند. (شعاری که در سال‌های 96 و 98، جزء شعارهای اصلی به حساب می‌آمد.)

اما شعارهای آغازین و شعارهای اصلی، سر نخ‌های خوبی هستند. شعار آغازین و اصلی سال ۸۸، «رأی من کو؟» بود و شعار آغازین و اصلی 1401، «زن، زندگی، آزادی». از مقایسه این دو شعار، می‌توان دریافت سیزده سال پیش، معترضان «دموکراسی» را طلب می‌کردند و امسال، دهه هشتادی‌ها «آزادی» را فریاد می‌زنند. اگر این شعارها را هسته‌های اولیه سال‌های 88 و 1401 بگیریم، شعارهای پیرامونی و تقویت‌کننده این شعارهای اصلی نیز چنین بودند و هستند:

سال 88: «حتی آگه بمیرم رای‌مو پس می‌گیرم»، «تقلب یه‌درصد… دودرصد، نه ۵۳ درصد!» و سایر شعارهایی که ناظر به اعتراض به وضعیت دموکراسی در ایران بود. شعارهایی مانند «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، «این است شعار مردم، رفراندوم، رفراندوم»، «دولت کودتاچی، استعفا، استعفا»

سال 1401: اما غیر از شعار اصلی سال 1401، سایر شعارهای امسال نیز با محوریت آزادی هستند. شعارهایی مانند «نه روسری نه توسری آزادی و برابری»، «حجاب زور زورکی نمی‌خوایم، نمی‌خوایم»،‌ «رهایی حق ماست، قدرت ما جمع ماست»، «آزادی آزادی آزادی»، «عدالت آزادی نه به حجاب اجباری». علاوه بر اینکه مهم‌ترین «برای» اش نیز #برای_آزادی است.  

آزادی یا دموکراسی؟

لازم به ذکر است «یا» ی موجود در سؤال «آزادی یا دموکراسی؟» یای مانعه‌الجمع نیست و صرفاً ناظر به تفکیک این دو از یکدیگر است. چون هم در مقام تعریف از یکدیگر متفاوت‌اند و هم در مقام تحقق.

رابطه آزادی و دموکراسی متناقض است. در عین آنکه هر کدام به دیگری نیاز دارد، اما در هر دو مقام، گاهی روبروی یکدیگر قرار می‌گیرند. مثلاً نمی‌توان بدون آزادی، یک انتخابات دموکراتیک برگزار کرد، و هیچ رژیم غیردموکراتیکی نیز هرگز به شهروندان خود طیف کاملی از آزادی‌ها را اعطا نمی‌کند. اما تنش ذاتی بین آزادی و دموکراسی نیز وجود دارد. آزادی به معنای فقدان محدودیت است، در حالی که دموکراسی راهی برای ایجاد محدودیت است. (Muravchik: 2013) و البته آن محدودیت، همان قانون است و نقش قانون در دموکراسی چنان پررنگ شده است که برخی اساساً دموکراسی را «حاکمیت قانون» می‌خوانند. خیلی جای بسط و تبیین تفاوت‌های نظری این دو نیست و در حد اشاره آمد که مشخص شود این دو، فی بادی النظر نیز تفاوت‌هایی جدی دارند.

در مقام تحقق نیز، گذشتن از این تفکیک، خطایی راهبردی است. راه رسیدن به آزادی و دموکراسی تا یک جا مشترک است، اما از یک جا به بعد در این مسیر، اگر «راه» آزادی، انتخاب شود، از قرار گرفتن در «بزرگراه» دموکراسی باز می‌مانیم.

اگر زمینه‌ها را فراهم نکرده باشیم، جامعه مدنی نداشته باشیم، به نخبگان و تصمیم‌گیران دموکراسی‌خواه مجال ندهیم، حتی اگر روزی برخی از آزادی‌های اجتماعی همچون حجاب اختیاری، مجالی در کشور بیابند، باز خلاء دموکراسی باقی خواهد ماند. چون گذار دموکراتیک نیازمند جامعه مدنی نسبتاً شکل گرفته‌ای پیش از گذار است. (بشیریه، 1387: 103) جامعه مدنی نیز کار و برنامه می‌خواهد. از آزادی، دیرتر به تور طالبان‌اش می‌افتد و صبر و حوصله می‌طلبد. چنانکه رالف دارندروف، جامعه‌شناس معاصر، پس از فروپاشی نظام‌های کمونیستی اظهار داشته بود که گذار به دموکراسی سیاسی و حکومت قانون در آن منطقه نیازمند گذشت شش ماه، گذار به اقتصاد بازاری نیازمند گذشت شش سال و پیداش جامعه مدنی نیازمند گذشت شش دهه خواهد بود! (همان: 8-187) مثل بخش تعریف، ما از سایر پیش‌شرط‌های تحقق دموکراسی صرف نظر می‌کنیم، عواملی چون سازش نخبگان در خواست دموکراسی، تقویت طبقه متوسط و…

نتیجه‌گیری:

بی‌نیاز از توضیح است که نویسنده، نه تنها هیچ مخالفتی با تحقق آزادی‌های اجتماعی ندارد، بلکه آن را جزء ضروری جامعه و مقابله با آن را نیز مصداق کوبیدن آب در هاون می‌داند. اما از باب تذکر تاکید شد که مهم‌ترین خواسته مغفول اعتراضات اخیر، دموکراسی است،‌ همان رویای 120 ساله. البته این حق کنشگران هر میدانی است که خواسته‌های خود را طلب کنند، اما قصد نوشته، هشداری بود به دهه شصتی‌ها و کنشگران سال 88 که از نمد اعتراضات، شاید کلاهی برای «آزادی» بافته شود، اما سر «دموکراسی» باز بی‌کلاه می‌ماند.

اجازه دهید با یک مثال توضیح دهم که چرا تفکیک آزادی از دموکراسی، تفکیکی انتزاعی نیست و در عالم واقع نیز این دوگانه ظهور و بروز دارد. گرچه می‌دانم این مثال مستعد سوءتفاهمات فراوانی است، اما حرجی نیست. برای برخی [۱] از ایرانی‌ها، «آزادی» (با تاکید بر آزادی‌های اجتماعی) جایی است مثل «پاتایا» و «تایلند»، اما شاید ندانید همین تایلند، از یک دیکتاتوری بسته نظامی رنج می‌برد و به شدت دچار سرکوب سیاسی است.[۲] حال باید انتخاب کرد: «آزادی یا دموکراسی؟»

در اعتراضات امسال نیز اگر آزادی، خواسته اصلی است، مسیر تقریباً درستی انتخاب شده است، اما اگر دموکراسی، در رأس امور است، این راه‌اش نیست. مخصوصاً آنکه معترضان چندروزی است شعار می‌دهند: «بهش نگید اعتراض، اسمش شده انقلاب» چون عموماً میان انقلاب و دموکراسی هیچ‌گونه رابطه معناداری وجود ندارد؛ حتی برعکس، انقلاب‌ها به برقراری نظام‌های غیررقابتی و بسته ایدئولوژیک انجامیده‌اند. (همان: 4-53)

یادداشت را با استدلال واقع‌گرایان و پاسخ آیزایا برلین به آنان به پایان می‌برم که بی‌شباهت و بی‌مناسبت به حال و هوای اعتراضات و حادثه‌ها و کشته‌هایش نیست، چیزی که مهم‌ترین دغدغه نویسنده است. اگر دغدغه کل این یادداشت را سعی در نشان دادن تقدم دموکراسی بر آزادی بگیریم، در انتها تصریح می‌شود جان انسان‌ها، بر دموکراسی هم اولویت دارد.

در گذشته واقع‌گرایان سیاسی می‌گفتند: «بدون شکستن چند تخم مرغ، نمی‌توان املت درست کرد.» برلین در عوض می‌گفت: «تنها چیزی که بتوان از آن اطمینان داشت واقعیت قربانی‌هاست، یعنی کسانی که مرده‌اند و می‌میرند. اما آرمانی که در راه آن می‌میرند متحقق نمی‌شود. تخم‌مرغ‌ها را شکسته‌ایم و عادت به شکستن آن‌ها بیشتر می‌شود،‌ ولی از املت اثری به چشم نمی‌خورد.» (برلین، 1386: 29)
 
پی‌نوشت:

[۱]. بخاطر نقد وارد یکی از مخاطبان، در متن «خیلی» به «برخی» تغییر پیدا کرده است.

[۲]. این نکته و نمونه تایلند را از گفت‌وگو با دکتر میکائیل عظیمی وام گرفتم.

منابع:

  • برلین،‌ آیزایا (1386) «آزادی و خیانت به آزادی». ترجمه عزت‌الله فولادوند. نشرماهی
  • بشیریه، حسین (1387) «گذار به مردم‌سالاری». نگاه معاصر
  • Muravchik, Joshua (2013). ” Democracy – And Freedom, Too”. https://www.bushcenter.org/publications/articles/2013/02/democracy—and-freedom-too

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. اهالی سایت انصاف نیوز بخوبی دارند ماهیت راستین‌شان را هویدا می‌کنند.
    یک «استاد» در تلویزیون گفت منظور خیلی‌ها از آزادی «فحشا» است و نویسنده‌ی این متن که از تفکر و اندیشه، روش و متد مطالعه را دورانداخته و ژست خالی‌اش را برداشته، می‌گوید اوج درک «خیلی از ایرانی‌ها» از آزادی فساد و ابتذالی است که در «پاتایا» و «تایلند» جریان دارد. جالب آنکه خود نویسنده نیز متوجه وقاحت نهفته در این حکم بی‌پیمایش هست و پیشاپیش هر اعتراضی که متوجه آن شود را «سوء تفاهم» مخاطب می‌خواند (مثل همان «استاد» تلویزیونی و اساتید دیگر)
    من واقعاً نمی‌دانم چه می‌توان گفت به کسی که تصور می‌کند «خیلی از» هموطنانش آنقدر بی‌عقلند که افق‌شان تبدیل شدن کشورشان به فسادکده‌ئی است که کلان‌سرمایه‌داران بین‌المللی در تایلند براه انداخته. واقعاً پاسخی به این قماش افراد نمی‌توان داد. فقط خاضعانه از سایر خوانندگان می‌خواهم لطفاً بروید بررسی کنید که در سالهای قبل چه کسانی بودند که «اقتصاد پررونق» توریسم به سبک «تایلند» را تحسین و تمجید می‌کردند و آن نوع «آزادی» (که در حقیقت بردگی زن و مرد است) را جزء موثرترین راه‌های «کارآفرینی» و جذب توریسم تعریف می‌کردند. آنها که بودند؟؟؟ نمایندگان «خیلی از مردم»؟؟؟

    13
    9
    1. به جهت نقد واردتون به تعبیر «خیلی از ایرانی‌ها» در متن به «برخی از ایرانی‌ها» تغییر کرد.

  2. خواسته ی ما هم آزادی و هم دموکراسی است. کما این که دلایل کافی و قانع کننده ای رو در باب تناقض این دو مطرح نکردید. آزادی و دموکراسی‌لازم و ملزوم هم دیگن. ضمنا گمون نمی کنم مردم معترض صرفا برای تبدیل ایران به تایلند، از جونشون بگزرن. این تقلیل خواسته ی مردم، مشمئز کنندس!

    15
    4
  3. دگم اندیشی و ارتجاع حاکم بر فکر شما از یک طرف دموکراسی را به صندوق رای تقلیل داده، از سوی دیگر آزادی را به بی‌بندوباری و لاقیدی.
    شما آزادی و دموکراسی را از معنای تاریخی، عینی و منطقی‌اش خالی کرده‌اید و برای توجیه این قلب معانی بیهوده آسمان ریسمان می‌بافید.

    اینها بدیهیات هستند: 1) دموکراسی یک وضعیت و سازوکار سیاسی و حکمرانی است (صندوق رای جزء کوچکی از آن است) 2- آزادی یک وضعیت و حالت مطلوب برای سوژه‌هایی است که قرار است در آن سازوکار حکمرانی شرکت کنند. آزادی بی‌وبندوباری نیست! آزادی به معنای امکان و فرصت اعضاء جامعه برای شرکت برابر در سازوکارهای دموکراتیک است. آزادی و دموکراسی تکمیل‌کننده هم هستند. اگر سازوکارها و قوانین دموکراتیک وجود داشته باشد اما افراد در وضعیت «آزادی» نباشند، دموکراسی در جامعه به جریان نمی‌افتد.
    من با فرد نابالغ چهارده ساله حرف زده‌ام و این فهم روشن از آزادی و دموکراسی را در وی دیده‌ام، حالا چرا نویسنده این متن قادر به فهم این تعاریف مسلم تاریخی و عینی نیست و این همه سخن را می‌پیچاند خدا می‌داند!!
    گیریم عده‌ای از افراد آزادی را لاقیدی بدانند، آزادی و دموکراسی دقیقاً فایده‌اش آن است که عقلای جامعه، نه با کتک، بلکه با پرورش فکری به وی می‌فهمانند که لاقیدی و بی‌بندوباری آزادی نیست بلکه بردگی است!!

    12
    5
  4. نویسنده محترم مطالعاتی در جامعه ‏شناسی نسلی ندارد و در نتیجه مفهوم کنش نسلی و انرژی جنبشی نسلی را نمی‏تواند درک کند، همچنانکه فهمی تاریخی از جنبش دموکراسی خواهی یکصدو بسیت ساله ملت ایران ندارد و از این رو نمی‏تواند تلازم دموکراسی خواهی و آزادی خواهی را در این سیر تاریخی و در کانتکست جامعه ایرانی درک کند. البته به لحاظ تئوریک نیز باید بداند که آزادی خواهی زیرساخت دموکراسی خواهی است و خواست دموکراسی بدون خواست آزادی در همه سطوح آن، مانند برفی است که در گرمای تموز تمام خواهی، به سرعت آب میشود.

    6
    3
  5. من فکر میکنم آقای سخنور نکته بسیار درستی را مطرح کرده: هرچند دموکراسی بدون آزادیخواهی امکان ندارد اما در درستی این گزاره که دموکراسی درواقع به معنای حکومت قانون است شکی نیست. البته گفتن ندارد که منظور نویسنده از حکومت قانون همان قانون پینوشه … نیست!!! ایشان پاتایا را مثال زده و منظورش یکی دانستن آزادیخواهی با بی بند و باری نیست. واقعاً و مگر نسل ما 20ساله های سال 57 یادشان میرود که در پی آن آزادی واقعی اول انقلاب که دولت مستعجل بود، به دلیل همان فقدان اراده برای ایجاد لوازم دموکراسی به چه منجلابی از هرج و مرج افتادیم…

    1. جناب لاری اگر یک سری واقعیات بدیهی را در کنار شیوه استدلال نویسنده این متن بگذاریم فکر می‌کنم مشخص می‌شود که نویسنده، دانسته یا ندانسته، صرفاً دارد آدرس غلط می‌دهد.
      به چه دلیل؟ نویسنده به‌نحو پیشینی یک نوع «درجه‌بندی» یا «طیف‌بندی» انتزاعی برای وضعیت آزادی در نظر گرفته و لاجرم برمبنای این «درجه‌بندی» انتزاعی می‌خواهد مدعی شود که «طیف‌»‌هایی از آزادی می‌توانند نفی کننده دموکراسی باشند و آزادی و دموکراسی «گاهی روبروی یکدیگر قرار می‌گیرند».
      هم آن «درجه‌بندی» به‌کل غلط است و هم نفی شدن دموکراسی توسط «طیفی از آزادی». خود نویسنده هم نمی‌تواند استدلال علمی و محکمی برای این پیش‌فرض‌های انتزاعی‌اش بیاورد، اگر می‌توانست دست به دامان آن مثال بی‌ربط «پاتایا» نمی‌شد. مثالی که با اولین انتقاد ناچار شد پسش بگیرد.
      فرض کنیم یک حکومت به‌طور نسبی دموکراتیک در جامعه‌ای برپاست، و فرض کنیم آن جامعه به دلایل گوناگون قادر به تامین برخی از انواع آزادی‌های اجتماعی-سیاسی نیست، آیا پدیدار شدن آن آزادی‌ها (یا خواست آن آزادی‌ها) در جامعه به تضعیف یا کاهش دموکراسی می‌انجامد؟ هرگز! وضعیت دموکراسی هیچ گاه در برابر هیچ نوع آزادی اجتماعی یا سیاسی نفی و باطل نمی‌شود. دموکراسی در مواجهه با هیچ نوع آزادی برباد نمی‌رود. برعکس، وضعیت دموکراسی وضعیت پویایی است که دائماً از تضادها و مطالبات درس می‌گیرد و دائماً برای امور نوپدید راهکارها و قوانین و مقررات عقلانی و انسانی و عادلانه ارائه می‌دهد. محدودیتهایی که دموکراسی وضع می‌کند، محدودیتهایی هستند که از دل مشارکت و گفتگو حاصل می‌شوند و بنابراین تقویت کننده آزادی هستند.
      این «طیفی از آزادی» نیست که دموکراسی را نفی می‌کند، در هر جامعه محرّکها و عاملهای اقتصادی-اجتماعی-سیاسی وجود دارند که ضرورتاً تمایل به انحصار، خودکامگی و استبداد دارند. این عوامل هستند که طبیعتاً قوانین و ساختارهای دموکراتیک را برنمی‌تابند.
      نوبسنده به جای ریشه‌شناسی و مطالعه علمی این عوامل اجتماعی-اقتصادی-سیاسی، آدرس غلط می‌دهد و آزادی را در برابر دموکراسی قرار می‌دهد. جالب آنکه این آدرس غلط خود نویسنده را هم، دانسته یا نداسته، در کنار آن استادی قرار می‌دهد که «آزادی»، این آرمان بزرگ تاریخ بشر، را در کنار «فحشا» قرار داد!

      4
      2
      1. اول باید عرض کنم که باید به این حسین که الکی و پابرهنه دویده وسط بحث باید گفت حق سوءاستفاده نداره و بیخودی خودش رو نخود آش نکنه!!
        دوم با عرض احترام به شهرام باید بگم که برای بار سوم مطلب آقای سخنور رو خوندم. شاید اگه بیش از 57 و 88 به طبیعت انقلابها و تجربه تاریخی ملت از اول مشروطه نظر میداشت تناقضی که احساس میشه پیش نمیومد: تجربه انقلابها از مشروطه تا 57 نشون میده که ما پس از انقلابهامون آزادی داشتیم اما چون به درستی نهادسازی نشد و سعی نشد از مجاری قانونی و دموکراتیک پیشرفت صورت بگیره به دام هرج و مرج افتادیم که نتیجه ش بازگشت استبداد یا برقراری دیکتاتوری بود. نگرانی آقای سخنور همینه که فکر میکنه حتا اگه به همین دست به فرمون جلو بریم و انقلاب هم بشه و به آزادی برسیم، چون اصولاً جامعه مدنی ضعیفه انتهای مسیر، دموکراسی نخواهد بود. به همین دلیل فرض مرکزی شما که: «فرض کنیم یک حکومت به‌طور نسبی دموکراتیک در جامعه‌ای برپاست، … آیا پدیدار شدن آن آزادی‌ها (یا خواست آن آزادی‌ها) در جامعه به تضعیف یا کاهش دموکراسی می‌انجامد؟» با تجربه تاریخی ملت ما که به برکت خونهای بسیار به دست آمده؛ فرضی درست محسوب نمیشه.
        زن زندگی آزادی

        1
        1
  6. همه دعواها از اول انقلاب تا بحال فقط و فقط بر سر اسلامیت و غربگرایی(بی دینی) است البته در یازده سال اول انقلاب مصادیق غربی ومحیط و شهرنشینی غربی بشکل امروزی وجود نداشت و لذا تمایل به فرهنگ اسلامی و حجاب بیشتر بود اما متاسفانه با تشکیل حزب اصلاح طلب که متمایل به غرب بود بتدریج شهرنشینی و برنامه ها و قوانین غربی وارد ایران شد و از اصول اساسی اسلام و انقلاب فاصله گرفته شد بخصوص بعداز جنگ که ارزش های اسلامی رفته رفته کنار گذاشته شد درواقع تمدن و شهرنشینی غربی فرهنگ اسلامی را ازبین برد بهمین خاطر است که موضوع اعتراضات مردم شده است برداشتن روسری! در حالیکه موضوعات مهم تری مثل تغییر رویه بانکداری از ربا به بانکداری اسلامی و همچنین جلوگیری از تصویب قوانین غربی در مجلس و نیز اجرای اقتصاد اسلامی وجود دارد که نباید نادیده گرفته شوند پرواضح است که مسئولین غربگرا انقلاب را از مسیر اصلی اش خارج کرده اند و تا دیر نشده باید کاری کرد

    1
    6
  7. لاطائلات يه … كه نه معناي آزادی را می فهمه نه دمگراسی+ بوی گند مغلطه بازی و کاسه گدایی برای رای .بدست گرفتنهای اصلاح طلبانه . واقعا که شما اصلاح طلبها آخر منفعت طلبی رذیلانه اید ،اونم تو هر شرایطی..به کوری چشم دارو دسته تو به هر دو موردش می رسیم

    3
    1
  8. دمکراسی انتخاب چند نماینده و فرستادن آنها به مجلس نیست
    دمکراسی داشتن اختیار بدون محدودیت جهت اعمال اراده از طریق رفراندم هست
    ملت حق داشته باشه با انتخاب خودش حتی راه اشتباه را انتخاب کنه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا