عبرتهای پهلوی برای جمهوری اسلامی
محسن صالحیخواه، روزنامهنگار در یادداشتی با عنوان «عبرتهای پهلوی برای جمهوری اسلامی» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
اگر منصفانه نگاه کنیم، جمهوری اسلامی در سالهای گذشته درسهایمهمی از سرنوشت پهلوی گرفته است. درسهایی که مو به مو در اداره جامعه به کار گرفته میشوند.
اولین درس: مردم را به گلوله نبند
معلومات ما از انقلاب، به فیلمها و عکسهایی که از دوران مبارزه و اوج نهضت امام خمینی دیدهایم محدود است. حداقل در عکسهایی که نگارنده دیده، نظام شاهنشاهی تشکیلات ضدشورش ندارد. هر چه ما دیدیم، تصاویر ارتش و گارد شاهنشاهی است که برای مقابله با انقلابیون راهی خیابانها میشدند. یا ماموران محدود شهریانی که کلاه ایمنی و چماق به دست دارند و خیلی کمتر از نظامیها هستند. وقتی نظامی به خیابان میآید، با خودش تفنگ ژ ۳ میآورد و نتیجهاش میشود واقعه خونینی مثل ۱۷ شهریور در میدان ژاله سابق و شهدای فعلی. جایی که کلانتری و ساختمان حساسی نبوده که مراقبانش بخواهند به مردم شلیک کنند. بلکه شهدایش، جرمشان شکستن حکومت نظامی بود.
خون شهدا مردم انقلابی را خشمگینتر میکرد و عملاً راه هرگونه آشتی با حکومت را از بین میبرد. و عاقبت هم شد آنچه شد. نگارنده نمیگوید که فقط کشتن مردم باعث سقوط پهلوی شد. اما حداقل، سهم مهمی در تحولات سال ۵۷ داشت.
گستردهترین اعتراضات در ابتدای دهه هفتاد یعنی دومین دهه عمر جمهوری اسلامی، به وقایع مشهور اسلامشهر در سال ۷۴ و مشهد در سال ۷۱ و چند مورد دیگر در شهرهایی دیگر بر میگردد. تصاویر زیادی از این وقایع وجود ندارد و حتی هنوز بعد از گذشت حدود سی سال، دقیق نمیدانیم چند نفر در این وقایع کشته شدند. اما از سخنان احمد توکلی، نماینده سابق مجلس میشود اینطور فهمید که در همان اوایل دهه هفتاد پلیس ضد شورش در ایران ایجاد میشود.
اما از وقایع کوی دانشگاه ۷۸ که به لطف گستردگی مطبوعات و شجاعت عکاسانی مثل جواد منتظری و حسین سربخشیان تصاویر ماندگاری باقیست، پلیس ضدشورش با تجهیزات تقریباً کامل را میبینیم که مقابل دانشگاه تهران و مناطق اطراف آن و همچنین کوی دانشگاه در امیرآباد مستقر هستند و وارد عمل میشوند. پس حداقل از دهه هفتاد که اعتراضات شروع میشود و نظام میداند که ادامه پیدا میکند، این پلیس است که تجهیزات و وسایل مورد نیاز برای مقابله با اعتراضات را دریافت میکند و بعد از آن و طی سالها، نهادهای دیگر مثل سپاه و بسیج هم به مرور زمان به این تجهیزات مجهز شدند. دلیل اصلی وجود تشکیلات ضد شورش این است که در اعتراضات خیابانی کسی کشته نشود و مساله هم به قول اهل فن «جمع شود».
البته در اعتراضات ایران افرادی کشته میشوند که شاید مثل سعید زینالی سرنوشتشان تا امروز هم در ابهام باشد. یا مثل عزت الله ابراهیم نژاد بعد از قتل، تا بیست و چندسال بعد هم قاتلان پیدا و به دادگاه کشیده نشوند. هر دوی این نامها مربوط به واقعه کوی دانشگاه ۷۸ هستند. اما در سالهای بعد و تا امروز اسامی زیادی را شنیدیم که در اعتراضات یا حاشیه آن کشته شدند و در اخبار گفته شد که قتل با سلاح غیرسازمانی نیروهای مسلح اتفاق افتاده است. نگارنده به خاطر ندارد که تا امروز، چند نفر از این دارندگان سلاحهای غیرسازمانی دستگیر و محاکمه شده باشد.
دومین درس: صدای دانشگاه را خاموش کن
دانشگاه و دانشجویان یکی از نهادها و گروههایی بودند که در دوران پهلوی و مبارزه با شاه در داخل و خارج از کشور نقشی کلیدی ایفا کردند. ۱۶ آذری که سالهاست آن را به عنوان روز دانشجو میشناسیم، یادگار همین تحرک و جنبش دانشجویان است. در ماههای منتهی به سقوط پهلوی، دانشجویان در داخل و خارج کشور به شدت در مبارزات و تظاهرات علیه شاه فعال بودند. قشری که کتاب میخواند، با اندیشههای مختلف آشنا شده بود و با هر عینک ایدئولوژیکی که بر چشم داشت، درست یا غلط به دنبال دنیایی بهتر میگشت.
دانشگاه در دوران جمهوری اسلامی هم برای نظام سیاسی مسالهساز شد. اگر بحث استفاده گروهکها از فضای دانشگاه را کنار بگذاریم، این نهاد محلی برای تحصن، اعتراض و مطالبهگری در فضای رادیکال ابتدای انقلاب و خیابانهای اطراف آن – خصوصاً دانشگاه تهران – جایی برای بحثهای ایدئولوژیک داغ بود. از طرف دیگر، آنهایی که سفارت آمریکا را اشغال کردند، دانشجویان پیرو خط امام از بهترین دانشگاههای آن زمان بودند. در یک جمله، دانشگاه زنده بود.
انقلاب فرهنگی و بستن دانشگاهها، صورت مساله دانشگاه را تا چند سال پاک کرد. اما به مرور زمان و به خصوص بعد از پایان جنگ که ریل کشورداری داشت تغییر میکرد و مردم به سمت یک زندگی نرمال و عادی اظهار تمایل کرده بودند، جنبش دانشجویی هم باز خودی نشان داد که اوج آن به وقایع کوی دانشگاه ۷۸ رسید و اتفاقات سر به مهری که هنوز هم زیاد درباره آن صحبت نمیشود. جنبش دانشجویی در سالهای بعد هم کموبیش حضور داشت و در وقایع اجتماعی نقش آفرینی میکرد.
در سال ۸۸ هم دانشگاه وارد میدان شد و بخش زیادی از جامعه را نمایندگی میکرد. بخشی از بحران هم مربوط دانشگاه بود. مطالعه تاریخ نشان میدهد که حداقل در سالهای ۷۸، ۸۲، ۸۸ و ۱۴۰۱ به دانشگاه یا اماکن مرتبط به آن حمله شده است. دانشجویان بازداشت و با احکام سنگین روبرو شدهاند. چهرههای شاخص جنبش دانشجویی در دهه هفتاد امروز اکثراً در خارج از کشور هستند و برخی از آنان تا ۹ سال حبس کشیدند. امروز هم که ایران درگیر بحران است، منتظریم که ببینیم در ۱۴۰۱ چه حکمی برای دانشجویان بازداشتی صادر میشود.
زمانی که دانشگاه با برخورد امنیتی و سپس قضایی مواجه میشود، طبیعی است که جنبش مطالبهگر در این نهاد در لاک خود فرو میرود و «مسالهساز» نمیشود. دانشگاه باید کنترل شود و تقریباً هم توسط نظام کنترل شده است. دانشگاه امروز اگر مرده نباشد، نهایتاً نیمهجان است.
سومین درس: حوزه را در اختیار بگیر
چه کسی میتواند کتمان کند انقلاب ۵۷ با کمک بزرگ روحانیون و شبکه گسترده نیروهای مذهبی در سراسر کشور به پیروزی رسید؟ ناظران و اهل فن به این موضوع معترفاند که در جریان مبارزه با رژیم پهلوی، شبکه گسترده مساجد، هیئتها، تکیهها و روحانیون بود که نوارهای سخنرانی و اعلامیههای امام را در سطح کشور – آن هم در شرایطی که روزنامهها از تهران یک یا دو روز بعد به شهرهای دوردست میرسید – پخش و مردم را آگاه و به قیام دعوت میکرد.
نهاد حوزه به خصوص از طریق جامعتین یعنی جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بعد از پیروزی انقلاب به تدریج در قدرت شریک شد. بخشی از قوه مقننه، شورای نگهبان، مجلس خبرگان رهبری، رأس قوه قضائیه در اختیار آنان قرار گرفت. از میانه دهه ۶۰، هدایت مهمترین دستگاه اطلاعاتی – امنیتی کشور به آنان داده شد. در نیروهای مسلح جایگاه خاص و بلامنازعی پیدا کردند که قدرت فراوانی دارد.
حتی در سالهای اخیر، بخش زیادی از روحانیون منتقد حکومت، خود کسانی بودند که در سالهای نه چندان دور، مناصب بالایی در کشور به خصوص در سیستم قضایی داشتند. اگر دقت کرده باشید، به این حقیقت دست پیدا میکنید که چراغ فعالیت سیاسی ضدنظام از سوی قشر روحانیت کمسو شده و آن دسته از روحانیون بزرگ ضد جمهوری اسلامی مثل آیتا… صادق شیرازی و امثال ایشان، بیشتر در مسائل مذهبی و نه اداره امور کشور با نظام مساله دارند. حتی اگر در سخنرانی یا اظهارنظری، درباره مسائل سیاسی هم کلماتی بگویند. از طرف دیگر، چهرههای بزرگ حوزه که در زمره منتقدان یا مخالفان نظام حاکم بودهاند، همواره با محدودیتهایی مثل حصر روبرو شدند.
شاید به همین دلیل باشد که حوزه امروز نمیتواند امثال شهیدان بهشتی و مطهری را به جامعه عرضه کند. از دهه ۴۰ به این سو که نهضت به رهبری امام خمینی آغاز شد، اتمسفر «بخشی» از حوزه به این طرف حرکت میکرد که حوزویها باید برای اداره حداقل بخشی از جامعه آماده شوند. بخشی از آنها مثل دو شخصیت بزرگی که اسم بردیم، در کنار تحصیلات حوزوی مدارج عالی دانشگاهی را هم طی کردند و در میان این طیف هم از احترام برخوردار بودند. حداقل بخشی از این حوزه که هواداران و پیروان امام خمینی بودند، برای تشکیل و اداره یک حکومت اسلامی تلاشمیکردند. حوزه در آن زمان بخش مهمی از نهضت و مبارزه علیه رژیم پهلوی بود. اما امروز؟ به نظر میرسد که حوزه از این مرحله عبور کرده است و دیگر به جای یک نهاد مستقل دینی، به بخشی اجرایی از حاکمیت تبدیل شده؛ و نه حتی یک بخش مشورتی مؤثر.
چهارمین درس: مطبوعات را سر جایشان بنشان
کلیشهایترین حقیقت درباره مطبوعات این است که این نهاد، رکن چهارم دموکراسی است. مطبوعات آزاد، با فساد مقابله میکنند. جریان آزاد اطلاعات به وجود میآورند. مردم را آگاه میکنند. در انتخابات آزاد نقش دارند. تضارب آرا ایجاد میکنند. به مردم این حس را میدهند که در کشورشان میشود حرف زد. دایره آگاهی بخش زیادی از مردم را درون مرزهای کشور نگه میدارد. مرجعیت رسانهای داخلی را اثبات میکند. خلاصه که مطبوعات آزاد و منتقد، برای سیاسیون فاسد و اصحاب قدرت تمامیتخواه پدیده ترسناکیست. اما برای مردم و فعالان مدنی شیرین است.
تکلیف شاه با مطبوعات مشخص است. ساواک بر مطبوعات و مطالبی که منتشر میشد، نظارت میکرد. به خصوص مطالبی که رنگ و بوی سیاسی داشت. اما در اواخر عمر حکومت شاه، نظام مجبور شد که فضای سیاسی را به انقلابیون واگذار کند. وقتی حاکمیت فضایی دیکتاتوری داشته باشد، مطبوعات دیگر رکن چهارم دموکراسی نیستند؛ موی دماغ و مزاحم هستند.
رفتار جمهوری اسلامی با مطبوعات را به خصوص در دهه هفتاد میتوان مطالعه کرد. در آن دوران، رادیو، تلویزیون و روزنامه سه ابزار اصلی اطلاعرسانی به مردم بودند. مجلات مختلف منتشر میشدند. فرهنگ و هنر، اندیشه، سیاست، علم و هر حوزه دیگری، جریده مختص به خود و خوانندگان مختص به خود را داشت.
چند روزنامه و مجله حاکمیتی بودند و بخش خصوصی هم به کار خود مشغول بود.
در دوران ریاست جمهوری خاتمی، با گفتمان جدیدی که مطرح و با رأی مردم حاکم شد، آزادی مطبوعات نیز شکل گرفت. در این دوره، هم نشریات راست و هم نشریات چپ وجود داشتند و در فضایی تند که یکی از شاخصههای آن دوران است، به نقد یکدیگر و فعالیت میپرداختند. اما آزادی مطبوعات چیزی نبود که مطلوب باشد. آنها زنجیرهای نامیده شده بودند. قصد تغییر فضای حاکم بر کشور را داشتند. حتی رهبری با یک حکم حکومتی، از اصلاح قانون مطبوعات که آزادی بیشتر به این رکن جامعه میداد، جلوگیری کردند. عصر طلایی مطبوعات که در این دوره آغاز شد، در همین دوران هم به پایان رسید. روزنامهنگاران زیادی به زندان افتادند و طی سالهای بعد کوچ کردند و الان در کشورهای دیگر و رسانههای دیگر به فعالیتشان ادامه میدهند. این روند در دهه هشتاد ادامه پیدا کرد. تا قبل از آن دو خبرگزاری در ایران به وجود آمده بود. در دهه هشتاد نهادهای دیگر مثل سپاه پاسداران و سازمان تبلیغات اسلامی هم وارد کار شدند و اقدام به تأسیس خبرگزاری کردند. در این دوران روزنامهها هنوز مهماند و جریانی که متمایل به اصلاحات در جامعه است، با تعداد محدودی روزنامه به کار خودش ادامه میدهد و سروکله سایتها هم پیدا میشود. در سالهای ۸۴ تا ۹۲ سرکوب و توقیف مطبوعات با شدت بیشتری ادامه پیدا کرد. قدرتی که مطبوعات در انتخاباتها از خودشان نشان دادند، باعث شد که محدودیتها بیشتر شود. در این دوران هم دوباره بسیاری از روزنامهنگاران ایرانی چمدانهایشان را بستند و کوچ کردند.
اما سرنوشت مطبوعات در ایران چه شد؟ امروز اکثر رسانههای جناح راست و اصولگرا تحت عنوان رسانههای جریان انقلاب، با استفاده از بودجههای پیدا و پنهان و رسمی و غیررسمی به کارشان ادامه میدهند و سازمانها و مؤسسات زیادی برای مقابله با «دشمن» تشکیل شده است. بر خلاف قانون، این رسانهها در بزنگاههای انتخاباتی به نفع یک جریان خاص وارد عمل میشوند. نگرانی از حقوق روزنامهنگاران و اجاره دفتر کار و هزینههای جانبی هم ندارند. اما آنهایی که معتقد به اصول حرفهای کار روزنامهنگاری هستند، همچنان در این فضا به کارشان ادامه میدهند. هرچند سخت.
انتهای پیام
رشد قارچ گونه مطبوعات بعد از دوم خرداد ۷۶ غیر طبیعی بود و متأسفانه هیچ خط قرمزی را رعایت نمی کردند. نه اسلام، نه مقدسات و نه مصالح و منافع ملی.به همین خاطر رهبری گفت ” مدل اینها کجا است؟” در غرب آزادی بیان است اما مطبوعات همه خطوط قرمز حاکمیت را خود بخود رعایت می کنند؛ اما مطبوعات عصر خاتمی خطوط قرمزی نگه نمی داشتند.
وقتی کسی حکومت زمینی را انتخاب میکند از تقدس خارج میشود و باید تحمل هر نوع انتقادی را داشته باشد ایجاد تقدس و خطوط قرمز فقط برای سنگین کردن هزینه نقد ؤ جهت فرار از پاسخگویی تعریف میشود،حرمت و تقدس میخواهید دانشمند و عالم ونظریه پرداز بشوید
این جور تحلیل ها واقعا مفید هست و ایکاش بیشتر بشه.