حلقۀ مفقوده در تحلیل تلبیس مرتضوی
به گزارش انصاف نیوز، ناصر آملی، فعال سیاسی اصلاح طلب مشهد در یادداشتی نوشت:
میزگرد تحلیل در بارۀ – مثلا – پوزش مرتضوی را در بی.بی.سی می دیدم و گرداگرد میز، هریک چیزی می گفت: یکی می گفت «فشارِ افکارِ عمومی، وی را ناچار به پوزش کرده است»؛ و دیگری اینکه «مرتضوی میبیند تنها مانده و فردا به سرنوشت سعید امامی دچار می شود؛ لذا ناگزیر به عذرخواهی افتاده است»؛ و خلاصه سومی نیز به زبان بی زبانی بر این بود که «دارند زمینه های تبرئۀ وی را فراهم می کنند»!
اما نگارنده گرچه هیچ یک از احتمالات فوق را کاملا ردّ نمی کند، اما با نظریّۀ سوّم، همدلی بیشتری دارد؛ یعنی کمابیش حدس می زنم جناب قاضی مرتضوی «سُر و مُر و گُنده» باقی خواهد ماند و هیچ دلیلی بر اینکه آنها که وی را پیش انداختند، پَسَش بیندازند، وجود ندارد؛ و آن نامه، نامۀ شفاست، نه اعتراف به بیماری! و صد البته امیدوارم اشتباه کرده باشم و کنم.
اما چرا می گویم با وی برخورد جدّی نخواهد شد؟
زیرا از مرگِ ستّار بهشتی و هالۀ سحابی و ندا آقا سلطان و سیّد علی موسوی و دیگر افرادی که می شناسیم گذشته شد؛ چنانکه گویی به گیتی نزاده بودند.
جان با جان چه فرق دارد؟ اگر جان در نظر برخی حُرمت داشته باشد، جلو چشم صدها نفر هالۀ سحابی نیز به خاک اُفتاد و آب از آب تکان نخورد و هدی صابر با پای خود به زندان رفته بود …
پس چه؟ این اعتراف و پوزش یعنی چه؟ یعنی هیچ گامی به جلو برداشته نشده است؟
چرا! من نیز بر این باورم که پیش رفته ایم؛ ما پیش رفته ایم؛ اما آنها پیش نیامده اند؛ ناگزیر پَس اُفتاده اند.
به عبارت دیگر مرتضوی ها ناگزیر به پوزش خواهی اند؛ نه اینکه مؤدّب به آدابی و متخلِّق به اخلاقی شده باشند.
بله؛ چاره ندارند؛ چرا که این بار مظلومِ مقتول (یکی از شهدا) از یک خانوادۀ خودی است و اتفاقا پدرِ شهید اینبار – هنوز – از خون فرزند نگذشته است.
اما لابد می پرسید وقتی آنکه مقاومت می کند از ما نیست، و نسبت به آنها خودی است، پس چرا می گویی و ادّعا می کنی که آنها هُل خورده اند؟ یعنی ما هُلشان داده ایم؟ ما را سَنَنَه؟ اگر ما می توانستیم آنها را پس برانیم، برای هاله و موسوی نیز می توانستیم؛ دست کم می تواستیم از خاتمی یک خبر یا عکس در نشریاتمان بزنیم و یادی از میرحسین کنیم و …!
پاسخ من بدین پرسشهای درست و مُحِق، این توضیحِ درست و مُحِق است:
جنبش اصلاحی یک جنبش «سیّال» است؛ آب روان؛ و سنگ را نیز در می نوردد. این جنبش با دلها و با عقلها سر و کار دارد و در آنها نفوذ می کند؛ چنانکه در عقل و دل فرزندِ شهیدِ روح الامینی کرد! حلقۀ مفقوده اینجاست!
آنها از حسین (ع) و شهادت سخن می گویند و از اسارت و حصر در راه حقّ؛ اما این دانشجویانِ مظلوم در کهریزک اند که شهید می شوند و حجاریان است که گلوله گونه اش را می بوسد؛ و اصلاح طلبان اند که در راه بسیار دشوار تحقّق آزادی و عدالت، کارشان شده از محدودیتی به محدودیتی رخت برکشیدن و صلیب دار خویش را بر دوش کشیدن!
این مقولات بار مفهومی سنگینی دارد و شانه های راست را خُرد می کند و حتی فرزندِ شهید روح الامینی را نیز با مظلومیّت مظلومان، تا پای جان همراه می کند؛ و دیگر فرزندان؛ و حتّی پدران و بزرگان.
این سرمایۀ ماست؛ نه دریوزگی برای فلان سِمت و موقعیّت، و گردن کج کردن و پُشتک وارو زدن برای تأیید صلاحیّت؛ و قس علیهذا.
سرمایۀ ما سلامت و سیّالیّتِ ماست؛ و دروردیدنِ عقلها و وجدانها و قلبها؛ و شیعه بودن و شیعه ماندن و در سخت ترین شرایط، لااقل به ظلم رضایت ندادن و ردای خویش را به دندان گرفتن و از اقیانوس تَردامنی به سلامت جَستن و با وجدان آسوده سر بر بالین نهادن و در «وقت»، در آرامش و بی دغدغه مرگ را درآغوش کشیدن. و:
این سخن را ترجمه پهناوری / گفته آید در مقام دیگری.
انتهای پیام
انان که مرتب در باره نامه مرتضوی دم از اقرار به ارتکاب جرم میزنند توجه ندارند که انچه را انان جرم تلقی میکنند در آنسوی قضیه چیزی مانند افتخارات جناب پورمحمدی !
وظیفه ای به عهده مرتضوی گذاشته شده بود که به نحو احسن هم انجام شده است !!
احسنت. واقعا همین است. حداقل، رضایت ندادن به ظلم و سر خم نکردن در برابر هر ناراستی. و این معنای واقعی اصلاح طلبی است.