پروانهها هم طوفان میسازند!
مهدی نورمحمدزاده در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «پروانهها هم طوفان میسازند!» نوشت:
«اثر پروانه ای» یا نظریه آشوب، صرفا یک ایده تخیلی مختص فیلمهای سینمایی نیست. اینکه بال زدن یک پروانه در گوشه ای از جهان می تواند باعث طوفانی بزرگ در گوشه دیگر جهان شود، مصادیق متعددی در عالم سیاست و اقتصاد هم یافته است. پیچیدگی و پیش بینی ناپذیری بیش از حد در رفتار جوامع انسانی، آنها را مستعد پذیرش قاعده اثر پروانه ای کرده است. چه کسی باور می کرد خودسوزی دستفروش تونسی باعث سقوط دولت تونس شود، یا قتل جورج فلوید آمریکایی چنان اعتراضات گسترده جهانی را باعث شود؟!
پروانه ها هم طوفان می سازند، مخصوصا وقتی در تقابل با سیستم های صلب و انعطاف ناپذیر قرار بگیرند. باید اندیشید که چرا در جریان اعتراضات سراسری آمریکا، مقامات ایالتی با دستور پایین آوردن مجسمه های باشکوه «کریستف کلمب» به عنوان نماد نژادپرستی، خودشان در همراهی با مردم معترض پیشقدم شدند!
حالا که پنجاه روز از فوت خانم امینی می گذرد، دیگر برایم یقین شده است که در مدیریت بحران جاری پلن B وجود ندارد. قرار است بدون انعطاف پذیری و به هر قیمتی که شده همین دست فرمان را ادامه دهیم و همه چیز را گردن دشمن بیاندازیم و چند خبرگزاری خارجی! حداکثر ارفاق به نخبگان و منتقدان معترض هم این است که آنها را فریب خورده و بی بصیرت بدانیم و تمام!
کسی نیست بپرسد واقعا اگر این بحران ساخته و پرداخته چند رسانه خارجی معاند است، خوب شما هم با رسانه هایتان همین کار را برای مردم آمریکا و انگلیس و عربستان انجام دهید و همه شان را به خیابان بکشید تا غرق مصائب خودشان شوند و ما هم نفس راحتی بکشیم!
دشمنی دشمن همیشه وجود دارد، اما تقلیل همه ماجرا به دسیسه های دشمن نتیجه ای جز سرپوشی ضعف ها و دردهای داخلی و انعطاف ناپذیری بیشتر در برابر معترضان نداشته و نخواهد داشت. رونق خون، خشونت و خیابان مولود همین نگاه امنیتی دشمن زده و دور از فهم فرهنگی و اجتماعی مساله است. تا وقتی در اتاق فکر مقابله با بحران جاری، نخبگان و صاحب نظران جامعه شناس، مردم شناس و فرهنگ شناس غایب هستند، هیچ افق روشنی در حل و فصل بحران جاری نمی توان دید!
متاسفانه بحران جاری منحصر به جنبه های داخلی نیست. اجماع جهانی شکل گرفته علیه ما که برخلاف تعارضات پیشین صرفا سیاسی و اقتصادی نیست و بلکه جنبه های مردمی و فرهنگی آن بسیار پررنگ است، می تواند در آینده حوادث بسیار تلخ و دشوار برای کشورمان رقم بزند. همه این هشدارها نه فقط در این پنجاه روز، که سالهاست به قدر کافی داده شده است. حیف که گوشی برای شنیدن نیست و جز تمسخر و گاه هزینه های سنگین پاسخی نصیب منتقدان نشده است!
درست ده سال قبل سر انتشار یادداشت «خاله خرسهای جمهوری اسلامی» در موضوع قتل «ستار بهشتی»، کلی با سردبیر یکی از سایت های خبری مشهور کلنجار رفتم و متن را تعدیل کردم. کوتاه آمدم تا به اندازه خودم سهمی در افزایش ظرفیت نقد درون گفتمانی داشته باشم. دیشب که همان متن را می خواندم، بغضم گرفت. درد امروز ما همان درد دیروز است؛ بی توجهی به عقلانیت، جمهور، عدالت و اخلاق! چه تلخ است تکرار تکرارها!
در طول این سالها یادداشت نویسی برای من داستان نویس فقط یک ضرورت و تکلیف بود و حالا احساس می کنم این تکلیف از گردنم ساقط شده است. چه فایده از قلم زدن و خراشیدن روح خود، وقتی گوشها گرفته و چشمها نابینای واقعیت است؟! ناامید نیستم، چون ظرفیت های بزرگ فرهنگ و حکمت ایران زمین را می شناسم و یقین دارم به قول دولت آبادی «ما نیز مردمی هستیم!». با این حال وظیفه سیاسی نگاری خودم را تمام شده می دانم و این آخرین متن سیاسی بنده است. تا خدا چه خواهد و سرنوشت چه پیش آورد!
خدا کند ماجراها و جنایات کثیف خیابانی به زودی تمام شود، هرچند فزونی نفرت و کینه و رونق و مانایی دوقطبی های مخرب در سطح رسانه ها و مردم کاملا محسوس است و به راحتی تمام نخواهد شد. قبلا هم نوشته ام، فردای اعتراضات ما یک جامعه افسرده و مضطرب هستیم، خالی از سرمایه های اجتماعی و بدون رویا و آرزو!
حضرات مسئول و دوستان رسانه ای! اگر جرات برخورد با مسببان اصلی و بانیان متحجر بحران جاری را ندارید، لااقل برای آن روز فکری بکنید!
انتهای پیام
واقعا ممنون از آقای نورمحمدزاده بابت درج حقایق بدور از هرگونه تعصب؛
اگرفکری واندیشه ای وتاملی بودکه به اینجانمیرسید…باقی غزل را ای مطرب………