دلیل سکوت احمدی نژاد و روحانی به طور کامل و خاتمی پس از نامه تسلیت فوت مهسا امینی
روزنامه هم میهن در چندین مقاله به بررسی موضوع سکوت رئیس جمهورهای سابق و همچنین بسیاری از مقامات پرداخته است.
فرهاد فخرآبادی در هم میهن نوشت:
ابهام در مواضع اعلامنشده سه رئیسجمهوری سابق درباره اعتراضات
قبول داشته باشیم یا نداشته باشیم، با حرکت کف خیابان موافق باشیم یا نباشیم، اعتراضاتی که تقریبا یک ماه است در خیابانهای ایران آغاز شده، حرکتی متفاوت با تجربههای گذشته ایران بوده و به قول جواد طباطبایی «سوژه جدید سیاست در ایران پدیدار شده است». جریانی که حداقل از انقلاب 57 تا به امروز سابقه نداشته است. در اینجا بحث تفاوت در خاستگاه اعتراضات خیابانی نیست که پرداختن به این موضوع ماجرایی جداست؛ بلکه بحث بر سر آن دسته افرادی است که نه سلبریتی هنری و ورزشی و نه اندیشمند و عالم علم سیاستاند، اما پایگاه اجتماعی آنها حداقل در برههای از زمان پس از پیروزی انقلاب، تعیینکننده مناسبات بوده است؛ افرادی که بهزعم انتخابات میلیونها رای طی این چهل سال داشتهاند و حالا سوال این است که این روزها کجای این اعتراضات هستند و چه کردهاند؟ افرادی که شاید اگر شرایط مهیا بود، میتوانستند تاثیری ولو اندک در کاهش تنشها و بهبود وضعیت به عنوان نخبهای در چارچوب نظام داشته باشند.
روسایجمهور جداافتاده از سیاست
«سیدمحمد خاتمی»، «محمود احمدینژاد» و «حسن روحانی» روسای جمهور 24سال اخیر کشور ما هستند که تا به امروز اگرچه در بازه زمانی انتخاباتها توانستهاند رای جمعیت قابل توجهی از مردم را به دست بیاورند و شاید محبوبیتشان تا پایان دوره حضورشان و حتی بعد از آن در میان مردم کم هم نبوده است، اما در این روزهای پرحادثه شهریور و مهر 1401 دور از عرصه مدیریت اجرایی هستند.
افرادی که گرچه از مدیریت کلان دور شدهاند؛ اما قابل کتمان نیست که بهرغم تمام انتقاداتی که به آنها به واسطه هشت سال مدیریت در کشور شده است، اما هنوز طرفدارانی در بخشی از جامعه دارند و نمیتوان با قاطعیت از عدم تمایل بخشی از جامعه و محبوبیت آنها در این میان سخن گفت. بههرحال طی این روزها در کنار سکوت بخش قابل توجهی از
سیاستمداران (بهویژه در میان اصولگرایان) این سئوال باقی میماند که علت سکوت این 3 نفر چیست؟
سیدمحمد خاتمی؛ از طوفان تا آرامش
اندیشه و عملکرد سیدمحمد خاتمی درباره موضوع حجاب و گشت ارشاد مشخص است. آزادیهای مدنیای که در سالهای حضور او در مسند ریاستجمهوری ایجاد شد؛ اگرچه با نقدهای بسیار روبهرو بود اما به برخوردهای سلبی گسترده منجر نشد. در زمان ریاستجمهوریاش تلاش برای شکلگیری گشت ارشاد با پیگیری غیرهمسویان جریان او در دستور کار نیروهای نظامی قرار گرفت. نگاه او به این مسائل از سخنرانی او در اولین سالگرد دوم خرداد قابل استنتاج است. او در این سخنرانی تصریح میکند: «اگر دین در برابر آزادی قرار بگیرد، دین لطمه خورده است.» یا در بخش دیگر این سخنرانی گفته است:«به صراحت اعتقاد خودم را بگویم. سرنوشت وجهه اجتماعی دین در امروز و فردا در گرو این است که ما جوری دین را ببینیم که با آزادی سازگار باشد.»
در ماجرای اخیر کشور که بهدنبال درگذشت مهسا امینی آغاز شد، بین سه رئیسجمهور پیشین ایران، سیدمحمد خاتمی تنها فردی بود که به صورت رسمی و علنی به ماجرای تلخ درگذشت مهسا امینی واکنش نشان داد و 25 شهریور پس از اعلام رسمی خبر درگذشت، با ارسال پیامی در توئیتر این خبر را «فاجعهای ناگوار که درد آن تا مغز استخوان را میسوزاند» دانست. او در پیام خود یکبار دیگر اندیشه خود در این زمینه را تکرار کرد و گفت: «آیا این فاجعه و رویدادهای پرتکرار مشابه آن کافی نیست که برای خدا، برای آبروی اسلام و رعایت انتظارات بهحق مردم و حال بدی که در تنگناهای معیشتی و مواجهه با انواع فسادهای ویرانگر و ناکارآمدیها دارند از این شیوه و رفتارهای خلاف قانون، منطق و شرع دست برداشته شود و بیش از این زمینه مشوه شدن چهره اسلام و نظام را فراهم نیاورند و با پدیدآورندگان این حوادث برخورد مناسب صورت گیرد؟!»
اما پس از انتشار این پیام و درحالیکه خیابانها صحنه درگیریهای زیادی شد، خاتمی دیگر هیچ واکنشی به برخوردهای صورتگرفته با اعتراضات نشان نداد و تنها به همان پیام اولیه بسنده کرد و همچنان در سکوت به سر میبرد.
محمود احمدینژاد؛ جنجالی ساکت
بدون شک پرحاشیهترین رئیسجمهور تاریخ ایران بعد از پایان دوره ریاستجمهوریاش محمود احمدینژاد است؛ فردی که به هر بهانهای اظهارنظرهای جنجالی و ساختارشکنی انجام میداد؛ آن زمان که قصد کاندیداتوری در انتخابات ریاستجمهوری 96 موجب شد سکوتاش را بشکند و پرهیاهو به میان خبرنگاران بیاید؛ یا در مواردی که در حوادث جاری کشور به عنوان یک منتقد بیپروا نقشآفرینی کرده است تا جایی که بعد از تحویل پاستور به حسن روحانی، او با جنجالهای خود هرازچندگاهی تبدیل به سوژه اول افکار عمومی میشد.
اما در ماجراهای اخیر، محمود احمدینژاد سیاست عجیبی را پیش گرفته است. او که عادت دارد درباره بسیاری از مسائل اظهارنظرهای جنجالی در سمتوسوی خواستهای جامعه انجام دهد تا همسو بودن خود با مردم را نشان دهد و به نوعی بر نگاه دلسوزانهاش نسبت به جامعه صحه بگذارد، هیچ واکنش رسمیای از خود نشان نداده است.
از رئیس دولتهای نهم و دهم در همان روزهای ابتدایی درگیریها ویدئویی (به نظر قدیمی) منتشر شد که در آن گفته بود: «همین الان شما از ملت ایران نظرخواهی کنید. سوال کنید حجاب چیز خوبی است یا چیز بدی است؟ اکثریت قاطع میگویند خیلی چیز خوبی است. این اتفاق افتاده است. اصلا رفراندوم کنید. بهنظر شما چیز خوبی است یا چیز بدی است؟ همه میگویند عالی است. چند هزار سال ایرانیها چه زن و چه مردش حجاب داشتند. نوع ملتها حجاب دارند. دوم؛ آیا شما موافقید ما این حجاب را اجباری کنیم؟ بالای ۹۵درصد میگویند نخیر، خرابش میکند. هر امر خوبی را شما اجبار کنید، خرابش میکنید. بالاتر از نماز هست؟ نماز را اجبار کنید چه میشود؟» البته انتشار این ویدئو در فضای مجازی در حالی صورت گرفت که هیچ نشانی از آن در توئیتر، اینستاگرام و کانال تلگرامی احمدینژاد نیست.
در هر صورت این اظهارنظر از سوی محمود احمدینژاد درحالی است که او برخلاف نظر این روزهایش، در دوران ریاستجمهوری عملکرد متفاوتی داشته و از مدافعان گشت ارشاد و به عبارت دیگر آغازکننده این مسیر به شکل فعلی بوده است. چنانچه عبدالرضا داوری که روزگاری از افراد مورد اعتماد احمدینژاد بود، با انتشار توئیتی اعلام کرد:«گشت ارشاد محصول مصوبه شورای فرهنگ عمومی در تاریخ 13 دی 1384 بوده است.»
حسن روحانی؛ سکوت در سکوت
داستان حسن روحانی پس از پایان دوره ریاستجمهوریاش از خاتمی و احمدینژاد عجیبتر است. او تبدیل به یکی از ساکتترین رئیسجمهورهای پیشین شده است و به ندرت اظهارنظری از سوی او منتشر میشود، مگر آنچه در گذشته انجام شده. او در اولین سال ریاستجمهوری گفته بود: «حجاب در قرآن برای حمایت از زنان است، ولی ما کاری کردیم که گویی حجاب چماقی بر سر زنان است».
البته در دوران ریاستجمهوری او، حضور گشتهای ارشاد در خیابان ادامه داشت و هرازچندگاهی فیلمی از برخوردهای گشتهای ارشاد با دختران منتشر میشد، اما روند کاری روحانی و دولتش مخالفت با این نهاد بود، چنانچه حسن نوروزی، نماینده مجلس یازدهم در مصاحبهای که روزهای ابتدایی سال جاری با سایت نامهنیوز انجام داد گفته بود: «دولت تدبیر و امید، نسبت به این موضوع، بیتفاوت بود و این بیتفاوتی، گسترش این جریان را به وجود آورد. دولت آقای روحانی این موضوعات را قبول نداشت و دنبال نکرد. حتی آنها مقابله میکردند تا این گشتها نباشند و امروز حضور پلیس امنیت اخلاقی و گستردهشدن آن، یک ضرورت است و خواسته مردمی است.»
اما عملکرد حسن روحانی در ماجرای درگذشت مهسا امینی و اعتراضات یکماهه اخیر، عملکردی عجیب و مبهم بوده است. او به صورت کامل هم درباره مهسا امینی و هم اعتراضات جاری کشور سکوت کرده است و هیچ نشانی از واکنش رئیسجمهور سابق نیست. به عبارت دیگر او هم مانند احمدینژاد ترجیح داده در برابر این مسائل سکوت کند.
سکوت سیاسی یا ابهام؟
فارغ از اینکه حق سکوت کردن و نکردن این چهرهها در پی حوادث چه جایگاهی دارد و بحثهایی که در جریانهای سیاسی به دنبال القای بیاهمیت بودن جایگاه این افراد و اصرار بر عبور از آنها است، بنا بر آنچه اشاره شد، اگر پیام تسلیت سیدمحمد خاتمی برای درگذشت مهسا امینی را فاکتور بگیریم، در قبال اعتراضات جاری کشور هر سه رئیسجمهور سابق سکوت کردهاند و موضع آنها درباره اعتراضات و برخوردهای صورتگرفته مشخص نیست؛ ماجرایی که شاید بتوان آن را از دو جهت نگاه کرد؛ این سکوت، یا نوعی سکوت سیاسی است که فهم علت سکوت در برابر این موج اعتراضات و برخوردهای صورتگرفته کمی سخت است و باید پرسید چه اتفاقی باید رخ دهد تا آنها به ماجراها و برخوردهای صورتگرفته واکنش نشان دهند؟
یا از زوایه دیگر شاید بتوان این سکوت را ناشی از ابهامی دانست که در تحلیل مسائل گریبانگیر آنها شده است. به قول جواد طباطبایی در یادداشت «انقلاب ملی در انقلاب اسلامی» که 24 مهر در کانال تلگرامیاش منتشر شد شاید آنها فعلا در حال تجزیه و تحلیل رخدادها هستند تا به فهم سیاسی از شرایط جامعه برسند. در بخشی از یادداشت طباطبایی آمده است: «هر تحول آتی در مناسبات سیاسی ایران نیازمند فهم پدیدار شدن سوژۀ سیاست است. تاکنون، هیچیک از نیروها و سازمانهای سیاسی توان فهم این پدیدار شدن سوژه را نداشتهاند و به همین دلیل نیز نتوانستهاند هیچ نقشی در دگرگونیهای سیاسی کشور داشته باشند.»
علی باقری رئیس دفتر سیاسی حزب توسعه ملی:
بیش از یک ماه است ایران صحنه درگیری و اعتراضات خیابانی شده است، در این بین بسیاری از چهرههای سیاسی به اعتراضات صورتگرفته واکنش نشان دادهاند و تحلیل خود را ارائه کردهاند. اما در بین اظهارات مطرحشده، خبری از «سیدمحمد خاتمی، محمود احمدینژاد و حسن روحانی» نیست و به غیر از یک پیام تسلیت از سوی خاتمی، سکوت، سیاستِ هر سه رئیسجمهور سابق بوده است. علی باقری، فعال سیاسی اصلاحطلب و رئیس دفتر سیاسی حزب توسعه ملی در گفتوگو با هممیهن معتقد است باید سکوت خاتمی و روحانی را جدا از احمدینژاد بررسی کرد. او میگوید رفتار خاتمی و روحانی ادامه روند قبلی آنهاست اما درباره احمدینژاد این تحلیل صدق نمیکند.
با گذشت بیش از یکماه از اعتراضات در شهرهای مختلف، یکی از ابهاماتی که جامعه دارد، سکوت سه رئیسجمهور سابق ایران آقایان «خاتمی، احمدینژاد و روحانی» در قبال اعتراضات است. این سکوت را چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظر میآید بهرغم اینکه شاید بتوان دلایل مشترکی برای این سکوت پیدا کرد، اما نمیتوان نسخه واحدی را برای آنها پیچید و سکوتشان را از یک نوع سکوت تفسیر کرد. هر یک از این افراد ممکن است دلایل خاص خودشان را داشته باشند. در این بین فکر میکنم قصه آقای احمدینژاد متفاوتتر از خاتمی و روحانی باشد، او قبل از این وقایع و در چند سال منتهی به شهریور امسال، خیلی پرحرف و چهرهای رسانهای بود و در خصوص مسائل مختلف اظهارنظر میکرد، خصوصا این اواخر هم رویکرد اپوزیسیونی و تندی را مطرح میکرد و حرفهایی فراتر از هنجارهای موجود در کشور میزد. در این بین سکوت احمدینژاد بیشتر به چشم میآید و باید تحلیلی متفاوت درباره این سکوت داشت. همان زمانی هم که احمدینژاد حرف میزد، برخی تحلیلگران حتی صحبتهای خیلی تند ایشان را جدی نمیگرفتند، کما اینکه حاکمیت و دستگاههای مربوطه هم این رفتار را داشتند، یعنی این صحبتها به این تندی اگر از ناحیه فرد دیگری مثل سیدمحمد خاتمی گفته میشد، مطمئنا نوع مواجهه با آن کاملا متفاوت بود و برتابیده نمیشد. همان موقع با این قرائن برخی تحلیلگران فکر میکردند این حرفهای تند احمدینژاد زیاد جدی نیست و به همین علت است که حاکمیت در خصوص او موضع جدی نمیگیرد و اگر پای عمل به میان آید و یک ابتلا واقعی در کشور پیش آید، آقای احمدینژاد آدمی نیست که مطالبات را دنبال کند، ایشان در شرایط عادی حرفهایی را میزد و سعی میکرد چهره مردمی خود را ارتقا دهد. آن تحلیل به نوعی تعبیر شده است، یعنی طبیعی است فردی که تا دو ماه پیش نقدهای تندی را داشته، الان در شرایط اعتراضی فعلی پیگیر خواست بخشی از حرکات اعتراضی باشد، اما احمدینژاد سکوت کرده، یعنی تحلیلهای سابق درست بوده و حرفهایی که میزده در عالم واقع نبوده است.
این سکوت درباره آقای خاتمی چگونه است؟
آقای خاتمی را باید از گذشته شناخت و جلو رفت. ایشان در طول تقریبا یک دهه گذشته بر خلاف احمدینژاد با بیشترین تنگناها از ممنوع از تصویری تا محدودیت برای مهمانی رفتن و ممنوع از خروجی روبهرو بوده است. البته بهرغم این موضوع، آقای خاتمی حرفش را نسبت به مناسبتها زده است، در این ماجرای خاص ایشان رویه متفاوتی با گذشته نداشته است. خاتمی آدمی نیست که هر روز در رسانه باشد، او حرفهایش را زده و فردی نیست که مثل مبارز حزبی با تکرار حرف مبارزه سیاسی کند. به عنوان مثال، سه سال پیش ایشان پیشنهاد آشتی ملی را داد، یعنی همان موقع حرف خودش را برای علاج برخی مشکلات به صورت صریح مطرح کرد و این پیشنهاد بازتابهایی هم داشت. ایشان به عنوان یک مصلح موضوع را مطرح کرد، اما اصراری برای به کرسی نشاندن آن مثل جریان سیاسی نداشته است. در این مورد اخیر هم خاتمی جزو اولین افرادی بود که موضعگیری کرد، البته شاید این انتظار بیجا نباشد که در قبال اعتراضات اظهارنظر کند، اما این را باید دانست که بخشی از واکنش خاتمی بر پایه دیپلماسی پنهان است و همانطور که گفته میشود ایشان پیغامهای مهمی را طی سالهای اخیر برای مقامات عالیه نظام ارسال کرده و حرفهایش را زده است؛ شاید تشخیص آقای خاتمی این بوده که سیاستورزی اینگونه تاثیر بیشتری داشته باشد یا تاثیر منفی کمتری داشته باشد. لذا شیوه آقای خاتمی را برخلاف احمدینژاد، یک حالت جدید و متفاوت با گذشته نمیبینم و همان مشی گذشته را ادامه داده است.
علت سکوت حسن روحانی را چه میبینید؟
وقتی به حسن روحانی بعد از پایان ریاستجمهوری نگاه میکنیم، مشخص است که آقای روحانی در 14 ماه گذشته، دو الی سه مورد موضعگیری کرده است و ایشان هم در این فاز و نوع رفتار در یکسال گذشته بوده است. اینکه در این حادثه هم نوع مواجهه متفاوتی نداشته و سکوت کرده، موضوع عجیبی نیست و ادامه همان روند قبل است.
اما در این بین جامعه انتظار دارد افرادی که 8 سال رئیسجمهور بودهاند، واکنش نشان دهند.
این انتظار درست است و اگر این اتفاق نمیافتد بخش عمدهای مربوط به سازوکارهای حاکم بر کشور است. وقتی شما رئیسجمهور اسبقتان ممنوع از تصویر است و حتی درج اظهاراتاش با سختی و مشقت صورت میگیرد، بخشی از این رفتار غیرمنتظره را میتوان اینگونه تفسیر کرد. بخش دیگری هم باید انتخاب این افراد دانست که میخواهند شرایط کلی کشور را ارزیابی کنند که آیا در حضور رسانهای تاثیرگذار هستند یا دیپلماسی پنهان داشته باشند. در جمعبندی باید بگویم با همه این دلایلی که آوردم، در جامعهای نرمال ساکت نبودن این افراد انتظار بجایی است، اما نباید فراموش کرد که ایران شرایط خاص سیاسی خودش را دارد.
به عنوان آخرین سوال، اظهارنظر این سه نفر نمیتواند مقداری خشم جامعه و ناآرامیها را کمتر کند؟
بعید است اینطور باشد. باید ریشههای خشم را پیدا کرد و براساس آنها دید که چه عواملی میتواند روی آن موثر باشد. گمان من این است که این اعتراضات، متاثر از وضعیت عینی است که جامعه و نسل حامل اعتراضات دیده است تا اینکه متاثر از نظریهپردازی سیاسیون باشد. یعنی اعتراضی که این روزها در جامعه وجود دارد که شاید بتوان گفت بیشترین نقش را موضوع امکان انتخاب سبک زندگی برعهده دارد، اگر این را قبول داشته باشیم که این انتظارها برآمده از شرایط عینی جامعه است و عمدتا در باکس انتخاب سبک زندگی قرار دارد، آن زمان نقش اظهارنظر چهرههای سیاسی تعیینکننده نخواهد بود و نمیتواند بر کاهش یا افزایش آنها تاثیرگذار باشد. منشا حوادث، وضعیت عینی است که در کشور وجود دارد و نسل جدید این موضوع را لمس کرده است و راه کاهش بروز اعتراض پاسخ عملی به این عوامل اعتراض است، یعنی شرایط و ویژگیهایی که منجر به اعتراض شده، باید برطرف شود، با حرفدرمانی در این عرصه موثر نخواهیم بود و افرادی میتوانند موثر باشند که قدرت داشته باشند ولی هیچیک از سه نفری که گفتیم، قدرتی برای تغییر اجرایی نخواهند داشت.
هم میهن نوشت:
پرسش شایع این است که چرا بیشتر فعالان اصلاحطلب در اعتراضات اخیر سکوت کردهاند؟ البته این سکوت منحصر به آنان نیست. دو رئیسجمهور سابق و اسبق نیز همین مشی را داشتند و بسیاری از اصولگرایان و آقایان قم هم سکوت را ترجیح دادند. هر چند علت این سکوتها در برخی موارد تفاوتهای زیادی با یکدیگر دارد، ولی در یک مورد مشترک است و آن اینکه هیچکدامشان خود را عامل چنین وضعی نمیدانند و برای موضعگیری نیز، نه قادرند طرف معترضان را بگیرند و نه حاضرند طرف ساختار را بگیرند. در واقع بازی در این میدان، فراتر از ظرفیت آنان در حال اجرا است. هرگونه موضعگیری آنان، برای اهداف سیاسی خودشان سودمند نیست، زیرا نمیتوانند موضعی بگیرند که حداقل یکی از دو طرف را راضی کند. در این بازی صفر و یک، قطعا هر موضع آنان با محکومیت هر دو طرف مواجه و محکوم به وسطبازی میشود و حتی نزد طرفداران خودشان هم انشقاق ایجاد خواهد کرد و جرات هم ندارند که وسطبازی را پیشه و به آن افتخار کنند. پس منفعت سکوت را بهرغم تمام هزینههایی که دارد بر موضعگیری صریح، بیشتر ارزیابی میکنند.
در میان آنها سکوت اصلاحطلبان قدری تفاوت دارد. آقای خاتمی در ابتدا موضعی گرفت که حکومت نپسندید و معترضان هم وقعی ننهادند. ولی علت اصلی سکوتشان را باید در نقص راهبردی آنان جستوجو کرد؛ نقصی که نه برای مردم و معترضان رفع شده و نه برای حکومت. اصلاحات در عمل و از سال ۸۸ تاکنون زمینههای خود را تا حد زیادی از دست داده است؛ چرا؟ به این دلیل ساده که میان خودشان و نسلی که از 10سال پیش از آن تاریخ به دنیا آمده بود، قطع ارتباط کردند یا شدند.
این نسل هیچ ارتباط عاطفی، اخلاقی، سیاسی و فکری با آنان ندارد و اصولا با یکدیگر بیگانهاند. بنابر این مرگ مهسا همان مقطعی بود که این نسل بیگانه با آنان را به میدان آورد و همه از حکومت گرفته تا نیروهای سیاسی را در بهت و حیرت فرو برد و این سکوت معلول مواجهه آنان با وضعیتی پیشبینینشده است؛ وضعیتی که با میدان، احساس غربت میکنند و نمیدانند چه موضعی باید گرفت نه اینکه میدانند چه موضعی مناسب است ولی نمیخواهند بگیرند. این سکوت انتخاب آنان نیست، بلکه وضعیت در تقدیرشان است. آنان مثل موجودات هوازی هستند که اکنون در آب غوطهورند و سیستم آنان برای گرفتن اکسیژن از آب آماده نیست. البته این وضعیت برای حکومت هم وجود دارد. برای آنان شدیدتر است، زیرا آنان در میدان بودند و همه ابزارهای ارتباطی با این نسل را از قبیل آموزش و پرورش، دانشگاه، رسانه، پول و… داشتند و در نهایت آنان را نشناختند و فریبخوردگان دشمنان تلقی کردند. بنابراین حکومت هم در برابر این واقعه بهنحوی سکوت کرده است. مواجهه امنیتی و انتظامی بیشتر شبیه رفتار و واکنش غریزی است تا یک موضعگیری متعارف سیاسی. اکنون بهجز برخی تحلیلگران که قادر به فهم مسئله و رویداد بودند، سیاسیون اعم از حکومتی و منتقدین و حتی براندازان هنوز متوجه چگونگی مواجهه با این پدیده نشدهاند، حتی اگر آن را بفهمند هم نمیتوانند موضعگیری کنند، زیرا قرار دادن این تحلیل و فهم در دستگاه فکری خودشان و استنتاج راهبردی از آن کاری است که نیازمند زمان است.
انتهای پیام
نویسندگان کمی مسئله را پیچیده فرض کرده اند و هر سه نفر را دارای درایتی مافوق بحساب آورده اند . این درحالی است که مسئله بسیار ساده و جواب آنهم ساده است .اگر جناب آقای خاتمی در مورد فوت مهسا امینی بیانه ای احساسی دادند ایشان بطور کل قید نامزدی ریاست جمهوری را زده اند ولی وضعیت دو ریئس جمهور سابق دیگر طور دیگری است هرکدام از آقایان احمدی نژاد و روحانی قبل از اینکه یک سیاست مدار باشند یک کاسب وقت شناس هستند هر دو ایشان خود را برای دور بعدی ریاست جمهوری آماده می کنند و بخاطر همین امر با محاسباتی که می کنند این نتیجه حاصل می شود : اگر از معترضان حمایت کنند بطور قطع رد صلاحیت خواهند شد و اگر بر علیه معترضان سخنی حتی به نرمی بگویند بخش اعظمی از رای دهندگان را از دست خواهند داد مسئله به همین سادگیست
.
نبیالله عشقی ثانی کارشناس سیاسی نوشت: معترضان را به مخالف تبدیل نکنیم.
آقای عشقی،
چنانچه با چشم بصیرت بنگرید بیشک تصدیق خواهید کرد … چاره در به رسمیت شناختن مخالفان و دعوت به مذاکره است.
از نواهای مخالف میکشند آزار خلق، گوشمالی نیست حاجت ساز سیر آهنگ را.
سحر را تأثیر نبود در عصای موسوی، راستی در هم نوردد حیله و نیرنگ را.
سرور گرامی،
تنها راه نجات میهن اتحاد ماست که همصدا جمهوری اسلامی را تشویق به انجام دو فوریت نماییم:
1- قطع دشمنی با آمریکا برای دفع تهدیدات خارجی.
2- به رسمیت شناختن حق آزادی بیان مصوب قانون اساسی جهت حل مشکلات داخلی.
با تشکر از توجه شما.
لطفا زر مفت نزن دکتر همیشه مخالف گشت ارشاد بود