تحلیلی بر جامعه بعد از مهسا
میثم سعادت در هم میهن نوشت:
چهارشنبه هفته گذشته، در پی مجموعه نشستهای انجمن جامعهشناسی ایران با عنوان «اعتراضات 1401، ماهیت، چیستی و چرایی» جلسه دیگری با عنوان «پیامدها و آینده اعتراضات» برگزار شد و در آن چهرههایی مثل مقصود فراستخواه، نعمتالله فاضلی، بهاره آروین و فهیمه بهرامی به تحلیل وضعیت فعلی و آینده اعتراضات پرداختند. در این نشست دیدگاههای مختلف و گاه متضادی درباره اعتراضات اخیر مطرح شد. در این شماره مباحث ارائهشده از طرف دو نفر از سخنرانان این مراسم را مطالعه میکنید و در شماره آتی صحبتهای دو نفر دیگر را در همین صفحات مطالعه خواهید کرد. اهمیت صحبتهای این جامعهشناسان، از آنجاست که حالا که تا حدی از حرارت روزهای اول اعتراضات کاسته شده، بررسی ابعاد آینده اعتراضات اهمیتی دوچندان پیدا کرده است. مقصود فراستخواه هماکنون در دانشگاههای تهران، شهید بهشتی و علامه طباطبایی تدریس میکند. فراستخواه مؤسس و دبیر علمی میز آیندهپژوهی آموزش عالی در مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی است. بهاره آروین هم عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس است و دوره قبل با فهرست اصلاحطلبان، وارد شورای شهر تهران شده بود. در ادامه سخنان این دو چهره جامعهشناس را میخوانید.
گفتار اول
به امید دولت شنونده و جامعه توانمند
چهار سناریو برای ایران در آینده پسامهسا
مقصود فراستخواه
جامعهشناس
به اعتراضات اخیر میتوان از زوایای متفاوتی پرداخت. یکی از این زوایا، تحلیل همیلتونی یا تحلیل براساس بزنگاه است. این حرکت از لحظه مهسایی شروع میشود. لحظه مهسایی همان لحظهای است که بار همه خواستههای انباشتهشده در جامعه ایران بهخصوص در چند سال اخیر را با خود همراه میکند.
این حرکت به شکل محسوسی با جریانهای شناختهشده متفاوت است، بهحدی که به نظر میرسد میتوان آن را با واژه جدیدی مثل دگرجنبش، توصیف کرد. دگرجنبش در مقیاس مباحث هترولوژی (Heterology ) قابل توضیح است. (هترولوژی: علمِ دیگرسانگی، یا دگربودگی است. کسانی چون ژرژ باتای Georges Bataille، یا دوسرتو de Certeau از آن بحث کردهاند و همینطور فوکو در «نظم اشیا»/ از دگرفضاها بحث کرده Heterotopia)
در واقع یک دگرجنبش را نمیتوان فقط یک جنبش فمینیستی، یا جنبش کارگری، یا جنبش طبقه متوسط و سبک زندگی و جنبش قومی و مانند اینها… نامید. اگر این تصور را بپذیرید و حرکت اعتراضی اخیر را دگرجنبش تلقی کنیم، باید آن را بهکلی متفاوت در نظر بگیریم که به نظر میرسد با شبکهای از حرکتهای هویتی جدید مواجهیم.
من دوازده جریان هویتی جدید را در ایران یادآوری میکنم. دکتر نعمتالله فاضلی، در مطالبش به هشت جریان اشاره کرده است و این جریان را انتهای همه حرکتها نامیدهاند و در الگویی که اینجا ارائه میشود نیز، شباهتهایی با آن الگو وجود دارد.
جنبش جنسیتی: من معتقدم حرکت اخیر، یک حرکت تمامعیار زنانه است. یعنی یک زنانهاندیشی ایرانی و یک فمینیسم ایرانی، در این حرکت به خوبی دیده میشود.
جنبش گسست نسلی: این حرکت را میتوان حرکت دهههشتادی هم نامید.
جنبش الگوی سبک زندگی: مردم میخواهند سبک زندگی متفاوتی را تجربه کنند. بهدنبال مصرف پستمدرن هستند. (مصرف پستمدرن با مصرف سنتی پیشامدرن تفاوت ماهوی دارد. مردم این دوره و زمانه میخواهند از طریق مصرف، به حیات خود معنا ببخشند. مک کراکن و دیگران در این زمینه بحث کردهاند. مصرفکنندۀ قدیمی منفعل، جای خود را به مصرفکنندگانی میدهد که میخواهند به آثار و کالاها معنا بدهند. مصرف فرهنگی مهم شده است و زمان فراغت از این جهت نیز موضوعیت مییابد).
جنبش آزادیخواهی: مثل خیلی از حرکتهای کلاسیک، مشارکتجویی بهخصوص در این دوره مورد توجه قرار گرفته است و به مسائلی مثل حقوق بشر و… توجه شده است.
جنبش عدالتخواهی: که مورد توجه طبقات تهیدست است. کارگران و حاشیهنشینها. این افراد در این حرکت در شبکه جریانهای موثر به نظر میرسد اثرگذاری بالایی دارند.
جنبش دانشجویی: به نظر میرسد این حرکت تا حدی حرکت نابهنگام باشد.
جنبش تمایزهای قومی، آئینی، زبانی و… که در این جریان شاهد بروز آن بودیم.
جنبش دیاسپورایی (ایرانیان خارج از کشور) که خود خوشهای از حرکت محلی-جهانیگرایی است.
جنبش اختیاراتخواهی: اختیارات محلی در ایران و منطقهای و…
جنبش دگرگشتهای ارزشی جامعه: ارزشهای فردگرایانه، لذتطلبانه، نوعملگرایی، غیرنخبهای، زیباشناختی، تخیل جمعی، اقتضاگرا، رؤیاپردازی را میتوان در زیر این حرکت تعریف کرد.
حرکت هویتهای حرفهای/صنفی: هویتهایی مثل هویتهای آکادمیک، کارگری، معلمان، بازنشستگان. افرادی که احساس میکنند نادیده گرفته شدهاند.
حرکت سکولار و عرفگرایی و دینجدایی و در ادامهاش حرکت پساسکولار. بهخصوص وقتی نهاد دین در قدرت قرار گرفته است، حرکت سکولار در مقابل آن شکل میگیرد.
در ادامه بحث، میتوان مولفههای این جریان را بررسی کرد.
نیروهای دگرجنبش
به نظر میرسد عبارت است از تمام دیگریشدهها، نادیدهگرفتهشدهها، تمامتحقیرشدهها، فراموششدگان، غایبان، محذوفین، حاشیهها، بازندگان به ناحق بازیهای مسلط که طی چند دهه خیلی هم زیاد بودند، تمام هویتهای فروخورده و هویتزدایی شده، تحت فیلترینگها، بیروسریها از نیروهای این حرکت جدید هستند.
رسانه دگرجنبش
شبکههای موبایلی-پلاس است. ما در ایران یک شبکه موبایلی داریم که وقتی شبکههای ماهوارهای مثل من و تو و ایراناینترنشنال ادغام میشود، یک شبکه رسانهای ایجاد میکند که آن را شبکه موبایلیپلاس مینامیم. عملکرد رسانهایاش اینفلوئنسری است که قدرت بازنمایی و روایتسازی دارد. این Social media influencers (SMIs) سرمایه اینفلوئنسری نوعی سرمایه نمادین این حرکت است. در دنیا تعبیری درباره این وجود دارد که گفته میشود جنگ میان SMIs با CMIs هستیم: Chief Executive Officer یا در واقع جنگ بین اینفلوئنسرها و آفیسرها است که البته اینفلوئنسرها برنده شدند. این برنده شدن در تاریخ سیاسی ایران قبلا هم اتفاق افتاده و امر بیسابقهای نیست. همانطور که انقلاب مشروطه را میتوان انقلاب تلگرافها نامید یا در جریان انقلاب 57 انقلاب نوارکاستها بود که مقابل رادیوتلویزیون رسمی مبارزه میکرد.
مکان اجتماعی دگرجنبش
مکان این حرکت از خیابان شروع میشود تا درون خودروها که با بوقزدنها همراهی میکردند، از منازل و پشتبامها تا شهرکها و مکانهای کار و تحصیل مثل مدرسه و دانشگاه و بالاخره به آمریکا و اروپا و حتی به نهادهای بینالمللی رسید… که همین ویژگی و وسیع بودن این حرکت، باز آن را نسبت به حرکتهای قبلی به کلی متمایز کرده است و شاید در هیچ کجای دنیا به این صورت دیده نشده باشد. شاید بتوان مکان این حرکت را نیز دگر مکان و دگرجا نامید.
منطق فعالبودگیاش
منطق فعالشدگی و منطق عملکردگی، منطقی نقطهچینی و غیرخطی است. یک نوع منطق نقطهچینی یا پانکچویت Punctuated continuity . در آن وجود دارد و به صورت حرکات سینوسی و حلزونی و غیرخطی و نامنظم حرکت میکند و یکی از خصیصههای این حرکت، این است که یک چرخش پارادایمی دارد. ما اینجا به پنجمین مولفه این جریان میرسیم.
چرخش پارادایمی و گفتمانی
این ویژگی، یک رشد بیبرگشت تمامعیار در ایران است، چون زیرپوست و پیوندی دارد که تحولی بر بستر یک پارادایمشیفت پدید آمده است. میشود آن را یک تحولاجتماعی بیش از یک تغییر کمدامنهتر اطلاق کرد که با دگرگونهای ساختی کارکردی بیشتری همراه است و حاصل انباشتی اعمال عاملان اجتماعی در طول یک دوره است.
ما در این حرکت با سطوح تازهای از بازنمایی مواجهایم. مثل بازنمایی زن، جوان و کودک. امروز بازنمایی ما از بچهها عوض شده است و درباره آنها یک شکل دیگر صحبت میکنیم. به نظرم زنها زنتر شدهاند. حالا امروز با سطوح تازهای از آرزومندی مواجههایم. امروز افقی دیگر از انتظارت مثلا از بخش عمومی، از مدیریت شهری و… بهوجود آمده است. مردم از انتخاباتهای آتی انتظارات بیشتری دارند. مقیاس تازهای از جرأت در میان مردم ایجاد شده است. در این حرکت مردم نوعی انتظار موفقیت ایجاد شده است. نوعی خودآگاهی مدنی و اجتماعی، نوعی مهارتهای پیشرفته شهروندی در مردم درستشده، نوعی عادتوارههای تازهکثرتپذیری برای گفتوگو رشد کرده است. نوعی مهارتهای ویژه شهروندی در مردم دیده میشود. تکانههای تازهای در زمینه اعتبار دیده میشود. هماهنگی بین شهرهای مختلف دیده میشود. خصیصه اعتراضی در ایران فعال شده است که البته در فرهنگ ایران قبلا هم وجود داشته است. ائتلافپذیری تازهای در جامعه شکل میگیرد. مثلا در بین نیروها یا بین داخل و خارج این ائتلاف دیده میشود. مقیاس تازهای از همگرایی بین شهری و سرزمینی دیده میشود. ما در این حرکت شاهد فعال شدن هویتهای کوچک و اعتمادبهنفس ملی، قومی و مدنی و هستیم و ذخائر بخش میانی جامعه بهمعنای گیدنزی کلمه فعال شده است.
آینده اعتراضات
در آیندهپژوهی چند مفهوم کلیدی هست که بهصورت خلاصه به آن میپردازم. یکی روندهایی است که دیگر آنقدر بزرگ میشود که به آن کلان روند گفته میشود (megatrend). در واقع این حرکت را میتوان یک کلان روند نامید. وقتی یک کلان روند در جامعه ایجاد میشود، با خود پیشرانههاییdriving force به وجود میآورد. یکسری مسائل جامعه ما را به سمت آینده پرتاب میکند.
یک متغیر دیگر رویدادهاست. در واقع وقتی یک جامعه به سمت جلو حرکت میکند، رویدادها در حرکت سریعتر آن موثر هستند. در واقع لحظه مهسایی یک رویداد(event) بود که در حرکت روبهجلوی این جریان موثر بود. در واقع جامعه در حال حرکت بود که یک رویداد، به آن سرعت داد.
مفهوم بعدی عدم قطعیت است. رویدادها با پیشرانهها، با هم مفهوم بعدی را بهمیان میآورند. برای جامعه این کلان روندها در کنار رویدادها جمع میشود و عدم قطعیتهایی برای جامعه ایجاد میکند. اگر ما بتوانیم عدم قطعیتهای آینده را خوب تحلیل کنیم، میتوانیم بگوییم براساس ماتریس عدم قطعیت، چند آینده برای ایران ترسیم کنیم. من براساس دو عدم قطعیت، چهار سناریو برای آینده ایران ترسیم میکنم و طبیعتا با عدم قطعیتهای دیگر، میتوان سناریوهای دیگری را برای ایران ترسیم کرد.
در این مدل، دو عدم قطعیت مهم را بررسی میکنیم:
یکی در دولت چه وضعی ممکن است پیش بیاید؟ منظور از دولت بهمعنای کلی آن است. اینجا این سوال وجود دارد که دولت گفتوگو پذیر است یا نه؟ یعنی در یک ضلع نمودار به این پرداختهایم که دولت گفتوگو پذیر است و در طرف دیگر دولت غیرگفتوگو پذیر. عدم قطعیت بعدی این است که در جامعه چه وضعی ممکن است پیش بیاید. یکسویه جامعه ایران این است که این جامعه توانمندسازی شده باشد و در نقطه مقابل آن، جامعهای قرار دارد که تودهوار باشد. براین اساس چهار فضای عدم قطعیت شکل میگیرد.
1-اگر دولت گفتوگوپذیر باشد و جامعه توانمندسازیشده باشد، این حرکت به توسعه پایدار جامعه منتهی میشود.
2-اگر دولت گفتوگوپذیر نباشد و جامعه هم توانمندسازیشده نباشد به سمت بیثباتی و ناامنی پیش میرویم.
3-اگر دولت گفتوگو پذیر نباشد، اما جامعه توانمندسازیشده باشد، اعتراضات ادامه خواهد داشت و حرکتهای اعتراضی ایران را پیش خواهند برد.
4-اگر دولت گفتوگوپذیر باشد، اما جامعه تودهوار باشد، ما با یکسری اصلاحات بینتیجه مواجه خواهیم بود.
گفتار دوم
انقلاب اسلامی و تحول فرهنگی در حوزه زنان
بهاره آروین
استاد جامعهشناسی دانشگاه تربیت مدرس
حرکت اعتراضی اخیر که شعار محوری آن «زن، زندگی، آزادی» بود، به نظر من جنبش خلقالساعهای نبود. من این حرکت را حرکتی میدانم که برآمده از یک تحولات پایدار و تدریجی اجتماعی است و تغییرات اجتماعی را تسریع میکند. بدینمعناکه محوریت مطالباتش و آنچه برایش تلاش میکند تا اندازهای هم محقق شده بود. آن چیزی که امروز این حرکت مطالبه میکند، در حال محقق شدن بود، کما اینکه تعدادی از افراد در ماشین حجاب نداشتند و این به اندازهای گسترده بود که بخشهایی که به اجرای قانون اصرار داشتند، مکانیزم جریمه و توقیف ماشین را تهیه کرده بودند که از گسترش آن جلوگیری کنند که نشان میدهد این بیحجاب بودن در ماشین گسترده بود و بهصورت موردی و معدود نبوده است. براین مبنا به نظرم مهم است که این حرکت را پایهگذار تغییرات بدانیم یا تسریعکننده، که به نظر من تسریعکننده تغییرات اجتماعی است.
دومین نکته این است که مطالبات دیگری از جمله مطالبه تغییر بنیادین نظم سیاسی موجود به حرکت «زن، زندگی، آزادی» وصل شدند، اما به نظر من محوریت این حرکت، اجتماعی و فرهنگی و مبتنی بر رفع محدودیتهای سبک زندگی است.
میتوان در باب محوریت حرکت «زن، زندگی، آزادی» بحث کرد که اگر این جریان بر محوریت رفع محدودیت سبک زندگی بنا شده است، این سهگانه زن، زندگی، آزادی در آن به چه معناست. به خصوص مسئله زن بودن که اولین تکیهگاه این شعار است، بیراه و تصادفی نیست. به نظر میرسد که زنان در این بازپسگیری حوزه فرهنگ و رسانه، نقش اصلی را خواهند داشت و این نقش اصلی، به شکل متناقضنمایی پیامد ناخواسته خود انقلاب اسلامی و نظام سیاسی است. ما با انقلاب اسلامی، تحول فرهنگی در حوزه زنان داریم که وجوه آن فقط به حجاب اجباری و قوانینی که بر مدیریتهای حضور زنان در عرصه عمومی است، منحصر نمیشود. وقتی ما بازنمایی تصویر زن در رسانه و فیلمها و سریالهای پیش از انقلاب را میبینیم، زن به شکل خاصی در حوزه عمومی وجود دارد؛ من فکر میکنم تمام زنان مبارز در انقلاب ۵۷ اعم از زنان مبارز در گروههای چپ و غیره، کموبیش از حوزه محذوفان حوزه رسانه و فرهنگ در زمان پهلوی بودند. انقلاب اسلامی این امکان را برای حضور متفاوت زن در عرصه عمومی فراهم کرد و البته این عرصه چون به لحاظ فرهنگی عرصه خطرناکی محسوب میشد، این شعار که میگفتند حجاب مصونیت است نه محدودیت، برای این بود که این عرصه عمومی که قرار بود زنان وارد آن شوند، برای بسیاری از خانوادهها عرصهای بود که به آن اعتماد نداشتند، بنابراین به شکل متناقضنمایی هم زنان وارد عرصه عمومی شدند که در نتیجه آن ورود دختران به دانشگاهها و تحول فرهنگی منتج از آن را میبینید و هم محدودیتهای متعددی بر این حضور در عرصه عمومی بار شد. یک انقلاب اجتماعی است که باعث میشود این تحول فرهنگی در کمتر از دو دهه رخ دهد وگرنه برای چنین تغییراتی نیم قرن و چهبسا بیشتر زمان لازم است و یک انقلاب اجتماعی مثل انقلاب ۵۷ است که آن را تسریع میبخشد.
بههر حال، حضور زنان در عرصه عمومی اتفاق افتاد و محدودیتها بر آن بار شد، این محوریت در حرکت اخیر در واقع تبعات همین حضور زنان و نقشآفرینی مهم زنان است که از انقلاب اسلامی شروع شده و الان دارد به نهایت منطقی خودش میرسد. این یک تحول است و از قضا بهرغم ناهمسویی این تحول با ایدئولوژی مسلط، دولت در برابر تغییرات تدریجی ناگزیر منتج از آن کوتاه آمد و میتوان مثالهایی زد که دولت به تدریج عقبنشینی کرده است. من چهار مثال در این زمینه میزنم که به آن بیتوجهی شده که تغییرات اجتماعی رخ داده و نظام سیاسی از استانداردهای اولیه، عقبنشینی کرده است. یکی از اینها، روابط دختر و پسر است. یک زمانی در دهه 60 ماشین مردم را نگه میداشتند و میگفتند نسبت آقا و خانمی که در ماشین حضور دارند، چیست. الان در عرصههای مختلف در حوزه عمومی، دختران و پسران نشستهاند و گفتوگو میکنند و دیگر کسی نمیپرسد چه نسبتی با هم دارند، مگر در موقعیتهای خاصی باشد که آنجا هم شکل دیگری پیدا کرده است و مثلا میگویند نامزد هستیم و خانوادهها در جریان هستند و به نظر میرسد واگذاری مدیریت این حوزه به خانوادهها از سوی مسئولان پذیرفته شده است. دومین عرصه، بهنظرم عرصه پرچالش زنان در خانواده در قالب قانون مدنی است. اما از یک جایی، یک رویه قانونی در قالب وکالت حق طلاق نهادینه شده است که مثلا در کمتر از یک ماه زن بتواند طلاق بگیرد. سومین موضوع هم امکان فرزندخواندگی دختران مجرد بالای 30 سال است؛ شما وقتی مشروح مذاکرات را نگاه میکنید میبینید که مخالفان حیرتزده هستند که این متزلل کردن نهاد خانواده است. جالب است که به این تحول تن داده شده است. چهارمین مورد هم پذیرش سبک زندگی مبتنی بر تجرد زنانه در شهرها است که تحول قدرتمندی است و تا دو دهه پیش بههیچوجه پذیرفتهشده نبود. تغییر اجتماعی جای خودش را باز کرد و بهرغم ناهمخوانی با ایدئولوژی، مقاومتی نشده است.
حرکت «زن، زندگی، آزادی» تسریعکننده این تغییرات تدریجی است. این منازعه در حوزه نمادین شکل مسلط خودش را دارد اما این حرکت چه بخواهیم و چه نخواهیم نوعی رادیکالیسم دارد. اما من اینطور فکر نمیکنم، شاید اگر پسزمینههای سیاست خارجی وجود نداشت، این جریان شکل سیاسی به شکل فعلیاش نمیگرفت ولی بههرحال و به دلایلی این حرکت اجتماعی جهتگیری سیاسی پررنگی پیدا کرده است.
درباره آینده این حرکت، ما سناریو میدهیم و پتانسیلها را نگاه میکنیم. من فکر میکنم این حرکت، این پتانسیل را دارد که نقطهعطفی باشد در تاریخ تحولات ایران؛ بدینشکل که یک حرکت اجتماعی عقبنشینی دولت نسبت به تغییرات اجتماعی را بسیار تسریع کند. در عرصه تحولات تاریخی که تغییرات تسریعشده در پاسخ به حرکت اجتماعی باشد، کمتر شاهد بودهایم. اصل اتفاق هم در عرصهای میافتد که عرصه نمادین است، به نظرم هنر و ورزش عرصههایی هستند که این حرکت در آن ادامه حیات خواهد داد، این حوزهها در تمام سالهای بعد از انقلاب بیشتر از هر حوزهای از محدودیتهای نمادین تاثیر گرفتهاند. به این علت است که هنر و ورزش جلودار هستند.
این جریان پتانسیل این را دارد که محدودیتهای نمادین در عرصه فرهنگ و رسانه را بردارد. درواقع، این حرکت پتانسیل این را دارد که در 5 الی ۱۰ سال آینده محدودیتها در عرصه فرهنگ و رسانه را کنار بزند و به سمت حداقلی کردن ببرد. البته این جریان پتانسیل این را هم دارد که در قالب یک حرکت سیاسی رادیکال مصادره شود، اما در مجموع من فکر میکنم پتانسیلها برای توفیق این حرکت در رفع محدودیتهای سبک زندگی بهتدریج در ۵ تا ۱۰ سال آینده محقق شود.
انتهای پیام