برنامه هفتم توسعه؛ شوخی یا جدی؟
حجت میرزایی در سرمقاله شرق نوشت:
خبری که این روزها و در بگومگوهای اعتراضات گم شد، این بود که دولت برنامه هفتم توسعه را در آینده نزدیک به مجلس تقدیم خواهد کرد. البته رئیس مجلس نیز خواسته بود که تقدیم برنامه و رسیدگی به آن پیش از بودجه 1402 انجام شود. برخلاف برنامههای توسعه پیشین، نه کسی از کارشناسان و صاحبنظران اعتنایی به موضوع برنامه هفتم کرد و نه مرکزی علمی یا مجمعی تخصصی این خبر و اساسا موضوع برنامه هفتم را درخور توجه دانسته است. چرا کار برنامهریزی توسعه کشور از کاراناوالی سراسر شور و مسئولیتشناسی و مشارکت علمی و اجتماعی در برنامه «بازسازی اقتصادی ایران» پس از پایان جنگ یا در برنامههای سوم و چهارم توسعه به یک فعالیت اداری بیاهمیت برای مردم و نخبگان تبدیل شد؟ این سکوت و بیخبری محض حاکی از آن است که برنامه حتی برای دولت هم کمترین اهمیتی ندارد که اگر داشت، دستکم به اندازه یکی از فعالیتهای روزمره و کماهمیت اعضای دولت مانند فوتبالدیدن سخنگو در جمع دانشجویان بازتاب رسانهای مییافت. با کارکردهای مورد انتظار از برنامه توسعه، مسیر و فرایند تدوین برنامه از محتوا و ساختار آن مهمتر است. برنامه توسعه فرصت گفتوگو میان گروههای اجتماعی، گفتوگو میان دولت و ملت، بازبینی و بازاندیشی مسیر حرکت اجتماعی و فرصتی برای تأمل یک جامعه در دیروز و امروز و فردای خود است. برنامه توسعه بهانهای برای وفاق ملی و نزدیکی ذهنی و زبانی و پرکردن شکافهای افقی و عمودی و حل منازعه است. برای نخبگان و کارشناسان توسعه، سرنوشت برنامهای که نه در فضای نخبگی و کارشناسی و نه در افکار عمومی توجهی به آن نشده از هماکنون روشن است. برنامه حتی در صورت تصویب مجلس، به یک سند بیاهمیت و بلااثر که نه آثار ایجابی و نه سلبی دارد، تبدیل میشود که نه مجلس مسئولیت آن را خواهد پذیرفت و نه دولت و بنابراین یک شوخی پنهان در کنار سایر شوخیهای این روزهای دولت خواهد بود. برنامه توسعه اگر در فرایندی مشارکتی و با تعامل نسلهای همزمان و گروههای اجتماعی متعدد و مخاطب تدوین مییافت، میثاقی ملی برای چند گام پیش رفتن و پرکردن بخشی از شکافهای عمیق آرزوها و حسرتها میبود. برنامهای که بدون طی این فرایند مشارکتجویانه و عقلانی نوشته شود، یک بازی چندنفره بیشوق است یا بهشوخیگرفتن آمال و آرزوی توسعهای یک کشور. اما اینکه چرا برنامه هفتم توسعه حتی برای دولت هم چندان اهمیتی ندارد که خبری از آن واگوید، از یکی از حالات زیر خارج نیست:
1- دولتی که باور کرده است بدون داشتن برنامه توسعه مصوب در 15 ماه گذشته به پیشرفتهای شگرف و بیسابقهای دست یافته (که هم نخبگان و هم مردم از آن بیخبرند)، اساسا از داشتن برنامه بینیاز است و بدون آن نیز میتوان این پیشرفتها را ادامه داد.
2- با وجود یک برنامه هفت هزار صفحهای از رئیسجمهور در دوران نامزدی و رقابتهای انتخابی سال 1400، نیازی به برنامه نیست و آن را میتوان مبنای فعالیت دولت در سالهای آینده قرار داد و آنچه در برنامه هفتم خواهد آمد، همه یا گزیدههایی از برنامه اشارهشده در مناظرههای انتخاباتی است. از اینرو نیازی به گفتوگوی مجدد درباره محتوا و ساختار برنامه نمیبیند.
3- دولت قصد دارد به بهانه برنامه هفتم توسعه، بخشی از مفاد تفاهمنامه بلندمدت با چین و روسیه یا برخی سیاستها و روشهای خاص سرمایهگذاری و تأمین مالی را به برنامه اجرائی میانمدت تبدیل کند تا هم به تعهدات قانونی خود برای ارائه لایحه برنامه عمل کرده باشد و هم مسیر اجرای تفاهمنامه را با تأیید مجلس هموار کند. از اینرو تمایلی به ایجاد حساسیت و گفتوگو درباره مفاد برنامه ندارد.
4- دولت با فرایند منطقی برنامهریزی توسعه و اهمیت و معناداری آن برای برانگیختن مشارکت عمومی، ایجاد ثبات سیاسی و اجتماعی و کارکردهای مستقیم و غیرمستقیم آن آشنایی ندارد و نیازی هم به بازخوانی تجارب جهانی و ملی نمیبیند، پیشرفت را نتیجه مستقیم پیشنهادات تعدادی خاص از مدیران سازمان برنامه و بودجه میداند و با اعتماد به آنها همان را مبنای مسیر حرکت آینده خود قرار میدهد.
5- دولت از اعتمادبهنفس پایینی برخوردار و نگران است سخنگفتن از برنامه هفتم به انبوهی از نقدهای فرایندی، ساختاری و محتوایی یا امکانپذیری برنامه منجر شود که نه تحمل و آمادگی شنیدن نقدها را دارد و نه توانایی دفاع از برنامه و مشارکت در گفتوگوها را. به زبان دیگر میداند که با بازکردن رشته گفتوگو، حتی کارشناسان سازمان برنامه و بودجه و برخی مدیرانی که خود را مدیون این دولت میدانند نیز به دفاع از آن برنخواهند خاست و اعتبار کارشناسی دولت بیش از گذشته مخدوش خواهد شد. شاید بهتر باشد در خلوت و سکوت شوخی و جدی آن را پیش ببرد.
باید دید در ماههای آینده فضای گفتوگو درباره برنامه هفتم توسعه چگونه خواهد بود.
انتهای پیام