تشدید خشونت و قورباغه آبپز | عمادالدین باقی
عمادالدین باقی در گفتوگو با هممیهن تشریح کرد:
طرح موضوع دفاع مشروع در اعتراضات از جمله مواردی بود که از همان ابتدای ناآرامیهای اخیر مطرح شد. برخی آن را عامل افزایش خشونت و در مقابل، چهرههایی چون آقای زیدآبادی که این روزها بحث خشونتپرهیزی را مطرح کرده بودند، منتقد این دیدگاه هستند و آن را موجب تشدید و افزایش خشونت دانستهاند؛ اما اینکه در فضای اعتراضی این روزها چه بر سر جامعه آمده است و آیا میشود این خشونت را کاهش داد؛ از جمله موضوعاتی است که پاسخ به آن اما و اگرهای بسیار دارد. در این میان هممیهن گفتوگویی با عمادالدین باقی، فعال سیاسی و فعال حقوق بشر داشته است.
او با بیان نگرانی از احتمال وقوع قاعده «قورباغه آبپز» تصریح میکند:«جنبشهای خردگرایانه در دوره مدرن که پشتوانه صلحگرایی و حقوق بشر بودهاند، بزرگترین رسالتشان این بوده که بیاموزند و نگذارند عاطفه و خشم بر عقلانیت غلبه کند». متن گفتوگو در ادامه میآید.
تحلیلتان از خشونت ایجاد شده در اعتراضات چیست؟
بر اثر انباشت نارضایتیها و همچنین سرخوردگی جوانان و نداشتن آیندهای روشن، زمینه طبیعی بروز اعتراضات وجود داشت. انتخابات آخر مجلس و ریاستجمهوری، مرحله گسست جامعه از روش اصلاحی بود. ولی درباره خشونتهای کنونی به گمان من، جریانهایی در پوزیسیون و اپوزیسیون به آن نیاز دارند. در جامعهشناسی انقلابات گفته میشود میان میزان و شدت ریسک با مشارکت، رابطه معکوس وجود دارد، یعنی به هر اندازه ریسک بالا برود، مشارکت پایین میآید. همین تئوری ساده و مشهور جامعهشناختی اقتضا میکند که ریسک نباید پایین بیاید و برای جلوگیری از پیوستن قشر خاکستری به اعتراضات باید هزینه را بالا برد. اپوزیسیون هم برای سوخت حرکت خود به خون نیاز دارد. هرچه خشونت بالا برود، مشروعیت پایین میآید و برای تبلیغات و انگیزهبخشی و تداوم اعتراضات بهشدت به آن نیاز دارد.
بهعنوان مثال، از آقای رامین صفرنیا وکیل حقوقبشری شنیدم «مهران توانا» که در اعتراضات شهرستان صومعهسرا با گلوله زخمی شده بود، در بیمارستان از دنیا رفت. تصاویر حمیدرضا روحی که 27 آبان در جنتآباد تهران تیر خورد را هم دیدم. به عنوان یک انسان دلم هر روز ریش میشود وقتی پرکشیدن پی در پی این جوانهای رعنا را میبینم. اشکهایمان خشک میشود. نمیشود پدر باشی و این صحنهها زخمیات نکند. برای فردی که ضدخشونت است، تکرار این صحنهها میتواند در جایی به ظرفیت او پایان ببخشد و در مقیاس عمومی، ظرفیت جامعه را به پایان میبرد.
تکرار این خشونتها و تبلیغ روی آن از منظر شناختی و نظری هم اهمیت بزرگی دارد. تئوری «قورباغه آبپز» را شنیدهاید؟ این تئوری میگوید: اگر قورباغهای را در آب جوش بیندازید، قورباغه بلافاصله برای نجات جان خودش تلاش میکند و با یک پرش ناگهانی از ظرف آب جوش بیرون میپرد، اما اگر قورباغه را در آب سردی بگذارید که بر روی اجاق قرار دارد و در حال گرم شدن است، قورباغه احساس میکند در شرایط مناسبی قرار دارد و تلاشی برای خروج از این شرایط نمیکند. به مرور که آب گرم و گرمتر میشود، با توجه به اینکه این گرم شدن به کندی انجام میشود، قورباغه متوجه تغییرات دما نمیشود. بهتدریج عضلات قورباغه در اثر گرما سست میشود و زمانی که قورباغه متوجه میشود شرایط مناسب نیست و باید از آب بیرون بپرد، دیگر توانی برای بیرون پریدن ندارد. در نهایت، قورباغه داستان ما در همان آب میپزد و جانش را از دست میدهد.
روزهای قبل هم خبر خشونتها علیه معترضان و همچنین خشونتها علیه ماموران و حادثه زاهدان و بوکان و مهاباد و جوانرود و دیگر شهرها را شنیدیم. تکرار این موارد، «سندروم قورباغه پخته» را ایجاد میکند، یعنی کمکم نوعی بیحسی و کرختی نسبت به خشونت ایجاد میکند. اگر الان به شما بگویند فردا جنگ داخلی و خشونت و خونریزی در پیش است، قطعا استقبال نمیکنید و در برابر آن میایستید؛ مانند قورباغهای که در آب جوش میاندازند. اما تئوری قورباغه آبپز میگوید آن را در دمای سرد که دوست دارد و مطابق میل اوست بیندازید، بعد حرارت را اندک اندک زیاد کنید. او آنقدر آرامآرام با تغییر دما خود را وفق میدهد و به وضعی که در حال روی دادن است، عادت میکند، بدون اینکه متوجه شود چه بلایی دارد سرش میآید. اگر هم با مقایسه وضع کنونی و گذشته یعنی وضع جنگ و قبل از جنگ متوجه شود چه رخ داده، دیگر فایدهای ندارد و اگر هم بخواهد تغییری ایجاد کند یا نمیتواند یا بغایت دشوار است و در هر صورت خودش دیگر تمام شده است.
برخی تحلیلگران به نقش برخی رسانهها و شبکههای ماهوارهای و مجازی در تشدید خشونت در جریان اعتراضات اخیر، اشاره میکنند. تاچه حد این مسئله را جدی میدانید؟
رسانهها هر دو نقش مثبت و منفی را دارند. همین دیروز خیلی علنی در یکی از این تلویزیونهای فارسیزبان از حمله نظامی به ایران هم دفاع کردند. حرفی که چند هفته پیش گفتناش به این آسانی نبود. وقتی هم که در همین رسانه چندبار به صراحت از اینکه چه اشکالی دارد ایران تجزیه شود حرف زدهاند یا با رهبران گروههای مسلح که سالهاست برای جدایی تلاش میکنند مصاحبه ترتیب میدهند نمیگذارد باور کنیم هدف خیرخواهانه دارند. به عبارتی، این رسانهها دو کارکرد همزمان دارند. یکی آگاهیبخشی است. واقعا اخبار و وقایعی که در یکطرف سانسور میشود، در طرف دیگر در دسترس قرار میگیرد. دوم، کارکرد درازمدت سندروم قورباغه پخته. در عصر رسانههای مدرن به همین شیوه در حال تغییر سبک زندگی و ذائقه آدمیان و عقاید و افکارشان هستند و موفقیتهای بزرگی هم بهدست آوردهاند. فیلمهای هالیوودی، از سینما بهعنوان یکی از رسانههای جدید انتقال پیام دارند استفاده میکنند و همهچیز را از تاریخ و طبیعت تا جامعه و خانواده دستکاری میکنند. البته، الان بحث من بیشتر درباره رسانههای نوشتاری و دیداری-شنیداری است. ما قبلا عمری را در رسانه کار کردهایم و این پدیده را میشناسیم. میدانیم تیتر زدن، انتشار مقاله و سرمقاله و دروازهبانی خبر و مدیریت خبر یعنی چه. میدانیم تبدیل یک رسانه به اینکه یکسره مثل توپخانه در تنور انقلاب بدمند یعنی دارند تئوری «قورباغه پخته» را اجرا میکنند. حتی ممکن است افرادی که نقش کارمند را دارند، متوجه کلان قضیه نباشند که کارگردانشان براساس دکترینهای روانشناسی و جامعهشناسی خشونت، که بیان میکند جامعه چگونه آماده وضعیتی مثل افغانستان و لیبی و سوریه میشود، به صورت تماموقت اخبار خشونت و انقلاب و درگیری را پمپاژ میکنند و کسانی غافل از اینکه اینها برخاسته از تئوریهای خشونت است، بازی میخورند. نه فقط جوانها که دائم متهم به سادگی و فریبخوردگی میشوند، بلکه طرف مقابل هم در این تله میافتد، چون دقیقا همان کاری را میکنند که آنها نیاز دارند و اتفاقا مسئولیت حکومت و مدیران حکومت بهمراتب بیش از جوانهایی است که اعتراض و مطالبه دارند.
برای جلوگیری از سندروم قورباغه آبپز در روند خشونت چه باید کرد؟
باید ضمن استفاده از همه رسانهها خود را از زیر سایه رسانههای جهتدار- چه پوزیسیون چه اپوزیسیون- رها کرد، استقلال فکری و شخصیتی را در توفان حوادث باید حفاظت کرد، منابع خبری را باید تنوع داد، هیچ خبری را بدون موشکافی و سند و مدرک نباید پذیرفت. باید بهطور کلی یاد بگیریم و به فرزندانمان یاد بدهیم که هر دادهای را از فیلتر «چرا؟» و « به چه دلیل؟» در مغز خود عبور بدهند.
این درباره مردم است. اما درباره مسئولان چه؟ آنها باید چه کنند؟
فرقی نمیکند. مسئولان هم باید از بولتنها و خبرهای کانالیزهشده داخلی رها شوند. باید به مردم جواب منطقی بدهند. باید عوامل خشونت در مجموعه خودشان را هم مجازات کنند. منابع ما رسانههای مغرض و وابسته نیستند، همین منابع داخلیاند. خبرگزاری فارس مینویسد: «هزاران نفر از مردم مهابادی روز جمعه در آئین تشییع و خاکسپاری کمال احمدپور شرکت کردند. حضوری که با مقابله نیروهای امنیتی مواجه شد و نهایتا باز هم آمارهای کشتهشدگان افزایش یافت.» محمودزاده نماینده مهاباد در مجلس یازدهم میگوید: «پس از کشته شدن اسماعیل مولودی، مردم مهاباد در مراسم خاکسپاری او حضور جدی پیدا میکنند و خواستار برخورد با قاتلان او در هر لباس و منصبی میشوند. اما به دلیل سوءتدبیرها در مراسم تشییع جنازه اسماعیل مولودی، پنج نفر دیگر از جوانان با تیر جنگی کشته میشوند.» چرا به چه مجوزی از سلاح جنگی در برابر مردمی که دست خالی هستند، استفاده میشود؟ این اتفاقات را گاهی به گردن پلیسنماها میاندازند ولی اگر عوامل همین اتفاقات سریع شناسایی و مجازات میشدند مردم باور میکردند و حوادث دردناک زاهدان در کردستان تکرار نمیشد.
به نظرتان چه راهکاری برای کاهش خشونت و خسارتها میتوان در پی گرفت؟
راههای کوتاهمدت و میانمدت وجود دارند. راه اصولی و نهایی، تمرکززدایی از قدرت و تعبیه سازوکارهای دموکراتیک است، اما اگر حتی در چارچوب گفتمان سنتی هم نظر کنیم که رابطه راعی و رعیت را رابطه پدر و فرزند میداند، کسی که قرار است پدر باشد اگر یک طرف نزاع شد خانواده را رودرروی هم قرار میدهد و کانون گرم خانواده از هم میپاشد. بزرگترین فاجعه این است که بدترین اتهامات را هم نثارشان کند.
جنبشهای خردگرایانه در دوره مدرن که پشتوانه صلحگرایی و حقوق بشر بودهاند، بزرگترین رسالتشان این بوده که بیاموزند و نگذارند عاطفه و خشم بر عقلانیت غلبه کند. از آنجا که حکومتها یکی از منابع تولید خشم و بههمزدن موازنه عقلانیت بودهاند، این جنبش، اول حکومتها را هدف قرار داد تا با دموکراسی و حکمرانی خوب آن را اصلاح کند. نهادهای مدنی مهمترین سازوکار حفظ حاکمیت خردورزی بر طغیان و خشم هستند و حذف آنها موازنه را به هم میزند و به سود غلبه کنشهای غیرعقلانی است. هر حرکتی که در جهت کمک به غلبه خشم بر عقلانیت باشد، حرکتی قهقرایی و علیه جنبش خردورزی، صلحگرایی و حقوق بشر است؛ از هر طرف که باشد.
اینها راهحلهای زمانبر هستند، اما راهحل فوری این است که حکومت سریع اعلام کند قانون انتخابات را اصلاح و انتخابات با نظارتهای اطمینانبخش برگزار میکند و برای تغییر و اصلاح قانون اساسی رفراندوم برگزار میکند. آیتالله خامنهای در مذاکرات خبرگان قانون اساسی که در جلد اول صفحه 544 آمده است، میگویند: «برادران گفتند که ما تا سی سال آینده نگرانی نداریم. خوب مگر ۳۰ سال مدت کمی است؟ کدام قانون اساسی است که بیش از 30 سال عمر کند؟». پس این قانون اساسی با بیش از 30 سال عمر باید اصلاح شود و نظرات نسل جدید را تامین کند وگرنه نسل جدید احساس تعلقی به آن نخواهد داشت. اما اینکه همین راهحل فوری که حتما یکماه پیش مهارکننده بود، آیا الان مهارکننده هست یا نه؟ قابل بحث و نیازمند یک مطالعه پیمایشی سریع است که محققان آزاد، نمیتوانند انجام بدهند.
چشماندازی از آینده این اعتراضات در سایه رعایت حقوق بشر دارید؟
نظام سیاسی از لحاظ نظری با حقوقبشر همراهی ندارد و یا آنقدر تبصره و قید به آن میزنند که چیزی باقی نمیماند. فصل سوم قانون اساسی هم که حاوی اصول حقوق بشری است، به جای اینکه چراغ راهنما و چارچوب قوانین عادی باشد، برعکس از طریق قوانین عادی بلااثر شده است که نمونهاش حق وکیل است که در قانون اساسی اطلاق دارد، اما در قانون عادی اولا محدود کردهاند به پس از تحقیقات، درحالیکه حضور وکیل در مرحله تحقیقات ضروری است و ثانیا بعد از آن هم موکول کردهاند به لیست وکلای مورد تایید حکومت. در کل هم هیچ وقت حقوق بشر جزو اولویتهای حکومت نبوده است. بنابراین تصور اینکه در سایه رعایت حقوق بشر وضعیت بهتر شود، زیاد نیست. این را هم اضافه کنید؛ در وضعیت غیرعادی حتی در جوامع دموکراتیک هم وقتی شرایط شورش و بحران پیش میآید، قانون به راحتی نقض میشود. یکی از اولین آثار شرایط بحرانی این است که دستاوردهای قبلی حقوق بشر را هم بر باد میدهد. مثلا وقتی با تلاش گستردهای به دستاوردهای ناچیزی در زمینه حقوق بشر و گفتوگو و… میرسید ناگهان یک بحران بزرگ مثل ماجرای مار و پله شما را به خانه اول برمیگرداند. بنابراین، تا مدتی پس از این اعتراضات با هر نتیجهای که داشته باشد، ما شاهد بههمریختگی و بیاعتنایی به حقوق بشر خواهیم بود.
انتهای پیام