انقلاب و اصلاح؛ یک برداشت معرفتشناختی
ابوالقاسم شهلایی مقدم، مدیر مسئول انتشارات نقشونگار در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، دربارهی دو مفهوم «انقلاب» و «اصلاح» نوشت:
اولاً، انقلاب و اصلاح از جنبههای گوناگون مورد تحلیل و کالبدشکافی قرار گرفته است: تعریف انقلاب و اصلاح، ارجح بودن یکی بر دیگری در انجام تغییرات و بهبود وضعیت، شرایطی که در آن یک جامعه یا نظام سیاسی اصلاح پذیر است یا نیست، پیامدهای گوار و ناگوار انقلاب، استلزامات اصلاحات بهویژه در یک ساخت سیاسی متصلب، محدودیتهای هر کدام از این دو، و مباحث دیگری از این دست که هر یک در جای خود قابل تأمل است. اینجا به هیچیک از این نوع مباحث کار ندارم.
ثانیاً، اینجا فرض میگیرم تعاریف دو مفهوم انقلاب و اصلاح، واضح و متمایزند (به تعبیر دکارت: Clear and Distinct) و هنگامی که از این دو مفهوم میگوییم دقیقاً یا تا حد زیادی میدانیم از چه سخن میگوییم. گرچه برخی تحولات زیربنایی و سریع فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و حتی علمی هم انقلاب خوانده شده است، اما معنای رایج و غالب انقلاب، تغییرات زیربنایی در ساخت سیاسی است و اینجا همین معنا مد نظر من است.
منظورم از “یک برداشت معرفتشناختی” از انقلاب و اصلاح که در عنوان این نوشته آمده این مدعاست که اطلاق تعبیر انقلاب بر یک پدیده یا رخداد سیاسی-اجتماعی، امری “پسینی” (A’posteriori) است نه “پیشینی” (A’priori)(البته نه به معنای دقیق کانتی آن). به بیان ساده: اینطور نیست که عدهای یا ملتی بنشینند و تصمیم بگیرند که میخواهیم انقلاب کنیم و بعد بروند انقلاب کنند و نوع حکومت یا ساخت سیاسی را تغییر دهند یا چیزی از این قبیل. پسینی بودن، یعنی انقلاب پدیدهای است که پس از آنکه اتفاق افتاد و به ثمر نشست نامش را انقلاب میگذارند.
برای مثال، در ابتدای دههی چهل، آیتالله خمینی میگفت «ای شاه به قانون اساسی عمل کن»؛ یعنی هم خود ایشان قانون اساسی مشروطه را قبول داشت، یا تلقی به قبول میکرد، و هم فرضش این بود که شاه آن را قبول دارد و باید بدان عمل کند. بعدها نهضت آزادی و جبههی ملی هم همین را میگفتند (حکایت چپها خصوصا لنینیستها، متفاوت است.) با مراجعه به مجموع گفتارها و سیاق هشدارهای آن زمان، مشخص میشود این حرکت کاملاً اصلاحی بود نه رویکردی انقلابی؛ اما کمکم و طی سالها فرازوفرود کشیده شد به آنجا که کشیده شد، خواستهها تندتر و رادیکالتر شدند تا گفته شد «شاه باید برود». حتی در آن موقع هم که چنین خواست رادیکالی مطرح شد کسی نگفت انقلابی در جریان است، مگر پس از پیروزی جنبش و تغییر حکومت. تا جایی که به یاد دارم خود آیتالله خمینی همواره و حتی پس از انقلاب، از جنبش آن زمان تعبیر به “نهضت” میکرد و ظاهراً تعبیر انقلاب را به کار نبرد؛ شاید دلایلی داشتهاست.
میتوان گفت، اگر یک حکومت، به خواست اصلاحات گردن نهد و در یک پروسهی زمانی میان مدت و پیشبینیپذیر و مرحلهبندیشده، تغییرات را آغاز کند، اصلاحات پیروز شده است و اگر نپذیرفت و فرایند اعتراضها به “بلغ ما بلغ” و تغییر در نوع حاکمیت رسید، آنگاه گفته میشود انقلاب رخ داد.
نکتهی مهم دیگر اینکه، تعبیر انقلاب (Revolution) همواره ملازم است با مفهوم پیروزی(Victory). در واقع، هنگامی که جنبشی به پیروزی رسید و شرایطی که طبق تعریف، یک انقلاب باید داشته باشد (مانند تغییر رژیم سیاسی، تغییرات همهجانبه در محتوا و ساخت حکومت و…) دارا بود، انقلاب نامیده میشود و بر جنبشی که شکستخورده و به اهدافش نایل نشده، انقلاب اطلاق نمیشود. در انقلابهای بزرگ و معروف قرن بیستم، انقلاب شکستخورده نداریم، در حالیکه اصلاحات شکستخورده و به سرانجام نرسیده، بسیار داریم. این یک دلیل تاریخی و مصداقی دیگر است بر اینکه بهکاربردن تعبیر انقلاب برای یک جنبش، و درک و دریافت مفهوم آن، امری پسینی و پس از وقوع است.
از مجموع آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت:
۱- به کاربردن نام انقلاب برای هرگونه جنبش اعتراضی، قبل از پیروزی آن جنبش و رسیدن به تغییر ساخت سیاسی و حاکمیت مستقر، خطای معرفتشناختی است، چه با ایدهی انقلاب موافق باشیم یا نباشیم.
۲- آفت و آسیب این خطای معرفتی، ناامیدی روانشناختی اعتراضکنندگان و خواستاران تغییر زیربنایی از انقلابی است که تصور میکنند در حال انجام آن هستند.
۳- آسیب سیاسی آن، برافروختن مقاومت بیشتر حاکمیتهاست در مقابله با حرکتهای اعتراضی؛ حاکمیتها چه بسا اعتراض را برمیتابند، اما انقلاب را خیر.
بنابراین میتوان گفت کسانی که حرکتهای اعتراضی را ولو از نظر بیان خواستها رادیکال باشد و از نظر گستره، لایههای مختلف اجتماعی را دربرگیرد انقلاب میخوانند خدمتی به پیشبرد آن نمیکنند. تأکید بر اصلاحی بودن اعتراض، به ویژه اگر خشونتپرهیز باشد شناخت درستتری به دست میدهد و از آسیبهایی که گفته شد جلوگیری میکند.
انتهای پیام