نفرت پراکنی را پایان دهید!
محسن صنیعی در همدلی نوشت: متاسفانه پس از جان باختن مهسا امینی در مرکز پلیس امنیت اخلاقی و اعتراضات متعاقب آن در طول بیش از پنجاه روز گذشته، هم در خیابانها و دانشگاهها و حتی مدارس، موجی از خشونتهای کلامی و رفتاری از طرفین در حال وقوع است. تعداد نهچندانکمی در این وقایع، جان باختهاند و تعداد بسیاری نیز بازداشت شدهاند؛ بهطوری که دادستان تهران از صدور بیش از هزار کیفرخواست فقط در تهران برای معترضان خبر داده بود. نگارنده اعتقاد دارد که آن چه امروز در خیابانها و دانشگاهها میبینیم، ریشه در عدم تعبیهی سازوکار لازم برای بیان توقعات و مطالبات بهحق مردم است. اگر مجلس و دولت، سخنگوی واقعی مردم و مطالباتشان میبودند، این مردم نیازی به حضور در خیابان نمیدیدند. موقعی که همه ساختار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور را در خدمت یک مجموعه میخواهیم، طبیعی است که دیگران خود را حذف شده میپندارند، پس هیچ راهی جز بیان علنی اعتراض باقی نمیماند. آنچه امروز میبینیم تقابل دو گروه است؛ گروهی که با آرامش وامنیت ولجستیک تیلبغاتی و رسانهای، در خیابان حضور پیدا کنند و به حمایت از نظام شعار میدهند و به برکت آن، بعضی از مقامات میگویند مردم ما همینها هستند و ۹۹٪ جامعه را تشکیل میدهند و تایید کننده عملکرد مسئولان کشور نیز هستند.
گروه دوم که از خیابان و برخی مراکز عمومی و آموزشی برای بیان اعتراض و مطالبات خود استفاده میکنند. والبته نه تنها هیچ حمایتی نمیشوند، بلکه از سوی برخی نهادها و رسانهها نیز نادیده گرفته میشوند و درنهایت به انواع اتهامات از قبیل همدستی با تروریسم، تجزیه طلبی و… نیز متهم می شوند و همین اتهامات برخورد با آن را نیز توجیه میکند.
اصولا با این نگاه هر اعتراض خیابانی، به اغتشاش کشیده میشود؛ چون گروههایی وجود دارند که با همان توجیهها جمعیت معترض را ملتهب کنند. در این گیر ودار متاسفانه در مواردی از کلام نامناسب نیز استفاده میشود.
گروه سوم هم که به دلایل مختلف نظارهگر حوادث هستند. در جایی که تنفر و خشونت میان گروههای جامعه، اوج میگیرد، جامعه روی آرامش را نخواهد دید. متاسفانه یکی از پدیدههای ناشایست در روزهای اخیر، عمامهپراکنی است؛ آن هم از سر کسانی که گاه نه سهمی در قدرت دارند و به دنبال آن نه تقصیری در وضعیت کنونی کشور دارند وحتی شاید خود نیز معترض شرایط هم باشند. عمامهپراکنی از سر قشری که در طول تاریخ ایران وتشیع – تا پیش از استخدام روحانیت در دستگاه اجرایی- مورد احترام بالای مردم بودند، جز ایجاد نفرت، نتیجهای در میان طبقات جامعه نخواهد داشت. در جامعه ما هم اقشار مذهبی سنتی وجود دارد، هم گروههای سکولار و لائیک. طبیعی است که همه اقشار جامعه، باید همدیگر را تحمل کنند.
در این میان از سوی برخی رسانهها و حتی نهادها و مسئولان کشور بدون توجه به حساسیت شرایط،تولید نفرت در دستور کار قرار میگیرد. موقعی که مردم سیستان و بلوچستان، تجزیهطلب خوانده میشوند یا آنکه معترضان مگس و فریبخورده دشمن خوانده میشوند،که هیچ ارادهای از خود ندارند؛ بر آتش التهابات بنزین می پاشد. گاه نیز به مانند نامهی تنشزای ۲۲۷ نمایندهای که در «خانه ملت» نشستهاند، سخن از اعدام در مقابل معترضان به میان آورده میشود، آرامش در دسترس نخواهد بود.
هفتههاست که جامعهشناسان وصاحبنظران دلسوز هشدار میدهند که تا زمانیکه که نتوانیم تفکرات و سلایق مختلف و متفاوت را تحمل کنیم، نمیتوانیم به نهادینه شدن دموکراسی در کشور امیدوار باشیم. تا مادامی که مذهبیترین اقشار جامعه نتوانند، موجودیت سکولارترین اقشار جامعه را بپذیرند و با آنان به گفتوگو بنشینند و بالعکس، این کشور، روی دموکراسی را نخواهد دید. از آن سو نیز تا موقعی که اقشار سکولار، فکر کنند که با رفتن مذهبیون، مملکت روی سعادت میبیند، این مملکت در چرخه نفرت و خشونت در جا خواهد زد و روی آرامش نخواهد دید. هر عملی که سبب گسترش نفرت و خشونت رفتاری و کلامی در کشور شود، عملی به سمت سعادت و آرامش این کشور نیست.
انتهای پیام