بازخوانی روابط و دوستی محمدرضا پهلوی و ریچارد نیکسون از کودتا تا انقلاب
داود دشتیانی خبرنگار گروه دیپلماسی هم میهن در این روزنامه با تیتر «رفاقت تا پای مرگ» نوشت:
تصویر رایج کلیشهای و نادرستی از رابطه محمدرضاشاه پهلوی و آمریکا وجود دارد که شاه را مطیع و متحد همیشگی آمریکا معرفی میکند. اما واقعیت این است که او فقط یکی از رئیسجمهورهای آمریکا را با عنوان «دوست قدیمی و مورد اعتماد» میشناخت؛ ریچارد نیکسون. نیکسون تا پای مرگ نیز کنار محمدرضا پهلوی ایستاد؛ وقتی بهعنوان رئیسجمهور پیشین آمریکا در کنار انورسادات، رئیسجمهور مصر و کنستانتین دوم، شاه تبعیدی یونان تنها مقامات مهم مراسم تدفین شاه در مسجد رفاهی قاهره بود.
دوستی شاه و نیکسون در روزهای سخت محمدرضا شروع شده بود. وقتی که شاه جوان در پایان دهه بیست شمسی تلاش میکرد در میان رجال باقیمانده از دوران قجر، خودی نشان بدهد و از قدرت شاهانه خود بهره بگیرد اما هیچیک از آنان که بازماندگان دوره مشروطه بودند و سقوط و آوارگی چندین شاه را به چشم دیده بودند، حاضر نمیشدند در مقابل قدرت ملوکانه سر خم کنند. واقعیت تلخی در مورد شاهان ایرانی وجود داشت که محمدرضا را آزار میداد و رجال سیاسی دهه بیست را خرسند و جسور میکرد. پس از آنکه مظفرالدینشاه فرمان مشروطیت را امضا کرد، همه شاهان ایران حتی رضاشاه، از سلطنت عزل و از کشور تبعید شده بودند. محمدعلیشاه که براساس یکی از بندهای قرارداد ترکمنچای برای سلطنت تحت حمایت روسیه بود، پس از مخالفت با مشروطیت به سفارت روسیه پناه برد و از سلطنت خلع شد و وقتی انقلاب بلشویکی در سال 1919 به باغ ایرانی او در اوداسای اوکراین رسید، ناگزیر به ایتالیا رفت و در پاریس درگذشت. احمدشاه فرزندش نیز در مقابل اوجگیری قدرت رضاخان سردار سپه سال 1302 ایران را به مقصد پاریس ترک کرد و سال 1304 از سلطنت خلع شد و در سال 1308 او نیز مانند پدر در پاریس درگذشت و در کربلا دفن شد. اگر محمدعلی و احمدشاه قاجار شاهان مقتدری نبودند و نتوانسته بودند در دوران حکومتشان کروفری کنند، اما رضاشاه پهلوی، کبیر خوانده میشد و توانست در سایه همفکری و همکاری برخی روشنفکران، مدرنیزاسیون اداری و نظامی مقتدری را در کشور حکمفرما کند، ولی او نیز سرنوشت تلخی پیدا کرد. وقتی در جریان جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین، بریتانیا به رضاشاه اعلام کرد: «ممکن است اعلیحضرت لطفاً از سلطنت کنارهگیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راهحل دیگری وجود دارد.»
وقتی رضاشاه از سلطنت خلع شد، حتی آزادی عمل محمدعلیشاه و احمدشاه نیز نصیبش نشد و ابتدا توسط انگلیسیها به جزیره موریس در جنوب شرقی قاره آفریقا تبعید شد و در نهایت بهخاطر شکایت از آب و هوای بد این جزیره، توانست سالهای آخر عمر را در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی سر کند. این سرنوشت تلخ، محمدرضای جوان را از قدرت نیروهای خارجی بیمناک کرده بود و سیاستمداران قجری را گستاخ. احمد قوام و محمد مصدق از سرسختترین این سیاستمداران قجری بودند که پایان دهه بیست را برای محمدرضا به کابوسی سخت بدل کردند. محمدرضای جوان علاوه بر ناخرسندی از بیاعتنایی این سیاستمداران پیر و کارکشته به مقام شاهی خود بیم آن داشت که با ادعای سلطنت یا جمهوریخواهی آنان کلاً سلطنت را از دست بدهد و به سرنوشت شاهان پیشین دچار شود، اما نقطه امیدی که داشت حمایت قدرتهای خارجی بود. وقتی محمد مصدق با رهبری نهضت ملی شدن صنعت نفت چنگ به روی انگلیسیها کشید، درهای قدرت بهروی محمدرضا باز شد؛ او توانست با اثبات وفاداری به حفظ منافع انگلیس در صنعت نفت ایران بقای سلطنت و قدرت خود را از سوی انگلیس بیمه کند، اما قدرت تازهای نیز وارد میدان شده بود؛ ایالاتمتحده آمریکا. وقتی افسر جوان سیا و فرمانده عملیات آژاکس یا کودتای 28 مرداد، کرمیت روزولت نوه تئودور روزلت، رئیسجمهور اسبق آمریکا در لندن در دیدار با وینستون چرچیل نخستوزیر بریتانیا، از موفقیت عملیات مشترک بریتانیا و آمریکا در ایران ابراز خرسندی کرد، چرچیل به او پاسخ داد: «ما دخالتی در این عملیات نداشتیم، این عملیات شما بود.» چرچیل با این پاسخ ضمن اینکه پنهانکاری معروف انگلیسی را به روزولت جوان گوشزد کرد، بلکه به نقش مهمتر آمریکا در این کودتا نیز اشاره کرد. شاه نیز همینطور میاندیشید؛ خود کرمیت روزولت دیدارش با شاه در اول شهریور 1332 اینگونه توصیف میکند: «راننده مستقیماً مرا کنار پلهها برد… شاه در اتاق پذیرایی منتظر من بود… موقعی که به یکدیگر دست میدادیم مرد دیگری با لباس فراک با گیلاسهای کوچک ودکا و خاویار وارد شد… اولین کلمات شاه بسیار موقر و سنگین ادا شد: من تاج و تختم را از برکت خداوند، ملتم، ارتشم و شما دارم. گیلاسش را برداشت و به سلامتی من دستش را بلند کرد و من هم همین کار را کردم. هر دو آن را نوشیدیم. سپس شاه خندید و گفت خیلی خوشحالم از اینکه شما را اینجا میبینم، خیلی بهتر از داخل ماشین و خیابان و باغ است…». اما افراد مهمتری از کرمیت روزولت نیز بودند که محمدرضا سلطنت خود را مدیون آنها بداند. هر چند روشن نیست ریچارد نیکسون بهعنوان معاون رئیسجمهور آیزنهاور تا چه اندازه در طراحی و اجرای عملیات آژاکس نقش ایفا کرده بود، ولی به هر حال او نخستین مقام مهم آمریکایی و حتی غربی بود که پس از کودتا به ایران آمد. از سوی دیگر عملیات تی.پی آژاکس عملیاتی ضدکمونیستی نیز محسوب میشد و نیکسون بهعنوان چهره معروف ضدکمونیسم میتوانست از مدافعان و محرکان این عملیات بوده باشد. TP عنوان شوینده قوی است که هنوز هم در آمریکا کاربرد دارد، همچنین مخفف نام حزب توده TUDEH PARTY بود که در کل به عملیات پاکسازی حزب توده در ایران اشاره داشت. زمانی که ژنرال آیزنهاور کهنسال برای رقابتهای انتخاباتی سیوچهارمین رئیسجمهور آمریکا آماده میشد، نیکسون جوان سناتور ایالت مهم کالیفرنیا و نماینده شرکتهای بزرگ و چهرهای ضدکمونیسم به عنوان معاون اول به او معرفی شد. آیزنهاور در طول دوره ریاستجمهوری خود بیش از هر معاون قبلی به نیکسون 39ساله مسئولیت داد. نیکسون در غیاب آیزنهاور ریاست جلسات کابینه و شورای امنیت ملی را بر عهده داشت و در سیاست خارجی نقش اصلی را ایفا میکرد. با این شناخت و با در نظر گرفتن جایگاه نیکسون در دولت آیزنهاور باید گفت سفر او به ایران نیز سفر مهمی بود.
آمریکا پس از کودتا پاداش خود را با سهیم شدن در نفت ایران دریافت کرده بود. نهضت ملی شدن صنعت نفت بهدنبال تسلط کامل ایران بر نفت خود بود، اما پس از کودتا ایران تنها نیمی از نفت خود را نصیب شد و نیمی دیگر در ازای تمامی عملیات کشف و استخراج و فروش در اختیار کنسرسیومی از شرکتهای نفتی بزرگ دنیا قرار گرفت و شرکت نفت ایران-انگلیس که نامش به بریتیش پترولیوم تغییر یافته بود، صاحب چهل درصد از این سهم شد؛ 14درصد نصیب شرکت انگلیسی-هلندی رویال داچشل شد و شش درصد هم به شرکت نفتی فرانسه که امروزه توتال نامیده میشود، رسید. چهل درصد بقیه میان پنج شرکت بزرگ آمریکایی تقسیم شد. کمپانی آمریکایی گلف یکی از این پنج شرکت بود. کرمیت روزولت کار در سیا را رها کرده بود و معاون این شرکت شد تا از سوابق دوستیاش با محمدرضا پهلوی سود ببرد. کرمیت در سال 1964 از کمپانی گلف هم خارج شد و یک شرکت دلالی سلاح در واشنگتن تاسیس کرد که تا سال 1979 و در آستانه وقوع انقلاب، ایران مشتری اصلی آن بود. خرید یک میلیارد دلاری هواپیماهای F5 تنها یکی از این قراردادها بود.
سفر نیکسون معاون رئیسجمهور آیزنهاور به ایران برای 18 آذر 1332 برنامهریزی شده بود، اما پیش از آمدن او تحولات دیگری نیز رخ داد. 14آذر با ورود دنیس رایت، کاردار جدید سفارت انگلیس به ایران، دولت شاهنشاهی ایران و دولت ملکه انگلستان اعلامیه مشترکی با عنوان «بهنام دوستی دیرینه» منتشر کردند. در این اعلامیه آمده بود: «دولت شاهنشاهی ایران و دولت علیاحضرت ملکه انگلستان، اینک تصمیم گرفتهاند که روابط سیاسی را برقرار سازند و بهزودی هریک سفیر کبیر خود را به کشور دیگر اعزام دارند. سپس در نزدیکترین موقعی که مورد موافقت طرفین باشد درباب حل اختلافات مربوط به نفت که اخیرا موجب تیرگی روابط بین آنها شده بود شروع به مذاکره نمایند و به این طریق دوستی دیرینه خود را برقرار و محکم نمایند. دولتین اطمینان دارند که با حسننیت به راهحلی میتوان رسید که آمال و آرزوهای ملی مردم ایران در خصوص منابع طبیعی کشورشان ملحوظ و شرافت و مصالح و منافع طرفین براساس عدل و انصاف تامین شود. به این طریق امیدواری حاصل است که به رفاه و سعادتمندی دو ملت و صلح و همکاری بینالمللی کمک واقعی شود.»
تنها سه ماه از وقوع کودتا گذشته بود و با وجود سقوط دولت مصدق و زندانی شدن اکثر رهبران نهضت ملی شدن صنعت نفت، همچنان اعتراضات پراکنده در جامعه ادامه داشت. 14 آذر دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به این تحولات به تظاهرات پرداختند و 15 و 16 آذر این اعتراضات ادامه پیدا کرد و با ورود ارتش به داخل دانشگاه سه تن از دانشجویان دانشگاه به نامهای مصطفی بزرگنیا و احمد قندچی و مهدی شریعترضوی به شهادت رسیدند. اما هیچیک از این اتفاقات تاثیری در سفر ریچارد نیکسون نداشت و او با حضور در دانشگاه تهران مدرک دکترای افتخاری حقوق دانشگاه تهران را نیز دریافت کرد.
نیکسون در فرودگاه مهرآباد مورد استقبال سپهبد زاهدی، نخستوزیر کودتا و حسین علاء، وزیر دربار قرار گرفت و وزیر دربار از طرف شاه به او خیرمقدم گفت و او پس از خروج از فرودگاه ناهار را با شاه صرف کرد.
نیکسون بعداً از ملاقات با شاه با علاقه یاد کرد و نوشت که «من یک قدرت درونی در او احساس کردم و احساس کردم که در سالهای آینده او تبدیل به رهبری قوی خواهد شد.» نیکسون با صراحت به همکارانش گفت: «من او را دوست دارم، دوستش دارم و کشورش را دوست دارم.» این دوست داشتن نیکسون بیفایده هم نبود. شاه در رقابت انتخاباتی سال 1968 از کمپین انتخاباتی نیکسون حمایت مالی کرد و نیکسون توانست به پیروزی برسد.
در آوریل 1969، وقتی شاه ایران، محمدرضا پهلوی، برای شرکت در مراسم تشییعجنازه رئیسجمهور آیزنهاور و دیدار با رئیسجمهور جدید آمریکا، ریچارد نیکسون، به ایالاتمتحده سفر کرد، نیکسون از دیدن دوباره شاه بسیار خوشحال شد و جلسه آنها بیش از یک ساعت طول کشید و شاه در پایان این دیدار از ایالاتمتحده و ایران بهعنوان «متحدان طبیعی» و کشور خود به عنوان «سنگر ثبات و پیشرفت در منطقهای که بهطور فزایندهای بیثبات میشود» صحبت کرد.
نیکسون در ضیافت شام اینگونه شاه را مورد خطاب قرار داد: «ما مفتخریم که دوباره از اعلیحضرت شاهنشاه در این خانه و در این اتاق پذیرایی کنیم. البته قبل از شام متوجه شدم که این اولین باری نیست که اعلیحضرت اینجا هستند. اما جالب است بدانید که او یکی از معدود رهبران و سران دولت در جهان است که در این خانه و در این اتاق مهمان رئیسجمهور ترومن و سپس رئیسجمهور آیزنهاور و رئیسجمهور کندی و رئیسجمهور جانسون بوده است و اکنون، امشب مهمان ماست.» به واقع لحظه شگفتانگیزی برای محمدرضا بود که بتواند از ترس درونی خود رهایی پیدا کند؛ درحالیکه رئیسجمهورهای آمریکا، رهبران قدرتمندترین کشور جهان یکبهیک تغییر کردهاند، او همچنان توانسته جایگاه خود را بهعنوان شاه ایران حفظ کند؛ برخلاف پدرش و شاهان پیشین.
نیکسون در این ضیافت ادامه داد: «در سال 1953، من و همسرم از این امتیاز بزرگ برخوردار بودیم که به سراسر جهان و بهویژه کشورهای آسیایی سفر کنیم. در آن دوره، نهچندان دور پس از جنگ جهانی دوم، رهبران بزرگ جنگ جهانی دوم هنوز زنده بودند و همچنان در صحنه جهانی فعال و قدرتمند بودند… آخرین ایستگاه آن سفر طولانی 70روزه، ایران بود. در آن ایستگاه ما برای اولینبار با مهمان بسیار محترم امشب ملاقات کردیم. او در آن زمان تأثیر بسیار عمیقی بر من و همسرم گذاشت، تأثیر عمیقی بهخاطر شخصیت خودش و همچنین با توجه به رهبران مختلف دیگری که دیده بودم و هرکدام به شیوه خاص خود عظمت داشتند.»
شاه نیز فراموش نکرد که قدردانی خود از نیکسون را پاسخ بدهد: «لطف کردید و گفتید که کشور ما موفق بوده است… من باید اعتراف کنم که موفقیت ما با دوستی ملت بزرگ شما و رهبران بزرگی مانند رئیسجمهور فقید و شما جناب آقای رئیسجمهور بهعنوان معاون بسیار توانای ایشان در آن زمان، محقق شد.»
نیکسون نیز سفر شاه را در سال 1972 پاسخ داد و به تهران سفر کرد. رئیسجمهور نیکسون بلافاصله پس از یک سفر تاریخی به اتحاد جماهیر شوروی، از تهران پایتخت ایران دیدن کرد. این بازدید دوروزه یک برنامه سفر کامل شامل یک شام دولتی به میزبانی محمدرضا پهلوی، ضیافت ناهار به میزبانی نیکسونها و جلسات دیپلماتیک بین نیکسون و مشاور امنیت ملی او هنریکیسینجر و شاه بود. در همین سفر بود که قرارداد خرید جنگندههای پیشرفته F14، F5 و F15 بسته شد؛ قراردادی که شگفتی بسیاری برانگیخت چراکه جنگندههای F14 و F15 هنوز در اختیار ارتش ایالاتمتحده آمریکا نیز قرار نگرفته بود و ارتش ایران نخستین خریدار این پرندههای پیشرفته آن دوران بود.
نیکسون در این سفر نیز سخنان ستایشبرانگیزی درباره شاه بر زبان آورد: «وقتی فکر میکنیم ایران کجاست، جایگاهش در تاریخ، به 2500سال قبل، مکانش از نظر جغرافیایی، جایی که پل بین اروپا و آسیا و در دهانه اقیانوس هند و آسیای جنوبی است و همچنین به خاورمیانه نگاه میکنیم، وقتی به جایگاه بسیار استراتژیکی که ایران در آن منطقه بحرانی جهان که به عقیده بسیاری بهطور بالقوه انفجاریترین بخش جهان است، فکر میکنم، فقط میتوانم بگویم آنهایی که صلح میخواهند، آنطور که شما میخواهید و ما آن را میخواهیم و همه ما در این اتاق میخواهیم، ما که به صلح معتقدیم، خوشبختیم که امروز شما اعلیحضرت، مقام فرماندهی را [در ایران] دارید.» ایران تنها به خاطر شوروی برای آمریکا اهمیت نداشت، خاورمیانه نیز منطقهای پرمناقشه برای آمریکاییها بود. آمریکا در خاورمیانه آن روز دوستان زیادی نداشت. اعراب در دهه شصت میلادی درگیر جنگ با اسرائیل بودند و حمایت بیچون و چرای آمریکا از اسرائیل رابطه اعراب و آمریکا را نیز تیره کرده بود. نیکسون با حمایت تسلیحاتی از اسرائیل در طول جنگ یومکیپور امکان پیروزی اسرائیل و در عین حال خشم کشورهای نفتی عربی را فراهم کرد که منجر به بحران نفتی در داخل آمریکا شد اما شاه ایران دوست قدیمی او در تحریم نفتی با اعراب همراهی نکرد و در کنار آمریکا ایستاد. عربستانسعودی تنها کشور عربی بود که تا حدودی روابط خود با آمریکا را متعادل حفظ کرده بود، هر چند نمیتوانست در مقابل موج پانعربیستی آن دوران مقاومت زیادی بکند. رژیم بعث عراق در سال 1967 روابط خود را با ایالاتمتحده قطع کرده بود. نیکسون در سفر خود به تهران در ماه مه 1972 قول داد که هرگونه سلاح آمریکایی (به جز سلاح اتمی) را که شاه بخواهد به او بفروشد. دوم، در همان جلسه، رئیسجمهور این نکته شاه را پذیرفت که عراق اکنون متحد نزدیک شوروی است، خطر امنیتی برای منطقه خلیجفارس است. شاه برای کمک به حفظ تعادل منطقه، موافقت نیکسون برای حمایت از شورش کردهای عراق تحت رهبری ملامصطفی بارزانی را جلب کرد. اگرچه شاه سالها از بارزانی حمایت مالی کرده بود، واشنگتن در برابر درخواست کردها برای کمک مقاومت کرده بود. در واقع با خروج بریتانیا از خلیجفارس در سال 1971، ایران مسئولیت تامین امنیت منطقه را برعهده گرفت. دوران اقتدار نیکسون و دوستی او با شاه بهسرعت با رسوایی انتخاباتی واترگیت در آمریکا به پایان رسید و نیکسون در ۹ اوت ۱۹۷۴، پیش از اینکه کنگره او را استیضاح کند، اولین رئیسجمهور آمریکا شد که از مقام خود استعفا کرد. پس از استعفا، معاون سابقش، جرالد فورد که در پی استعفای او به ریاستجمهوری رسیده بود، او را مورد عفو ریاستجمهوری قرار داد. فورد نخستین فرد و تا امروز تنها کسی بود که طبق متمم ۲۵ قانون اساسی به نیابت ریاستجمهوری آمریکا انتخاب شده است.
دستکم دو کتاب درباره دوستی نیکسون و شاه نوشته شده است. اندرو اسکات کوپر، کتاب «سقوط بهشت: پهلویها و روزهای پایانی شاهنشاهی ایران» درباره این دو نوشته و «نیکسون، کیسینجر و شاه» هم نوشته رُهام الوندی توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر شده است. الوندی در این کتاب بنا دارد نظر متفاوتی از رابطه شاه با آمریکا ارائه دهد. دیدگاه رایج، شاه ایران را عنصر دستنشانده آمریکا در دوره جنگ سرد میداند اما رُهام الوندی در «نیکسون، کیسینجر و شاه» میگوید: «این کتاب دیدگاه رایج از شاه به عنوان مقامی دستنشانده آمریکا را به چالش میکشد.» به گفته الوندی این کتاب قصد دارد سه دوره کلیدی را تحلیل کند که در این دورهها صعود و افول مشارکت نیکسون-کیسینجر-محمدرضاشاه ترسیم شده است.
نیکسون ماه عسل کوتاهی در رابطه شاه و آمریکا بود. شاه همچنان که از سیاستهای مداخلهجویانه جانافکندی و تحمیل سیاستهای اصلاحیاش رنجیده بود و به سختی توانسته بود آمریکاییها را راضی کند که دست از حمایت از علی امینی بردارند و روی خود وی برای اجرای اصلاحات مدنظر حساب باز کنند. اما شاه با کارتر همین بخت را هم پیدا کرد و تحمیل سیاستهای حقوق بشری منجر به افزایش فضای انقلابی و اعتراضی در داخل ایران شد. نیکسون دیگر بخت آن را نیافت که در سیاست به محمدرضا پهلوی یاری برساند. محمدرضا پهلوی پس از خروج از کشور در ۲۶دی ۱۳۵۷ پس از مدتی آوارگی در مصر، مراکش، باهاما، مکزیک و آمریکا توانست پناهندگی مصر را دریافت کند و روز ۵مرداد ۱۳۵۹ در سن ۶۰سالگی در قاهره درگذشت. او پس از تشییع با حضور انورسادات و تنها دوست آمریکاییاش ریچارد نیکسون در مسجد رفاعی مصر دفن شد؛ انورسادات و نیکسون تنها دوستان محمدرضا بودند که تا پای مرگ کنار او ایستادند.
انتهای پیام