خرید تور نوروزی

مهندسی الگوی مردمسالاری دینی

ابراز نگرانی محمدرضا باهنر از آینده مردم‌سالاری در کشور و تاکید او بر تاسیس احزاب فراگیر از چه جنبه‌ای اهمیت دارد؟

به گزارش انصاف نیوز، محمدجواد روح، در هفته‌نامه‌ی «صدا» نوشت:

تابستان 1356 پنج روحانی مبارز نزدیک به امام خمینی پایه‌گذار تاسیس یک حزب سیاسی شدند. حزبی که در زمستان 1357 «جمهوری اسلامی» نام گرفت؛ دقیقا همنام نظامی که دو ماه بعد برپایه انقلاب اسلامی رسما تاسیس شد. یکی از آن پنج روحانی مبارز، محمدجواد باهنر بود. یک روحانی دانشگاه‌دیده؛ دارای مدرک فوق لیسانس علوم تربیتی و دکترای الهیات از دانشگاه تهران.

محمدجواد باهنر گرچه یک روحانی مبارز بود، اما رویکرد و گرایشی فرهنگی داشت و از این رو، حتی آمادگی نشان داد تا در تدوین کتب دروس دینی با آموزش و پرورش دوران پهلوی همکاری کند. پس از انقلاب نیز، او همین گرایش را از خود نشان داد و وزارت آموزش و پرورش را عهده‌دار شد. مهمترین مقطع زندگی سیاسی باهنر اما دو ماه آخر عمر او بود. با عزل ابوالحسن بنی‌صدر از ریاست‌جمهوری و انتخاب محمدعلی رجایی به جای او، باهنر جانشین رجایی شد و به نخست‌وزیری رسید؛ عالی‌ترین مقام اجرایی که یک روحانی تا آن زمان در جمهوری اسلامی کسب می‌کرد. همزمان، پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیرماه و شهادت دکتر سیدمحمد بهشتی، دبیرکل حزب، باهنر به عنوان دومین دبیرکل حزب هم انتخاب شد. دوران نخست‌وزیری باهنر در کابینه و دبیرکلی او در حزب اما تنها دو ماه بود. هشتم شهریورماه لیست خط ترور به نام او و رئیس‌جمهور رجایی رسید. چنین بود که دوران دبیرکل حزب سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی که همزمان ریاست دولت را هم در اختیار داشت، تنها دو ماه به طول انجامید. شهادت باهنر نقطه پایانی تجربه‌ای بود که تقریبا در آن منحصربه‌فرد بود. گرچه پیش از باهنر، مهندس مهدی بازرگان دبیرکل نهضت آزادی ایران و همزمان نخستین نخست‌وزیر جمهوری اسلامی بود؛ اما بنا بر حکم امام و شرایط خاص نهضت آزادی و دولت موقت، عملا ارتباط وثیقی بین حزب و دولت در دوران بازرگان برقرار نشد. بعدها هم که آیت‌الله خامنه‌ای در مقام دبیرکل حزب جمهوری اسلامی به ریاست جمهوری رسیدند؛ عملا دوران افول و آغاز روند تعطیلی حزب بود و دولت و رئیس‌جمهور تاثیر مستقیمی از حزب نمی‌پذیرفتند. اما دوران دوماهه نخست‌وزیری و دبیرکلی باهنر، اوج دوران قدرت و تاثیرگذاری حزب جمهوری اسلامی بر نهاد دولت بود. آنچه هدف‌گیری نخستین عملیات موفق تروریستی گروه رجوی پس از 30 خرداد 1360 هم آن را نشان می‌داد. در آن مقطع، حزب جمهوری اسلامی به گفته شهید بهشتی یک معبد و در رویارویی با جریان موسوم به «غیرمکتبی» و «غیرحزب‌اللهی» یک سنگر و پایگاه سیاسی – استراتژیک بود؛ سنگری که از یک سو هدف عملیات مخالفان بود و از سوی دیگر، مهمترین تکیه‌گاه سیاستمداران و روحانیون نزدیک به امام برای بازسازی نظام سیاسی و معرفی جایگزین‌ها و جانشینی‌های نمایندگان مجلس، وزرا و مسوولانی که هر دم امکان ترور آنها می‌رفت. مهمترین بازمانده محمدجواد باهنر، برادر سیاستمدار او، محمدرضاست. چهره‌ای که به عنوان پارلمانتاریست و لابی‌گر سیاسی مشهور است. هفت دوره حضور در مجلس و همزمان نزدیک به سه دهه عضویت در شورای مرکزی و دبیرکلی یک حزب سیاسی، او را به جانشین خلف برادر تبدیل می‌کند. گرچه از نظر جهان‌بینی و تعامل و همراهی با نواندیشان دینی، باهنر نسبت چندانی با برادر شهید خود ندارد و برخلاف او که درس‌خوانده علوم انسانی است، کارشناسی معماری و کارشناسی ارشد برنامه‌ریزی اقتصادی دارد؛ اما در تداوم سیاست‌ورزی و توجه و تاکید بر تحزب حتی از برادر خویش هم جدی‌تر می‌نماید. یکی از نکات کلیدی و تاکیدات همیشگی محمدرضا باهنر، تشکیل احزاب فراگیر از سوی دو جناح اصلی سیاسی کشور است. او اگر در حوزه فرهنگ و اندیشه اهل تعامل با دگراندیشان و غیرخودی‌ها نیست؛ اما در حوزه سیاست، تا حد چارچوب‌های متعارف در نظام سیاسی، اهل تعامل و گفت‌وگو با رقبا و مخالفان سیاسی است.

باهنر از یک سو، حاضر است در موضوعاتی چون ضرورت انتخابات پارلمانی به دفاع از مواضع اصلاح‌طلبان شاخصی چون سعید حجاریان بپردازد و یا در دفاع از اخلاق تشکیلاتی، به نقد نمایندگانی بپردازد که برای ریاست در مجلس علی‌رغم حضور در لیست امید برای ریاست پارلمان به محمدرضا عارف رای نداده‌اند و از سوی دیگر، بر ائتلاف و همسویی با جبهه پایداری و دیگر تشکل‌های رادیکال راست تاکید کند و محمود احمدی‌نژاد را از گمنامی محض به شهرداری تهران برساند و ناخواسته عامل ریاست‌جمهوری او شود.

اما در این میان، بحث اصلی و کلیدی باهنر همچنان تشکیل احزاب فراگیر در دو جناح سیاسی و ضرورت حزبی شدن روند مدیریت و انتقال قدرت در کشور است. در کنگره اخیر جامعه اسلامی مهندسین نیز که چهارم شهریورماه در تهران برگزار شد، باهنر به صراحت دراین‌باره سخن گفت: «مسوولان باید روند حزبی شدن فعالیت‌های سیاسی در کشور را در دستور کار قرار دهند و اگر نیاز است، برای اصلاح برخی از اصول قانون اساسی نیز زمینه را فراهم کنند.» وی همچنین تاکید کرد: «تجربه فعالیت‌های تشکیلاتی من نشان می‌دهد که در نبود احزاب قاعده‌مند، قدرتمند، قانون‌مدار، فراگیر و پاسخگو به مردم، باید از آینده مردم‌سالاری دینی اظهار نگرانی کرد؛ چراکه تولید فکر و اندیشه و کادرسازی برای دوام حکومت نیازمند برنامه‌ریزی‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت است که با توجه به تجربه‌های پیشین، این مهم جز با تشکیل احزاب فراگیر، قانونمدار و ملتزم به ولایت فقیه به وجود نخواهد آمد.» (خبرگزاری ایسنا، چهارم شهریور 1395)

اما آنچه باهنر درباره ضرورت آن سخن می‌گوید، چیست و چرا او ضروری می‌بیند در قبال بی‌توجهی به آن چنین به‌صراحت هشدار دهد؟ چه الگوی فراگیری غیر از حزب در شرایط کنونی و در میان نخبگان و تصمیم‌گیرندگان نظام مطرح است که مردم‌سالاری را تهدید می‌کند و آینده سیاسی کشور را به چالش می‌کشد؟ باهنر چه چشم‌اندازی را پیش‌رو می‌بیند که بر حزبی شدن مدیریت کشور تاکید می‌کند و حتی مسوولان کشور را به اصلاح اصول قانون اساسی در این جهت فرامی‌خواند؟ شاید کوتاه‌ترین پاسخی که درباره پشت‌پرده‌های هشدار دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین می‌توان داد، همانا «مهندسی» است. به عبارت دقیق‌تر، برای آینده سیاسی نظام و کشور دو الگوی مهندسی متصور و مطرح است:

الف. الگوی مهندسی از بالا (جامعه اسلامی): این الگو به گسترش سازمان‌ها و نهادهای بسیج‌کننده وابسته به ساختار سیاسی تاکید و تکیه دارد و می‌کوشد نیروهای اجتماعی در حوزه‌های مختلف را در چارچوب نهادهای ایدئولوژیک و بسیج‌گر گرد آورد و در این جهت، الگوهایی آرمانی و چندمرحله‌ای از قبیل دولت اسلامی، جامعه اسلامی و تمدن اسلامی را هم پیشنهاد و پیش‌بینی می‌کند. در این الگو، نیروهای اجتماعی از بالا سازماندهی می‌شوند و در راستای اهداف از پیش تعیین و تصویب شده به کار گرفته می‌شوند. محمود احمدی‌نژاد که دوران ریاست خود بر دولت‌های نهم و دهم، آن را نمونه و مصداق «دولت اسلامی» خوانده بود؛ در اظهارات و مواضع خود نمودهایی از این گرایش را بروز می‌داد. آنجا که بسیج و مساجد را نهادهایی معرفی می‌کرد که می‌توانند و باید جایگزین نهاد غربگرایانه حزب شوند. هرچند احمدی‌نژاد رفته است؛ اما الگوی مهندسی از بالا که پیگیر تشکیل «دولت اسلامی» و سپس «جامعه اسلامی» است، همچنان تداوم دارد. الگویی که تنها گزینه جایگزین احزاب فراگیر و متکی بر مردم‌سالاری است و از همین روست که سیاستمداری چون محمدرضا باهنر که به اپوزیسیون بودن، اصلاح‌طلبی و یا لیبرالیسم هم شناخته نمی‌شود؛ از آن هراس دارد و درباره تبعات آن هشدار می‌دهد.

ب. الگوی مهندسی از پایین (جمهوری اسلامی): در مقابل الگوی نخست، الگوی اصلی و اصیل برآمده از انقلاب اسلامی قرار می‌گیرد. انقلابی که متکی بر بدنه اجتماعی، اراده مردم، تشکل‌یابی (هرچند توده‌ای) آنها و نهایتا حرکت به سمت حزب‌گرایی در قالب احزاب بود که شاخص‌ترین و بارزترین آنها، همان حزب جمهوری اسلامی است. باهنر که خود از اعضای شاخه مهندسین حزب جمهوری اسلامی بود و پس از تعطیلی این حزب در نیمه دهه 60 به همراه همفکرانش در جهت تاسیس جامعه اسلامی مهندسین برآمد؛ هیچگاه از رویای حزب جمهوری اسلامی به عنوان یک تشکیلات سیاسی فراگیر، قدرتمند، با برنامه و کادرساز بیرون نیامده است. حزبی که در دوران کوتاه فعالیت خود دو رئیس‌جمهور، سه نخست‌وزیر، یک رئیس مجلس و ده‌ها وزیر و نماینده پارلمان را در اوج تنش‌های پس از انقلاب تربیت کرد و تحویل نظام جمهوری اسلامی داد. حزبی که اگر نبود، شاید نظام سیاسی هم در آن روزها و ماه‌های بحرانی فرو می‌پاشید و یا دست‌کم، انسجام و سازماندهی درونی آن بر هم می‌ریخت. محمدرضا باهنر که خود آن روزها را لمس کرده، در کنار یاد برادر شهیدش حزبی را هم به یاد می‌آورد که او دبیرکل آن بود و با تکیه بر همان نیز، در اوج بحران دولت را در دست گرفت. باهنر اما امروز می‌گوید که از دوران ریاست‌جمهوری هفتم تاکنون (شامل سیدمحمد خاتمی، محمود احمدی‌نژاد و حسن روحانی) چهره‌هایی ناگهان به راس دولت رسیده‌اند که به حزب و تشکیلاتی متکی نبوده‌اند و برنامه و کادر مدونی هم برای اداره کشور نداشته‌اند. سه رئیس‌جمهوری که علی‌رغم همه تفاوت‌های بینشی و روشی آشکاری که با هم دارند؛ در نقطه تنزه‌طلبی از حزب و کار تشکیلاتی اشتراک داشته‌اند و هر سه نیز علی‌رغم سابقه عضویت در یک تشکیلات سیاسی (خاتمی در مجمع روحانیون مبارز، احمدی‌نژاد در جامعه اسلامی مهندسین و جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی و حسن روحانی در جامعه روحانیت مبارز)، پس از دستیابی به قدرت خود را فراتر از حزب و تشکیلات معرفی کردند.

الگوی حزب فراگیری که چهره‌هایی چون باهنر بر آن تکیه و تاکید دارند اما همچون حزب جمهوری اسلامی است. تشکیلاتی که با بدنه میلیونی، توان آموزش و تربیت نیرو و داشتن برنامه و راهبرد روشن توانست نظام برآمده از انقلاب را به ساحل نجات و ثبات برساند. حزب جمهوری اسلامی، الگوی سازماندهی و مهندسی سیاسی، اجتماعی از پایین بود و «دولت اسلامی» و «جامعه اسلامی» الگوهایی از سازماندهی و مهندسی سیاسی – اجتماعی از بالا. الگویی که در دوران هشت‌ساله احمدی‌نژاد شمه‌هایی از خود را بروز داد و آشکارا نظام مستقر و جامعه پرنشاط و فعال را به بی‌ثباتی، چالش و بحرانی همچون سال 88 دچار ساخت. سیاستمداران کارکشته‌ای چون باهنر که شکی در انتساب و وفاداری آنها به نظام سیاسی نیست، از امروز درباره الگوی مهندسی از بالا نگران هستند و هشدار می‌دهند و مسوولان کشور را به فراهم کردن بستر الگوی مهندسی از پایین فرا می‌خوانند. الگویی که روحانیون مبارزی چون برادر شهید باهنر آن را در قالب حزب جمهوری‌اسلامی پایه گذاشتند و آن را معبد و سنگر خویش ساختند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا