خرید تور نوروزی

وقتی که در «جنگ روایت ها»، «مرجعیت رسانه» گرفته شد

مولود پاکروان،نویسنده در نشریه تجارت فردا نوشت:

 در زمانه فریب، گفتن حقیقت یک اقدام انقلابی است. این جمله‌ای است که شریل اتکینسون روزنامه‌نگار تحقیقی و برنده پنج جایزه امی، کتاب «رسانه‌های مغرض» خود را با آن آغاز کرده است. کتابی که می‌کوشد نشان دهد بسیاری از رسانه‌های امروزی به بهای از دست رفتن حقیقت، بی‌طرفی و صحت، به دنبال پیش بردن روایت‌ها هستند. اتکینسون می‌گوید: فکر می‌کنم برای خبرنگاران و کسانی که اطلاعات را از منابع مختلف تهیه می‌کنند، ارائه اطلاعات واقعی و مبتنی بر حقیقت به چیزی تبدیل شده که در عمل از سوی افراد دیگری «کنترل» می‌شود. و برای کسانی که طرفدار صحت، بی‌طرفی و حقیقت هستند کارِ گفتن این داستان‌ها و حقایق بدون سانسور و نظارت و مداخله پروپاگاندیست‌ها و گروه‌های ذی‌نفع، روزبه‌روز سخت و سخت‌تر می‌شود!1

او در کتاب رسانه‌های مغرض یادآوری می‌کند که بسیاری از رسانه‌ها دیگر با حقایق کاری ندارند و «روایت»، جای «حقیقت» را گرفته است. وقتی حقیقت با روایت جور درنمی‌آید، رسانه حقیقت را رها می‌کند و به داستان‌پردازی روی می‌آورد. از نگاه او روایت، داستانی است که «منافع خاصی» می‌خواهند برای رسیدن به «هدفی متفاوت» گفته شود. بنابراین ممکن است تلاش کنند این داستان‌ها از تمام مرزهای واقعیت عبور کنند تا آنجا که حتی واقعیت را وارونه جلوه دهند و بر افکار عمومی یا مخاطب خاص تاثیری که می‌خواهند بگذارند. روایت از این منظر، نوعی داستان‌پردازی از واقعیت دلخواه است، منطق خودش را دارد و معمولاً یک‌طرفه به قاضی می‌رود. و البته در این روایت‌ها، همیشه پای پول و منافع بزرگ در میان است.

خط فکری کتاب او هر چه هست نقطه آغازین تردید ما نسبت به هر چیزی است که این روزها با عنوان خبر و گزارش می‌خوانیم و می‌بینیم. در روزگاری که پیش از این نیز اعتماد مردم به رسانه‌ها، به دلیل سرریز اطلاعات در اینترنت، دستکاری اخبار توسط گروه‌های دارای نفوذ و افول شدید اخلاق حرفه روزنامه‌نگاری، سقوط آزاد را تجربه می‌کرد، حالا بهانه‌های دیگری هم برای بی‌اعتمادی به رسانه فراهم شده است. این چالش آن هم در شرایطی که رسانه‌های اجتماعی هنوز محبوب هستند و شهروندخبرنگاران جای بسیاری از حرفه‌ای‌ها را پر کرده‌اند دشوارتر است چراکه تشخیص منابع اطلاعاتی باکیفیت از اخبار فیک یا دستکاری‌شده دیگر چندان آسان نیست.

دست‌وپا زدن در میان گزارش‌های یک‌سویه و روایت‌های متناقض همه ما را در تشخیص درستی اطلاعات به دردسر انداخته است. اما سوال مهم‌تر آن است که در این جنگ رسانه‌ای، چه کسانی میدان را واگذار کرده‌اند؟ اگرچه آمار و مطالعات دقیقی در دست نیست اما افول اقبال مردم دست‌کم به صداوسیمای دولتی و میدان‌داری و یکه‌تازی شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان در چند ماه اخیر نیازی به شواهد و مستندات ندارد. طبق نظرسنجی‌های ایسپا، میزان «مرجعیت خبری» صداوسیما از ۷۰ درصد در سال ۱۳۸۳ به زیر ۴۵ درصد در سال ۱۴۰۰ رسیده است. برخی گزارش‌ها هم از ریزش مخاطبان کانال‌های تلگرامی رسانه‌های داخلی (ایرنا و فارس) خبر می‌دهند. چه شد که رسانه‌های رسمی مغبون شبکه‌های اجتماعی و ماهواره‌ای شدند؟

مرجعیت ازدست‌رفته

فروریختن متروپل شاید بارزترین مصداق سقوط اعتماد مردم به رسانه‌های دولتی بود. شک و شبهه وجود فساد بزرگ در پس پرده ساخت این مجتمع افکار عمومی را هوشیار و گوش‌به‌زنگ کرده بود. در مدتی کوتاه بیش از هفت هزار توئیت با اشاره به نام عبدالباقی منتشر شد و در تلگرام نیز حدود 10 هزار مطلب مرتبط 28 میلیون بیننده پیدا کرد. با بالا گرفتن حساسیت‌ها، رسانه‌های رسمی از دستگیری عبدالباقی به دستور دادستان خوزستان خبر دادند اما در کمتر از یک روز، خبر ناگهان تغییر کرد و اعلام شد عبدالباقی در زیر آوار ساختمان جان باخته است. این تغییر ناگهانی در گزارش‌ها باعث شد کاربران شبکه‌های اجتماعی با انتشار تصاویر مختلفی روایت رسانه‌های رسمی از مرگ او را زیر سوال ببرند. بسیاری مرگ او را باور نکردند و بر این باور بودند که این نیرنگی برای سرپوش گذاشتن بر فساد اوست. توئیت‌های مرتبط با عبدالباقی با واژه‌هایی مانند دروغ و دروغگو همراه شد. در همان زمان کارشناسان بسیاری نسبت به این بی‌اعتمادی گسترده به رسانه‌های رسمی هشدار دادند و آن را زنگ خطری جدی برای مسوولان دانستند. و حالا، جلوه‌های این بدبینی، در اعتراضات اخیر پررنگ‌تر و پرحاشیه‌تر دوباره ظهور کرده است.

بی‌اعتمادی به رسانه‌ها اما از منظر کارشناسان دلایل گوناگونی دارد. از سیاست‌های مبتنی بر سانسور و فیلتر اطلاعات و تحدید آزادی بیان و فضای بسته افشاگری در مطبوعات گرفته تا تمرکز رسانه ملی بر تاکتیک سخنگویی یک‌طرفه و پاسخگویی انفعالی به شایعات و دروغ‌پراکنی منابع خبری خارجی به جای تولید پیش‌کنش‌گرایانه اطلاعات و حذف چهره‌های تاثیرگذار را می‌توان در این تحلیل‌ها پیدا کرد. به علاوه، در فجایع مختلف به وضوح مشاهده می‌شود که رسانه‌ها تلاشی نمی‌کنند سیگنال درستی از وقایع به حکمرانی بدهند. این بی‌عملی رسانه، زمینه‌ساز بدبینی و خشم گسترده‌تر نسبت به حاکمیت به‌طور عام و رسانه‌ها به‌طور خاص شده است. بی‌اعتمادی برای سواد رسانه‌ای می‌تواند چیز خوبی باشد اما بدبینی فلج‌کننده است.

 در صدر فهرست بازندگان اعتماد می‌توان نام رسانه‌های جریان اصلی -به ویژه آنها که سال‌هاست آویزان جیب و بودجه دولت مانده‌اند- را مشاهده کرد. این گزاره را نمی‌توان ساده انگاشت. می‌توانیم با اطمینان بگوییم کاهش اعتماد به روزنامه‌نگاری و رسانه‌های داخلی بیش از آنچه هر دشمنی خارج از این مرز و بوم آرزویش را داشته به جامعه لطمه زده و بزرگ‌ترین ضرر را متوجه این نهاد نگهبان کرده است.

مرجعیت رسانه‌ای تابعی از میزان اعتماد مخاطب، استقلال رسانه از قدرت و ثروت و در نهایت مقبولیت است. مقبولیت سازمان‌های رسانه‌ای نیز کاملاً بسته به آن است که تا چه اندازه به ارزش‌های خبری، صحت، دقت، امانت‌داری و دیگر اصول حرفه‌ای و اخلاقی پایبند هستند. وقتی رسانه در خلاف جهت ارزش‌های روزنامه‌نگاری حرکت می‌کند بی‌تردید مرجعیت خود را از دست می‌دهد. خطر مهم‌تر آن است که طبقات تحصیل‌کرده و بالا روزنامه‌نگاری را بیش از حد تابلوئید و پوپولیستی می‌بینند و طبقه کارگر فکر می‌کند صدایش انعکاسی در رسانه ندارد و هیچ‌کس در نهایت راضی نیست.

بخشی از این مرجعیت‌زدایی و از دست رفتن اعتبار رسانه‌های داخلی ناشی از سیاست‌های نادرستی است که فرصت رشد و نمو و بالیدن روزنامه‌نگاری حرفه‌ای، عینی و مستقل در قالب سازمان‌های رسانه‌ای توانمند و دارای استقلال را گرفته است. اما این تمام ماجرا نیست. ما با جامعه‌ای روبه‌رو هستیم که روزبه‌روز بر آگاهی آن افزوده می‌شود. لحظه‌به‌لحظه دشوارتر می‌شود که بخواهید روایت‌های نادرست بیافرینید و مخاطبان خود را قانع کنید داستانی که برایشان ساخته‌اید عینی و واقعی است. به ویژه وقتی رقیب شما از نرم‌افزار و سخت‌افزار اقناع حرفه‌ای‌تر استفاده می‌کند.

مرگ حقیقت

در سال 1997 بن بردلی، سردبیر وقت واشنگتن‌پست، در یک سخنرانی در دانشگاه کالیفرنیا گفت: روزنامه‌ها زمانی دروغ می‌گویند که حقیقت را نمی‌دانند یا از کسی که دروغ می‌گوید نقل قول می‌کنند یا دروغ کسی را می‌پذیرند! بسیاری از آنها حتی وقتی می‌دانند چیزی دروغ است جرات نمی‌کنند دروغ را برملا کنند… در روزگار ما در سیاست، در دولت، در ورزش، در همه جا، داستان‌ها و دروغ‌های زیادی وجود دارد. کار به جایی رسیده که اگر مثل من باشید دیگر نسخه اول هیچ چیز را باور نمی‌کنید.

 این گفته‌ها البته به دهه 1990 بازمی‌گردد؛ زمانی که رسانه‌ها سعی کردند نگهبان واقعی جامعه باشند. دست‌کم بهترین رسانه‌های جهان با اتکا به اصول اخلاق حرفه‌ای و قواعد روزنامه‌نگاری تحقیقی می‌کوشیدند هر رویدادی را بررسی کنند و افشاگری کنند. اما دوران بردلی گذشته است؛ رسانه‌ها نیز به شیوه‌های مختلفی تغییر کرده‌اند. اما چه اتفاقی در دنیای رسانه‌ها رخ داد که آنها را از حقیقت‌گویی دور کرد.

نخست، احزاب سیاسی دارای ارگان‌های تبلیغاتی گسترده‌ای شدند که خود منبع خبری دارند. در سراسر جهان این‌گونه است. مثلاً فاکس نیوز متعلق به ایدئولوگ افراطی روپرت مرداک است. اگر صادقانه به آنها نگاه کنیم، هیچ‌کدام یک رسانه «خبری» نیستند. در واقع مردم تمام اطلاعات سیاسی خود را از منابعی دریافت می‌کنند که سعی در ارائه حقیقت ندارند.

از سوی دیگر رسانه‌ها قوانین خود را تغییر داده‌اند تا «تعادل» را جایگزین حقیقت کنند. تقریباً در هر روایت، خبرنگار یک طرف و مقامات در طرف دیگرند و توازن بین دیدگاه‌ها را فراهم می‌کند. اما این تکنیک زمانی که با تحقیق مستقل و گزارش عینی کافی (که مشخص می‌کنند چه کسی دروغ می‌گوید) همراه نباشد حقیقت را قربانی می‌کند. خبرنگاران جریان اصلی تقریباً هرگز یک حقیقت آشکار را بیان نمی‌کنند یا یک دروغ آشکار را رسوا نمی‌کنند. درست زمانی که به گزارشگران بی‌طرفی نیاز داریم که در جایگاه نگهبان عمل کنند آنها به تریبون مقامات تبدیل می‌شوند!

در بسیاری کشورها، رسانه‌های خبری دولتی در دایره باطلی از دستکاری متقابل، اسطوره‌سازی و منفعت شخصی گرفتار شده‌اند. آنها برای نمایش اخبار به بحران نیاز دارند و مقامات دولتی نیز باید به نظر برسد به بحران‌ها پاسخ -درست- می‌دهند. اغلب اوقات روایت‌ها دست‌سازه‌ای مشترک‌اند. این دو نهاد چنان در دام شبکه‌ای از دروغ‌ها گرفتار شده‌اند که نه رسانه‌های خبری می‌توانند حقیقت را به مردم بگویند و نه دولت می‌تواند به‌طور موثر حکمرانی کند. رسانه‌های خبری و دولت داستانی درست می‌کنند تا منافع خود را تامین کنند اما در عمل افکار عمومی را گمراه یا سردرگم می‌کنند.

پل ویور، دانشمند علوم سیاسی و روزنامه‌نگار، معتقد است آنچه پدیدار شده «فرهنگ دروغگویی» است. او می‌نویسد: فرهنگ دروغ، گفتمان و رفتار مقاماتی است که به دنبال جلب قدرت روزنامه‌نگاری برای حمایت از اهداف خود هستند، و روزنامه‌نگارانی که به دنبال جلب نظر مقامات دولتی -و خصوصی- برای یافتن سوژه و پوشش خبری هستند. نتیجه، تحریف نقش دولت به عنوان نهادی است که باید دائم بحران‌ها را حل‌وفصل کند. تیترهای درخشان، تصاویر جذاب و گرافیک‌های چشم‌نواز از داستان‌های واقعی خبری، تصویری دراماتیک می‌سازد. روزنامه‌نگاری به جای آنکه منطقی باشد احساسی شده، به جای سنجیدگی، فوری است و به جای آموزنده بودن، هیجان‌انگیز است. و مطبوعات به صحنه‌ای تبدیل شده که اقدامات حکومت در آن به نمایش گذاشته می‌شود. ویور استدلال می‌کند که مطبوعات وقتی به دنبال درام‌هایی با ارزش درگیری و استفاده از نقل‌قول‌های شاهدان و مدافعان هستند، نه فقط برداشت‌های مردم را منحرف می‌کنند که در کشف واقعیت‌های اساسی ناکام می‌مانند.

ضرورت بازسازی اعتماد

داستان بی‌اعتمادی به رسانه البته پدیده‌ای جهانی است. بارومتر اعتماد ادلمن که امسال در بیست‌ودومین سال انتشار با نظرسنجی از 36 هزار نفر در 28 کشور و با عنوان «چرخه بی‌اعتمادی» منتشر شده همچنان خبر از افزایش بی‌اعتمادی مردم نسبت به دولت‌ها، رسانه‌ها و کسب‌وکارها می‌دهد. بر مبنای این گزارش 67 درصد از پاسخگویان معتقدند روزنامه‌نگاران و گزارشگران (و 66 درصد از رهبران دولت) عمداً می‌کوشند با گفتن چیزهایی که نادرست یا از ریشه بزرگنمایی است آنها را گمراه کنند. ادلمن می‌نویسد نگرانی مردم نسبت به اخبار جعلی -که به عنوان سلاح مورد استفاده قرار می‌گیرد- به بالاترین میزان خود از زمان انتشار گزارش رسیده است. یافته دیگر این گزارش نیز شایان توجه است. دولت و رسانه‌ها سبب تشدید چرخه‌ای از بی‌اعتمادی شده‌اند؛ تقریباً از هر دو نفر یکی به دولت و رسانه‌ها به عنوان نیروهای تفرقه‌افکن در جامعه نگاه می‌کند.

آن‌گونه که گزارش ادلمن امسال نشان می‌دهد این چرخه بی‌اعتمادی می‌تواند تا حدی به دلیل انتشار اخبار نادرست باشد؛ عاملی که ممکن است (رهبران و رسانه‌ها) آن را خارج از کنترل خود بدانند. با وجود این، اینکه مردم احساس می‌کنند روزنامه‌نگاران و حتی مدیران عامل به آنها دروغ می‌گویند، افزایش قابل توجهی داشته است.

وقتی مردم متوجه می‌شوند که رسانه آنها را گمراه می‌کند، فریب می‌دهد و به آنها دروغ می‌گوید این احساس گسترده به وجود می‌آید که رسانه‌های رسمی ناعادلانه، نادرست و تحت کنترل نهادهای قدرتمند هستند. سقوط اعتماد به رسانه اما جز صدمه‌ای که بر اعتبار و مشروعیت سازمان‌های خبری و روزنامه‌نگاران وارد می‌کند پیامدهای دیگری نیز دارد. در ساده‌ترین حالت، مهم‌ترین پیامد رواج پروپاگاندا در رسانه‌ها این است که اعتماد عمومی به «همه نهادها» به تدریج از بین می‌رود.

از سوی دیگر تحقیقات نشان می‌دهد عدم اعتماد به رسانه‌های خبری، با استفاده کمتر از این رسانه‌ها و استفاده بیشتر از منابع اطلاعاتی فرعی (non-mainstream) مرتبط است. این یعنی بین اعتماد به رسانه خبری و قرار گرفتن یا نگرفتن انتخابی در معرض رسانه‌های خبری رابطه وجود دارد. فلچر و پارک در یک مطالعه تطبیقی دریافتند که «اعتماد بسیار پایین با ترجیح منابع خبری فرعی» مرتبط است.2 در این مطالعات منبع خبری فرعی رادیوی گفت‌وگوی سیاسی (political talk radio) و اینترنت تعریف شده است. نکته مهم آن است که اغلب این مطالعات پیش از گسترش و گوناگونی محیط‌های رسانه‌ای انجام شده‌اند که ویژگی آن رسانه‌های جایگزین و پارتیزان و رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی است. رسانه‌های اجتماعی لایه جدیدی به انتشار روایت‌ها اضافه کرده است و خود می‌تواند راوی روایت‌هایی باشد که نفوذ و کنترل دولت‌ها در آن کم، اما خطر تحریف و دستکاری و انتشار غیرواقعیت در آنها همچنان زیاد است.

زمانی روزنامه‌نگاران محافظان قدرتمند دموکراسی به‌شمار می‌رفتند، استانداردهای بالای گفتمان سیاسی را حفظ می‌کردند و سبب اصلاح سوءرفتار سیاستمداران و دیگر مقامات دولتی می‌شدند. حالا اما، رسانه‌ها با اشکال جدیدتر گزارش‌هایی که استانداردهای قدیمی را نادیده می‌گیرند، مردم را در برابر رفتارهای نادرست سیاست بی‌دفاع رها می‌کنند. به جرات می‌توان گفت در سال‌های اخیر، رسانه‌های جریان اصلی نقش تاریخی خود را در یک دموکراسی کاملاً تسلیم کرده‌اند؛ حیاتی‌ترین کار «رکن چهارم» سخن گفتن و نوشتن از حقیقت در زمان مناسب و به شیوه‌ای است که دولتمردان را در انجام وظایف خود و مردم را برای تصمیم‌گیری توانمند کند. رسانه‌ها باید حقیقت را بگویند، اما حقیقت کجاست؟ آیا می‌توان به روایت‌های دست‌چین‌شده که از اتاق فکر دولت‌ها بیرون می‌آید اکتفا کرد؟ یا می‌توان به دنیای آشفته‌حال شبکه‌های اجتماعی پناه برد؟ یا در نبود مرجعیت رسانه‌های داخلی، باید روایت بزرگنمایی‌شده شبکه‌های ماهواره‌ای را پذیرفت؟ واقعیت آن است که پاسخ خردمندانه به هیچ‌یک از این پرسش‌ها مثبت نیست. رسانه رسمی اما، اگر می‌خواهد در جنگ اطلاع‌رسانی بازنده نباشد نیازمند بازسازی اعتماد است.

قدرتمندترین اعتمادساز «کیفیت اطلاعات» است که آن را دسترسی به اطلاعات معتبر، قابل اعتماد، بی‌طرفانه و مبتنی بر واقعیت تعریف می‌کنند. هرچه جست‌وجوی ما برای حقیقت تهاجمی‌تر باشد، گروه‌هایی هستند که منافع خود را در خطر می‌بینند؛ حال سیاستمداران باشند یا مخالفان و رقبای آنها. جست‌وجوی حقیقت و گنجاندن آن در روایت اما، وظیفه اصحاب رسانه است. همیشه نمی‌توانید در جهت منافع خود بازی کنید و داستان بگویید و منتظر اقبال جامعه باشید. گاهی اوقات فقط باید اطلاعات درست ارائه کنید و به مردم نشان دهید که طرف حقیقت هستید. 

پی‌نوشت‌ها:

1- Sharyl Attkisson: The Big Money Behind the Narrative. The Epoch Times. October 26,2020.

2- Fletcher, R., & Park, S. (2017). The impact of trust in the news media on online news consumption and participation. Digital Journalism

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا