دستورهای رئیسی را جدی نمیگیریم | حامد بیدی
حامد بیدی مدیرعامل کارزار و کنشگر اجتماعی طی یادداشتی در خبرآنلاین نوشت:
حالا که نقدهای فنی فعالان دسترسی اینترنت و نقدهای سیاستی حقوقدانان و کارشناسان و فریاد فعالان استارتاپی شنیده نشده و با بازداشت و تهدید و تذکر و توهین پاسخ بسیاری از آن ها را دادهاند، شاید این قصه ما احساسمان را نسبت به ادعای حمایت دولتمردان نشان دهد. ادعاهایی که اگر طرح آن ها را با هدف خالی نبودن عریضه ندانیم، میتوان ناشی از عدم شناخت اقتصاد پلتفرمی، استارتاپها و اکوسیستم اقتصاد دیجیتال و در صدر همه تغییر پارادایم زندگی دیجیتال دانست.
ما دیگر به حرفهای عجیب عادت کردهایم. وقتی رئیسجمهور دستور «رفع سریعتر مشکل کسبوکارهای اینترنتی» را صادر میکند، یا وزیر ارتباطات از «طرح حمایت از اقتصاد دیجیتال» رونمایی میکند، ما نه تعجب میکنیم، نه آن را جدی میگیریم. احتمالا در دنیای موازی آن ها هنوز اینترنت بارها در مقیاس سراسری یا محلی قطع نشده و نمیشود، فراگیرترین پلتفرمهای اجتماعی و ارتباطی مردم فیلتر نشده، پیش از آن هم سیاستگذاران ایده شبکه ملی اطلاعات را به عنوان جایگزینی مستقل از اینترنت آمریکایی تصویب و اجرا نکردهاند، پیشتر از آن کسب و کارهای اینترنتی را در برابر انبوهی از موانع حاکمیتی تنها نگذاشتهاند، اصلا طرح صیانتی در کار نبوده و پیشترتر از آن استارتاپها را به عنوان بخشی از پروژه «نفوذ» متهم نکردهاند. در دنیای موازی آن ها جامعه امروز یک جامعه بحرانزده نیست و همه چیز سر جای خودش است.
در روزهایی که وزیر ارتباطات معتقد است «این روزها میلیونها کسبوکار اینترنتی در پلتفرمهای داخلی فعالیت دارند»، در رسانهها اعداد و ارقام هزاران میلیاردی در توصیف میزان خسارت «روزانه» ناشی از محدودیتهای اینترنت در ایران منتشر میشود. اما وقتی خسارتها را با واحد «روزانه» تخمین میزنیم، به این معناست که اگر از «فردا» محدودیتهای اینترنتی برداشته شود، دیگر این خسارت روزانه وجود نخواهد داشت! تقلیل فاجعهای که بر سر جامعه و بالطبع کسبوکارهای وابسته به اینترنت آمده به یک «عوارض جانبی موقت» نشان میدهد چقدر از فهم کامل عمق این فاجعه عاجزیم. امروز با زلزله عظیم تعدیل نیروها و ورشکستگی صدها استارتاپ خصوصی متوسط و کوچک و نابودی «دارایی نامشهود» صدها هزار کسب و کار اینستاگرامی مواجهیم.
در نشست «رصدخانه مهاجرت ایران» در دانشگاه صنعتی شریف مثلی آوردم تا شاید ابعاد این فاجعه برای ساکنین دنیای موازی واضحتر شود: در قصه ما باغ سیبی وجود داشت که جوانان این کشور با سالها تلاش آن را روی این خاک پرورانده بودند و علیرغم آزارها و ممنوعیتها و بدخلقیها و زیادهخواهیهای نگهبانان باغ، و با وجود خشکسالی ناشی از دعوای با باغهای همسایه، موفق شده بودند درختان را به میوه برسانند. یک روز طوفانی که باغبانان جوان بیدار شدند دیدند نگهبانان آب را به روی باغ بستهاند و تمام نهالهای نوپا را قطع کردهاند. روزهای اول برگهای درختان میریختند و باغبانان به خسارت «روزانه» قطع آب فکر میکردند. اما پس از دو ماه قطع آب، حالا دیگر درختان تنومندی که سالها زحمت برای رشدشان کشیده شده خشک شدهاند و نهالی هم باقی نمانده است. حالا نگهبانان باغ سراغ درختان خشک شده آمدهاند، آن ها را قطع کردهاند، در زمین تحت مدیریت خودشان فرو کردهاند، و با ریختن یک آفتابه آب به پای آن و گذاشتن یک عصا برای صاف نگه داشتن درخت، دستور دادهاند بر سر شاخههای خشکیده شکوفههای پلاستیکی بزنند و در حضور باغبانان جوان وعده پرباری محصولات آینده را میدهند. حال باغبانها بد است. حالشان این روزها خیلی بد است.
حالا که نقدهای فنی فعالان دسترسی اینترنت و نقدهای سیاستی حقوقدانان و کارشناسان و فریاد فعالان استارتاپی شنیده نشده و با بازداشت و تهدید و تذکر و توهین پاسخ بسیاری از آن ها را دادهاند، شاید این قصه ما احساسمان را نسبت به ادعای حمایت دولتمردان نشان دهد. ادعاهایی که اگر طرح آن ها را با هدف خالی نبودن عریضه ندانیم، میتوان ناشی از عدم شناخت اقتصاد پلتفرمی، استارتاپها و اکوسیستم اقتصاد دیجیتال و در صدر همه تغییر پارادایم زندگی دیجیتال دانست.
این عدم شناخت منجر میشود مسئولان همواره از واژههایی نظیر «فضای مجازی» و «اینترنت ملی» و «حکمرانی بر اینترنت آمریکایی» و «امنیت سایبری» و «صیانت از کاربران» و… در حالی استفاده کنند که اساسا معنای دقیق این واژههای مبهم را نمیدانند و هر کسی از ظن خود برای بازگشت به آرامش قبل از طوفان اینترنت از آن ها حمایت کند. آن ها آرزو دارند کاش اینترنت را هم مثل تلویزیون، با یک صدا و سیمای انحصاری ملی تحت کنترل صد در صدی در بیاورند. آرزویی که این روزها در حذف پیامها و سانسور کانالهای بعضی پیامرسانهای داخلی خیلی زود خود را نشان داد.
مدتی پیش یک کارشناس در توجیه کماهمیتی اینستاگرام برای کسبوکارها ادعا کرد ما کسبوکار اینستاگرامی نداریم و در اصل کسبوکارها از اینستاگرام صرفا برای تبلیغ استفاده میکردند. همین نگاه خام منجر به مصوبهای شده که مطابق با آن هزار میلیارد تومان به صدا و سیما داده میشود تا کسبوکارهای سابقا اینستاگرامی را تبلیغ کند تا دیگر نیازی به اینستاگرام نداشته باشند! نادیده گرفتن ماهیت اقتصاد پلتفرمی در بستری که زیست دیجیتال جریان دارد، باعث شده راهحلها هم چیزی شبیه دستور به نصب هزاران شکوفه پلاستیکی بر سر شاخههای خشکیده باشد. البته نباید دردهای اقتصاد دیجیتال را به کسبوکارهای وابسته به شبکههای اجتماعی تقلیل داد. قصه محدودیتها و فشارهای روزافزون به پلتفرمهای مستقل داخلی و خلاء قانونی مسئولیت پلتفرمها نیز در کنار بر هم زدن نظم ارگانیک مورد نیاز رشد استارتاپها و ایجاد یک اکوسیستم آکواریومی، قصه دیگری است که در این ذکر مصیبت نمیگنجد و روضه دیگری میطلبد.
انتهای پیام